خبرگزاری حوزه/ انسانهایی که قدم در راه بی برگشت عشق می گذارند و راهی وادی مجاهدت در راه خدا می شوند، کسانی هستند از جنس ما، که خود را شناختند و خدای خود را.
کسانی که با ایمان و یقین و صلابت و رشادت، در راه سخت و شیرین مجاهدت گام نهادند، و زیباترین تصاویر ایثار و بزرگی را در این جهان فانی به ثبت رساندند.
وقتی برگ برگ دفتر زندگی این نام آوران آسمانی و گمنامان زمینی را ورق می زنیم، به واژه هایی از جنس خدا می رسیم که شکوه بندگی را ترسیم می کنند و این حقیقت را متجلی که:
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند!
یکی از ستاره های درخشان این آسمان بلند و زیبا طلبة شهید عباس ابوترابی است.
او که از خطه شهیر و هنرپرور و دینمدار نجف آباد بود و در سال 1343 قدم به عرصه گیتی نهاد.
پدر و مادرش، نام او را عباس نهادند تا با اقتدا به این نماد پاکی و آزادگی و رشادت و پایمردی، در راه حفظ دین و صیانت از آیین گام نهد و مردانه بایستد.
عباس پس از گذراندن دوران کودکی، در کوران نوجوانی و جوانیش که همزمان با سالهای نهضت انقلابی ملت ایران بود به همراه دیگر دوستانش به پخش اعلامیهها و شرکت در راهپیمایی و ... مبادرت می ورزید.
تا اینکه در همین مسیر و اثنا، با حوزه علمیه آشنا شد و قدم در این راه خطیر و نورانی و روحانی نهاد و در 14 سالگی بود که به شهر مقدس قم عزیمت نمود و در حریم حرم امن کریمه اهل بیت (علیها السلام) بیتوته کرد.
فراگیری دروس حوزوی را آغاز نمود و طی دوران کوتاهی توانست، دروس مقدماتی حوزه را طی کند. بعد از این مرحله،مدتی را به حوزه علمیه نجف آباد برگشت و آنجا هم در محضر اساتید آن دیار حاضر گشت و هم به طلبههای مقاطع پائینتر، دروس مقدماتی را تدریس کرد.
عباس که در دوران انقلاب، چونان چریکی نوجوان قدم در عرصه پیکار با شب پرستان گذاشته بود در دوران جنگ تحمیلی راهی جبهه های حق علیه باطل شد.
تا اینکه پس از جهادی شگرف و مقاومتی صبورانه، این رادمرد عرصه علم و ایمان در آزادسازی خرمشهر و عملیات بیت المقدس در 23/2/1361 جان به جانان تسلیم نمود و راهی بهشت برین حق و ملکوت اعلی گشت.
دوست طلبه شهید عباسعلی ابوترابی در ذکر خاطره ای از دوران حیات طیبه او می گوید:
اوائل طلبگی ایشان، پدرش به دیدن او آمده بود و برایش اورکتی خریده بود. امّا هرگز آن لباس را به تن او ندیدم. آن شهید بزرگوار در بین راه آن را به فقیری هدیه داده بود .
«به نقل از هم حجره شهید»
همرزمش می گوید:
عبادت را به نحو کامل انجام میداد و من کمتر دیده بودم که تزلزل در روحیّة عبادی او روی داده باشد و در عبادت زیاده روی نمیکرد و هیچ گاه از عبادت زده نمیشد و به ندرت اتّفاق می افتاد که نماز شب نخواند.
خواهرش چنین یاد می کند که:
هر وقت از قم عازم نجف آباد می شد به جای سوغات برای اقوام و خویشان خود، کتاب میخرید و میگفت : «جهل، مقدمه انحراف اخلاقی است».
و مادرش اینگونه از او یاد می کند:
عباس به خود سازی اهمیت میداد، به برنامههای جمعی که در جهت خودسازی مفید بود، خیلی علاقه داشت. روزها را روزه میگرفت به ویژه روزهای پنج شنبه؛ یک روز همراه با خانواده به باغ رفته بودند، عبّاس بر سر حوض آب به فکر فرو رفته بود. وقتی علّت را میپرسیدند، چیزی نمیگفت. ولی هنگامی که پدرش اصرار میکرد، جواب میداد: «پدر جان! مگر نمیدانی که رهبر انقلاب توصیه کرده پنج شنبه ها را جهت خودسازی روزه بگیریم!!»
واژه های ناب و جملات تابناک فرازی از وصیت نامه این رزمنده مجاهد و روحانی مقاوم که می توان از لابلای سطرهایش، آفتاب حقیقت را جست و نور ایمان را نوشید گویای روح بلند اوست:
بسم الله الرحمن الرحیم
«ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا ء عند ربهم یرزقون »
اکنون که توفیق یافته ام تا بار دیگر به جبهه بیایم و در سرزمینی مقدس به جهاد بی امان علیه کفر جهانی بپردازم سپاسگزار حقتعالی می باشم و خوشحالم که بالاخره به آرزوی دیرینه ام یعنی شهادت این کلمه کفر شکن تشیع خونین می رسم.
اولا از شما پدر عزیز ، مادر گرامی و برادران و خواهران بزرگوارم تقاضا دارم مرا ببخشید و از من راضی باشید چون من نتوانستم آنچنان که باید فرزند و برادر خوبی برای شما باشم و من به شما افتخار می کنم که مرا در این سن و در جوانی به جبهه می فرستید تا عروسیم در این مکان مقدس باشد و حجله گاهم ، سنگرم و شهادت آرمانم و مشتریم معشوقم باشد.
شهید گرانقدر در بخش دیگری از وصیتنامه، با تاکید بر دغدغه فرهنگی جامعه آورده است: دبیران، دانش آموزان خود را به طرز صحیح اسلامی تربیت کرده و تحویل جامعه دهید و از دانش آموزان عزیز می خواهم که با کوشش و تلاش بیشتر درس خود را بخوانید چون آیندة کشور ما بدست شما عزیزان است و شما هستید که باید چرخ این مملکت را به چرخش در بیاورید و شما هستید که باید نسلهای آینده را تربیت کنید و تحویل جامعه دهید.
در بخش دیگری آمده است: سعی کنید همیشه نماز خود را به جماعت و در اول وقت بخوانید و از شما دبیران و دوستان عزیز می خواهم اگر من شهید شدم در شهادت من گریه نکنید و ناراحت نباشید چون من امانتی بودم در بین شما بودم و حال باید بار سفر بر بندم و به معشوق خود بشتابم شما سعی کنید احساس مسئولیت بیشتر و انجام وظیفة بیشتری بکنید.
اما پیامم به ملت شهید پرور : البته من قابل این را ندارم که پیامی به شما ملت عزیز و گرامی بدهم ولی با اینحال یک سفارش به شما می کنم که تا آخرین قطرة خون خود از انقلاب ، قرآن ،امام عزیز محافظت کنید و مبادا شما زنده باشید و آسیبی به امام برسد همینطور که تاکنون در صحنه حاضر بوده اید از این به بعد بیشتر و با کوشش و چشم بینا تر و هوشیارانه تر با مسائل برخورد کنید و منافقین کور دل را به خاک ذلت بنشانید.(انشاءالله)
قمیص عشق به آفتاب سلامی دوباره کن
مادر به شوق سبز و سفر زین به باره کن
قمیص عشق به قدش ،قواره کن
مادر به راه نور روان کن تو نور چشمت را
کتاب ذلت و ظلمت تو پاره کن
مادر دعای خیر نما از سر خلوص و صفا
اذان فتح به بام و مناره کن
مادر طریق کرببلا و نجف شود آزاد
تو غم مدار ،مدارا و چاره کن
مادر امید نمایی هادی زیارت مولاست
طلوع آفتاب حرم را نظاره کن
مادر مسلخ خونین فریاد هل من ناصر رهبر شنیدند
بیدار دل تا مسلخ خونین دویدند
جانانه جان را در ره دلدار دادند
رنگ و صفائی بس بر این گلزار دادند
تن را به دریای زلال خون سپردند
با موج های سرخ خون پیغام بردند
درود و رحمت خدا بر روح پرفتوح همه شهیدان راه اسلام و انقلاب.
یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد!