عبدالحجت حقجو
بیست وپنج و به روایتی بیست و ششم ربیع الاول سالروز تحقق پر شکوه ترین نر مش فهرمانانه تاریخ ، یعنی صلح حضرت امام حسن مجتبی (ع) با معاویه است ، نظر به اهمیت موضوع و تناسب آن با اتفاقات سیاسی این روزهای دنیای اسلام برگی از تاریخ و دید گاه های اسلام پیرامون صلح را ورق می زنیم
مقدمه
یک فرمانده ی نظامی چنانکه در بعد نظامی باید قوی باشد در بعد سیاسی هم باید قوی و ریز بین باشد. یکی از مصادیق مبارزات سیاسی هر فرمانده نظامی معاهدات نظامی است. سابقه ی صلح و معاهدات نظامی در تاریخ اسلام به عصر پیامبر گرامی اسلام صلی الله بر می گردد[1]. عهدهایی که بین ایشان و قبایل یهود[2]، نصارای نجران[3]، مشرکین[4] و... بسته شد و تا عدم پیمان شکنی[5] آنان نیز پایدار بود. و همچنین در زمان امیرالمومنین علی علیه السلام معاهده ای بین ایشان و معاویه در جنگ صفین رخ داد. البته بايد در نظر داشته باشیم هدف اصلي نظام امامت جامعهسازي و صيانت از جامعة النبي است. جنگ و صلح اموري فرعياند که در مسير جامعهسازي قرار دارند پس اگر هر کدام از ائمه علیهم السلام اقدام به جنگ یا صلح کردند وظیفه ای بوده که در این مسیر باید طی می شده که در بحث بعدی به آن خواهیم پرداخت. هر معاهده ی نظامی لزوما به این معنا نیست که پذیرندگان معاهده اقرار به شکست کرده و از حق خود بگذرند بلکه این امکان وجود دارد که این صلح مقدمه ای برای پیروزی بزرگتر یا زمینه ساز اقدامی مهم تر باشد.
اسلام دین صلح یا جنگ؟
آیا اینکه اسلام دین صلح است یا جنگ همیشه محل نزاع و اختلاف بوده است اگر كسي بپرسد آيا اسلام دين صلح است يا دين جنگ, ما چه بايد جواب بدهيم؟ به قرآن رجوع مي كنيم. مي بينيم در قرآن, هم دستور جنگ رسيده و هم دستور صلح. آيات زيادي راجع به جنگ با كفار و مشركين داريم: وَ قاتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يُقاتِلونَكُمْ وَ لا تَعْتَدوا[6] و آيات ديگري. همچنين است در باب صلح: وَ انْ جَنَحوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها[7] اگر تمايل به سلم و صلح نشان دادند, تو هم تمايل نشان بده. يك جا مي فرمايد: وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ [8] و صلح بهتر است. پس اسلام دين كداميك است؟.
اسلام نه صلح را به معني يك اصل ثابت مي پذيرد كه در همه شرايط بايد صلح و ترك مخاصمه حاكم باشد و نه در همه شرايط جنگ را مي پذيرد و مي گويد همه جا جنگ. صلح و جنگ در همه جا تابع شرايط است, يعني تابع آن اثري است كه از آن گرفته مي شود. مسلمين چه در زمان پيغمبر, چه در زمان حضرت امير, چه در زمان امام حسن و امام حسين, چه در زمان ائمه ديگر و چه در زمان ما, در همه جا بايد دنبال هدف خودشان باشند, هدفشان اسلام و حقوق مسلمين است; بايد ببينند كه در مجموع شرايط و اوضاع حاضر اگر با مبارزه و مقاتله بهتر به هدفشان مي رسند آن راه را پيش بگيرند و اگر احياناً تشخيص مي دهند كه با ترك مخاصمه بهتر به هدفشان مي رسند آن راه را پيش بگيرند. اصلًا اين مسأله كه جنگ يا صلح؟ هيچ كدامش درست نيست. هر كدام مربوط به شرايط خودش است.[9]
در روایتی، امیرالمومنین علیه السلام علت دست کشیدن از خلافت بعد از وفات پیامبر صلی الله و جنگ در مقابل طلحه، زبیر، عایشه و معاویه با استناد حالات مذکور برای پیامبران و سایر اولیاء خدا که در قرآن بیان شده را تشریح کرده اند.[10] این حالات ناظر بر نوعی صلح و کنار کشیدن از مردم است. بنابراين ساير اولياي خدا نيز گاهي در شرايطي مجبور به سكوت و انزوا مي شدند و مقابله نظامی همیشگی نبوده.
همانطور که گذشت پیشینه ی صلح در زمان اسلام به عصر پیامبر صلی الله بر می گردد بنابراین به یکی از معاهدات ایشان که منشاء خیرات فراونی بود به صورت مختصر اشاره می کنیم.
صلح حدیبیه
پیامبر صلی الله در ماه ذی القعده سال 6 ه.ق به قصد عمره و بعد از جنگ بدر، احد و احزاب به سمت مکه حرکت کردند که در نهایت با ممانعت مشرکین از ورود ایشان به مکه منجر به صلح شد. مفاد این صلحنامه[11] به طوری بود که برخی مسلمین اعتراض کرده و خواستار جنگ با کفار بودند ولی همین مفاد که به ظاهر ضرری برای مسلمین بود سبب شد که ورق به نفع مسلمین برگشته[12] و در نهایت به فتح مکه بدون خونریزی منجر شود. هنگامى كه پيامبر و یاران وارد سرزمين حديبيه شدند وقتی مشرکین با خبر شدند که پیامبر صلی الله به مکه در حال حرکت است خالدبن وليد را به همراه 200 نفر برای حمله به آنها فرستادند که وی دركوههاى نزديك مكه مستقر شد. بعد از ادای نماز ظهر توسط مسلمانان خالد به یارانش گفت در هنگام نماز عصر باید به مسلمین حمله کنیم. در اين هنگام آيه ای[13] نازل شد و این خطر را گوشزد کرد و دستور نماز خوف را به طریق اعجاز قبل از اقدام مسلمانان به نماز به آنها داد که همین امر هم سبب مسلمان شدن خالد بن ولید شد. در ادامه حضرت کسی به مکه فرستاده تا هدف از این مسافرت را بیان کند[14] ولی با تاخیری که در برگشت او پیش آمد شایعه شد که او کشته شده. در نتیجه پیامبر، یاران را به تجدید عهد امر کرد که این بیعت، به بیعت شجره یا رضوان[15] شهرت یافت. ولی بالاخره پیک حضرت به همراه فرستاده ای از کفار برگشت و پس از گفتگوهای متعدد، کارشکنی و بهانه جویی های[16] فرستاده ی کفار پیمان صلح منعقد شد که بنابر مفاد صلحنامه مسلمین مجبور شدند به مدینه برگشته و سال بعد حج بجا بیاورند که در هنگام برگشت آیات سوره فتح بر ایشان نازل شد وهمچنین مژده ی فتح خیبر و اختصاص غنائم آن، به شرکت کننده گان در صلح حدیبیه داده شد. طبق نقل علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان کل سوره ی فتح بعد از صلح حدیبیه و تا قبل از رسیدن به مکه نازل شده است.
خداوند در این سوره می فرمایند تصور نكنيد اگر در سرزمين حديبيه درگيرى ميان شما ومشركان مكه رخ مى داد، مشركان برنده جنگ مى شدند[17] اين سنت الهى است كه در گذشته نيز بوده است[18] . یعنی اگر مؤمنان در امر جهاد ضعف وسستى نشان ندهند و با قلبى پاك و نيتى خالص به مبارزه با دشمنان برخيزند خداآنها را پيروز مى كند[19].
همانطور که اشاره کردیم صلح حدیبیه ثمرات فراوانی داشت. از جمله اینکه در فَطرَتی که بوجود آمد زمینه اعلام اسلام به سران و پادشاهان مهم دنیا[20] پدید آمد، قلعه ی خیبر که دژی استراتژیک بود تصرف شد و در نهایت تمام این پیروزیها به فتح مکه انجامید.
بررسی وضعیت زمان امام حسن علیه السلام
چنانچه گذشت دین اسلام نه دین صلح صِرف است نه جنگ صِرف بلکه نسبت به شرایط و افراد متفاوت است. با توجه به پذیرش صلح توسط امام حسن علیه السلام و انجام جنگ توسط امام حسین علیه السلام این سوال به ذهن می رسد که چه شرایطی در زمان امام حسن و امام حسین علیهما السلام حاکم بوده که یکی صلح را به صورت اختیاری یا از روی اجبار پذیرفت و دیگری جنگ را انتخاب کرد.
صلح یا بیعت؟!
يكي از مسائلی که باید به آن توجه کرد مفاد صلحنامه است که علاوه بر شواهد تاریخی دیگر که در ادامه ذکر خواهد شد، دال بر این است که صلح بر امام علیه السلام تحمیل شده نه اینکه ایشان به اختیار صلح را انتخاب کرده باشند. شرایط مذکور در صلحنامه مظلومیت امیرالمومنین علی علیه السلام (که خلیفه ی قبل از ایشان بود) و تابعین آن حضرت را گوشزد می کرد[21]. در ضمن طوری بود که نشان می داد حضرت از مقام ولایت خود استعفا نداده و بعد از معاویه حق خلافت را برای خودشان برگزیده اند و همچنین معاویه را ملزم به رعایت قوانین اسلام کردند.
غیر از مفادی که امام علیه السلام در صلحنامه گنجانده بودند همانطور که در آینده می آید، ایشان نسبت به عدم وفای معاویه به مفاد صلحنامه و طینت خبیث بنی امیه تذکر دادند که همین معنا بعد از به حکومت رسیدن معاویه به تحقق پیوست. وی در ابتدا صلحنامه را به صورت قولی زیر پا گذاشت[22]، در ادامه دست به کشتار وسیع یاران امیرالمومنین زد[23] و در نهایت هم نسبت به جانشینی فرزندش اقدام کرد.
اما در مورد امام حسین علیه السلام بحثی از صلحنامه یا مفادی که امام علیه السلام بخواهد آن را تعیین کند یا اینکه یزید تمایل داشته باشد درباره این مفاد با امام علیه السلام تعامل کند وجود ندارد بلکه مساله یک بعت نامه است که دو طرف دارد یا تسلیم یا جنگ[24]. یکی از عوامل مهمی که بین زمان دو امام فرق می گذارد همین مطلب است. در آینده اشاره خواهیم کرد که ورقی سفید امضاء از طرف معاویه به دست امام حسن علیه السلام می رسد که به این معنی است که هر چه شما در مورد مواد صلحنامه مدنظر دارید مرقوم کنید و من هم پیشاپیش همه را قبول کرده و امضا کرده ام ولی وقتی نامه ی یزید بن معاویه به فرماندار مدینه ولید بن عتبه را مورد مطالعه قرار میدهیم میبینیم که وی دو راه پیش پای او قرار داده که همان بیعت یا کشتن امام حسین علیه السلام است.
وضعیت اجتماعی و سیاسی
از جمله مسائل مهمی که هم دوران خلافت امیرالمومنین و هم دوران خلافت امام حسن علیه السلام را تحت شعاع خود قرار داده بود فتوحات خلفای قبل بود که نتیجه ی آن بدست آمدن غنائم فراوان برای مسلمین بود. از یک طرف میل جنگویان به تصدی مناصب جنگی و کسب فتوحات و از طرف دیگر میل آنها و به خصوص اهالی کوفه برای بدست آوردن ثروت حاصل از غنائم روز به روز بیشتر می شد. ولی پس از به خلافت رسیدن امیرالمومنین علیه السلام حضرت دیدند، هرچه جامعه ی اسلامی از لحاظ مساحت گسترش پیدا کرده، تعالیم اسلام و همچنین فاصله ی طبقاتی بین مردم رعایت نشده که این امر بخاطر اعمال سلیقه ی خلفای سابق در تقسیم غنائم و بیت المال بود، فلذا اولین حرکت ایشان تقسیم عادلانه بیت المال و بازپس گیری اموالی بود که ناروا از بیت المال به افراد بخشیده شده بود. همین امر سبب شد که آتش اولین فتنه توسط طلحه و زبیر زده شده و در ادامه معاویه هم به طمع افتاد که برای فتح ممالک اسلامی به حرکت در بیاید. واضح است که این جنگها به نوعی جنگ داخلی محسوب شده و غنائم چندانی در بر نداشت علاوه بر اینکه افراد مجبور بودند در مقابل اقوام، هم قبیله یا حتی دوستان خود به جنگ بپردازند. تا جاییکه مردم در مقابل دعوت های مکرر امیرالمومنین نسبت به جهاد سربازده و این وضعیت در زمان امام حسین علیه السلام هم ادامه داشت که در ادامه به این مطلب از زبان حضرت اشاره خواهیم کرد.
با توجه به مطالب فوق به نظر می رسد شیعیانی که از یاری امیرالمومنین و امام حسن علیهما السلام در مقابل معاویه امتناع کردند و همواره دنبال زندگی دنیا بودند بخاطر اعمال فشار توسط معاویه و عمّالش پشیمان شدند و در ادامه نسبت به دعوت امام حسین علیه السلام به کوفه اقدام کردند و این مطلب یکی از مواردی است که فقط در زمان بیعت مردم پس از قتل عثمان با امیرالمومنین علیه السلام به چشم می خورد فلذا می بینیم که همین ها وقتی توسط ابن زیاد به مطامع دنیوی خود می رسند علیه امام حسین علیه السلام شمشیر کشیده و در مقابل ایشان بسیج می شوند. همانطور که در ذیل آیه ی مبارکه 22 و23 سوره فتح اشاره شد خداوند قول نصرت به مسلمانان داده است ولی در زمانیکه آنها دست از کسالت و خمودی بردارند.
می توان تصدی منصب خلافت ظاهری توسط ائمه علیهم السلام را از مصادیق نصرت و یاری خداوند و تصدی حکومت، توسط حاکمان جور را نشانه ی ابتلای مردم توسط خداوند برشمرد. چنانچه در آینده هم ذکر می شود یکی از دلایلی که امام علی و امام حسن علیهما السلام حکومت ظاهری را رها کردند همین عدم اقبال مردم است. در اصل ایشان منفعت عامه را بر منفعت شخصی ترجیح داده و طبق خواست مردم عمل کردند.
تفاوت رفتاری بین پدر پسر
از دیگر شاخصه هایی که میتوان به آن اشاره کرد تفاوت رفتاری و عملی بین پدر و پسر و تفاوت رفتاری و عملی اطرافیان دو برادر بود. از یک طرف میبینیم معاویه در ظاهر التزام عملی به اسلام دارد و در مقابل یزید اصلا چنین التزامی ندارد و در طرف مقابل هم اطرافیان امام حسین علیه السلام اعم از عشیره، یاران و حتی خانواده ی ایشان حاضرند تا پای جان خود از امام علیه السلام دفاع کنند ولی اطرافیان امام حسن علیه السلام چنین حالتی ندارند و حتی امام علیه السلام در خیمه خود نیز ایمن از خطر نیست[25]. همچنین ایشان جاسوسی شبانه روزی در منزلش دارد که تمامی اخبار ایشان را نو به نو برای معاویه ارسال میکند که در نهایت هم همین فرد سبب شهادت امام علیه السلام می شود.
