خبرگزاری حوزه/ شهدای روحانی که در طول هشت سال دفاع مقدس جان برکف و دل در راه خدا، پا به عرصه جهاد و اجتهاد عارفانه خویش نهادند در کنار سایر اقشار و اصناف ملت، یکپارچه و پر شور نوای عشق در راه خدا سر دادند.
*نمادهای علم و عمل
آنها علم را ابزاری برای کنج عزلت و امن خاطر گزیدن ندیدند و با حضور در عمق معرکه جنگ، به حقیقت علم وصول یافتند و سمبل عرفان عملی گشتند.
با یک دست سلاح فکر و قلم و با دست دیگر تفنگ به دست گرفتند و دو بال پرواز در آسمان جهاد و رشادت را به حقیقت نورانی شهادت پیوند زدند.
در میان شهدای ما که همگی اهل بهشت و راه یافتگان به وصال الهی و توفیق داران دیدار وجه رب اند، شهدای روحانی، با جامه پیامبر به ردای جهاد نائل آمدند و این توفیق عمیق و عنایت دقیق الهی را با سلوکی عالمانه در عرصه عمل توأمان کردند و شهد نوشین شهادت سرکشیدند، و این موهبتی است که بی تردید نصیب خاصان و مقربان درگاه حق شده و خواهد شد.
یکی از ستاره های درخشان این آسمان نورانی و پرستاره طلبه شهيد مهدي آخونديان است. شهیدی از خطه مازنداران و شهر بابل فرزند رضا که در دیار اميركلا در سال 1342 هجری شمسی در خانه ای منور به نور ایمان و در دامان خانواده ای متقی پا به عرصه گیتی نهاد.
دوره ابتدايي را در سرزمین مادری گذراند و با پایان سال اول راهنمايي در سال 1354 در سن 12 سالگي عازم حوزه علميه قم می شود.
مهدی بنا را بر این نهاده بود تا هم درس حوزه را بخواند و هم تحصیلات امروزینش را ادامه دهد و در این خانواده و بخصوص مادرش با او همراهی محبت آمیز و داهیانه ای داشت تا با دو بال تلاش و ایمان به همه آمال و آرزوهای زیبای علمی و عملی اش در راه رسیدن به کمال و سعادت دنیوی و اخروی برسد.
مهدی هم چیزی از همت و تلاش و پشتکار کم نگذاشت و توأمان به درس حوزه و مراحل اخذ دیپلمش پرداخت.
این جوان برومند و عارف مسلک، تحصيلات حوزوي تا سطح یک را به سرانجام رساند.
و چه درس آموز و عبرت بخش و زیبا و نورانی اینکه بدانیم او در کنار درس و بحثش، به کار هم می پرداخت و کمک خرج خانواده اش بود.
مهدی از زمره عشاق اهل بیت(ع) و علاقمندان پرمحبت خاندان عصمت و طهارت(ع) بود. خاطره های شیرین نجواهای عاشقانه و معصومانه و پاکش در این وادی هنوز در گوش اهالی خانه طنین انداز است.
ای دوست به حنجر شهیدان صلوات
بر قامت بی سر شهیدان صلوات
از دامن زن مرد به معراج رود
بر دامن مادر شهیدان صلوات
مادرش شرح این سلوک را اینگونه می سراید: وقتي صداي زار زار او را از زيرزمين منزل ميشنيدم، آنچنان منقلب ميشدم كه ناخودآگاه من هم گريهام ميگرفت.
مهدي عزیز چندین بار به جبهه رفت و هر بار چندین نفر را با خود به این راه نورانی همراه می نمود.
وصیتنامه مهدی، حاوی زیباترین بارقه های عرفانی و حقایق بهشتی است.
باران کلمه ها از منبع فیاض نور خدا در این کاغذهای کاهی اما نورانی هویداست و برکت آفرین خوانندگانش.
مهدی در وصيتنامه اش مادران جامعه اسلامی را ندا می دهد و ميگويد: «مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگيري كنيد كه فرداي قيامت در محضر خداوند نميتوانيد جواب زينب(سلام الله عليها) و 72 شهيد كربلا را بدهيد.»
و در امتداد این واژه های ناب و حقایق سترگ از درد دلش در تنگی قفس شهر می سراید و حدیث هجر سر می دهد: «نميتوانستم در شهر بمانم و ببينم بچهها عاشقانه و عارفانه جان ببازند و من در پشت جبههها فقط تشييع كنم و مدعي باشم.»
اما این شور و شعور و شیدایی در نهایت، به شوق وصل منتهی شد و مهدی عزیز در تاريخ 29/3/1365 در منطقه مهران به شهادت رسید.
یادش گرامی و روحش شاد؛ باشد که نماد و نشانه ای باشد بهر جوانان برومند ایران زمین تا با استعانت از این چراغهای روشن و ماههای منیر آسمان عشق و رستگاری، راه را گم نکنند و به فلاح و صلاح رهنمون شوند.
و اهل آسمان بودیم آن روز
که قدری بی نشان بودیم آن روز
و نای دل نوای نینوا داشت
و با صاحب زمان(عج) بودیم آن روز
و کاش آن روزگاران گم نمی شد
هوای خوب باران گم نمی شد
صفای جبهه ها می ماند ای کاش
صدای پای یاران گم نمی شد...
و کلام آخر آنکه توصیه مهدی شهید به مادران دوران دفاع مقدس برای حضور فرزندانشان درجبهههای حق علیه باطل، امروز در جبهه فرهنگی تداعی میشود و مادران امروز شاید بیش از گذشته نسبت به فرزندانشان برای مقاومت در تهاجم فرهنگی مسئولیت دارند.