پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳ |۱۰ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 12, 2024

مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات حوزه علمیه قم با طرح این سؤال که چرا اکثر جوامع اسلامی از نظر فن‌آوری و رشد اقتصاد از غرب در سطح پایین‌تری قرار دارد، چرایی آن را تشریح کرده است.

  سرویس علمی و فرهنگی خبرگزاری حوزه متن سوال و پاسخ این مرکز را منتشر می‌کند.

 

سؤال: چرا اکثر جوامع اسلامی از نظر فناوری و رشد اقتصادی نسبت به جوامع غربی در سطح پایین‌تری قرار دارند؟

پاسخ : درپاسخ به اين سؤال بايد توجه داشت كه مجموع عوامل مسلمانان از نظر توسعه اقتصادی و رشد صنعتی را مى‌توان به دو دسته درونى و بيرونى تقسيم كرد: مراد از عوامل درونى، عواملى است كه از ناحيه مسلمانان صادر شده است و عوامل بيرونى، عواملى هستند كه از ناحيه بيگانگان به مسلمانان رسيده است.

عوامل درونی را می توان بدين ترتيب تفصيل داد :

 

1. عامل تفرقه و تجزيه گرايى

يكى از مهم‌ترين اختلاف‌ها و انحراف‌هايى كه در ميان مسلمانان پديد آمد، مسئله جانشينى پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله) بود. عده‌اى آن را انتخابى و گروهى انتصابى مى‌دانستند. اين اختلاف، (كه اولين اختلاف بعد از حيات پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله) بود، باعث پيدايش دو گروه شيعه و سنى در میان مسلمانان گشت که منشأ این پیدایش، اختلافات قومى و قبيله‌اى بود.

 

2. ضعف ريشه‌هاى اعتقادى و دين دارى

دومين عامل عقب‌ماندگی مسلمانان، ضعف شناخت اعتقادى آنان بوده است. عقايد، در طول زندگى بشر نقشى بى‌همتا داشته است و در واقع جامعه‌اى كه در آن عقايد نباشد، واقعيت ندارد.

آنچه مورد بحث است، بى‌توجهى مسلمانان نسبت به عقايد حقّه اسلامى و در مقابل، توجه دشمنان نسبت به آن است.

استاد شهيد مرتضى مطهرى مى‌فرمايد:«خيلى روشن است كه بعضى از جهان‌بينى‌ها الهام‌بخش سكون، ركود و جمود و بعضى مايه ترقى و رشد هستند». [28]

 

3. ورود فرهنگ بيگانگان

سومين عامل عقب‌ماندگی، ورود انديشه‌ها و فرهنگ‌هاى بيگانه به اجتماع مسلمانان و تأثیرپذیری شدن آنها از اين فرهنگ هاست. صرف ورود انديشه، از باب آزادى انديشه و تفكر، هيچ ممانعتى با موازين شرعى و عقلايى ندارد. آنچه در اين باب مورد سخن است، جنبه تأثيرى آن بر مسلمانان است. در صدر اسلام، بعد از وفات پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله)، مسلمانان پيشرفت‌هاى نظامى وسيعى در مناطق ايران و روم بدست آوردند؛ مثلاً در پايان سال دوازدهم هجرى، جنگ با مشركان و مخالفان تقريباً تمام شد، لذا ابوبكر لشكر خود را به سمت دره‌ى اردن و فلسطين روانه كرد و در سال هفدهم هجرى، فلسطين را تسخير نمود. در سال نوزدهم، با فرماندهى عمرو بن عاص مصر فتح شد. اين توسعه طلبى، باعث قرابت ميان مسيحيان، يهوديان و مشركان با مسلمانان شد و بدين گونه فرهنگ و عقايد مسيحيان، اديان و ديگر مذاهب، وارد قلمرو مسلمانان شد. از طرف ديگر اكثر مسلمانان، ضعف اعتقادى قابل توجهى داشتند و در رأس آنان شخصيت علمى و فرهنگى‌اى نبود تا با اين گونه شبهات و انحرافات مقابله كند؛ زيرا تنها كسى كه توان اين مقابله را داشت حضرت على (عليه‌السلام) بود. كه او را نيز خانه‌نشین کرده بودند.

آنچه عامل سوم را تقويت مى‌كرد ورود احبار و راهبان مسيحى و يهودى به ظاهر مسلمان شده در جمع مسلمانان بود. كسانى چون كعب الاحبار، تميم دارى و وهب بن منبّه يمانى با تظاهر، خود را در قلوب مردم جا دادند؛ سپس نزد خلفا قرب و منزلت پيدا كردند، به طورى كه عثمان، كعب الاحبار را به عنوان قاضى القضاة مسلمانان نصب كرد.

بسيارى از عقايد انحرافى كه در ميان مسلمانان پيدا شد، معلول وجود همين احبار و راهبان به ظاهر مسلمان بوده است.

 

4. بى‌اعتنايى به منابع دينى

از ديگر عوامل انحراف مسلمانان، بى‌اعتنايى به منابع دينى است. هر گاه جاى دوستان در محافل خالى شود، بيگانگان و دشمنان جایگزين آنها مى‌شوند. وقتى معارف اصيل دينى در دانشگاه‌ها، صدا و سيما و ساير محافل، جايى نداشته باشد و در معرفى شخصيت‌هاى دينى، چون سلمان، ابوذر و... كوتاهى بشود، مردم افراد ناپاك و بى‌لياقت را الگو قرار مى‌دهند.

