پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳ |۱۰ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 12, 2024

خبرگزاری حوزه / حال و هوای این روزهای فیضیه رنگ و بوی الهی‌تری به خود گرفته و یاد شهدا، روح استقامت و پایداری را در فضای خاستگاه انقلاب عطرافشانی می‌کند.

وقتی در محوطه فیضیه قدم می زنی، خود را در میدان رزم می بینی، میدان رزمی که سلاحش قلم و مهماتش فکر و اندیشه، قرارگاهش حجره‌ها و مدرس ها، پشتیبانی‌اش قال الصادق (ع) و قال الباقر(ع) هاست. لباس رزمش همیشه در تن، سلاحش همیشه مسلح؛ این رزمگاه علم، فقاهت و دیانت است.

در گوشه‌ای از حیاط فیضیه، نمایشگاهی با عنوان " منادی عشق" به یاد شهدای روحانی به ویژه شهید حجت الاسلام مصطفی ردانی پور برپا شده است. به داخل نمایشگاه رفتم، پوسترهایی نظرم را جلب کرد، ناخودآگاه جلو رفتم، ازدحام روحانیون به خصوص طلاب جوان در کنار عکس‌ها حس کنجکاوی‌ام را بیشتر کرد، دوربینم را روشن کردم و حال و هوای آنان عکس گرفتم.

همه مشغول خواندن وصیت نامه شهدای روحانی هستند. «عمامه من، کفن من است» جمله ای بود که از شهید حجت الاسلام ردانی‌پور بر روی یکی از پوسترها نوشته شده بود. روحانی سیدی را می ببینم که به تماشای تصاویر ایستاده است، به او نزدیک می شوم. خودش را سید جواد رزاقیان از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس معرفی می کند. از او پرسیدم حاج آقا وقتی این جمله را «عمامه من کفن من است» را خواندی چه حسی پیدا کردی؟ ابتدا سکوت کرد و بعد از مکثی کوتاه، گفت: خدا را شکر می گوییم، مردانی از تبار شیر مردان علی(ع) شاگردان مکتب امام صادق(ع)، عارفانه و با معرفت رفتند و به وصال محبوب رسیدند.

دوباره سکوت می کند، اما این بار با حسرت سکوتش را می شکند و می گوید: یاران، ما را تنها گذاشتند و رفتند، ما عقب ماندیم....

دستانش را رو به آسمان بلند کرد و گفت "خدایا کمک کن با ادامه راه شهدا عاقب بخیر شویم". از او پرسیدم آقا سید، جنگ تمام شده، یا هنوز در حال جنگیم؟ می گوید: نه آقا جان جنگ و حملات دشمنان تمامی ندارد، جنگ امروز ما جنگ نرم است. آنها دین و شرف و غیرت مردم را نشانه رفته اند .

حجت الاسلام رزاقیان این را هم گفت که عملکرد روحانیون در مبارزه با جنگ نرم، با سلاح علم و دانش و دفع شبهات، کمتر از حضور در جبهه های هشت سال دفاع مقدس نیست؛ شاگرد مکتب امام صادق(ع) سربازی است که هیچ گاه عقب نمی نشیند.

در گوشه دیگری از نمایشگاه، گریه سید جلیل القدری توجهم را جلب کرد، کنارش رفتم و گفتم آقا سید دارید گریه می کنید؟! گفت "ما ها بیچاره ایم که از قافله شهدا عقب ماندیم، ما ماندیم با امتحان های سخت، نمی دانیم رفوزه می شویم یا عاقبت بخیر ...".

هنوز قطرات اشکش تمام نشده بود که «هق هقش شروع شد» وگفت: خدا را به حق حضرت معصومه(س) قسم می دهم که شهدا دست ما را هم بگیرند تا عاقبت بخیر شویم.

حجت الاسلام سید جعفرحسینی ادامه داد: نباید راه شهدا فراموش شود؛ اگر امروز می خواهیم سربلند و عاقبت بخیر شویم باید خاطرات و وصیت های شهدا، فرمایشات امام راحل  و مقام معظم رهبری را در زندگی پیاده کنیم .

همین طور درنمایشگاه فیضیه قدم می زدم که دیدم روی یکی از عکس‌های شهید ردانی پور نوشته شده بود "اینو میگن آخوند..."، نوشته شده بود که خبر رسید ضد انقلاب با حمله به بیمارستانی در سنندج، دکتر جهاد سازندگی را به اسارت برده است، صبح زود مصطفی عمامه به سر، اما با حمایل و یک نوار فشنگ تیربار دور کمر، قوت قلب همه بود، پیش مرگ های کُرد که درکنار ما با دشمن می جنگیدند، چپ چپ به مصطفی نگاه می کردند و باورشان نمی شد که او هم اهل رزم باشد. ضد انقلاب دکتر را به شهادت رسانده بود، موقع برگشتن یکی از پیش مرگ ها با صدای بلندکه همه بشنوند گفت "به این میگن آخوند....".  مصطفی هم درحالی که می خندید، دستی به سبیل های تا بناگوش آن کاک مسلح کشید و گفت " اینو میگن سبیل" .

گزارش: حکمت حکیمی فر


ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha