به گزارش خبرگزاری حوزه از اصفهان، حضرت آیت الله مظاهری همزمان با ایام ماه مبارک رمضان در نوشتاری به بررسی پذيرش توبه بدون شرط از منظر قرآن كريم و روايات اهلبيت (ع) پرداخته و اظهارداشتند: نه تنها از منظر قرآن كريم و روايات اهلبيت (ع)، بلكه از نظر عقل، پذيرش توبه از سوى پروردگار متعال، هيچ شرطى ندارد.
ایشان با اشاره به ارکان توبه افزودند: اركان توبه كه عبارتند از «ندامت قلبى، استغفار زبانى، عزم اصلاح و اصلاح»، بايد محقّق شوند تا توبه پذيرفته شود، امّا ركن اساسى منزل توبه، ندامت قلبى است كه اگر واقعى باشد، به دنبال آن، ساير اركان توبه، محقّق مىگردند
معظم له در ادامه به تحليل شرايط پذيرش توبه در قرآن كريم پرداخته و با بیان این سئوال که اگر توبه هيچ شرطى ندارد، چگونه در آياتى از قرآن كريم، شرايطى براى توبه ذكر شده است؟ گفتند: هركس به واسطۀ توبه واقعى در معرض نسيم رحمت الهى واقع شود، از رحمت حقتعالى بهره كافى خواهد برد، حتّى اگر در جهنّم باشد و گرچه كافر باشد،ولى كافر نمىتواند خود را در معرض اين نسيم قرار دهد تا از آن بهره ببرد.
متن کامل نوشتار این مرجع تقلید که برگرفته از منزل دوّم کتاب سير و سلوک معظّمله است در ادامه تقئیم خوانندگان محترم می گردد.
*تعریفی از توبه
چکيده: توبه، يعنى حالت پشيمانى و تلاطم درونى كه هيچ شرطى ندارد و اگر در قرآن كريم، شرايطى براى توبه بيان شده است، حاوى يك سلسله نكات مهمّ اخلاقى مىباشد. از جمله اينكه: انسان گنهكار، در اثر عادت به گناه، موفّق به توبه از گناه نمىشود و يا در برخى از موارد، خود را گناهكار نمىشمارد كه پشيمان شده و توبه كند و در مواردى نيز پشيمانى واقعى براى گناهكار رخ نمىدهد و ندامت او در اثر كيفرى است كه در مقابل راه خود مشاهده مىكند و چنانچه رها شود، مجدّداً مرتكب همان گناهان خواهد شد و به دروغ، اظهار پشيمانى و ندامت مىكند؛ بنابراين، توبه هيچ شرطى ندارد و صِرف پشيمانى حقيقى، تحقّق مىيابد.
پذيرش توبه بدون شرط
از منظر قرآن كريم و روايات اهلبيت (ع)، بلكه از نظر عقل، پذيرش توبه از سوى پروردگار متعال، هيچ شرطى ندارد. اركان توبه كه عبارتند از «ندامت قلبى، استغفار زبانى، عزم اصلاح و اصلاح»، بايد محقّق شوند تا توبه پذيرفته شود، امّا ركن اساسى منزل توبه، ندامت قلبى است كه اگر واقعى باشد، به دنبال آن، ساير اركان توبه، محقّق مىگردند. يعنى به صرف پيدا شدن حالت درونى پشيمانى از گناه، توبه پذيرفته مىشود؛ زيرا لازمۀ پشيمانى، اظهار پشيمانى (استغفار زبانى) و تصميم بر ترك گناه (عزم اصلاح) و عمل بر طبق دستورات الهى (اصلاح) است؛ به بيان ديگر، اگر كسى از عمل زشت و ناهنجار خويش، اظهار پشيمانى نننمايد و يا تصميم بر ترك گناه نداشته باشد و يا طبق فرمان حقتعالى عمل ننمايد، در حقيقت نسبت به گناه خود پشيمان هم نشده است. بنابراين، نمىتوان گفت: اركان توبه، شرايط توبه هستند، بلكه توبه هيچ شرطى ندارد و آن اركان، لازم و ملزوم توبه مىباشند.
حاصل سخن اينكه، اگر كسى، هرچند گناهان او بزرگ و فراوان باشد، به راستى از گذشته خود پشيمان شود و پشيمانى او با ترك گناه همراه باشد، به يقين بايد بداند كه خداوند تبارك و تعالى گناهان او را مىآمرزد و بالاتر اينكه، سيّئات و بدىهاى او را به حسنات و نيكىها مبدّل مىسازد؛ چنانچه قرآن شريف مىفرمايد: إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ [1]
هنگامى كه خداوند رحمان و رحيم، توبۀ بنده خويش را مىپذيرد، پروندۀ سياه و پر از گناه او را به پروندۀ درخشانى تبديل مىكند كه در صفحۀ اوّل آن، ثواب توبه نمايان است و درخشندگى دارد.