در صدر اسلام سران اسلامى با جلوگيرى از كتابت و تدوين احاديث، به بهانه‌ى توسعه‌ى قرآن، مانع از پخش احاديث و سيره‌ى نبوى مى‌شدند قايل بودند چون سخنان پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله) گاهى از روى رضا و گاهى از روى غضب بيان مى‌شود، استناد به كلام نبى (صلى‌الله‌عليه‌وآله) ناتمام است؛ غافل ازاين كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله) نه تنها مانع توسعه‌ى قرآن نمى‌شود، بلكه به تعبير قرآن، مفسر آن خواهد بود؛ ( وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ) چنان كه خداوند سبحان مى‌فرمايد: آنچه پيامبر اسلام مى‌گويد وحى است و به هيچ وجه از روى هوى و هوس نيست؛ (وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْيٌ يُوحى)

 

5. افراط و تفريط مسلمانان

اين عامل از مهم‌ترين عوامل است. در طول تاريخ مسلمانان، گروهى پديد آمدند كه با اكتفا به قرآن، از سنت و احاديث پيامبر و ائمه اطهار (عليهم‌السلام) اعراض كردند، و با دلايل بسيار ضعيف، عملكرد غلط خود را توجيه نمودند

گروه ديگرى نيز به تبعيض قرآن پرداخته و بعضى از آيات قرآن را اخذ كرده و بعضى را رها نمودند؛

گروه سومى كه گرفتار اين عامل شدند، به اخبارگرايان معروف‌اند، این گروه كسانى هستند كه با اخذ احاديث و سنت پيامبر و عترت نبى اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله)، قرآن و عقل را كنار گذاشتند.و قايل‌اند كه قرآن براى «من خوطب به» نازل شده است و ما مخاطبان قرآن نيستيم و آن را نمى‌فهميم، در نتيجه، ظهور قرآن براى غير معصومين حجيت ندارد.

اين عامل ـ يعنى افراط و تفريط، كه به صورت انفكاك و جدايى قرآن از قرآن، قرآن از سنت و عترت پيامبر، و سنت و عترت پيامبر از قرآن ظهور يافت ـ مانند ساير عوامل انحراف، اختصاص به زمان‌هاى گذشته ندارد، بلكه اكنون نيز اگر قاريان قرآن به صوت، لحن، تجويد، ترتيل و زيبايى ظاهر قرآن اكتفا كنند و از مفاهيم و معارف آن لذت و بهره‌اى نبرند، و يا طلاب علوم دينى، يك دوره‌ى تفسير قرآن را فرا نگيرند، آنها نيز گرفتار انفكاك معارف بشرى از معارف الهى شده‌اند. اگر دانشجويان به علوم تجربى، رياضى و انسانى بپردازند و از معارف الهى بيگانه شوند، گرفتار فرهنگ بيگانگان مى‌گردند. پس بايد راه اعتدالى كه قرآن به آن اشاره كرده است، [45] را طى نمود و از افراط و تفريط پرهيز كرد.

گروه ديگرى كه با عامل افراط و تفريط به انحراف كشيده شدند، جمود گرايانى هستند كه با «خشك مقدسى» خود به لفظ و كتابت و جلد قرآن تمسك جسته و به محتواى آن توجهى نكردند.

بهترين نمونه تاريخى جمودگرايى فكرى و عملى، خوارج‌ هستند. آنها از صحابه حضرت على (عليه‌السلام)در جنگ صفين بودند. معاويه وقتى ديد حضرت در شرف پيروزى است، با نيرنگ به عمرو بن عاص دستور داد كه قرآن‌ها را بر سر نيزه‌ها قرار دهند، تا به اصحاب حضرت، نشان دهند كه مسلمان و اهل قرآن‌اند. حضرت على (عليه‌السلام) به حيله و مكر آنها اعتنا نكرد و فرمود: اين‌ها بهانه مى‌آورند. ولى عده‌اى از نادانان و مقدس نماها با حضرت مخالفت نموده و گفتند: ما با قرآن نمى‌جنگيم. حضرت به آنها فرمود: من هم با قرآن نمى‌جنگم. از روز اول نيز، دشمن را به قرآن دعوت كرد و فرمود:

وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْيٌ يُوحى)؛ [46] آگاه باشيد كه من شما را به كتاب خدا و سنت رسول او و حفظ خون اين امت دعوت مى‌كنم.

اما معاويه نه تنها به درخواست امام (عليه‌السلام) توجهى نكرد، بلكه به گرفتن انتقام خون عثمان نيز اصرار ورزيد. با ظاهر قرآن، در مقابل لشكر على (عليه‌السلام) حاضر شد و موجب فريب عده‌اى از اصحاب حضرت گرديد. امام على (عليه‌السلام)فرمود: معاويه، عمرو بن عاص، وليد بن عتبه بن ابى معيط، حبيب بن مسلمه، ضحاك بن قيس و ابن ابى سرح و... نه ياران دين‌اند نه قرآن؛ من بيشتر از شما آنان را مى‌شناسم، آنها را در كودكى ديده‌ام و با آنها بزرگ شده‌ام، اينان در آن روزها بدترين كودكان و بعدها بدترين مردمان بودند، قرآن را زير پا نهاده و آن را كنار انداختند. [47]

متأسفانه آنها به سخنان امام (عليه‌السلام) زياد توجه نكردند و حتى امام (عليه‌السلام) را به پذيرش حكميت مجبور كرده و ابوموسى اشعرى را به عنوان نماينده‌ى خود در حكميت برگزيدند؛ در نتيجه، با نيرنگ و فريب عمروعاص، نماينده‌ى لشكر معاويه، ابوموسى اشعرى، حضرت على (عليه‌السلام) را از خلافت عزل كرد و عمر، معاويه را براى خلافت برگزيد. [48]خوارج وقتى متوجه مكر و نيرنگ معاويه شدند، در توجيه عمل خود گفتند:

از اوّل حكميت ما اشتباه بود، حكميت تنها از آن خداوند است، زيرا: «لا حكم الا لله» و على (عليه‌السلام) با اين كارش كافر شده است.

اين افراد شورشى نه تنها گرفتار اين انديشه انحرافى شدند، بلكه از على (عليه‌السلام) روى برگردانده، دوستدارانش را به قتل رساندند.