چنانچه در آینده اشاره می کنیم اقدام امام حسین علیه السلام در مقابل یزید اقدامی است علیه فسق علنی هیئت حاکمه به ریاست یزید که نتیجه ی ابتدایی این اقدام مواجه شدن با اقبال عمومی مردم[26] و در مرحله ی بعد زمینه سازی برای سایر قیامهای مردمی[27]و قیامهای منتسب به فردی از خاندان نبوت[28] می شود. تا جاییکه هر کسی می خواهد داد عدالت و تساوی سر بدهد خونخواهی امام حسین علیه السلام را مستمسک قرار داده و اقدام به قیام می کند و می بینیم که این قیامها تا بر چیده شدن خاندان بنی امیه، بنی مروان و همچنین بنی عباس ادامه دارد. ولی در زمان امام حسن علیه السلام حرکت معاویه به سمت کوفه به علت خونخواهی خلیفه ی مقتول (عثمان) است و حرکتی علیه هیئت حاکمه به ریاست امام حسن علیه السلام است و اگر امام علیه السلام باتوجه به شرایطی که داشتند شکست میخوردند در اصل هیئت حاکمه ی اسلامی شکست خورده بود و عملا راهی برای بازگشت ایشان به مسند خلافت نبود.
ساختار لشکر امام حسن علیه السلام
مساله ی بعدی ساختار لشکر امام حسن علیه السلام است که متشکل از 40 هزار نفر بود و توسط حجر بن عدی، در زمان امیر المومنین علیه السلام برای حمله به معاویه جمع آوری شده بود ولی همین افراد هم یکدست و یکپارچه نبودند.
1- عده ای از شیعیان واقعی آن حضرت و پدرشان بودند.
2- عده ای از خوارج بودند که خواستار قتل معاویه بودند هر چند امام علیه السلام را قبول نداشتند.
3- عده ای به طمع غنیمت همراه امام علیه السلام شده بودند.
4- عده ای هم بخاطر تبعیت از روسای قبیله ی خود همراه امام علیه السلام شده و هدف خاصی نداشتند.
امام علیه السلام لشکر را به دو قسمت تقسیم کردند. دوازده هزار نفر را به فرماندهی عبیدالله بن عباس، قیس بن سعد بن عباده و سعد بن قیس به عنوان پیش قراول سمت معاویه روانه کردند و سایر افراد را هم با خود به ساباط مدائن بردند. در ادامه و پس از خودفروشی عبیدالله بن عباس[29]، زخمی شدن امام علیه السلام، رسیدن نامه ای سفید امضاء از طرف معاویه به امام علیه السلام مبنی بر تعیین مفاد صلح نامه توسط امام علیه السلام، معطوف بودن نظر یاران امام علیه السلام به صلح[30]، ایشان جریان را به قیس خبر داده و وی را از ادامه جنگ منع کردند.
موارد مذکور در کلام امام علیه السلام
غیر از مواردی که ذکر شد عللی نیز در کلام امام علیه السلام برای این صلح یاد شده است:
1- آخرین راه موجود:
امام علیه السلام در پاسخ افرادی که به ایشان القاب ناروا می دادند می فرمودند: من عزت بخش مومنین هستم و وقتی شما را دیدم که توان محاربه ندارید آن را رها کردم تا همانند حضرت خضر که کشتی را سوراخ نمود تا افراد و کشتی محفوظ بمانند عمل کرده باشم.[31]
2- تقیه:
از ایشان نقل شده است که فرمودند پدرم به من گفت هیچ سپری برای مومن بهتر از تقیه نیست[32] و اگر تقیه نبود خداوند عبادت نمی شد و در قرآن کریم[33] هم فقط به شرط تقیه به همکاری با کافران امر شده است[34]. از این صحبت امام علیه السلام می توان نتیجه گرفت بهترین راه مقابله با حکومت معاویه تقیه بوده و اگر این کار انجام نمی شده اصل اسلام از بین می رفته.
3- بی وفایی مردم کوفه:
پس از رهسپار شدن عبیدالله بن عباس به سمت معاویه امام علیه السلام خود به نخلیه آمده در طی ده روز تنها 4هزار نفر به امام پیوستند که در ادامه امام علیه السلام به کوفه بازگشته و خطبه ای در مقام توبیخ کوفیان و تقبیح بنی امیه و شخص معاویه ایراد کردند[35].
4- عدم تمایل مردم به جنگ:
پس از رسیدن نامه ی سفید امضای معاویه به امام حسن علیه السلام چنانچه گذشت ایشان به قرائت خطبه پرداخته و فرمودند مسلمانان آگاه باشید معاویه ما را به مساله ای فرا میخواند که عزت و تامین حق واقعی ما در آن نیست اگر دارای روحیه ی شهادت طلبی هستید آن را رد کنیم و دست به شمشیر ببریم و اگر نه آن را رد کنیم که مردم شعار زندگی زندگی که معنای آن صلح بود را سر دادند. ایشان قبل از امضای صلحنامه خطبه ای قرائت کرده و مردم را نسبت به اختصاص حق خلافت به خودشان تذکر دادند که کارساز نشد[36]. بعد از امضاء صلح هم امام علیه السلام بر این امر تاکیده کرده و فرمودند: وقتی دیدم تمایل اکثر افراد بر صلح است آنرا پذیرفتم چون جنگی که در آن میل نباشد سرانجام ندارد و پیروزی در برندارد[37]. در نقل های متعددی هم از ایشان نقل شده که به حرام بودن خلافت بر بنی امیه تاکید و بی وفایی مردم را متذکر شده اند[38].
عوامل خارجی
علاوه بر تمامی موارد مذکور طمع همسایگان خارجی نسبت به ممالک اسلامی را نیز نباید فراموش کرد. چنانچه يعقوبى، در کتاب تاریخ خود بعد از صلح معاویه با امام حسن علیه السلام به قرارداد صلحی که بین معاویه و رومیان برای اولین بار بسته شد اشاره می کند[39] . خطری که در این تهاجم وجود داشت ریشه کن شدن دین اسلام توسط رومیها یا حداقل مسلط شدنشان بر مسلمانان بود که این امر در قرآن کریم نفی شده است[40]. البته این خطر در تمامی دوران همسایگی رومیان با ممالک اسلامی وجود داشت[41].
ره آورد صلح امام حسن علیه السلام
پیش فرض ما از اینکه در اینجا بحث از ره آوردهای صلح امام حسن علیه السلام را مطرح میکنیم این است که موارد مثبت را ذکر کنیم هر چند شاید موارد منفی هم وجود داشته باشد ولی طبق مبانی اساسی شیعه نسبت به امام و مساله ی امامت[42] این قضیه مسلم است که تصمیم امام بهترین تصمیم موجود نسبت به شرایط و افراد است و به اصطلاح از بین گزینه های موجود، گزینه راحج توسط ایشان انتخاب شده است و اگر قرار بود گزینه های مرجوح انتخاب شود مرتبه ی امامت مورد خدشه واقع میشد.
معرفی خاندان بنی امیه و شخص معاویه
يكي از ره آوردهای صلح امام حسن علیه السلام آشنایی مردم با دستگاه حکومت بنی امیه بود. این معارفه ابعاد مختلفی داشت که از جمله میتوان به مساله ی حصر اقتصادی[43] یا همانطور که گذشت به جنبه ی جنگ طلبی[44] معاویه اشاره کرد. علاوه بر اینها معاویه ساختاری اعتقادی که متشکل از دو پایه ی اساسی[45] بود را تشکیل داد که سبب خفقان شدید و عدم قدرت رویایی عوام و خواص مردم با این دستگاه جائر بود. همچنین وی نسبت به تبعید تعداد زیادی از شیعیان کوفه اقدام و آنها را به خراسان منتقل کرد. نقطه ی اتکای معاویه در ارتکاب این جنایات که بر خلاف صلحنامه بود را می توان بلامنازع بودن وی پس از صلح با امام حسن علیه السلام دانست. زیرا تنها مانعی که وی بر سر راه خود احساس می کرد وجود امام علیه السلام بود که این مانع هم با صلحنامه ای که به هیچ یک از مفاد آن عمل نشد از بین رفته بود. از این مطلب میتوان چنین نتیجه گرفت که اقدام معاویه به صلح امری بود که خیلی راحت وی را به مقام خلافت می رساند و می توانست به مقاصد خود برسد.
از دیگر اقدامات سیاسی و زیرکانه ی معاویه بعد انعقاد صلح برانگیختن تعصبات قبیله ایی بود که همین امر سبب شد تا روسای قبایل بخاطر برخورداری از عطایای حکومت نسبت به چاپلوسی و خراب کردن روسای سایر قبایل کوشیده و همواره در کنار حکومت باقی بمانند و در مقابل اعتراضات و شورشها کمک کار والی باشند. این امر ناخودآگاه سبب قوت حکومت اموی، سرکوب افراد صلح طلب و سکوت در مقابل ظلمهای دستگاه جائر حکومت شد. همین تطمیعات مادی توسط دستگاه حکومتی سبب شد که مردم دین خود را به دنیا فروخته و بخاطر کسب مال برروی اعتقاد خود خط بطلان بکشند[46].
از دیگر نتایج صلح امام حسن علیه السلام حفظ جان شیعیانی بود که در مکه، مدینه، بصره، کوفه و... حضور داشتند و محبت خاندان نبوت را در سینه داشتند[47]. اگر امام علیه السلام اقدام به صلح نمی کرد و جنگ را ادامه می داد معاویه به بهانه دفع خطر این افراد به این مناطق حمله و همه ی افراد را از تیغ می گذارند. چنانچه گذشت معاویه صرف اینکه فردی را به نام شیعه امیرالمومنین می شناختند اقدام به قطع مواجب وی از بیت المال می کرد و همچنین حاکم او بر کوفه هم که قبلا جزء لشکریان امیرالمومنین بود و تمامی یاران ایشان را می شناخت اقدام به مثله کردن و قتل شیعیان به بدترین وضع می کرد. حالا اگر صلحی در کار نبود معاویه با دستی بازتر نسبت به این جنایات اقدام میکرد. همچنین امام علیه السلام با علم به این مسائل اقدام به قرار دادن بندی در صلحنامه کرد که در آن ذکر شد که جان شیعیان امیرالمومنین در سراسر بلاد اسلامی در امان باشد که این هم محقق نشد.
جلوگیری از باز شدن کینه ها
مسئله ی بعدی که میتوان به آن اشاره کرد این است که اگر امام حسن علیه السلام در زمان معاویه اقدام به جنگ میکرد و صلح را پذیرا نمی شد زمینه برای گرفتن انتقام فتح مکه توسط بنی امیه از بنی هاشم بوجود می آمد. یکی از مطاعن بنی امیه حزب طلقا[48] بودن آنهاست و اگر امام علیه السلام جنگ را انتخاب می کردند فرصتی بود که ایشان توسط معاویه به اسارت در آمده و در مقابل عملی که پیامبر اکرم صلی الله با پدر معاویه و اهالی مکه انجام دادند معاویه هم امام علیه السلام را آزاد و بعدا به بهانه ایی به شهادت برساند[49]. در اصل اگر در این زمان امام علیه السلام به شهادت میرسیدند شاید ثمره و نتیجه ای که باید از آن حاصل می شد بدست نمی آمد چون از طرفی معاویه فردی سیّاس بود و از طرف دیگر اطرافیان امام علیه السلام افرادی نبودند که همسو با ایشان حرکت کنند.
حفظ اصل اسلام و امامت
یکی دیگر از مواردی که م یتوان به آن اشاره کرد این است که امام علیه السلام با انجام صلح، ضامن بقای اصل امامت در جامعه ی اسلامی شدند. چنانچه گذشت عوامل متعددی وجود داشت که زمینه ساز به شهادت رسیدن امام علیه السلام را فراهم میکرد و اگر امام علیه السلام صلح را نمی پذیرفتند امکان داشت معاویه با حمله به امام علیه السلام و اطرافیان وفادارشان همه آنها را کشته و نسل امامت را از بین ببرد[50].
به طور خلاصه می توان چنین نتیجه گرفت که هدف امام حسن علیه السلام از صلح حفظ اصل موجوديت اسلام، نظام امامت و شيعيان بوده است.
با توجه به مطالبی که ذکر شد ادعاي ناکار آمدي صلح به دليل وفادار نماندن معاويه به شرايط و اعمال استبداد عليه شيعيان[51]،
ادعاي برابري صلح با شکست و ذلت[52]، ادعای اینکه اين تصميم از روي جهل و کمکاري[53] یا از روي روحيه سازشکاري و ترس و راحت کردن خود بوده[54] و در نهایت اتهام نداشتن خط مشي ثابت توسط ائمه اطهار علیهم السلام درست نيست.
مخالفت یا موافقت امام حسین علیه السلام با صلح
تا اینجا پیشینه ی صلح، شرایط افراد و زمان امام حسن و امام حسین علیهما السلام و در نهایت نتایج صلح امام حسن علیه السلام را مورد بررسی قرار دادیم. در آخرین مطلبی که مرتبط به این بحث است به این مطلب خواهیم پرداخت که آیا امام حسین علیه السلام با صلح برادرشان مخالف بودند یا خیر[55] ؟!
نقل روایات مخالفت
برخي مورخين اهل سنت خواسته اند مخالفت امام حسین علیه السلام را با صلح امام حسن عليه السلام با توجه به رواياتي ثابت كنند. از جمله:
1- حديثي كه طبری در کتاب تاریخ خود از عثمان بن عبدالرحمان نفل کرده که بعضی تواریخ دیگر همین موضوع را در کتب خود از طبری نقل کرده اند[56]. متن حدیث به این شرح است: وكتب الحسن إلى معاوية في الصلح وطلب الأمان وقال الحسن للحسين ولعبدالله بن جعفر إني قد كتبت إلى معاوية في الصلح وطلب الأمان فقال له الحسين نشدتك الله أن تصدق أحدوثة معاوية وتكذب أحدوثة علي فقال له الحسن اسكت فأنا أعلم بالأمر منك[57] [58]. در تاريخ ابن عساكر نيز گفت و گوي فوق با مختصر اختلافي نقل شده كه به دنبال آن گفته است هنگامي كه حسين خشم برادر و تصميم او را در انجام صلح ديد از مخالفت خود دست كشيد و آن را پذيرفت و به برادرش حسن گفت: أنت اكبر ولد علي, و أنت خليفتي, و أمرنا لأمرك متبع فافعل ما بدالك[59] [60].
2- از پاره اي روايات نقل مي شود كه امام حسين عليه السلام در آغاز مايل به چنين مصالحه اي نبود ولي هنگامي كه به صورت سؤال, نه اعتراض, از امام حسن عليه السلام علت و وجه آن را پرسيد و پاسخ كافي شنيد آن را پذيرفت و ديگر سخني اظهار نكرد و راضي شد. آن روايتي است كه ابن شهرآشوب در كتاب مناقب به طور مرسل و بدون سند نقل كرده كه متن آن اين گونه است: و دخل الحسين عليه السلام علي أخيه باكيا ثم خرج ضاحكا! فقال له مواليه: ما هذا؟ قال: أتعجب من دخولي علي امام أريد أن اعلمه فقلت: ماذا دعاك الي تسليم الخلافة؟ فقال: الذي دعا اباك فيما تقدم. قال: فطلب معاوية البيعة من الحسين فقال الحسن يا معاوية لا تكرهه فانه لن يبايع ابدا أو يقتل! و لن يقتل حتي يقتل أهل بيته, و لن يقتل أهل بيته حتي يقتل أهل الشام[61] [62].
جواب از روایات مذکور
هرچند طبری و کتابش از نظر ما مردود[63] و روایت دوم چنانچه گذشت مرسل است و ضعف در سند دارد ولی از این قبیل روایات می توان به طرق مختلف پاسخ داد:
1- با توجه به مقام عصمت اين دو بزرگوار و اینکه هرچه انجام میدادند وظیفه ی الهی بوده و اینکه اطاعت از آنها طبق روایات خود ائمه اطهار علیهم السلام بر همگان از جمله امام هم عصر واجب بوده صدور این روایات بعید است.
2- رواياتي داریم که مخالف روایت مذکور است:
الف: بابی در کافی شریف هست به نام ان الائمه لم یفعلوا شیئا الا بعهد من الله عزوجل و امر منه لایتجاوزونه که طبق آن هر عملی که ائمه علیهم السلام مرتکب می شدند به فرمان خدا بوده است واز سوی خودشان کاری انجام نمی دادند. همچنین در سایر منابع هم روایاتی بر این مدعا دلالت دارد که امام علیه السلام این امر را مبتنی بر خواست وخواهش خدا کرده اند.[64]
ب: روايتي كه درباره ي احترام و تعظيم فوق العاده امام حسين علیه السلام نسبت به برادرش امام مجتبي علیه السلام نقل شده و نيز امام باقر علیه السلام مي فرمايد: ما تكلم الحسين بين يدي الحسن اعظاما له.[65] [66]
ج: روايتي كه متن و تفصيل آن را در صفحات آينده خواهيد خواند كه در مجلسي كه معاويه امام حسن و امام حسين علیهماالسلام و جمعي از اصحاب اميرالمؤمنين را احضار كرد و از آنها بيعت گرفت هنگامي كه قيس بن سعد بيعت خواست, قيس به عنوان كسب تكليف نگاهي به امام حسين علیه السلام كرد تا آن حضرت به او دستوري بدهد, و امام حسين علیه السلام به او فرمود: يا قيس انه امامي, يعني الحسن[67] [68]
د: اين حديث كه از رجال كشي نقل شده كه به سندش از فضيل، غلام محمد بن راشد روايت كرده كه مي گويد: از امام صادق علیه السلام شنيدم كه فرمود: ان معاوية كتب الي الحسن بن علي ان اقدم انت و الحسين و أصحاب علي, فخرج معهم قيس بن سعد بن عبادة الانصاري فقدموا الشام, فأذن لهم معاوية و أعد لهم الخطباء فقال: يا حسن قم فبايع, فقام و بايع, ثم قال للحسين: قم فبايع, فقام فبايع ثم قال: يا قيس قم فبايع, فالتفت الي الحسين ينظر ما يأمره, فقال: يا قيس انه امامي - يعني الحسن.[69] [70]
ه: و نيز مخالف است با حديثي كه از كتاب اخبار الطوال نقل شده كه در آن حديث آمده چون كار صلح با معاويه به پايان رسيد عدي بن حاتم (كه از اين ماجرا ناراضي بود) به همراه عبيدة بن عمر به نزد امام حسين علیه السلام آمد و عرض كرد: يا أباعبدالله شريتم الذل بالعز, و قبلتم القليل و تركتم الكثير أطعنا اليوم و أعصنا الدهر, دع الحسن و ما رأي من الصلح, و اجمع اليك شيعتك من اهل الكوفة و غيرها و ولني و صاحبي هذه المقدمة فلا يشعر ابن هند الا و نحن نقارعه بالسيوف. امام علیه السلام در پاسخش فرمود: انا قد بايعنا و عاهدنا و لا سبيل لنقض بيعتنا. [71] [72]
و: همچنين مخالف است با گفتار شيخ مفيد (ره) در كتاب ارشاد كه از اصحاب سيره روايت كرده كه گفته اند: لما مات الحسن (علیه السلام) تحركت الشيعة بالعراق و كتبوا الي الحسين (علیه السلام) في خلع معاوية و البيعة له, فامتنع عليهم و ذكر ان بينه و بين معاوية عهدا و عقدا لا يجوز نقضه حتي تمضي المدة فاذا مات معاوية نظر في ذلك.[73] [74]
ز: و نيز مخالف است با پاسخ امام علیه السلام به نامه ي جعدة بن هبيره[75] وقتي كه وي از مخالفت امام حسين (علیه السلام) با حكومت معاويه مطلع گرديد: أما بعد فان من قبلنا من شيعتك متطلعة انفسهم اليك, لا يعدلون بك احدا, و قد كانوا عرفوا رأي الحسن اخيك في الحرب, و عرفوك باللين لاوليائك و الغلظة علي اعدائك و الشدة في أمر الله فان كنت تحب ان تطلب هذا الأمر فاقدم علينا فقد وطنا انفسنا علي الموت معك . امام در پاسخ نامه نوشت: اما اخي فاني أرجو ان يكون الله قد وفقه و سدده و اما انا فليس رايي اليوم ذاك فالصقوا - رحمكم الله - بالأرض و اكمنوا في البيوت و احترسوا من الظنة مادام معاوية حيا فان يحدث الله به حدثا و أنا حي كتبت اليكم برأيي و السلام. [76] [77]
3- شواهد تاریخی مخالف با این نظریه است. ما بین شهادت امام حسن علیه السلام[78] تا مرگ معاویه و قیام امام حسین علیه السلام تقریبا 10 سال فاصله افتاد که در این مدت امام حسین علیه السلام به مقام رهبری و امامت رسیده بودند و اطاعت ديگري بر او فرض و واجب نبود اما براي حفظ احترام قرارداد صلح برادر و امضاء آن و اقتضائات زمان معاویه از هر گونه اقدام يا عملي كه مخالفت خود را با آن قرارداد آشكار كند خودداري وحتي برخي شيعيان كه تقاضای جنگ داشتند را امر به صبر و تقیه کردند.
4- شبهه اعتراض یا اختلاف، اولین بار در کتاب تاریخ طبری به نقل از یک نفر به نام عثمان بن عبد الرحمان آورده شده است و از آن جایی که شیوه تاریخ نگاری طبری، ضبط و نقل وقایع از زبان راویان گوناگون، بدون هیچ گونه تحلیل و رسیدگی به صحت و سقم مطالب بوده است آن چنان که خود وی می نویسد: خواننده کتاب ما بداند که بنای من در آنچه آورده ام و گفته ام بنا به نقل راویان بوده است نه حجت عقول و اسباط نفوس و نه استدلال. از این رو خبرهای گذشتگان که در کتاب من است و خواننده عجب داند یا شنونده نپذیرد و صحیح نداند از من نیست، بلکه از ناقلان گرفته ام و همچنان یاد کرده ام»[79]. می توان گفت: چون طبری این خبر را تنها از یک راوی به نام عثمان بن عبدالرحمان نقل کرده و استناد هم نکرده که او از چه کسی این قضیه را روایت کرده در نتیجه این خبر لغو و باطل خواهد بود.
5- در مورد نوشته های ابن اثیر،[80] ابن خلدون[81] و... باید توجه نمود که آنها این موضوع را از تاریخ طبری اخذ نموده اند[82] و وقتی نقل طبری لغو و مردود باشد، به تبع آن نوشته ابن اثیر، ابن خلدون و دیگران نیز مردود خواهد بود.
تذكر دو نكته در مورد جمع اين روايات:
منظور از بيعت و معاهده ای که در روايات آمده معناي اصطلاحي[83] آن نيست و غرض همان پذيرفتن صلح و سكوت در مقابل حكومت معاويه است. چون ایشان[84] و به دنبالشان امام حسین علیه السلام[85] مانند پدر بزگوارشان[86] و در هر فرصتی به بیان نظر واقعی خود پرداخته و پذیرفتن خلافت خلفاء یا صلح را بنابر مصالح مسلمین و اسلام میدانستند.
اما در مقام جمع بین این دو دسته روایت می توان گفت دسته ی اول روایات را میتوان گفت مربوط به جایی بوده که هنوز پیمان صلح قطعی نشده بوده و روایات دسته ی دوم مربوط به جایی است که صلح توسط امام حسن علیه السلام پذیرفته شده است ولی همچنان قسمت دوم حدیث دوم که هشدار امام حسن علیه السلام به معاویه مبنی بر عدم صلح امام حسین علیه السلام مبهم می ماند که باتوجه به قرائن و روایاتی که ذکر شد چنین به نظر میرسد امام حسن علیه السلام نظر امام حسین علیه السلام در بدو امر و بدون توجه به نظر ایشان مدنظر داشته است و چنانچه ذکر شد امام حسین علیه السلام مدت 10 حکومت معاویه را در جنگ سرد به سر بردند. درنهایت می توان گفت که هر چند امام حسین علیه السلام با اصل این معاهده موافق نبوده ولی در ادامه با توجه به حکم امام حاضر و مصالح موجود تن به این معاهده داده اند. البته برای این امر شواهدی نیز وجود دارد:
الف: در انساب الاشراف آمده است كه پس از ماجراي صلح چند تن از بزرگان كوفه و شيعيان اهل بيت مانند جندب بن عبدالله و مسيب بن نجبه و سليمان بن صرد خزاعي نزد امام حسين علیه السلام آمدند و اين در موقعي بود كه آن بزرگوار در مدخل قصر حکومتی كوفه ايستاده بود و به غلامان خود دستور حمل اثاثيه ي آنجا را مي داد. پس سلام كرده و ناراحتي خود را از آن ماجرايي كه پيش آمده بود اظهار داشتند. در اين وقت امام علیه السلام به سخن آمد و بيان داشت كه من نيز از ماجراي صلح سخت ناراحتم ولي برادرم به اين كار تصميم گرفت و من نيز از وي اطاعت كردم با اينكه قلبا ناراحتم. سپس به اين دو آيه استشهاد كرد كه خداي تعالي مي فرمايد: فعسي ان تكرهوا شيئا و يجعل الله فيه خيرا كثيرا[87] [88] و در جاي ديگر مي فرمايد: و عسي ان تكرهوا شيئا و هو خير لكم و عسي ان تحبوا شيئا و هو شر لكم و الله يعلم و انتم لا تعلمون.[89] [90] در اينجا بود كه جندب بن عبدالله عرض كرد: و الله ما بنا الا ان تضاموا فما نحن؟ فانا نعلم ان القوم سيطلبون مودتنا بكل ما قدروا عليه ولكن حاش لله ان نوازر الظالمين و تظاهر المجرمين و نحن لكم شيعة و لهم عدو.[91] [92]