تحليل شرايط پذيرش توبه در قرآن كريم
حال ممكن است اين سؤال مطرح شود كه اگر توبه هيچ شرطى ندارد، چگونه در آياتى از قرآن كريم، شرايطى براى توبه ذكر شده است؟ مثلًا در آيات 17 و 18 سوره نساء، چهار شرط براى پذيرش توبه از سوى حقتعالى بيان شده است:
إنَّمَا التَّوبَةُ عَلَي اللهِ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَريبٍ [...] وَ لَيْسَتِ التَّوبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيّئاتِ حَتّي إذَا حَضَرَ احَدَهُمُ الْمَوتُ قَالَ إِنّي تُبْتُ الآنَ وَ لَا الَّذينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفّارٌ [2]
توبه نزد خداوند، تنها براى كسانى است كه از روى نادانى مرتكب گناه مىشوند سپس به زودى توبه مىكنند ... و توبه كسانى كه گناه مىكنند تا وقتى كه مرگ يكى از ايشان فرا مىرسد، مىگويد اكنون توبه كردم، پذيرفته نيست و (نيز توبه) كسانى كه در حال كفر مىميرند، پذيرفته نخواهد شد.همانگونه كه در ظاهر اين دو آيه شريفه ملاحظه مىشود، چهار شرط براى پذيرش توبه تعيين شده است:
1) گناه از روى جهالت و به خاطر نادانى باشد (نه از روى علم و عمد).
2) توبه را تأخير نيندازد.
3) توبه قبل از ديدن مرگ باشد.
4) توبه بعد از مرگ نباشد.
پاسخ اين سؤال به طور اختصار، آن است كه: آنچه در ظاهر اين دو آيۀ شريفه ملاحظه مىشود، نيازمند توضيح و تفسير است و اين دو آيۀ شريفه، نكات ظريف و دقيق ديگرى را در بر دارد كه بايد تبيين گردد. در واقع، ظاهر اين آيات، علاوه بر اينكه خلاف آيات متعدّد ديگرى است، خلاف سيرۀ پيامبر اكرم (ص) و ائمّه هدى (ع) در برخورد با گناهكاران نيز مىباشد. افزون بر اين، دين اسلام مدّعى است كه بنبست در آن وجود ندارد و نپذيرفتن توبه از سوى خداوند متعال، نوعى بنبست به شمار مىرود. بنابر اين با توجّه به آنچه از ظاهر اين دو آيه شريفه فهميده مىشود كه توبۀ چهار گروه پذيرفته نمىگردد، بايد نكات مهمّى را كه در توضيح و تفسير اين دو آيه شريفه وجود دارد، بيان نماييم:
الف) لجاجت در ارتكاب گناه
گاهى گناه در اثر طغيان يكى از غرايز است و در نتيجه، تسلّط هوى و هوس و طغيان غريزه يا صفت رذيله موجب مىشود كه انسان، «معرفت» خود را تقريباً از دست بدهد؛ قرآن شريف اين حالت را «جهالت» ناميده است و معلوم است كه توبه از اين نوع گناه پذيرفته است؛ امّا اگر ارتكاب گناه در اثر عناد و لجاج و از روى طغيانگرى و انكار و دشمنى با حقّ و حقيقت باشد، طبيعى است كه چنينگناهى، زمينهساز عدم آمرزش الهى مىشود. گناهىكه از روى لجاجت و دشمنى با حقتعالى انجام مىپذيرد، حكايت از كفر مىكند و كسىكه با خداوند لجاجت ورزد و در مقابل حق ايستادگى كند، موفّق به توبه نخواهد شد؛ زيرا وقتى حالت عناد و لجاج در وجود كسى مسلّط شود، مانع از آن است كه از كرده خود پشيمان گردد و مسلّماً بدون پشيمانى، توبه محقّق نخواهد شد. بنابراين، اينكه قرآن شريف «جهالت» را در توبه، شرط فرموده است، حكايت از يك نكته مهمّ اخلاقى دارد و آن، اين است كه: اگر گناه و نافرمانى از سر عناد و لجاج صورت گرفت، توبه از آن ممكن نيست و در حقيقت، چنين انسان گناهكارى توبه نمىكند كه توبه او پذيرفته شود.
ب) تسويف در توبه
گاهى، «تَسويف» در توبه، يعنى به آينده واگذار كردن و بىاعتنايى به گناه و فراموشى آن، جاى پشيمانى را در وجود انسان مىگيرد و مانع از پديد آمدن حالت توبه مىشود. در چنين وضعى معلوم است كه اين انسان، خود را گناهكار نمىداند تا توبه كند. پس اينكه قرآن شريف «فوريت» و «عدم تأخير» را در توبه شرط دانسته، باز هم حاوى يك نكته با اهميت اخلاقى است و آن اينكه: بىاعتنايى به گناه، موجب عادت انسان به گناه مىشود و در اثر عادت، ابهّت گناه از دل مىرود و در نتيجه گناه از ضمير آگاه انسان به ضمير ناآگاه وى منتقل شده و موجب مىگردد تا انسان، خود را گناهكار نداند و در اين صورت طبيعى است كه توبه هم نمىكند.
اين موضوع با ذكر يك مثال، قدرى روشنتر مىگردد: زنا، يك ناهنجارى اخلاقى بزرگ و گناه كبيرهاى است كه اثرات سوئى براىفرد و اجتماع دارد و نزد مردم، بهخصوص متدينان، بسيار قبيح شمرده مىشود. تا جايى كه اگر يك زن عفيف، در اثر فريب شيطان، يا اجبار، يا هر علّت ديگرى مورد تجاوز قرار گيرد، هشدارهاى وجدان اخلاقى به او امان نمىدهد و حتّى ممكن است در اثر ملامت نفس لوّامه و عذاب وجدان، كارهاى خطرناكى نيز انجام دهد و زندگى خود و اطرافيان را نابود كند. خجالتزدگى و شرمندگى، سراسر وجود او را فرا مىگيرد و يكپارچه پشيمان مىشود. امّا بسيار اتّفاق مىافتد كه همين خانم عفيف، به راحتى غيبت مىكند و آبروى ديگران را مىريزد و آنچنان نسبت به گناه خود بىتفاوت است كه گويا هيچ گناهى مرتكب نشده است؛ در حالىكه ناهنجارى اخلاقى غيبت و كبيره بودن گناه آن نيز، امرى كاملًا روشن و آشكار است. تكرار گناه غيبت، آن گناه را براى گناهكار، به صورت عادت درآورده و هشدارهاى وجدان اخلاقى او را خاموش كرده است، از اين رو ممكن است در شبانه روز، مكرّراً غيبت كند و دچار عذاب وجدان هم نشود؛ در حالىكه در فرهنگ دينى، اثر سوء غيبت، از اثر سوء زنا، بدتر شمرده شده است:«إِيَّاكُمْ وَ الْغِيبَةَ، الْغِيبَةُ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا» [3]بپرهيزيد از غيبت، زيرا غيبت از زنا بدتر است.
به بيان ديگر، غيبتهاى متعدّد، قبح گناه و زشتى آن را از دل و ياد او برده است و حالتى براى او پديد آورده كه گناه خود را گناه نمىداند و يا چندان مهم نمىشمارد. چنين حالتى بسيار خطرناك است و انسان را در سراشيبى گناه و معصيت مىاندازد. وقتى گناه، براى انسان عادت شود و گناه را تكرار نموده و بدان اصرار ورزد، مانند اتومبيل ترمز بريدهاى مىگردد كه با سرعت، به اعماق درّه در حال سقوط است و هيچ عاملى نمىتواند مانع حركت آن شود، يا لااقل از سرعت آنبكاهد. بدتر و خطرناكتر از اين حالت، هنگامى است كه آدمى، گناه و معصيت خود را توجيه كرده و قبح و زشتى گناه را نبيند. اگر چنين شد، نفس لوّامه به نفس مُحَسّنه تبديل مىشود و به جاى ملامت گناهكار از ارتكاب گناه، او را يه انجام آن تشويق مىكند و معصيت و اعمال ناپسند را در نظر وى نيكو جلوه مىدهد. چنانكه قرآنكريم مىفرمايد:
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالا، الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعا [4]
بگو: آيا شما را از زيانكارترين مردم آگاه گردانم؟ آنان كسانىاند كه كوشششان در زندگى دنيا به هدر رفته و خود مىپندارند كه كار خوب انجام مىدهند.
بسيار واضح است كه چنين انسانى به فكر توبه هم نمىافتد؛ زيرا تصوّر مىكند اعمال و رفتارش، بهترين نوع اعمال است و از اين رو، عنصرى به نام پشيمانى در وجود او هيچ جايگاهى نخواهد داشت. امام صادق (ع) در اين زمينه، در يك بيان تحليلى با ذكر يك تشبيه معقول به محسوس، مىفرمايند: اگر كسى يك گناه مرتكب شود، يك نقطه سياه در دل او پديدار مىشود. حال اگر توبه كند، آن سياهى بر طرف مىشود. ولى اگر توبه نكند و گناه ديگرى انجام دهد، سياهى دل او دو چندان مىشود و به همين صورت ادامه پيدا مىكند، تا سراسر دل او سياه شود. و به اين ترتيب، گناهِ روى گناه، دل انسان را سياه مىكند و مىميراند:«إِذَا أَذْنَبَ الْعَبْدُ كَانَ نُقْطَةً سَوْدَاءَ عَلَي قَلْبِهِ فَإِنْ هُوَ تَابَ وَ أَقْلَعَ وَاسْتَغْفَرَ صَفَا قَلْبُهُ مِنْهَا وَ إِنْ هُوَ لَمْ يَتُبْ وَ لَمْ يَسْتَغْفِرْ كَانَ الذَّنْبُ عَلَىالذَّنْبِ وَ السَّوَادُ عَلَي السَّوَادِ حَتَّي يَغْمُرَ الْقَلْبَ فَيَمُوتَ بِكَثْرَةِ غِطَاءِ الذُّنُوبِ عَلَيْه» [5]
هنگامى كه بنده گناه كند، نقطه سياهى بر قلب او پيدا مىشود، پس اگر توبه كرد و از گناه باز ايستاد و از خدا طلب آمرزش نمود، قلب او از آن نقطه سياه صفا پيدا مىكند. و اگر توبه نكرد و استغفار ننمود، گناه بر گناه واقع مىگردد و سياهى بر سياهى مىنشيند، تا اينكه قلب او را مىپوشاند. پس قلب او در اثر زيادى گناه مىميرد و پرده گناه آن را فرا مىگيرد.پر واضح است كه وقتى دل كسى سياه شد، صاحب آن دل، هرگز رستگار نمىگردد. قرآن كريم در اينباره مىفرمايد:كَلَّا بَلْ رانَ عَلي قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ[6]چنين نيست كه آنها مىپندارند، بلكه اعمالشان چون زنگارى بر دلهايشان نشسته است. مهمتر آنكه وقتى سياهى و تاريكى، در اثر گناهِ روى گناه، دل انسان را فرا گرفت، نه تنها توبه نمىكند، بلكه به استهزاء آيات الهى نيز مىپردازد:ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواي أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ [7]سپس سرانجام كسانى كه اعمال بد مرتكب شدند به جايى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آن را به مسخره گرفتند. چنين كسى نسبت به همه چيز و همهكس، معترض است و به هيچ روى زير بار پذيرش حرف حق نمىرود؛ از اين رو نه تنها به احكام اسلامى عمل نمىكند،بلكه دستورات دينى را مسخره مىنمايد. ابتدا در برخى از احكام شرعى و ظواهر دينى، تشكيك مىكند و بهجاى آنكه با پرسش از اهل فن، شبهه خود را برطرف كند، به نفى آن احكام دينى مىپردازد و سپس به تدريج مجموعه احكام شرعى و رساله عمليه مراجع تقليد را كتابى محدود كننده و مجموعهاى غير قابل اعتماد مىخواند و كمكم نسبت به اهلبيت (ع) و پيامبر اكرم (ص) و خداوند تبارك و تعالى نيز بدبين شده و بدين ترتيب دين خود را از دست مىدهد. بايد توجّه داشته باشيم كه شيطان در برخورد با انسان و براي فريب او، هميشه از كم شروع مىكند، ولى به كم قانع نيست؛ از اينرو خصوصاً به جوانان عزيز توصيه مىشود كه مواظب باشند با تسويف و تأخير انداختن در توبه، به شيطان فريبكار، ميدان عمل ندهند.
بنابر اين، منظور قرآن كريم از شرط دوّم توبه (به تأخير نيانداختن آن)، اين است كه اگر كسى توبه را به تأخير بيندازد، گرفتار گناهِ روى گناه مىشود و پس از آن، گناه خود را توجيه كرده و اصلًا توبه نمىكند كه توبه او پذيرفته شود.در اين مجال، تذكّر و توصيه هميشگى را تكرار كنيم كه: «مراقب باشيد گناه نكنيد و اگر گناهى مرتكب شديد، فوراً توبه نماييد و اجازه ندهيد گناه شما تكرار شود كه گرفتار عادت به گناه و پس از آن توجيه گناه مىشويد و اين امر، بدبختى فراوانى به همراه خواهد داشت.»
ج) توبۀ هنگام مرگ
گاه انسان پس از ارتكاب گناه، به دليل برخوردارى از ايمان، پشيمان مىشود و از روى ايمان به خداوند و دستورات او، خجالتزده شده و از خداى متعال عذرخواهى مىكند. ولى گاه پشيمان مىشود، امّا نه در اثر ايمان، بلكه به دليل كيفرى كه در مقابل خود مىبيند؛ نظير مجرمى كه چوبه دار را در مقابل خود مىبيند و از كردۀ خود پشيمان مىشود، امّا ندامت او، از ترس كيفر است، نه به دليل آنكه عمل خود را زشت و ناپسند مىداند به تعبير قرآن شريف، چنين كسى اگر رها شود، باز همان است كه قبلًا بود:
حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ، لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُون[8]
تا آن گاه كه مرگ يكى از آنان فرا رسد، مىگويد: پروردگارا، مرا بازگردانيد، شايد عمل صالحى در آنچه وانهادهام، انجام دهم. چنين نيست، آن سخنى است كه او گوينده آن است، و پيش روى آنان برزخ است تا روزى كه برانگيخته شوند.
بنابراين اگر قرآن شريف در توبه، شرط فرموده است كه قبل از مرگ باشد و نه به هنگام ديدن مرگ، مانند دو شرط پيشين، حاكى از يك نكتۀ مهمّ اخلاقى است و آن اينكه: غالباً پشيمانى در هنگام فرا رسيدن مرگ، توبه از روى ايمان نيست، بلكه به دليل ترس و اضطراب و ناراحتى از كيفر گناه است و اگر آن كيفر در كار نبود، آن شخص هم از كرده خود پشيمان نبود. امّا اگر در همان موقعيت و حتّى هنگام ديدن آثار مرگ هم كسى واقعاً پشيمان شده و از زشتى و ناهنجارى عمل خود در محضر پروردگار متعال شرمنده گردد و به بيان ديگر توبه او حقيقى و برخاسته از معرفت و ايمان باشد، بى شكّ خداوند سبحان توبه او را مىپذيرد. نقل مىكنند كه در زمان حضرت موسى (ع)، جوانى لاابالى در شهر زندگى مىكرد. او يكى از اراذل و اوباش بود و به هيچ وجه هدايت نمىشد؛ تا اينكه او رااز شهر بيرون كردند. پس از مدّتى به شدّت بيمار شد و تا دم مرگ پيش رفت. در آن هنگام از كردار خود پشيمان شد و در اعمال خود نظر افكند و دريافت كه چه پرونده شومى دارد و اميدى براى نجات ندارد. و از اين رو با حالت پشيمانى در مقابل خداوند تعالى، از اعماق دل و جان خويش آهى كشيد و به جانب آسمان نگريست و در محضر خداى تعالى، اظهار ندامت و شرمندگى كرد و گفت: «يا من له الدنيا و الآخرة، ارحم من ليس له الدنيا و الآخرة»؛ اين جملات را تكرار كرد و با يك تلاطم درونى و با خجالتزدگى در مقابل پروردگار از دنيا رفت. به حضرت موسى (ع) خطاب شد: يكى از اولياى من در فلان مكان از دنيا رفته است؛ برو او را تجهيز كن و دفن نما. حضرت موسى (ع) با مردم به آن مكان رفتند و ديدند همان جوان است. حضرت موسى (ع) جريان را از خداوند سؤال كرد. خداوند فرمود: هنگام مرگ، با جديت توبه كرد و گفت: «يَا مَن لَهُ الدُّنيَا وَ الآخِرَة، إرحَم مَن لَيسَ لَهُ الدُّنيَا وَ الآخِرَة»؛ پس گناهان او آمرزيده شد و از دوستان خداوند گرديد.
بنابراين، توبه هنگام مرگ نيز اگر حقيقى باشد، مورد پذيرش حقتعالى واقع مىشود؛ زيرا معنا ندارد خداوند تعالى ندامت قلبى و پشيمانى واقعى از كسى ببيند و او را نيامرزد. مثال مهمتر و معتبرتر براى پذيرش توبه هنگام مرگ كه در قرآن كريم نيز به آن اشاره شده است، داستان قوم حضرت يونس (ع) است: إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حينٍ [9]
مگر قوم يونس نبود كه چون ايمان آوردند، عذاب خفّتبار و رسوايى را در زندگى دنيا از آنان برداشتيم و آنها را تا دم مرگ، زندگى رفاهى داديم.
آن قوم، به نداى توحيدى پيامبر خويش پاسخ ندادند و بهقدرى ظلم و بدى كردند كه مستحقّ عذاب شدند. حضرت يونس (ع) به آنان هشدار داد كه اگر توبه نكنند و ايمان نياورند، عذاب خداوند بر آنان فرود خواهد آمد. آنان كه حضرت يونس (ع) را صادق مىدانستند، با يكديگر گفتند: اگر يونس شهر را ترك كرد، بدانيد كه عذاب خواهد آمد. نيمههاى شب بود كه حضرت يونس (ع) از ميان آن مردم رفت و بامداد آن شب، عذاب الهى به سراغ آنان آمد. هنگامى كه مردم، فرود عذاب را آشكارا ديدند و به نابودى خويش يقين كردند، به سراغ پيامبرشان آمدند، ولى او را نيافتند. با مطّلع شدن از خروج حضرت يونس (ع) از شهر و مشاهدۀ آثار عذاب، به مرگ و نابودى همراه با ذلّت خود اطمينان پيدا كردند، از اينرو مستأصل و بىچاره شدند. در برخى روايات آمده است كه به توصيه يكى از علماى قوم، همگى به همراه همۀ موجودات زنده و دامهاى خويش شهر را ترك نمودند و در دشت و صحرا به تضرّع و زارى به بارگاه خداوند متعال پرداختند. در حقيقت آنان به واقع پشيمان شدند و ضمن اظهار ندامت از كفر و بىداد خويش، خالصانه به خداوند متعال ايمان آوردند. حتّى به جهت تحريك عواطف، ميان مادران و كودكان و نيز بين دامها و بچههاى آنها جدايى افكندند. بيابان از صداى گريه و ضجّه و شيون مادران و صداى حيوانات، آكنده شد و آن گناهكاران و با گريه و زارى و چشمان اشكبار، رو به درگاه خداوند متعال آوردند و توبه كردند. خداوند رئوف و مهربان نيز آنان رامورد رحمت خويش قرار داد و از عذاب حتمى آن قوم، منصرف شد.[10]
توبۀ حقيقى و ندامت قلبى قوم حضرت يونس (ع)، موجب آمرزش آنان شد، و اين در حالى بود كه آنان به تصريح قرآن كريم، آثار مرگ و عذاب را آشكارا ديده بودند. بنابراين قاطعانه مىتوان گفت: اگر توبه هنگام مرگ و پس از مشاهده آثار مرگ هم، حقيقى باشد، خداوند متعال حتماً آن را مىپذيرد. ولى از آنجا كه خداوند متعال عالم به احوال بندگان خويش است، توبهاى كه از روى حقّه بازى و نيرنگ و فريب سرچشمه گرفته باشد را نمىپذيرد؛ چنين انسانى به جاى آنكه بتواند خداوند عالمِ قادر را فريب دهد، خود را فريفته است. بنابر اين، صداقت و اخلاص، در پذيرش توبه تأثير به سزائى دارد. اساساً راستى و صداقت، در همۀ زمينهها، حلّال مشكلات و رافع گرفتارىهاست. از اين رو به همگان توصيه مىشود كه در زندگى صادق باشند؛ زيرا نجات انسان، در گرو صداقت است و از اين رو در روايات آمده است:«النّجاة مَعَ الصّدْق»[11]نجات همراه با راستگويى است.
*انسانی که عمر خود را به حیله گری سپری کرده است ...
انسانى كه در مدّت عمر، حيلهگرى و حقّهبازى كرده و زندگى خود را با دروغ و نيرنگ سپرى كرده است، هنگام مرگ نيز قصد مكّارى با خداوند متعال را دارد: إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها؛ غافل از آنكه خداوند سبحان مكر او را به خودش بر مىگرداند:وَ لا يَحيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِه[12]و مكر بد، جز سازنده آن را فرا نمىگيرد.
صفا، صميميت و صداقت، زندگى افراد را زيبا و شيرين مىكند و آخرتِ آباد و خوبى را براى آدمى فراهم مىآورد. همچنانكه نفاق، دوروئى و نيرنگ، دنيا و آخرت انسان را آغشته به شقاوت و بدبختى مىسازد و توفيق توبه و بازگشت را از وى سلب مىنمايد.
د) توبۀ پس از مرگ
چنانكه گفتيم در آيات شريفه 17 و 18 سوره نساء، شرطِ «بعد از مرگ نبودن» توبه نيز ذكر شده است. در اين خصوص نيز بايد بهطور كلّى بگوييم كه كافران و مشركان، زمينه براى عفو و مغفرت و شفاعت و نجات ندارند:إِنَّ اللهَ لايَغْفرُ انْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفرُ مادُونَ ذلكَ لِمَنْ يَشاءُ[13]
بىترديد خداوند اين را كه براى او شريك قرار داده شود نمىآمرزد و غير آن را براى هر كس كه بخواهد، مىآمرزد.
بنابراين در روز قيامت گرچه عفو و مغفرت، زمينهساز براى نجات است، ولى براى مؤمن نه براى كافر؛ زيرا كافر زمينهاى براى نجات ندارد:
إنَّكُمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ الله حَصَبُ جَهَنَّمَ[14]
همانا شما و آنچه به جاى خدا مىپرستيد، هيزم جهنّميد.
جالب آنكه همان كافران و جهنّميان، هنگامى كه آتش جهنّم را درك
مىكنند، ملكه دروغگويى و حقّهبازى آنان بروز و ظهور مىيابد و نظير وقتىكه در بنبستهاى دنيوى دغلبازى مىكردند، در سراى آخرت نيز مكّارانه التماس مىكنند و فرصت مجدّد مىطلبند:
رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ[15]
پروردگارا (قدس سره) ما را از اين (دوزخ) بيرون آر، اگر بار ديگر تكرار كرديم، قطعاً ستمگريم (و مستحقّ عذاب) (قدس سره)
در اينجا نيز نظير هنگام مرگ، پروردگار عالم با علم به احوال آنان، نه تنها درخواست و تقاضاى مطرح شده را اجابت نمىكند، بلكه پاسخى به آنان مىدهد و واژهاى را براى آن به كار مىگيرد كه در زبان عربى، در پاسخ به سر و صداى بىجاى سگان، به كار گرفته مىشود.[16]
قالَ اخْسَؤُا فيها وَ لا تُكَلِّمُونِ[17]
مىگويد: «دور شويد در دوزخ، و با من سخن مگوييد.»
در واقع خداوند متعال، با اين سخنان، بر خفّت و خوارى آنان مىافزايد و اين بدان جهت است كه توبه اين افراد حقيقى نبوده و در واقع حقّه بازى مىكنند. چنانكه در آيه ديگرى مىفرمايد:وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ[18]
و اگر بازگردند، به همان اعمالى كه از آن نهى شده بودند بازمىگردند؛ آنها دروغگويانند.
* دليل اصلى عدم پذيرش توبه پس از مرگ
بنابر اين، دليل اصلى عدم پذيرش توبه پس از مرگ، صادقانه نبودن آن پشيمانى است. خداوند متعال در ادامه آياتى كه بيان شد، و پس از ارائه پاسخى قاطع مبنى بر عدم اجابت تقاضاى جهنّميان، عدم حقّانيت كافران را به خودشان مىفهماند و نحوه توبه صحيح را به آنها نشان مىدهد:
إِنَّهُ كانَ فَريقٌ مِنْ عِبادي يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمينَ[19]
(فراموش كردهايد) گروهى از بندگانم مىگفتند: پروردگارا (قدس سره) ما ايمان آورديم؛ ما را ببخش و بر ما رحم كن؛ و تو بهترين رحم كنندگانى (قدس سره) پروردگار متعال به جهنّميان مىفهماند كه اگر شما نيز در دنيا مانند بندگان صالح و نيكوكار، توبه مىكرديد و در توبه خود صداقت داشتيد، اكنون اهل نجات بوديد؛ امّا شما بهجاى همراهى با حق و عدالت و پذيرش آيات روشن و روشنگر، پيامبران و دعوت آنان را به استهزاء و تمسخر گرفتيد:
فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّي أَنْسَوْكُمْ ذِكْري وَ كُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ[20]
امّا شما آنها را به باد مسخره گرفتيد تا شما را از ياد من غافل كردند؛ و شما به آنان مىخنديديد.
واضح است كه چنين افرادى در قيامت، زمينه نجات ندارند؛ همانگونه كه در دنيا زمينه هدايت نداشتند.
در مورد كفّار و مشركين نيز بايد گفت: اگر واقعاً پشيمان شوند و دست از عقيده و كردار زشت خود بردارند، بخشيده مىشوند. چنانكه برخى از كفّار و مشركين صدر اسلام كه علاوه بر كفر و شرك، ظلم فراوانى نسبت به پيامبر اكرم (ص) و مسلمانان روا داشته بودند، پس از توبه بخشيده شدند. بنابراين، مهم آن است كه انسان به حالت توبه كه حالت نورانى و مقدّسى است، دست يابد. حتّى اگر در آخرت هم اين حالت براى آدمى- اعمّ از گناهكار يا كافر يا مشرك- پديد آيد، خداوند تبارك و تعالى توبه او را مىپذيرد. ولى نكته در اينجاست كه برخى در اثر لجاجت و عناد خود، در سراى آخرت به چنين حالتى دست نمىيابند. به قول قرآن كريم، گويا برخى انسانها براى جهنّم خلق شدهاند:
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ[21]
به يقين، گروه بسيارى از جن و انس را براى دوزخ آفريديم؛ آنها دلهايى دارند كه با آن نمىفهمند؛ و چشمانى كه با آن نمىبينند؛ و گوشهايى كه با آن نمىشنوند؛ آنها همچون چهارپايانند؛ بلكه گمراهتر اينان همان غافلانند.
چنين افرادى در قيامت نيز با خداوند به لجاجت مىپردازند و قصد فريب آن ذات مقدّس را دارند، غافل از آنكه خداوند سبحان آنان را رسوا مىكند:
يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَميعاً فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَما يَحْلِفُونَ لَكُمْ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلي شَيْءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْكاذِبُونَ[22]
روزى كه خداوند همۀ آنها را برمىانگيزد، همانگونه كه براى شما سوگند ياد مىكردند، براى او سوگند ياد مىكنند و گمان مىكنند بر پايه چيزى هستند، آگاه باش كه آنها همان دروغگويانند.
حتّى نقل شده است كه در قيامت، گاهى پيامبر اكرم (ص) وارد جهنّم مىشوند تا اگر كسى از اهل جهنّم قابليت رفتن به بهشت را پيدا نموده است، او را مورد شفاعت خويش قرار دهند و از جهنّم خارج سازند. ولى بعضى از جهنّميان لجوج، هنگامى كه نسيم رحمت حضور پيامبر گرامى (ص) را درك مىكنند، به جايگاه دوزخى خود مىروند و آنجا مخفى مى شوند تا آن نبى مكرم (ص) را نبينند. وقتى عناد و لجاجت بر كسى حكمفرما شود، چنين مىشود كه وساطت و شفاعت پيامبران الهى را نيز براى نجات خود نمىپذيرد. نقل شده است كه روزى حضرت عيسى (ع) تصميم گرفت كه بين خداوند متعال و شيطان رجيم، آشتى برقرار كند. به خداوند گفت: خدايا، شيطان مرتكب خطاى بزرگى شد كه به آدم سجده نكرد، ولى او سابقه طولانى در عبادت تو دارد. از اين رو تقاضا دارم او را ببخشى و از گناه او در گذرى پروردگار عالم به حضرت عيسى (ع) خطاب فرمود كه اگر شيطان به اشتباه خود اقرار نمايد و توبه و طلب بخشش كند، او را مىبخشم. حضرت عيسى (ع) بسيار خوشحال شد و با دل پاكى كه داشت، به نزد ابليس آمده و با خرسندى، به او بشارت رحمت و مغفرت الهى را داد و گفت: اگر توبه كنى، خداوند سبحان تو را مىبخشد و از آنچه بين تو و او گذشته است، مىگذرد. شيطان، به جاى استفاده از اين فرصت رحمانى، عصبانى و خشمگين شد و با اعتراض از وساطت حضرت عيسى (ع) گفت: تو چه كاره بودى كه اين واسطهگرى را انجام دادى و قصد آشتى دادن بين من و خدا را داشتى؟ خدا بايد از من عذرخواهى كند كه مرا از درگاه خود رانده است و تا وقتى عذرخواهى نكند، من تن به اين آشتى نمىدهم. اعوذ بالله من النّفس اذا طغي: پناه به خدا از نفس هنگامى كه طغيان مىكند و سركش مىشود.
* انسان نيز اگر نفس خود را مهار نكند...
اين همه گستاخى و سركشى به خاطر اين است كه خودخواهى و تكبّر در قلب شيطان ريشه دوانيده و ديگر جايى براى ورود فضائل اخلاقى باقى نگذاشته است. انسان نيز اگر نفس خود را مهار نكند و به آن اجازه سركشى دهد، نفس با طغيانگرى او را بدبخت و بيچاره مىنمايد. اگر كسى در دنيا نتواند رذائل اخلاقى را ريشهكن يا لااقل سركوب كند، در آخرت نيز به همان رذائل و صفات ناپسند اخلاقى مبتلا خواهد بود:وَ مَنْ كانَ في هذِهِ أَعْمي فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمي وَ أَضَلُّ سَبيلا[23]
امّا كسىكه در اين جهان (از ديدن چهره حق) نابينا بوده است، در آخرت نيز نابينا و گمراهتر است.
به عبارت رساتر، اگر كسى در دنيا لجوج باشد و زير بار پذيرش حرف حق نرود، در آخرت نيز با آنكه مغفرت الهى را مىبيند و دلسوزى و مهربانى پيامبر رحمت را براى نجات او از جهنّم درك مىكند، باز هم لجاجت مىكند و عناد مىورزد و عمداً خود را از عفو و مغفرت پروردگار متعال محروم مىسازد.
به بيان ديگر براساس قاعده لطف، هركس به واسطۀ توبه واقعى در معرض نسيم رحمت الهى واقع شود، از رحمت حقتعالى بهره كافى خواهد برد، حتّى اگر در جهنّم باشد و گرچه كافر باشد. ولى كافر نمىتواند خود را در معرض اين نسيم قرار دهد تا از آن بهره ببرد.
اينكه گفته مىشود: جهنّم از الطاف خفيه خداوند متعال است، براى آن است كه در جهنّم، كدورتهاى وجود انسان رفع مىشود و هويت حيوانى و شيطانى او كه در اثر اعمال زشت و ناهنجار پيدا شده است، به هويت انسانى تبديل مىشود.
وقتى هويتهاى شيطانى رفع شد و فطرت انسانى هويدا گرديد و بروز و ظهور پيدا كرد، خواه ناخواه، آتش جهنّم نابود مىشود؛ زيرا آتش جهنّم و عذابهاى گوناگون آن، اعمال خود اهل جهنّم است:
ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْديكُمْ [24]
اين (عذاب) به خاطر كارهايى است كه به دست خود از پيش فرستاديد.
و در نهايت، انسان جهنّمى كه به جهنّم وارد شده، مورد عفو و شفاعت واقع خواهند شد. خلود در آتش و ماندن جاودان در جهنّم، براى شيعه، معنا ندارد و بالأخره همۀ شيعيان به بهشت وارد مىشوند، حتّى اگر به واسطۀ اعمال خود مدّت زيادى را در جهنّم سپرى كرده باشند كه عرفآً در مورد آنان گفته مىشود «مُخلَّد» در جهنّم هستند.
از آنچه بيان شد، اين نتيجه حاصل مىشود كه توبه، يعنى حالت پشيمانى و تلاطم درونى كه هيچ شرطى ندارد و اگر در قرآن كريم، شرايطى براى توبه بيان شده است، حاوى يك سلسله نكات مهمّ اخلاقى مىباشد. از جمله اينكه: انسان گنهكار، در اثر عادت به گناه، موفّق به توبه از گناه نمىشود و يا در برخى از موارد، خود را گناهكار نمىشمارد كه پشيمان شده و توبه كند و در مواردى نيز پشيمانى واقعى براى گناهكار رخ نمىدهد و ندامت او در اثر كيفرى است كه در مقابل راه خود مشاهده مىكند و چنانچه رها شود، مجدّداً مرتكب همان گناهان خواهد شد و به دروغ، اظهار پشيمانى و ندامت مىكند؛ بنابراين، توبه هيچ شرطى ندارد و صِرف پشيمانى حقيقى، تحقّق مىيابد.
پينوشتها
========================
1. فرقان/ 70؛ ر. ك: طه/ 82، فرقان/ 71، قصص/ 67
2. نساء/ 18- 17
3. الخصال، ج 1، ص 62
4. كهف/ 104- 103
5. إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 1، ص 46
6. مطففين/ 14
7. روم/ 10
8. مؤمنون/ 100- 99
9. يونس/ 98
10. تفسير القمى، ج 1، ص 317
11. غرر الحكم، ص 218
12. فاطر/ 43
13. نساء/ 48
14. انبياء/ 98
15. مؤمنون/ 107
16. لسان العرب، ج 1، ص 65
17. مؤمنون/ 108
18. انعام/ 28
19. مؤمنون/ 109
20. مؤمنون/ 110
21. اعراف/ 179
22. مجادله/ 18
23. اسراء/ 72
24. آلعمران/
انتهای خبر18/313