بعد از مدتى، حضرت على (عليه‌السلام) ابن عباس را براى پند دادن، به سمت اصحاب نهروان فرستاد،آنها كه حدود دوازده هزار نفر بودند، پيشاني‌هايشان از كثرت عبادت پينه بسته و دست‌هايشان مانند پاهاى شتر سفت شده بود، پيراهن‌هاى كهنه و مندرس به تن داشتند، اما مردمى مصمم و قاطع بودند.

سپس خود حضرت امير (عليه‌السلام)، به نهروان رفت و با آنها به گفت وگو و نصيحت پرداخت. آنها را از انحرافات اعتقادى و عملى شان آگاه ساخت. ايشان فرمود: [49]

آيه لاحكم الا لله سخن حقى است، اما از آن باطل اراده مى‌كنند، بله قانون‌گذارى از آن خداست، اما اين‌ها مى‌گويند غير از خدا نبايد كسى امير باشد، مردم احتياج به حاكم دارند، خواه نيكوكار باشد يا بدكار. در پرتو حكومت او مؤمن كار خود را انجام دهد و كافر از زندگى خويش بهره مند گردد و خداوند مدت را به پايان رساند و به وسيله حكومت ماليات جمع شود تا با دشمن پيكار شود. راه‌ها امن مى‌شود، حق ضعيف از قوى گرفته مى‌شود تا نيكوكار آسايش يابد و از شر بدكار آسايش به دست آيد.

پس از سخنان حضرت (عليه‌السلام)، عده زيادى به ايشان ملحق شدند، ولى عده‌اى ماندند و جنگ با على (عليه‌السلام) را انتخاب كردند و بعد از جنگى دل‌خراش، اكثر آنها كشته شدند. جمود فكرى و خشك مغزى خوارج، كه در عمل آن گونه خدا را عبادت مى‌كردند اما در انديشه منحرف بودند، و بدین ترتیب بسيارى از مردم را از راه حق منحرف ساختند؛ لذا حضرت، بعد از فراغت از جنگ فرمود: من بودم كه چشم فتنه را از سرش در آوردم و غير از من احدى جرأت اين كار را نداشت. [50]

در عصر حاضر نيز، اين جمود فكرى و مقدس مآبى، در ميان مسلمانان وجود دارد. خطر وجود درويش مسلكان و خانقاه نشينان، كمتر از خطر خوارج نيست؛ زيرا برخى از آنها نه تنها از واقع دين دست كشيدند، بلكه ظواهر و شريعت را، به بهانه رسيدن به طريقت و حقيقت، كنار گذاشتند، بدعت‌هاى غيرمشروع چون رقص و سماع را وارد دين كردند و از سراب افكار قديم يونانيان مانند عقايد كلبيون و بعضى رواقيين و نيز عقايد رهبانيت مسيح و هندويسم، خود را سيراب كردند. فرقه بابيت كه "سيد على محمد باب"، مؤسس آن بود و با ادعاى بابيت به ادعاى الوهيت سر درآوردند، نيز معلول همين جمود فكرى و خشك مغزى است.

 

6. دنيا زدگى

يكى از مهم‌ترين و برجسته‌ترين عوامل مؤثر در انحراف و انحطاط مسلمانان، دنيازدگى آنهاست. در مورد معرفى دنيا و مذمت دنيازدگى مطالب فراوانى از پيشوايان دين به ما رسيده است. حضرت على (عليه‌السلام) در كلمات قصار نهج البلاغه دنيا را چنين معرفى مى‌كند: «الدنيا تغر و تضر و تمرّ»؛ دنيا در ابتدا انسان را فريب مى‌دهد، بعد به او ضرر مى‌رساند و سپس او را رها مى‌كند. همان گونه كه عده‌اى به دور بچه يتيمى كه سرمايه‌اى از پدرش به او رسيده است ـ بچرخند و فريبش بدهند و بعد از ربودن اموالش او را رها كنند، دنيا نيز سرمايه بزرگ ايمانى آدميان را مى‌ربايد و آنان را در گمراهى رها مى‌سازد.

روشن گشت كه دنيا در متون دينى ما به شدت مذمت شده است؛ ولى مطلب مهم‌تر آن است كه ببينيم دنيا چيست؟ آيا كار و تلاش، چنان كه بعضى از متصوفه پنداشته‌اند، دنيا محسوب مى‌شود؟ آيا زهد و اعراض از دنيا، به معناى كناره گيرى از مسئوليت‌هاى اجتماعى و اجتناب از تشكيل خانواده است؟

بى گمان هيچ كدام از تعاريف فوق، دنياى مذموم را معرفى نمى‌كند. دنيايى كه پيشوايان دين از آن نهى مى‌كنند، چيزى جز محبت و دل بستن به غير خدا نيست؛ چيزى كه انسان را از خداوند دور مى‌كند. پس انسانى كه در جامعه زندگى مى‌كند، خانواده تشكيل مى‌دهد، مسئوليت مى‌پذيرد، ثروت گرد مى‌آورد، ولى ذره‌اى از محبت خدا اعراض نمى‌كند و روز به روز انس بيشترى به خداى سبحان پيدا مى‌كند، اهل دنيا نيست و، در مقابل، اگر كسى اهل علم و عبادت باشد، اما دلش سرشار از آرزوهاى نفسانى و محبت غيرخدا باشد، بى‌گمان، دنيازده‌اى بيش نيست. بنابراين دنيا يعنى هر چيزى كه بازيچه و سرگرم كننده انسان و وسيله‌ى غفلت انسان از خداوند باشد.

 

7. شناخت ناصحيح دين

يكى ديگر از عوامل انحراف و انحطاط مسلمانان، درك نادرست دين‌داران و عالمان دين، از معارف و مفاهيم دينى است. در قلمرو دين، اصطلاحاتى وجود دارد كه انديشمندان اسلامى در تفسير آن، دچار اختلاف شدند، برخى درك ناقص و نادرست و گروهى درك صحيح و كامل از دين به دست آوردند. بعضى از آن مفاهيم عبارت‌اند از: مفهوم قضا، قدر، شفاعت، تقيه، انتظار فرج، صبر، زهد و حكومت.

اگر آنها مبانى و مقدمات معرفت دينى را به طور صحيح طى مى‌كردند و از پيش فرض‌هاى ذوقى و سليقه‌اى بهره نمى‌بردند و در تفسير آنها از اهل ذكر و معصومان در انديشه، استفاده مى‌كردند، به چنين خطاهاى بزرگى گرفتار نمى‌شدند و از مفاهيم قضا و قدر، جبر و از شفاعت، تقيه و صبر و سستى و كسالت و از زهد، تصوف و از انتظار فرج، نفى حكومت و مبارزه با ظلم را استنباط نمى‌كردند.

 

8. حكومت‌ها و كارگزاران فاسد

يكى ديگر از مهم‌ترين عوامل سقوط و بدبختى مسلمانان، وجود حكومت‌هاى باطل و كارگزاران فاسد و دنياطلب بوده است. آنان براى تحقق اهداف و آرزوهاى نفسانى شان، مردم را به خود نزديك کرده و به عياشى و جمع آورى اموال دنياگرايى مى‌پرداختند و متأسفانه خود را خليفه‌ى مسلمانان مى‌ناميدند. آنها مناطقى را كه با خون شهيدان به دست آمده بود، به راحتى از دست مى‌دادند، سقوط حكومت مسلمانان در اسپانيا، اين سرزمين زيبا و خرم كه در قاره اروپا واقع شده، به تصرف مسلمانان درآمد و در پرتو نفوذ اسلام، به تمدن عظيم اسلامى دست يافت.

زمامداران مسيحى در اندلس، براى نابودى مسلمانان، مشروبات الكلى را به طور رايگان، در دسترس جوانان مسلمان، قرار مى‌دادند. در روز چهارم جمادى الثانى سال 486 هجرى، «عدى بن عبدالعزيز» مشهور به «نبى ذوالنون» نخست وزير مسلمانان با مسيحيان، قرار داد محرمانه‌اى بست و قلعه‌هاى والانس را تسليم آنان نمود و سربازان مسيحى با ورود به شهرهاى اطراف شديدترين جنايات را مرتكب شدند و حتى نبى ذوالنون را نيز در آتش سوزاندند و به اين ترتيب تمام سرزمين اندلس از اختيار مسلمانان خارج گشت و به تصرف مسيحيان درآمد. [63]

 

 9. ضعف مراكز دينى

 عامل ديگرى كه موجب انحراف مسلمانان گرديد، محدود کردن وظايف عالمان دينى به برپاداشتن مراسم احكام عبادى، و بيان احكامى، مانند طهارت و نجاست است. انديشمندان دينى، بايد به تمام ابعاد دين توجه نمايند و اسلام را به تمام و كمال درك نمايند؛ همان گونه كه فقه و احكام فقهى جزو دين است، عقايد و اخلاق نيز در قلمرو دين اند.در فقه اهل بيت (عليهما‌السلام) درباره مكتب اقتصادى، سياسى، مديريت فقهى و...وجود دارد كه فقط محققان اندكى به آن توجه كرده‌اند. آيا احياى اين ارزش‌ها، از وظايف عالمان دين و مراكز دينى نيست و از همه مهم‌تر اين كه امروز غير از ديروز است. امروزه صدها مسئله جديد اعتقادى و كلامى مطرح است كه بدون كار جدى و تخصصى، امكان مقابله با آن وجود ندارد؛ چنان كه مقام معظم رهبرى نيز به اين حقايق اشاره‌های واضحى فرمودند.

 

10. بى‌توجهى مسلمانان به عوامل انحراف و انحطاط

شايد مهم‌ترين عامل انحراف مسلمانان، بى‌توجهى آنان به عوامل انحراف و انحطاط است؛ چون متاسفانه عامه مسلمانان به كار و كسب و تجارت و تحصيل مشغول‌اند و كم‌تر به دردهاى خود و جامعه‌ى ديني‌شان توجه مى‌كنند. در حالى كه پيشوايان معصوم (عليهما‌السلام) ما فرموده‌اند: «من اصبح و لم يهتم بامور المسلمانان فليس بمسلم». مگر اين عزيزان به خاطر همين توجهات و مبارزات به شهادت نرسيدند. البته انقلاب‌های مردمى، در جامعه مسلمانان كم نبوده است، ولى بعد از هر انقلابى، تا مدت‌هاى طولانى، مردم به فكر مسائل شخصى خود هستند و كم‌تر دردهاى اجتماع را درمان يابى مى‌كنند. شايان ذكر است كه مردم سلحشور ايران زمين، به علت وجود پر بركت امام راحل و ره نمودهاى مقام معظم رهبرى، بيش از ديگران به درمان دردها پرداختند و بعد از گذشت بيش از 3 دهه هنوز در صحنه‌هاى سياسى و اجتماعى حضور چشمگیر و فعال دارند.

 

 « ديدگاه قرآن کريم »

 از نظر قرآن، موارد ذيل، از عوامل انحراف و انحطاط جوامع به شمار مى‌روند:

1. نزاع و اختلافات نفسانى

 (وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ)؛ [64]با يكديگر نزاع مكنيد كه نزاع مايه‌ى سستى و زوال قدرت شماست.

2. ظلم و ستم نمودن

 ( (فَلَوْ لا كانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِيَّة يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِي الْأَرْضِ إِلاّ قَلِيلاً مِمَّنْ أَنْجَيْنا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فِيهِ وَ كانُوا مُجْرِمِينَ)؛ [65] پس چرا نبود از قرن‌هاى پيش از شما بازماندگانى كه نهى كنند از فساد در زمين، مگر اندكى از آنها كه نجاتشان داديم و پيروى كردند از ستمگران، آنچه را كامرانى نمودند (از لذت‌هاى دنيا) و مجرم و بزهكار شدند.

3. كفران و انحطاط اخلاقى، كه آيات 33 تا 53 بر آن دلالت مى‌كنند.

4. اعراض از فرمان خداوند؛

بنى اسرائيل به علت وجود همين عامل، مسخ گشته و به بوزينه تبديل شدند. [66]

5. گناه و انحطاط اخلاقى [67].

« ديدگاه‌هاى انديشمندان اسلامى»

پوشيده نيست كه اين مسئله هم يك بحث گسترده‌اى است كه از زمان‌هاى گذشته، انديشمندان و متفكران و مصلحان اجتماعى به آن پرداخته‌اند بودند و حتى در رفع و حل آن از جان خود مايه گذاشتند: در ادامه به شاخص‌ها و ديدگاه‌هاى اين افكار به اختصار اشاره مى‌كنيم:

الف). ديدگاه امام خمينى (ره)

امام راحل، در سخنان و نوشته‌هاى هدايت گستر خود درباره گرفتارى‌ها و عوامل عقب ماندگى مسلمانان، مطالب آموزنده‌اى ارائه نموده است، از جمله:

1. حكومت‌هاى فاسد حاكم بر جوامع مسلمانان

امام (ره) در توضيح اين عامل مى‌فرمايد: مشكل مسلمانان، حكومت‌هاى مسلمانان است. اين حكومت‌ها هستند كه به واسطه روابطشان با قدرت‌های دیگر و سرسپردگى‌شان به آن، مشكلات را براى ما و همه مسلمانان ايجاد كرده‌اند. اگر اين مشكل از پيش پاى مسلمانان برداشته شود، آنان به اهداف عالیه خودشان خواهند رسيد و راه حّل آن همه به دست ملت‌های مسلمان است. [68]

2. ذليل شمردن مسلمانان

3. جدايى دين از سياست

اين دو عامل در زمان حضرت امام حسين (عليه‌السلام) هم وجود داشت. حضرت براى اصلاح امت جدش قيام كرد و با منافقانى جنگيد كه سعى داشتند با تزريق شعارهايى نظير، جدايى دين از سياست، مردم را از رسيدن به حقيقت دور كنند. امام راحل در اين باره مى‌فرمايد:

"تزريق كرده بودند به ملت‌ها، به مسلمانان به ديگر اقشار جمعيت‌هاى دنيا كه سياست كار شماها نيست، برويد سراغ كار خودتان و آن چيزى كه مربوط به سياست است بدهيد به دست امپراطورها. همه چيز مسلمانان و مستضعفان را ببرند و ما بنشينيم بگوييم كه نبايد حكومت باشد، اين يك حرف ابلهانه است؛ اين‌ها مصيبت‌هايى است كه به مسلمانان وارد شده است و سياست‌هاى خارجى براى چاپيدن اين‌ها و براى از بين بردن عزت مسلمانان به آن دامن زدند". [69]

هم‌چنين مى‌فرمايد: "رسول الله پايه سياست را در ديانت گذاشته است. رسول الله تشكيل حكومت و تشكيل مراكز سياست داده است". [70]

4. بى‌توجهى از درك بيان اسلام واقعى

امام (ره) از سال 1342 شمسی و حتى قبل از آن، هميشه در صدد بود با معرفى اصول حقيقى اسلام، چهره‌ى واقعى آن را نمايان كند؛ چه بسا با تفسير نادرست عناوين مقدس، مسلمانان متدين را به عقب‌ماندگى سياسى و اجتماعى گرفتار كرده، ارزش‌هاى كثيف را جایگزين ارزش‌هاى اسلامى مى‌كردند؛ به خصوص زنان مسلمان بايد هوشيار باشند كه استكبار و سياستمداران بى‌دين، به اسم آزادى و حقوق زن، قصد دارند زنان را اسير مسائل شيطانى غرب گردانند. مهم‌تر از آن اين كه چشم‌ها و گوش‌ها و زبان‌هايى كه لازم است به بيان و استماع حقايقى دينى بپردازند تا مردم به دام تبهكاران نيفتند، بايد كور و كر و لال شوند.

چنان كه امام (ره) مى‌فرمايد:

ابتلاى اسلام امروز، اين است كه: گوش‌هايى كه بايد به مسائل و مشكلات مسلمانان گوش دهند، كر شده‌اند، زبان‌هايى كه بايد براى مصالح مسلمانان به كار بيفتند، لال شده‌اند و چشم‌هايى كه بايد مصيبت‌هايى كه بر مسلمانان وارد مى‌شود را ملاحظه كنند، كور شده اند؛ ما با اين لال‌ها كرها و كورها چه بكنيم. [71]

5. غرب و شرق زدگى و از خودبيگانگى

6. روحيه مصرف‌گرايى

 اين دو عامل خطرات فراوانى را براى جامعه‌ى مسلمانان به دنبال داشته است، مثل بى‌ارزش شمردن ارزش‌هاى دينى و ملى، دادن ارزش‌هاى كاذب به فرهنگ بيگانگان و ترويج مصرف كالاهاى وارداتى؛ كه موجب عقب ماندن جوامع دينى مى‌گردد. متاسفانه هنوز هم اين دو عامل در جوامع دينى آثار منفى خود را بروز می‌دهند و حتى قشر انديشمند دينى را به خود جلب كرده . جلب می‌نمایند.

امام (ره) در وصيت نامه سیاسی - الهى خود در تبيين اين دو عامل مى‌فرمايد:

از جمله نقشه‌هاى كه تاثير بزرگى در كشورها و كشور عزيزمان گذاشت و آثار آن تا حد زيادى به جا مانده، كشورهاى استعمارزده از خويش و غرب‌زده و شرق‌زده است؛ به طورى كه خود، فرهنگ و قدرت خود را به هيچ گرفتند و غرب و شرق را دو قطب قدرتمند و نژاد برتر، و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبله گاه عالم دانستند، و وابستگى به يكى از دو قطب را از فرايض غيرقابل اجتناب معرفى نمودند و قصه اين امر غم انگيز طولانى و ضربه‌هايى كه از آنان خورده و اكنون نيز مى‌خوريم، كشنده و كوبنده است و غم انگيزتر اين كه، آنان ملت‌هاى ستمديده زير سلطه را در همه چيز عقب نگهداشتند و كشورهايى مصرفى بار آوردند. به قدرى ما را از پيشرفت‌هاى خود و قدرت‌هاى شيطانيشان ترسانده‌اند كه جرأت دست زدن به هيچ ابتكارى را نداريم و همه چيز خود را تسليم آنان كرده و سرنوشت خود و كشورهاى خود را بدست آنان سپرده و چشم و گوش بسته مطيع فرمان هستيم، و اين پوچى و تهى مغزى مصنوعى موجب شده كه در هيچ امرى به فكر و دانش خود اتكا نكنيم و كوركورانه از شرق و غرب تقليد نماييم، بلكه اگر فرهنگ، ادب، صنعت و ابتكار داشتيم نويسندگان و گويندگان غرب و شرق‌زده‌ى بى‌فرهنگ آنها را به باد انتقاد و مسخره گرفته و فكر و قدرت بومى ما را سركوب و مايوس نموده و مى‌نمايند. رسوم و آداب اجنبى را هر چند مبتذل و مفتضح باشد با عمل و گفتار و نوشتار ترويج كرده و با مداحى و ثناجويى، آنها را به خورد ملت‌ها داده و مى‌دهند. فى المثل اگر در كتاب يا نوشته يا گفتارى چند واژه‌ى فرنگى باشد بدون توجه به محتواى آن با اعجاب، پذيرفته و گوينده و نويسنده آن را دانشمند و روشن فكر به حساب مى‌آورند. و از گهواره تا قبر به هر چه بنگريم اگر با واژه‌ى غربى و شرقى اسم گذارى شود مرغوب و مورد توجه و از مظاهر تمدن و پيشرفتگى محسوب و اگر واژه‌هاى بومى و خودى به كار رود مطرود و كهنه و واپس زده خواهد بود... رفتن به انگستان، فرانسه، آمريكا و مسكو، افتخارى پرارزش و رفتن به حج و ساير اماكن متبركه كهنه پرستى و عقب ماندگى است. بى‌اعتنايى به آنچه مربوط به مذهب و معنويات است از نشانه‌هاى روشن فكرى و تمدن و در مقابل، تعهد به آن امور، نشانه‌ى عقب ماندگى و كهنه پرستى است. اينجانب نمى‌گويم ما خود همه چيز داريم، معلوم است ما را در طول تاريخ نه چندان دور، خصوصا در سده‌هاى اخير از هر پيشرفتى محروم كردند. دولتمردان خائن و دودمان پهلوى، خصوصاً مراكز تبليغاتى، دستاوردهاى خودى و نيز خود كوچك ديدن‌ها و ناچيز ديدن‌ها، ما را از هر فعاليتى براى پيشرفت محروم كرد. وارد كردن كالاها از هر قماش و سرگرم كردن بانوان و مردان، خصوصاً طبقه‌ى جوان به اقسام اجناس وارداتى از قبيل ابزار آرايش و تزيينات و تجملات و بازى‌هاى كودكانه و به مسابقه كشاندن خانواده‌ها و مصرفى بار آوردن هرچه بيشتر، كه خود داستان‌هاى غم انگيز دارد. [72]

 

ديدگاه مقام معظم رهبرى، حضرت آيت الله خامنه‌اى (مد ظله العالى)

رهبر معظم انقلاب، در آثار و سخنان انديشمندانه‌شان، به عوامل انحراف و انحطاط مسلمانان اشاره نموده‌اند كه به برخى از آنها اشاره مى‌شود. ايشان مهم‌ترين عامل عقب‌ماندگى را نشناختن انسان و پايمال كردن صفات ويژه‌ى انسان مى‌داند:

وضع زندگى بشر در سايه‌ى تمدن كنونى و در خط سير فعلى، انسانيت را به فنا و نابودى تهديد مى‌كند؛ يعنى صفات ويژه‌ى انسان را پايمال مى‌سازد و به اين دليل، برپا شدن مجتمع اسلامى ضرورتى است حتمى و اجتناب ناپذير. [73]

هم چنين به عوامل ذيل اشاره مى‌نمايند:

1. بى‌اطلاعى از حال انسان؛

2. آشفتگى و سردرگمى زندگى انسان ها؛

3. تمدن مادى كنونى؛

4. ملت‌هاى به اوج تمدن رسيده، و ملت‌هايى كه بى‌اعتنا به صفات ويژه‌ى انسانى‌اند، كوشيده‌اند روش ماشينى و حيوانى را بر زندگى انسان، تطبيق دهند و نابخردانه، اين مايه برترى انسان از حيوان و ماشين را ناديده گرفته اند»؛ [74]

5. نظام سرمايه دارى؛ چنان كه مى‌فرمايند:

اين جنون نفع پرستى، زاييده‌ى آيين ننگين و ظلمانه ربا خوارى بود كه از آغاز با نظام سرمايه دارى در هم آميخته و آن چنان در آن نظام رخنه كرده بود، كه پايه‌ى اقتصاد جديد به شمار مى‌آمد و خود از طرف ديگر همه ارزش‌هاى اخلاقى، انسانى و اجتماعى را مفاهيمى بى‌معنى مى‌گرفت و اجازه نمى‌داد كه اين مفاهيم در قوانين اقتصادى، كوچك‌ترين دخالتى كرده و آبى بر آتش اين جنون عالم سوز بپاشند... انحطاط اخلاقى يكى ديگر از ارمغان‌هاى نظام سرمايه دارى است. [75]

6. برداشت‌هاى نادرست و بدفهمى نسبت به مفاهيم دينى؛ ايشان در درك نادرست جوامع از مفهوم با ارزش صبر چنين مى‌فرمايند: "متاسفانه بلاى تحريف، كه بلاى عمومى يا اغلبى واژه‌هاى اسلامى است، اين واژه (يعنى واژه‌ى صبر) را نيز، بى‌نصيب نگذارده و... هنگامى كه در يك جامعه ستمكش و بى‌اراده و اسير، عوامل فساد و انحطاط مطرح شود، بزرگ‌ترين وسيله براى ستمگران و مفسدان و بزرگترين عامل و مشوّق عقب ماندگى و انحطاط و فساد خواهد بود." [76]

 

ديدگاه سيد جمال الدين اسدآبادى

سيد جمال يكى از مصلحان بزرگ اجتماعى بود كه تمام عمر خود را صرف ترقى مسلمانان وآگاه ساختن آنان از عقب ماندگى افتادگى كرد. وى عوامل ذيل را دردها ومشكلات جامعه‌ى اسلامى برشمرده است:

1. استبداد حكّام؛

2. جهالت وبى خبرى توده مسلمان و عقب ماندن آنها از كاروان علم و تمدن؛

3. نفوذ عقايد خرافى در انديشه مسلمانان و دور افتادن آن‌ها از اسلام نخستين؛

4. جدائى و تفرقه ميان مسلمانان به عناوين مذهبى و غير مذهبى؛

5. نفوذ استعمار غربى.

ايشان براى رهايى از اين دردها و بدبختى‌ها، از همه امكانات، مسافرت‌ها، تماس‌ها، سخنرانى‌ها، نشر كتاب، مجله، تشكيل حزب و جمعيت، حتى از خدمت در ارتش، بهره جست.

وى راه و چاره را در امور زير مى‌دانست:

1. مبارزه با خودكامگى مستبدان؛

2. مجهز شدن به علوم و فنون جديد؛

3. بازگشت به اسلام نخستين و كنار گذاشتن خرافه‌ها و پيرايه‌ها و ساز و برگ‌هايى كه در طول تاريخ به اسلام نسبت داده اند؛

4. ايمان و اعتقاد به مكتب؛

5. مبارزه با استعمار خارجى، اعم از استعمار سياسى و فرهنگى؛

6. اتحاد مسلمانان؛

7. دميدن روح پرخاشگرى و مبارزه و جهاد به كالبد نيمه جان جامعه‌ى اسلامى؛

8. مبارزه با خود باختگى در برابر غرب». [77]

 

د) ديدگاه استاد شهيد آيت الله مرتضى مطهرى (ره)

استاد مطهرى، احياگر انديشه‌ى دينى و مصلح اجتماعى، نيز در اين مورد، سخنان زیادی دارد. وى در اين باره مى‌گويد: "هر مكتب اجتماعى معمولاً درباره‌ى علل انحراف و انحطاط، هم چنين علل تعالى و ترقى خود اظهار نظر مى‌كند و طرز اظهار نظر يك مكتب درباره‌ى اين مطلب، زاييده‌ى اين است كه با چه ديدى نسبت به ترقى و انحطاط يا انحراف و استقامت يك جامعه مى‌نگرند. مثلا اگر كسى ترقى جامعه را فقط در پيشرفت مسائل اقتصادى و انحراف آن را در گرو شكست مادى و اقتصادى بداند، يك جور ترقى و انحراف را مى‌نگرد، و اگر كسى انحراف و ترقى را در پيشرفت و تكامل مسائل اعتقادى و اخلاقى بداند به گونه‌اى ديگر آن مفاهيم را تفسير مى‌كند. [79]

وى در ادامه مى‌گويد:

عده‌اى از غربى‌ها به اسلام حمله مى‌كنند و علت انحراف و انحطاط مسلمانان را خود اسلام مى‌دانند، ولى از بحث‌هاى آينده روشن مى‌شود كه اسلام هيچگونه مسوليتى در انحراف مسلمانان ندارد، بلكه مسلمانان از تعاليم اجتماعى اسلام منحرف شده و به تبع آن به انحطاط كشيده شدند؛ هم چنان كه پيشرفت كشورهاى مسيحى از نظر مادى و اقتصادى بر حقانيت مسيحيت دلالت نمى‌كند."

ایشان يكى از عوامل انحطاط مسلمانان در عصر حاضر را نابودى و با تحريف معارف دينى دانسته و معتقد است كه توحيد، نبوت، ولايت و امامت تحريف شده، مفاهيم ارزشى چون صبر، زهد، تقوا، توكل و... مسخ شده و تا وقتى كه اين مفاهيم، چهره‌ى حقيقى خود را بر روى مسلمانان باز نكنند، آنهاترقى نخواهند كرد.

استاد در مقدمه كتاب انسان و سرنوشت، فهرستى نسبتا مفصل از اين بحث را ارائه نموده و مى‌نويسد: "در جواب علل انحراف و انحطاط مسلمانان سه بخش اسلام، مسلمانان و عوامل بيگانه، مورد بررسى قرار گرفته و افكار و معتقداتى چون: اعتقاد به سرنوشت و قضا و قدر، اعتقاد به آخرت و تحقير زندگى دنيا، شفاعت، تقيه، انتظار فرج و امثال آن مورد اتهام واقع شده اند."

پاورقی‌ها -

 [1]. ر.ك: بحوث فى الملل و النحل، ج 1، ص 21.

 [2]. سوره‌ى بقره، آيه‌ى 213.

 [3]. سوره‌ى آل عمران، آيه‌ى 105.

 [4]. ر.ك: عبدالكريم سروش، قبض و بسط تئوريك شريعت، چ سوم، ص 167، 294 و 296؛ و «درك عزيزانه دين»، مجله‌ى كيان، سال چهارم، ش 19.

 [5]. ر.ك: ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 11، ص 319 ـ 322.

 [6]. آن نزاع به «يوم بعاث» معروف است.

 [7]. ر.ك: شرح ابن ابى الحديد، ج 2، ص 21 به بعد؛ تاريخ طبرى، ج 2، ص 429 به بعد.

 [8]. ر.ك: صحيح مسلم، ج 7، ص 132؛ صحيح ترمذى، ج 2، ص 208؛ مستدرك حاكم، ج 3، ص 109.

