* درباره موضوع مفردات قرآن که عنوان کتاب اخیر شما در کتاب سال حوزه هم بوده توضیح دهید.
مفردات قرآن، دانشی است که درباره معنا و تفسیر کلمات قرآن کریم بحث میکند. ما برای فهم و تفسیر قرآن کریم، بعد از اینکه با خواندن قرآن آشنا شدیم، اولین دانشی که برای فهم قرآن نیاز داریم، دانستن معنای کلمات است. این تفسیر و بیان معناییِ کلمات قرآن کریم، در دانش مفردات قرآن انجام میگیرد. یعنی کلمههای قرآن را معنا کنیم.
* فرقش با لغتشناسی چیست؟
همان است منتها با این تفاوت که مفردات قرآن، درباره کلمات قرآن بحث میکند، ولی لغتشناسی، اصل لغت را مورد بحث قرار میدهد.
* یعنی در مفردات در منظومه قرآن و با توجه به فضای قرآنی بحث میشود؟
کاملاً همینطور است. بهعبارت دیگر عرض کنم که «لغتشناسی» در یک زبان بحث میکند، اما شما وقتی اختصاصا" درباره لغات قرآن بحث میکنید، اسمش میشود مفردات قرآن.
اسم مفردات قرآن در دوران معاصر، از اسم کتاب آقای راغب اصفهانی گرفته شده که او کتابی را درباره تفسیر و شرح کلمات قرآن نوشته و الا با لغتشناسی قرآن یکی است.
* چه انگیزهای باعث شد وارد این فضا بشوید؟ البته انگیزههای ورود به این فضای قرآنی که قابل حدس هست ولی چه احساس نیازی میکردید؟
واقعیتش این است که انسان برای اینکه قرآن را بفهمد، باید معنای کلمات آن را بفهمد. معنای کلمات قرآن را هم اگر بخواهیم درست و دقیق بفهمیم باید کلمات قرآن را آنطوری بفهمیم که مردم زمان معاصر پیامبر(ص) و هنگام نزول قرآن میفهمیدند. چون کلمات در هر زمانی و در طول تاریخ دچار تحول در معنا میشوند و این تغییر در معنا، باعث میشود که افراد دوران حاضر که میخواهند متون سالهای قبل را مطالعه کنند، اگر بخواهند بر اساس فهمشان از امروز درباره آن لغت قضاوت کنند، به خطا میافتند. بهخصوص در زبان عربی که تغییرات زیادی در طول این چهارده قرن داشته است. بنابراین، دانش مفردات قرآن، یعنی دانستن معنای کلمات قرآن که در فهم تفسیر کلمات قرآن مهم بوده و نقش اساسی و بیبدیل دارد. من در دوران حضورم در مشهد مقدس در جلسات تفسیری که مرحوم آیتالله سید عزالدین زنجانی داشتند، حضور پیدا میکردم. از آن جلسات بود که من شیفته تحقیق در معنای کلمات قرآن شدم و بحثهای ایشان را با علاقه دنبال میکردم و به کتابهای لغت قرآن که ایشان بررسی کرده بودند، مراجعه میکردم و هر چقدر در این زمینه مطالعه کردم، اشتیاقم بیشتر شد تا زمانی که به مقتضای رشته تحصیلیام چهار واحد باید مفردات قرآن میگذراندم. این چهار واحد درس و تحصیل در این رشته، علاقه من را به دانستن معنای دقیق کلمات قرآنی بیشتر کرد. در ادامه هم به مقتضای همکاری با دایرةالمعارف قرآن کریم، بیشتر نسبت به این حوزه معطوف و متمرکز شدم. اوج عشق و علاقه من به این بحث، زمانی بود که با تفسیر بیانی بنتالشاکی آشنا شدم که به میزان علاقه من اضافه کرد. از سال 1379 نیز تدریس در رشته مفردات قرآن کریم را آغاز کردم یکی از انگیزههای مهم من فضای خالی موجود در این موضوع در دانشگاهها بود. به طوریکه بعد از گذشت بیش از سیسال از انقلاب اسلامی و بعد از گذشت بیش از بیست سال از تاسیس رشته علوم قرآنی در دانشگاهها، هنوز هم کتابی که بتواند نیاز دانشجو را در این علم پاسخ دهد نداریم. کتابی هم که من تدوین کردم، به هیچوجه بهترین و یا آخرین کتاب نیست و قطعاً بعد از این هم کتابهای بیشتر و بهتری نوشته خواهد شد؛ ولی بعد از این همه سال، هنوز ما کتاب قابل اعتماد و قابل تدریس در موضوع مفردات قرآن کریم نداشتیم! به ویژه در حوزه مباحث نظری مفردات قرآن این فضای خالی وجود داشته است. به همین دلیل، زمانی که تألیف کتابی با موضوع در بحث از سوی مدیریت حوزه علمیه خواهران به من پیشنهاد شد، با آغوش باز و علاقه فراوان پذیرفتم و این نقطه آغاز تالیف این کتاب بود.
* آیا کتاب شما موازیکاری نبوده؟ زیرا کتابهای بسیاری درباره مفردات قرآن نوشته شده است؟
هر کس فقط کتابهای مفردات قرآن کریم را که من پیش از این هم چندتایی از آنها را ترجمه کردهام، تورقی کند و یا به فهرستشان نگاه کند، بیدرنگ تصدیق خواهد کرد که این کتاب به هیچ وجه موازیکاری و یا تکرار کارهای پیشین نبوده، بلکه این دانش را در ایران چند قدم به جلو هم برده است. یعنی مباحث این کتاب به هیچ وجه در کتابهای پیشین طرح نشده.
* چند مورد از وجوه تمایز این کتاب را بگویید؟
کتابهای مفردات قرآن کریم که در زبان فارسی و در حوزه ایران نوشته شده، چه در دانشگاه و چه حوزه علمیه، خالی از مباحث نظری دانش مفرداتند. در حالی که حدود 60 درصد از کتاب من فقط به مباحث نظری مفردات قرآن کریم پرداخته است. مثل بحث منابع مفردات قرآن کریم یا تاریخچه مبسوط و مختصری نیز آوردهام که تفاوتهای بسیار روشنی با کارهای دیگر دارد. بخشی را هم به اشتقاق اختصاص دادم، چون درباره اشتقاق در زبان فارسی شاید تعریفی نداشته باشیم و به این دلیل لازم بود که در کتاب طرح شود. محور ما هم در بحث، آیات و مثالهای قرآنی بوده و البته بحث ترادف را هم بحث کردهایم. یکی از ویژگیهای کتاب این است که مثالها حتیالامکان قرآنی بوده و بر محور قرآن بحثها صورت گرفته است که یکی از دلایل طولانی شدن زمان کار هم همین بود. در مورد اشتراک لفظی و معنایی، چند معنایی، وجوه و نظایر، نقش لهجهها در تفسیر کلمات قرآن کریم، نقش زبانها و تضاد و منابع مفردات قرآن کریم بحث شده است.
* چرا در بیان معنای مفردات قرآنی، لغات کمی را اشاره کردید؟
به دو دلیل: اول اینکه اگر این کار را نمیکردم، کتاب طولانی میشد و زمانی که برای تالیف میبرد هم زیاد میشد و ما از طرف سفارش دهنده، سخت تحت فشار بودیم که این کتاب باید هر چه سریعتر به دست دانشجویان و اساتید برسد. عامل دومی که باعث شد، الفاظ را کم بحث کنیم، این است که ابتدا از طرف مرکز مدیریت حوزه خواهران پیشنهاد 20 تا 30 کلمه داده بودند. وقتی در گروه پژوهشی مطرح کردیم، پیشنهاد گروه این بود تعداد کلمات را کم کنیم ولی بحثها را جامع و روشمند ارائه دهیم. تلاش من این بود که در این 4 تا 5 کلمه در سراسر قرآن با همه بار معنایی که دارد، پژوهش کنیم و دیگر اینکه بحثمان روشمند باشد و نتیجه جدیدی بگیریم. و این اتفاق هم افتاد و معنای نهاییای که در فضای الفاظ در این کتاب به آن میرسیم، جامع و روشمند است و سعی کردیم حتیالامکان نشان دهیم که با این روش، میتوان دستاوردهای نویی در تفسیر قرآن کریم ارائه داد. اغلب دانشجویان هم روشمندی این کتاب را تصدیق کردند و نگاه مثبتی به آن داشتند و توانستند نتایج متقن و قابل اعتماد و احیاناً جدیدی را از تفسیر کلمات قرآن کریم بگیرند.
* در چه مقطعی تدریس میشود؟
کارشناسی ارشد. سطح بحثها هم سنگین و اجتهادی است.
* جایگاه علوم قرآنی را در حوزه، چگونه میبینید؟
هنوز مهجور و غریب است هم علوم قرآنی و هم تفسیر هم بحثهای روشمند. البته نسبت به گذشته بهتر شده و اصلاً قابل مقایسه نیست. حتی با ده سال قبل گامهای بلندی برداشته شده، ولی هنوز به نقطه مطلوب خود نرسیده و ما هنوز در حوزه علمیه نوآوری کم داریم.
* نسبت به دهههای گذشته و طلاب قدیمیتر حوزه، طلبههای جدید با علوم قرآنی چه مواجههای داشتهاند؟ موفقتر بودهاند یا نه؟
کسانی که در گذشته کار میکردهاند قویتر کار میکردند. مشکل آن موقع حوزه، این بود که آن موقعها، کسی بهسمت تفسیر نمیآمد؛ مثلا مرحوم علامه بلاغی که به بحث علوم قرآنی پرداخت، آیتالله خویی نیز به این مباحث علاقمند بود و یا مرحوم علامه طباطبایی در ایران، بحث تفسیر را زنده کردند. مسئله این است که در گذشته کمتر به بحث علوم قرآنی و تفسیر میپرداختند، ولی آنها که میپرداختند، قوی کار میکردند. با این حال آن وقت اقبال چندانی نبود. اما الان گروه گستردهای از طلاب آمدهاند. قطعاً امروزه تحقیقات در مجموع به لحاظ علمی پیشرفتهتر از گذشته است. یعنی کشفیاتی که در علوم مختلف قرآنی در حوزه شده، به هیچ قابل مقایسه با قبل نیست. اما اینکه افراد الان توامندتر از آن موقع باشند، جای بحث دارد و البته بسته به خود افراد، متفاوت است و بستگی به خود افراد دارد، ممکن است عدهای توامندتر، گروهی نیز قبلیها و گروهی هم ضعیفتر باشند. ما الان دانشمندان جوان و صاحب نظری در مباحث مختلف علوم قرآنی داریم.
* ممحض شدن طلاب در سالهای اولیه در حوزه علوم قرآنی را چگونه میبینید؟
اعتقادم این است که ما الان روش آموزشی مطلوبی در حوزه نداریم. من قبلا ادبیات حوزه مثل مغنی را تدریس میکردم و به هیچ وجه راضی نبودم که برای طلبه پایه چهارم، مغنی تدریس شود. چون هم ضایعکردن طلبه است و هم ضایعکردن مغنی. همان موقع هم به حوزه پیشنهاد کردم که این کتاب مغنی مربوط به طلبهای است که میخواهد به درس خارج برود، نه طلبه پایه چهار. طلبههای جوان را که تازه وارد حوزه میشوند باید به قدری ادبیات آموخت که بتوانند کتابهای عربی را معنا کنند و بفهمند. طلبههای ما قواعد میخوانند و این قواعد هم فرّار است. شاید در علم نحو اگر یک کتاب از جامع المقدمات یک کتاب از مجموعه سیوطی و یک کتاب هم برای منطق به زبان فارسی خواند شود، برای ادبیات طلبهها کفایت کند. بعد باید بهجای بقیه درسهای ادبی، چندتا درس متنخوانی کهن و معاصر عربی را قرار دهند. متاسفانه ما طلبهها متون معاصر عربی را نمیتوانیم بفهمیم و ترجمه کنیم. ما باید در دو سال اول تحصیل حوزه، طلبه را به همان دو کتاب ادبی و متنخوانی فرا بخوانیم. بعد از طی دورههای مقدماتی هم طلبهها باید به سراغ حوزههای تخصصی بروند تا مجتهد و صاحبنظر شوند. یکی از مشکلات ما در حوزه این است که طلبهها روش تحقیق و اظهارنظر را نمیدانند، فکر میکنم علتش این باشد که عدهای از فضلای میانی حوزه ما باید تعداد محدودی شاگرد بگیرند و تحقیقاتی را در راستای موضوع درسیشان به طلبهها واگذار کنند و هر شش ماه یا یکسال از آنها بخواهند که این تحقیقات را به انجام برسانند. مثلا استادی که حج یا صوم را تدریس میکند، یکی از مباحث این درس را برای تحقیق به طلبه بدهد و لیست کتابهایی را هم برای پژوهش او معرفی میکند و بعد از ارائه هم آن را بسنجد و ایراد و اشکالش را هم بگوید.
* ولی ظاهرا طلبههای ما خیلی از روش تحقیق و شیوههایش مطلع نیستند.
به دلیل اینکه از آنها خواسته نشده. ولی مسئله اصلی این است که روش تحقیق فرد را محقق نمیکند. بلکه طلبهها با خواستن و پژوهش در متن و دنبال این مسئله رفتن، روش تحقیق را میآموزند. سوال اینجاست که آیا علمای ما اول روش تحقیق میدانستند و بعد دنبال تحقیق کردن رفتند و یا اینکه اول به تدریج تحقیقات خود را به انجام رساندند و بعد خود به خود روشهای تحقق را از دل این تحقیقات انجام شده، بیرون کشیدند؟ طلبههای ما هم باید بهدنبال تحقیق بروند و در سر کلاس این مسایل از آنها خواسته شود تا روحیه محققانه در آنها ایجاد و تقویت گردد. یک طلبه تا به تحقیق نپردازد، احساس نیاز به او دست نمیدهد. همین پیشنهاد من که استاد به طلبه موضوع تحقیق دهد و تا آخر سال از او تحویل بخواهند، خودش باعث میشود که استاد روش را یاد داده و تجربههای خودش را به شاگرد منتقل کند و اگر این نباشد، طلبه به دنبال تحقیق نمیرود. راهنمایی استاد است که به طلبه نویسندگی میآموزد. حالا این راهنمایی گاهی این گونه است که روش استخراج را میآموزد و گاهی مقاله نمونهای به طلبه میدهد تا از آن الگوبرداری کرده و به شیوه آن به تحقیق بپردازد. ما الان مجتهدینی داریم که تدریس میکنند و این اساتید باید گروههای ده پانزده نفره را جمع کنند و روشهای تحقیق و نظریهپردازی را به آنها بیاموزند. اگر اینگونه عمل شود، بعد از یک دوره پنجساله، بیست تا شاگرد محقق خواهیم داشت که هم میتوانند بهصورت جدی تحقیق کنند، مقاله ارائه دهند و هم به وادی نظریهپردازی برسند. اما با روش فعلی، اولاً دوران تحصیل طلبه 10 سال طول میکشد و بعد نیز استاد با اینکه تاثیر زیادی بر روی شاگردش دارد، ولی شاگرد نه نویسنده و نه محقق میشود.
* چه توصیهای برای سالهای اولیه طلبگی دارید؟
خوب خواندن ادبیات، بلاغت، درک متن و البته منطق هم به اندازه نیاز.
* و سالهای بعد؟
آشنا شدن با روشهای تفسیر و دریافت قرآن و حدیث.
* روشهایی که الان حاکم است خوبند؟
خیلی از وضعیت جاری آگاه نیستم، ولی آنچه که از خروجیها و کلی حوزه در این زمینه میبینم، چندان مطلوب بهنظر نمیرسد.
* با سپاس از اینکه وقت خودتان را در اختیار خبرگزاری حوزه قرار دادید، بهطور مختصر خودتان برای مخاطبان ما معرفی کنید؟
بنده سید محمود طیبحسینی، متولد شهرستان یزد هستم. سال 61 بعد از گذراندن دوره دبیرستان وارد حوزه علمیه یزد شدم و بعد از چهار سال به مشهد مقدس هجرت کردم، 11سال در آنجا تحصیل کردم و همزمان دوره دبیرستان را ادامه دادم و در کنار حوزه توانستم در دانشگاه فردوسی مشهد، رشته فلسفه و کلام هم تحصیل کنم تا سال76 که دروس حوزه را تا درس خارج ادامه دادم با تغییر رشته از فلسفه و کلام به علوم قرآنی در مقطع کارشناسی ارشد، به دانشگاه قم رفتم و تا مقطع دکتری ادامه تحصیل دادم. بیش از 16 سال است با دایرةالمعارف قرآن کریم همکاری دارم. البته چند سالی هم در دانشکده اصول الدین و دانشگاه اراک تدریس کردم و هماکنون عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه میباشم.
* درباره مجموعه تالیفاتتان توضیح بفرمایید.
یکی از کتابهایی که روی آن کار کردم، کتاب «الاتقان فی علوم القرآن» بود که وقتی با آن مواجه شدم بسیار مغلق و سخت بود و از آنجا که این کتاب در حوزه، تدریس میشد، با انتخاب فصلهایی از این کتاب، آن را تصحیح و ارائه کردم. این کتاب ایرادهای زیادی داشت، فهم آن هم مشکل بود و من برای رفع این ایرادها و پاسخگویی به نیاز مخاطبان و دانشجویان، 19 فصل از آن را انتخاب و ترجمه کردم. این کتاب را با عنوان ترجمه الاتقان در جلد اول منتشر کردم. بعد کتاب «چند معنایی در قرآن کریم» را که حاصل رساله دکتری من و در موضوع استفاده لفظ در بیش از یک معنا در قرآن کریم بود، با تغییرات، اصلاحات و حذف و اضافه کردن بخشهایی، با همکاری پژوهشگاه حوزه و دانشگاه منتشر شد، این اثر در سال 87 رتبه سوم جشنواره فارابی و رتبه نخست ایدههای برتر در رسالههای دکتری و سطح چهار حوزه و در سال 89 نیز کتاب سال حوزه شد. خلاصه بحث علوم قرآنی از کتاب را با اختصار، توضیح، شرح و بعضا با ترجمه در کتابی دیگر منتشر کردم که این کتاب هم منبع مطالعه دانشجویان برای درسهای دانشگاهی در رشته علوم قرآنی است. از جمله تألیفات دیگری که دارم تدوین یک کتاب پژوهشی در محکم و متشابه را با همکاری آقای دکتر محمد اسعدی در سال 90، تألیف کتاب مفردات قرآن کریم را به سفارش مرکز حوزههای علمیه خواهران و آخرین اثر من هم در قالب کتاب در سال 92 کتاب «آسیبشناسی جریانهای تفسیری» است که دو فصل آن را من تدوین کردم. تقریبا از سال 1385 تاکنون، بخش مهمی از زندگی پژوهشی من به حوزه مباحث ادبی و تفسیر ادبی و به عبارت دیگر مطالعات ادبی در حوزه تفسیر قرآن تعلق پیدا کرده است.
* حضور طلاب در عرصه نویسندگی را چگونه میبینید و با چه چالشهایی روبروست و چگونه میتواند موثرتر باشد؟
نظم در آموزش خیلی مهم است. من تا رسایل و مکاسب که میخواندم، آینده برایم روشن نبود؛ حتی قصد خروج از حوزه را داشتم. چون درسهایی که میرفتم، به من انگیزه و شوق نمیدادند. علتش هم این بود که نمیدانستم مصرفش کجاست. تا اینکه با استادی آشنا شدم که از اساتید مبرز در مشهد بود. به ایشان گفتم که انگیزهای برای تحصیل علوم دینی ندارم. ایشان سه کتاب به من معرفی کرد. از همانجا که از ایشان جدا شدم، به سراغ آن سه کتاب رفتم و از آنها یکی را پیدا کردم و خواندم که با خواندن این کتاب به شدت متحول شدم. چنانکه از آن موقع تا الان که بیش از 20 سال میگذرد، هر روز عشق و علاقه من به دروس حوزوی بیشتر شده است.
اسم کتاب مهم نیست ممکن است تاثیر نفس استاد بوده باشد.
* شاید ...
ولی آن سه کتاب من را با نگاه بیرونی به فقه آشنا کرد. یعنی من که رسایل و مکاسب میخواندم یا شرح لمعه، با این کتاب، به سر چشمههای فقه و اصول رفتم و آشنا شدم؛ آموختم که چرا این احکام فقهی در اسلام تشریع شده و هدفش چیست؟ و اصول چرا آمده و ... . این سوالهایی که در فلسفه فقه و اصول مطرح می شود. من با تاریخ این علوم آشنا شدم و این آشنایی باعث شد که تا الان من هر کتابی را که میخوانم، به سراغ تاریخ آن میروم و اینکه چرا این علم بهوجود آمده و چه نقش و هدفی دارد؟ همین کتاب مفردات هم یکی از امتیازاتش این است که هر بحثی را که من مطرح کردهام اول پرداختهام به اینکه اثر این بحث در تفسیر قرآن چیست؟
* یعنی یک نگاه کاربردی داشتهاید به بحثها.
بله دقیقا! نگاه کاربردی داشتم. بعد که به دانشگاه آمدم، نظم درس خواندن را آموختم. نظمی که تا قبل از آن در حوزه نداشتم.
* اسم کتابها را نمیگویید؟!
یکی کتاب ادوار فقه آقای محمود شهابی خراسانی بود که مرا با سرچشمههای تشریعی فقه و تاریخ فقه آشنا کرد. باز هم باید گفت که اسم کتابها مهم نیست، آنچه مهم است، نظم در درس خواندن و نگاه بیرونی به فقه و اصول داشتن است که آدم را به درس شائق کرده و در درس خواندن، جهتدار و با انگیزه میکند. نظم در درس خواندن خیلی مهم است که من این نظم را در حوزه نمیبینم. با این حال مراکز تخصصی تا حدی این نظم را برآورده کردهاند که در این جهت به طلبهها باید فشار آورد و مسامحه نکرد. البته نباید دنبال تشابه سازی های ظاهری میان حوزه و دانشگاه بود. نکته دیگری که روی آن تاکید دارم، ایده محدودسازی آموزش میان اساتید فاضل حوزه و طلاب نخبه در کلاسهای ده نفره برای دورههای سه تا پنج ساله است، تا در تحقیق، نوشتن و نظریهپردازی با طلاب کار کنند. طلبهها در چنین جوی خوب رشد میکنند و کارآیی بیشتری هم دارند. خودِ محدودکردن، گاهی باعث رشد بهتر و بیشتر میشود مثل دورههای دکتری دانشگاه. هم رقابت هست و هم امتیاز. باز هم تاکید میکنم قصد مشابهسازی میان حوزه و دانشگاه ندارم، بلکه مقصودم توجهدادن به مسئله شیوههای بهتر برای محققسازی و پرورش بهتر طلاب نخبه است.
گفتگو: محمدرضا محقق