در بخش های پیشین این نوشتار که به نقد و بررسی جلوه های حضور روحانیت در فیلمهای سینمایی جشنواره فیلم فجر اخیر می پردازد دو فیلم «رسوایی» و «آفتاب،مهتاب، زمین» را مورد تحلیل قراردادیم و آندو را از منظر ساختاری و محتوایی با عنایت به بسترهای مضمونی و کاراکتر روحانیت که نقش محوری در آنها داشت و نحوه بازتاب این کاراکتر در طول فیلم مورد توجه قراردادیم.
اما یکی دیگر از فیلمهای جشنواره امسال که با موضوع روحانیت و خاصه دختران طلبه بود و بازتاب قابل توجهی هم در محافل سینمایی داشت فیلمی بود به کارگردانی «پناه بر خدا رضایی» که به زندگی یک دختر طلبه و وضعیت درسی و خانوادگی و مشکلاتش در این راه می پرداخت.
فیلمی که در آن به منظومه فکری و روحیات فردی و خلقیات اجتماعی بانوان طلبه نزدیک شده و در ترسیم فضای درسی و مدارس علمیه طلاب علوم دینی به یک فضای نسبتا واقعی می رسیم و همین امر هم باعث هرچه باورپذیرتر شدن داستان و روایت و شخصیتهای فیلم در ذهن و دل بیننده می شود.
در این فیلم کاراکتر اصلی که همان بانوی طلبه است از یک سو با مسئله دعوت کشور روسیه برای تدریس در دانشگاهی در مسکو- محل سابق تحصیل وی- و از سویی با موضوع مادر ازپا افتاده و مراقبت از وی درگیر است و در کشاکش میان این دو موقعیت باید به تصمیمی نائل آید که هم پاسخگوی وجدان او باشد و هم نتیجه سالها درس و تلاشهای علمی اش را بر باد ندهد.
این بستر داستانی موقعیتی را پدید می آورد که مخاطب همزمان که با شرایط و ویژگی های روحی و باطنی و ظاهری و حتی محیط و محتوای درسی یک طلبه آشنا می شود، در این مجرای دراماتیک، با وجهی دیگر از انسان شناسی و مقوله آرمان فردی و وجدان بشری هم روبرو شود.
در این فیلم، مرکز ثقل داستان و گره اصلی در جایی است که بانوی طلبه در میان دو انتخاب دچار تردید می شود و در نهایت دست به انتخابی انسان مدارانه می زند و نوعی از ایثار و از خود گذشتگی را به نمایش می گذارد.
او به جای عازم شدن به مسکو برای ادامه فعالیتهای علمی و ارتقای موقعیت فردی اش در عرصه دانش، نگهداری و مراقبت از مادر پیر و ناتوانش را انتخاب می کند و با این انتخاب در واقع صحنه ای از رتبه بالای معرفتی خود را در پس سالهای درس و بحث طلبگی به نمایش می گذارد و این بار در امتحانی سترگ و مهم، نه در عرصه تئوری و نظر بلکه در عرصه عمل، سربلند و پیروز بیرون می آید.
فیلم در اجرای نماهای بصری زیبا و تأثیرگذار از زندگی طلبگی موفق عمل می کند و به ویژه در سکانسهایی که به رابطه مادر و فرزند و درآوردن حس عاطفی و وجدانی رابطه دختر و مادر فرتوتش مربوط می شود نمره خوبی می گیرد.
خاصه لحظاتی که نماهایی از چهره شکسته و معصوم مادر پیر و تنها را در فضای شک و دودلی بانوی طلبه برای انتقال دادنش به خانه سالمندان و عازم شدنش به مسکو و هم آغوشی این دو به تصویر می کشد از موفقیت خوبی برای انتقال حس و باورمندی فضا به دست می آورد.
فیلم «گهواره ای برای مادر» را می توان تصویر بکر و جذابی دانست که با استعانت از واقعیت و موقعیتهای کمتر دیده شده از زندگی بانوان طلبه در تلفیق با یک درام عاطفی و اشک انگیز، به خلق یک تصویر سینمایی پاک و آبرومند نائل آمده.
و این موفقیت در اوضاع و احوال کنونی سینمای ایران و جهان، دستاورد کمی نیست.
در حالی که بسیاری از فیلمهای سینمای ایران راه و روشی غیر از آرمانهای انقلاب و حقایق جاری و ساری در زندگی مردم مسلمان را طی می کنند و کمتر نشانی از آرمانها و ارزشهای دینی و ملی می توان در آنها یافت، این فیلم بی ادعا و لطیف، یکی از عاطفی ترین و تأثیرگذارترین تصاویر را در طول سالهای اخیر در سینمای ایران پی گرفته و منصة ظهور و بروز رسانده است.
کاری که براستی شایستة تقدیر و مایة امیدواری برای تولید آثار بهتر و زیباتر در حیطه فیلمهای ارزشی و پاک در سینمای ایران است.