 [9]. ر.ك: مستدرك حاكم، ج 16، ص 1 ـ 98.

 [10]. ر.ك: مقتل مقرم، ص 28.

 [11]. ر.ك: بحار الانوار، ج 45، ص 94 ـ 95.

 [12]. تحف العقول، ص 174.

 [13]. همان، ص 173.

 [14]. بلاغة الحسين، ص 47.

 [15]. ر.ك: بحار الانوار، ج 44، باب 37، ص 329 و ج 45، باب 37، ص 3.

 [16]. الاوائل، ج 2، ص 125.

 [17]. الامامة و السياسة، ج 1، ص 167.

 [18]. تاريخ الخلفاء، ص 95.

 [19]. مغازى واقدى، ج 3، ص 904.

 [20]. ترجمه‌ى مقتل الحسين، ص 154 و 190.

 [21]. الارشاد، ج 2، ص 93 ـ 95.

 [22]. همان.

 [23]. بحارالانوار، ج 45، ص 27.

 [24]. همان، ص 19.

 [25]. همان، ص 22.

 [26]. ترجمه‌ى مقتل الحسين، ص 92.

 [27]. بحارالانوار، ج 45، ص 40.

 [28]. ر.ك: نقدى بر ماركسيسم، ص 52.

 [29]. الملل و النحل، ج 1، ص 117.

 [30]. اضواء على السنة المحمديه، ص 137.

 [31]. ر.ك: آلاء الرحمن، ج 1، ص 46.

 [32]. براى اطلاع بيشتر ر.ك: بحوث فى الملل و النحل، ج 1، ص 77 ـ 108.

 [33]. village ponks.

 [34]. براى اطلاع بيش‌تر ر.ك: سيد مرتضى عسكرى، يكصد و پنجاه صحابى ساختگى.

 [35]. ر.ك: بحوث فى الملل و النحل، ج 1، ص؟؟؟.

 [36]. ر.ك: سيد جلال الدين آشتيانى، شرح مقدمه قيصرى، ص 544.

 [37]. ميرحامد حسين، محقق و دانشمند شيعه، در كتاب عبقات الانوار، اين حديث را از حدود دويست نفر از علماى اهل تسنن نقل كرده است.

 [38]. در جلد چهارم كتاب احقاق الحق، اين حديث متجاوز از 335 مورد از محدثين معروف اهل سنت نقل شده است.

 [39]. ر.ك: احمد بن حنبل، مسند، ج 1، ص 111؛ تفسير طبرى، ج 19، ص 68؛ تفسير بيضاوى، ج 4، ص 96؛ تفسير قرطبى، ج 15، ص 247؛ احقاق الحق، ج 5، ص 560.

 [40]. منتخب الاثر، ص 101.

 [41]. بنا به گفته‌ى مير حامد حسين اين حديث توسط نود نفر از علما و مشاهير اهل سنت نقل شده است.

 [42]. فضل بن شاذان، الايضاح، ص 11.

 [43]. همان.

 [44]. همان، ص 6.

 [45]. «وَ كَذلقكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لقتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النّاسق»؛ شما را امت ميانه قرار دادم تا گواهان مردم باشيد؛ بقره، 143.

 [46]. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 309.

 [47]. ر.ك: فتوح، ج 3، ص 321 ـ 322.

 [48]. ر.ك: طبقات الكبرى، ج 4، ص 256 ـ 257.

 [49]. نهج البلاغه، خطبه‌ى 40.

 [50]. نهج البلاغه، خطبه‌ى 91.

 [51]. سوره‌ى توبه، آيه‌ى 38.

 [52]. سوره‌ى رعد، آيه‌ى 26.

 [53]. سوره‌ى حديد، آيه‌ى 20.

 [54]. سوره‌ى لقمان، آيه‌ى 33.

 [55]. سوره‌ى انعام، آيه‌ى 32.

 [56]. سوره‌ى عنكبوت، آيه‌ى 64.

 [57]. سوره‌ى حديد، آيه‌ى 20.

 [58]. ر.ك: تاريخ طبرى، ج 3، ص 451 ـ 452؛ تاريخ سياسى اسلام، ج 2، 467 ـ 468.

 [59]. ر.ك: شيخ مفيد، الارشاد، احوال امام حسين (عليه‌السلام).

 [60]. تلخيص از: عبدالكريم سروش، «درك عزيزانه دين»، مجله‌ى كيان، سال چهارم، ش 19.

 [61]. براى توضيح بيش‌تر ر.ك: عبدالحسين خسروپناه، رساله‌ى معرفت شناسى.

 [62]. سوره‌ى حديد، آيه‌ى 25.

 [63]. براى اطلاع بيشتر: ر.ك: گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ص 770 و 807، و تاريخ دولت اسلامى در اندلس.

 [64]. سوره‌ى انفال، آيه‌ى 46.

 [65]. سوره‌ى هود، آيه‌ى 116.

 [66]. سوره‌ى بقره، 65، آيه‌ى مائده 21.

 [67]. اعراف، 100

 [68]. صحيفه نور، ج 12، ص 278.

 [69]. همان، ج 20، ص 198.

 [70]. همان، ص 191.

 [71]. همان، ج 16، ص 198.

 [72]. وصيت نامه‌ى سياسى، الهى.

 [73]. ادعا نامه‌اى عليه تمدن غرب، ص 23.

 [74] .همان، ص 24 (با تلخيص).

 [75]. ادعا نامه‌اى عليه تمدن غرب، ص 159 و 161.

 [76]. گفتارى در باب صبر، ص 6.

 [77]. تلخيص از:مرتضى مطهرى، بررسى اجمالى نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخير، ص 20 ـ 29.

 [78]. اين بخش از ديوان اقبال استفاده شده است.

 [79]. ر.ك: ده گفتار، ص 144 ـ 152.

 [80]. ر.ك: به مقدمه‌ى انسان و سرنوشت.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha