شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳ |۱۲ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 14, 2024
ام البنین

خبرگزاری حوزه/ همیشه از پسرش حرف زده اند. از پسری که برای حفظ امام زمان خویش، با تمام وجود جنگید و هرگز خواسته ی خود را بر خواسته او مقدم نکرد.

معتقد بوده و هستم که گل زیبای انسانیت حتما از بوته ای دارای صفات کمال می روید.

ابوالفضل العباس(سلام الله علیه) مردی است که رشادت های او تنها در چند روز حادثه کربلا شهره جهانیان است. این بود که تصمیم گرفتم به مناسبت سالگرد وفات مادر این شیرمرد تاریخ تشیع، به سراغ یکی از محققان حوزه بروم و زوایای پنهان زندگی این بانوی کرامت را به بحث بنشینم.

گمان می کردم شاید تحریف های تاریخی، حرف زیادی برای گفتن نگذارند، ولی این استاد حوزه نکاتی را برایمان بیان کرد تا بدانیم بانوان شیعه چگونه می توانند پیرو خط امام زمان خود بوده و پیشروی دین را بر خواسته های خود مقدم دارند.

«حجت الاسلام و المسلمین استاد عبدالحسین بندانی نیشابوری» ساعتی از وقت مطالعاتی خود را با رویی گشاده به خبرگزاری حوزه اختصاص داد تا برای ما از بانو «ام البنین(سلام الله علیها)» سخن گویند.

استاد بندانی که از خطبای مطرح قم می باشند، صاحب کتب متعددی از جمله "ادب زیارت، معرفت زائر" به دو زبان فارسی و هندی، "اشک حسینی سرمایه شیعه"، "ریحانه کربلا"، "غدیر، عید دعا و محبت" و "133 حدیث نورانی از امام حسین(علیه السلم) " هستند. ضمن حضور فعال در کرسی تدریس، "تقویم شیعه" را به دو زبان فارسی و عربی تدوین نموده اند.

*با تشکر از وقتی که به ما داده اید، لطفا در ابتدا درباره اصل علت اهمیت پرداختن به زندگی و شخصیت حضرت ام البنین(سلام الله علیها) بفرمایید.

سخن گفتن پیرامون حضرت ام البنین(سلام الله علیها) به یک فرصت وسیع نیاز دارد و باید بهاء خاصی به آن داده شود.

کتاب هایی با عنوان " ام البنین سیدة النساء العرب " یا " ام البنین سیدة النساء العرب و العجم " درباره شخصیت ایشان نوشته شده است؛ زیرا بین زوجات امیرالمومنین(علیه السلام) بعد از حضرت زهرا(سلام الله علیها)، اهمیت خاصی نسبت به شخصیت ایشان از جهات مختلف وجود دارد. و علت این اهمیت از جهات مختلف همچون: مربی علمدار کربلا، مادرخوانده امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) و زینبین(سلام الله علیهما) و همسر امیرالمومنین(علیه السلام) از ویژگی‌‌های بارز و منحصر به فرد ایشان است.

ایشان تا زمانی که زنده بودند با گریه های خود، و مجالس عزایی که برای شهادت امام حسین(علیه السلام) در مدینه برپا می‌کردند، باعث تعظیم بعضی شعائر شدند.

*حال به اصل و نسب این بانو بپردازیم. ایشان در چه خاندان و قبیله ای رشد یافتند و پدر و مادرشان که بودند؟

نام ایشان فاطمه است. پدر وی «حزام بن خالد» از قبیله "بنی کلاب" و مادرش «لیلا بنت شهید بن عامر» می‌باشد.

درباره قبیله مادری و پدری ایشان نیز باید نکاتی عرض کنم. زیرا این مادر و پدر نیز خود از قبایل بسیار اخلاقی در پیش از اسلام و مشهور بودند" بنی کلاب " از جهات مختلف همچون داشتن مقام های مهم در قبل از اسلام و همچنین شجاعت و پهلوانی در عرب شهره بودند، می دانید که اعراب به شعر گفتن معروف بودند و البته پیش از اسلام در اشعار خود از حشویات و امور لهوی زیاد سخن می گفتند به اندازه ای که بعضی از آن ها حتی قابل ذکر هم نیست. اما در سروده های شاعران این قبیله، اثری از اشعار رکیک نیست.

 

*بیان داشتید که قبیله " بنی کلاب " از لحاظ رفتارهای اجتماعی در قبل از اسلام نیز برجسته بودند. لطفا مثال هایی در این مورد ذکر بفرمایید.

این قبیله دارای اصالت بالایی بود. به عنوان مثال وقتی یکی از قبائل عرب جاهلی به خواستگاری دختری از قبیله دیگر می رفت و پاسخ منفی می گرفت؛ شبانه به قبیله دختر حمله و آن را غارت می کردند و دختر را می ربودند. اما در قبیله " بنی کلاب " این رفتارها صورت نمی گرفت.

در بعضی از کتب قدیم ذکر شده که دوشیزگان این قبیله یعنی دخترانی که هنوز به خانه بخت نرفته اند، گیسوانشان را خود شانه نمی کردند! و این مسله در منزل " حزام بن خالد " به شدت رعایت می شد. زیرا این کار نوعی آرایش محسوب می شود و بی حیایی به حساب می آمد. به همین دلیل مادر یا هر زن دیگری که ازدواج کرده بود موی آن دختر را شانه می کرد.

برخلاف زمان ما که می بینیم دخترانی که هنوز ازدواج نکرده اند در چه وضعی هستند. اینها اگر به بخت بروند چه خواهند کرد...؟؟؟!!!!

*قبیلهی مادری ایشان نیز دارای ویژگی های خاصی بودند؟

بله. همانطور که عرض کردم مادرِ ام البنین(سلام الله علیها) ، " لیلا بنت شهید بن عامر " است. نسب مادری ام البنین(سلام الله علیها) در اعراب جزو انساب عالی است.

*لطفا توضیح مختصری در مورد تاریخ ولادت و وفات این بانو بفرمایید.

برای زمان تولد ایشان در کتب تاریخی و روایی مطلبی نقل نشده است. ما نیز با وجود تلاش 18ساله که برای تدوین " تقویم شیعه " کشیدم و بحمدلله هم اکنون چاپ گردیده؛ تاریخ ولادت این بانو بزرگوار را نیافتیم.

اما مشخص است در سال 64هجری وفات یافتند. پس با توجه به تاریخ شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) که سال 11هجری است، فقط می توان تخمین زد که ایشان چند سال در منزل حضرت علی(علیه السلام) بودند. لذا بخاطر عدم اطمینان بهتر است ذکر نشود، در اینجا نکته مهمی را باید ذکر کنم و آن اینکه ایشان قبل از ازدواج با حضرت علی(علیه السلام) با شخص دیگری ازدواج نکرده بودند.

* درباره ماجرای ازدواج ایشان با امیرالمومنین(علیه السلام) توضیح دهید.

بهتر است به ماجرای این ازدواج و ورود حضرت ام البنین(سلام الله علیها) به خانه حضرت علی(ع) از ابتدا بپردازیم.

حضرت ام البنین(سلام الله علیها) می فرماید؛ قبل از خواستگاری امیرالمومنین(علیه السلام) از من، شبی در خواب دیدم چهار ستاره نورانی از آسمان به دامنم افتادند که نورانیت و درخشندگی یکی از آنها از ماه نیز بیشتر بود. من این خواب را برای مادرم گفتم و او برای پدرم تعریف کرد. پدرم از معبّر قوم تعبیر آن را خواست و او در تعبیر این خواب گفت: این خواب را برای کسی تعریف نکنید و بدانید بزرگی از عرب و عجم به خواستگاری دخترتان خواهد آمد و خداوند از آن مرد چهار پسر به دخترتان خواهد داد.

شاید علت این تعبیر به مذکر بودن لفظ قمر در عربی باشد. و نورانی تر بودن یکی از آنها نسبت به بقیه، نه تنها نشانه زیبایی اوست بلکه می تواند نشانه والاتر بودن مقام او باشد. زیرا نور قمر راهنما و هدایت کننده در مسیر و جهت قبله و... است.

و مدتی بعد از این خواب، جناب "عقیل" به خواستگاری حضرت ام البنین(سلام الله علیها) می رود.

*در تاریخ ذکر شده که عقیل طرف مشورت امیرالمومنین(علیه السلام) قرار می گیرد و چون علم نسب شناسی می‌دانسته این خانواده را به حضرت علی(علیه السلام) پیشنهاد می دهد. آیا این سخنان به معنی ندانستن این علم و نقض یکی از ویژگی های امامت ایشان نیست؟

حضرت علی(علیه السلام) با اینکه علم انساب را می دانند ولی از برادر خود می خواهند که خانواده ای را به ایشان معرفی کند. علت این مسئله می تواند این باشد که حضرت می خواهند به طریق معمول این ازدواج انجام شود و در آینده برای شیعیان شان نقل شود.

زیرا حضرت می فرمایند؛ می خواهند همسرشان از خانواده ای با اصل و نسب شریف، شجاع و پهلوان باشد و عقیل نیز خانواده " حزام بن کلاب " را معرفی می کند که ذوحیا نیز هستند.

* ادامه فرآیند این ازدواج را توضیح بفرمایید.

در بعضی عبارات آمده که در ابتدا عقیل به همراه خواهران خود «فاخته» و «ام هانی» به خواستگاری رفتند. لازم به ذکر است که «ام هانی» خواهر بزرگ حضرت علی(علیه السلام) و بانوی بسیار شریفی بودند و ظاهری همانند برادر خود داشتند. این بانوی بزرگوار بعد از واقعه کربلا و شنیدن خبر شهادت امام حسین(علیه السلام) از شدت ناراحتی دق کردند.

در ابتدا پدر و مادر ام البنین(سلام الله علیها) به عقیل و خواهران او پاسخ منفی داده و گفتند، فرزند ما لیاقت همسری امام علی(علیه السلام) را ندارد چه رسد به هم کفو بودن ایشان.

پس از این پاسخ منفی، بنا به نقلی امیرالمومنین(علیه السلام) خود برای خواستگاری تشریف بردند. که حضرت ام البنین(سلام الله علیها) می فرماید، من می شنیدم که پدر و مادرم به ایشان می گفتند، دختر ما تنها می تواند لیاقت کنیزی فرزندان شما را داشته باشد نه مادری آنان را.

*در صحبت های خود اشاره داشتید والدین بانو ام البنین(سلام الله علیها) بر این نکته تاکید داشتند که دختر ما حتی لیافت همسری حضرت علی(علیه السلام) را ندارد چه رسد به هم کفو بودن. لطفا در مورد تمایز این دو مختصری توضیح دهید.

به موضوع مهمی اشاره کردید، نباید فراموش شود و آن اینکه همسر با هم‌کفو متفاوت است. طبق روایات در عالم از زمان خلقت آدم ابوالبشر تا یوم القیامه، برای امیرالمومنین(علیه السلام) هم‌کفوی جز عصمت الله المطلق حضرت صدیقه طاهره(سلام الله علیها) نبوده و نخواهد بود، اما در مورد همسری نیز باز زنان خاصی این لیاقت را داشتند که با تحقیق انتخاب می شدند.

*چرا باید این زنان خاص بوده باشند؟

باید به این نکته توجه کرد در امر ازدواج " اصالت " قید است. قرآن می فرماید: « وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ ؛ سرزمين پاكيزه، گياه آن به اذن پروردگارش مى‏رويد ». اما « وَ الَّذي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلاَّ نَکِداً ؛ و آن زمين كه پليد است گياه آن جز بى‏فايده نرويد»[1]

پس نه تنها چهره و شمشیر زدن و نیزه پرت کردن هنر است، بلکه همه اینها وقتی با نسب، حسب، حلم، صبر و شجاعت جمع شوند ویژگی های برجسته یک شخص می گردند.

*فرمودید که نام اصلی حضرت ام البنین(سلام الله علیها)، فاطمه است. پس علت معروف شدن ایشان به این نام چه بوده؟

تغییر نام ایشان یکی دیگر از مظاهر ادب و احترام‌شان به خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام) است.

بعد از گذشت چند روز از ازدواج این بانو با حضرت علی(علیه السلام)، روزی امیرالمومنین(علیه السلام) نزد ایشان رفتند و ام البنین(سلام الله علیها) را مغموم و مهموم یافتند. وقتی از این بزرگوار علت ناراحتی‌شان را پرسیدند، بانو در پاسخ، از حضرت درخواست کرد نام «فاطمه» را از روی ایشان بردارند و دیگر ایشان را به این نام نخوانند.

البته بعضی هم عبارت ناخوشایندی در اینجا گفته اند و آن اینکه، حضرت ام البنین(سلام الله علیها) به امام علی(علیه السلام) فرموند: «مهریه ام را می بخشم و نام فاطمه را از من بردارید». این سخن درست نیست. زیرا حضرت معامله که نمی کردند.

وقتی امیرالمومنین(علیه السلام) علت این درخواست را پرسیدند، ام البنین(سلام الله علیها) فرمود: «من به این خانه آمده ام تا نوکری فرزند شما را بکنم نه اینکه جای مادرشان را بگیرم». در اینجا حضرت امیر(علیه السلام) به ایشان فرمود: «بل انت ام البنین». بانو به حضرت امیر (علیه السلام) عرض کرد: «آقا من پسری ندارم(که شما این نام را بر من گذاشتید)!!». حضرت(علیه السلام) فرمود: «خدا به تو مرحمت خواهد کرد».

و به همین سبب نام ایشان فاطمه و کنیه شان «ام البنین» شد. خدا به ایشان چهار پسر به نام های عباس، عبدالله، جعفر و عثمان داد که حضرت عباس(سلام الله علیه) از همه بزرگتر بود. و عثمان در بعضی اقوال نامش محمد و در بعضی دیگر عون است.

*در مورد شیوه رفتاری ایشان در منزل با حضرت علی(علیه السلام) توضیح دهید.

از رفتارها و سخنان بانو ام البنین(سلام الله علیها) می توان عاقله، رشیده و فهیمه بودن ایشان را دریافت. ایشان می داند این خانواده جایگاه نزول وحی است و اینان اهل بیت عصمت و طهارت اند. هرچیزی در این منزل با حساب و کتاب صورت می گیرد. اینطور نیست که هر کاری که دل خواست انجام شود و هر غذایی که طبع پسندید خورده شود.

بنابراین وقتی چیزی از منزل پدرشان به خانه حضرت علی(علیه السلام) می آمد بی اذن ایشان استفاده نمی کرد. از همین رو به فرزندان حضرت زهرا(سلام الله علیها) که در آن زمان بزرگ شده و ازدواج کرده بودند می فرمود: «از هرآنچه که در منزل وسایلش موجود است و شما دستور دهید من غذا می‌پزم».

اما امیرالمومنین(علیه السلام) به ایشان فرمود: «شما با همین غذاها بزرگ شده اید. پس از منزل «حزام بن خالد» هرچه می آید ما هم استفاده می کنیم».

نکته ای که در این کلام حضرت امیر(علیه السلام) است باز دلالت بر شرافت بانو ام البنین(سلام الله علیها) دارد که حضرت علی(علیه السلام) که هر غذایی را نمی خورد از غذای منزل پدر ایشان تناول می نماید.

*لطفا مختصری درباره فرزند بزرگوار ایشان حضرت عباس(سلام الله علیه) توضیح دهید.

اتفاقا یکی دیگر از رفتارهای سنجیده حضرت ام البنین(سلام الله علیها) زمانی است که خداوند اولین فرزند را به ایشان و امیرالمومنین(علیه السلام) عطا کرد.

جناب قنبر می گوید: وقتی برای گفتن خبر تولد حضرت عباس(سلام الله علیه) به نزد امیرالمومنین(علیه السلام) رفتم، ایشان در نخلستانی مشغول آبیاری بودند. گفتم خداوند از ام البنین(سلام الله علیها) به شما پسری عطا کرده. حضرت وقتی این خبر را شنیدند با پاهای گل آلود، بیل را بر زمین انداخته و به سرعت و هروله کنان به منزل رفتند.

در اینجا باید به ادب و نزاکت این بانو پی برد. حضرت علی(علیه السلام) بر ام البنین(سلام الله علیها) وارد می شوند و از احوال او می پرسند. ام البنین(سلام الله علیها) می فرماید: «به دعای امیرالمومنین حال کنیزتان خوب است». دقت کنید! نمی گوید " همسرتان " ؛ بلکه می گوید " کنیزتان ". سپس حضرت علی(علیه السلام) می پرسد که کودک کجاست؟ ام البنین(سلام الله علیها) می گوید: «پسرتان در آن اتاق است». باز نمی فرماید " پسرمان " ؛ یعنی ما از شما جداییم. زیرا شما آقا و همه کاره مایید. امیر عالم شمایید.

*منابع تاریخی از برخورد خاص حضرت علی(علیه السلام) با این نوزاد یعنی حضرت عباس(سلام الله علیه) سخن ها گفته اند. دوست داریم از بیان شما نیز در این باره بشنویم.

امیرالمومنین(علیه السلام) وارد اتاق کودک می شوند و می بینند که این آقازاده را در پارچه قمیصی پیچیده اند. طرف راست را به طرف چپ او بسته اند، دور کمر و دور سرش را بسته اند که تمام اینها دارای بحث های مفصلی است.

حضرت علی(علیه السلام) سپس کودک را در آغوش می گیرد، سر، پیشانی، دو چشم، دست ها تا بازو و همچنین چند جای سینه کودک را بوسید. سپس حضرت رو به دیوار کرده و بی صدا گریه کردند.

حضرت ام البنین(سلام الله علیها) به حضرت عرض می کند: آقا نقصی در اعضا و جوارح این پسر وجود دارد؟ امیرالمومنین(علیه السلام) فرمود: نه. خدا او را به احسن صورت خلق فرموده است. ام البنین(سلام الله علیها) می پرسد: من فدای شما بشوم پس علت گریهتان چیست؟

توجه کنید که این عبارت ها نشانه عظمت این اولیا مخدره و معرفت او نسبت به ساحت مقدس امام زمانش است.

حضرت بخاطر اینکه روز ولادت اولین فرزند این بانوست، فقط یک تکه را می گویند و می فرمایند: «دو دست او قطع می شود». ام البنین(سلام الله علیها) پرسید: کجا؟ چه زمانی؟ برای چه کسی؟. حضرت علی(علیه السلام) فرمود: روز عاشورا و در سرزمین کربلا و برای این شخص و اشاره به امام حسین(علیه السلام) کرد.

وقتی حضرت علی(علیه السلام) فرمود لهذا؛ ام البنین(سلام الله علیها) تبسم کرد. دقت کنید این رفتار یک مادر شهید است که قبل از شهادت فرزندش و آن هم در روز ولادتش از آن خبردار شده. این درسی است که مادران شهدا و همسران شهدای ما باید بیاموزند. سپس فرمود: «خدا هرچه فرزند به من بدهد فدای اولاد زهرا(سلام الله علیها) باد».

* ام البنین(سلام الله علیها) این نوع رفتار را که خود و فرزندانش را چنین فدایی راه دین کند، از کجا آموخته است؟

تربیت خاص و گرفتن نکات از وقایع و شنیده ها، سازنده رفتارهای آینده است. این مسئله را با یک مثال مختصر توضیح می دهم.

در جنگ صفین امیرالمومنین(علیه السلام) به فرزند خود «محمدحنفیه» دستور داد که به قلب سپاه، سپس میمنه و بعد به میسره سپاه دشمن حمله کند. «محمدحنفیه» سپس به نزد پدر آمد و آب طلبید. حضرت علی(علیه السلام) باقی مانده آبی که محمد نوشیده بود بر سر وی ریختند. با این کار از زیر زره محمدحنفیه آب و خون جاری شد. محمد گریست. حضرت علی(علیه السلام) از او علت گریهاش را پرسیدند و او در پاسخ گفت: مرا سه بار به دهان اژدهای لشکر فرستادی؛ ولی برادرانم حسن و حسین اینجا ایستادهاند و آنها را حتی یک بار هم نفرستادی. امیرالمومنین(علیه السلام) محمدحنفیه را در آغوش گرفت و بوسید و فرمود: تو فرزند منی و اینان فرزندان پیغمبرند. من باید فرزندان خود را فدای بچه های پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) کنم.

توجه به اینگونه مسائل راهنمای بزرگی برای رفتار یک شیعه اهل بیت(علیهم السلام) است.

*آیا در روایات نیز در این باره مطلبی ذکر شده؟

بله؛ به عنوان مثال پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) خود می فرمود:«کسی به من و آنچه بر من وحی شده ایمان نیاورده مگر اینکه من را از خود و فرزندان مرا از فرزندان خویش بیشتر دوست داشته باشد».

یا در نهج البلاغه آمده که امام علی(علیه السلام) اجازه نمی داد حسنین(علیهما السلام) به میدان جنگ بروند و می فرمود: «نگذارید آنها بروند، نگه‌شان دارید که اگر این دو کشته شوند، نسل پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) از بین می رود». و همچنین می فرمود: «از صفات شیعیان است که برای ما بذل مال و جان کنند که اینها به سوی ما برمی گردند».

و این یعنی مقدم داشتن امر اهل بیت(علیهم السلام) بر هر چیزی دیگری.

*با تمام اینکه حضرت ام البنین(سلام الله علیها) دارای چنین رفتار و معرفتی بودند، پس چرا جزو کاروان امام حسین(علیه السلام) در حادثه کربلا نبودند؟

این سفر اولاً و بالذات به عنوان سفر زیارتی مکه انجام شد. امام حسین(علیه السلام) برای همه تصریح نکرده بودند که به کربلا می رویم، مگر برای افرادی بسیار خاص و اینکه امام(ع) چرا فقط به عده خاصی این مطلب را گفتند و چرا افراد دیگر مطلع نشدند جزو حکمت ها و امور امامت است.

خاص الخاص هایی همچون «حضرت زینب(سلام الله علیها)» و «حضرت عباس(سلام الله علیه)» و «ام سلمه» که از همسران متدین پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) بود و برای اهل بیت(علیهم السلام) بسیار زحمت کشیده بود از واقعیت این سفر آگاه بودند.

و یا بانو " ام هانی " عمه بزرگ امام حسین(علیه السلام) یکی از افرادی بود که در شب سفر امام پریشان خاطر به محضر امام رسید ولی حضرت درباره حادثه پیش روی این سفر سخنی به ایشان نگفتند.

در جایی نداریم که امام حسین(علیه السلام) به ام البنین(سلام الله علیها) فرموده باشند که به کجا می رویم. اما به حضرت ام البنین(سلام الله علیها) منسوب است که به چهار پسر خود که در این سفر همراه امام بودند توصیه کرد که تا شما هستید نگذارید پر کاهی به سمت خیام اهل بیت(علیهم السلام) برود؛ یعنی از این زن و بچه ها محافظت کنید.

پس علت همراه نبودن ام البنین(سلام الله علیها) در این سفر در ابتدا این است که امر، امر امامت است. دوم اینکه این بحث اعلام عمومی نبود تا در این سفر همه را ببرند. سوم اینکه بستگان امام حسین(علیه السلام) می دانستند مقصد سفر امام مکه است نه اینکه مستقیما به طرف کربلا و عراق بروند.

*لطفا مختصری نیز درباره شخصیت حضرت عباس(سلام الله علیه) توضیح دهید.

حضرت عباس(سلام الله علیه) در میان برادران خود صاحب ادب، تقوا و شجاعت بیشتری بودند.

حضرت عباس(سلام الله علیه) در زمان سفر به کربلا 35سال سن داشتند و صاحب همسر و فرزند بودند و امام حسین(علیه السلام) هم به ایشان فرمودند که در مدینه بمانند. لازم به ذکر است که امامزاده شاه سیدعلی در شهر قم با سه نسل به حضرت عباس(سلام الله علیه) برمی‌گردد.

با اینکه ایشان در زمان شهادت تنها 35سال داشت ولی بر پیشانی مبارکش جای سجده بود. در این سنی چنین وضع عبادتی و از سویی ادب ایشان نسبت به اهل بیت(علیه السلام) قابل توجه است. ایشان به امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) به عنوان برادر بزرگتر و صاحب صفات خاص بودن بسیار احترام قائل بود. ادب در پشت‌سر راه رفتن از آنان، پیش از ایشان دست به غذا نبردن و بسیاری موارد دیگر جزو آداب رفتاری این بزرگوار نسبت به اهل بیت(علیه السلام) است.

*استحضار دارید که روز وفات بانو ام البنین(سلام الله علیها) به روز تکریم مادران و همسران شهدا نامگذاری شده. این بانوی بزرگوار در این موقعیت چه جایگاهی داشتند که این هماهنگی در نامگذاری صورت گرفته است؟

ویژگی اول ایشان دفاع از امام و رهبر و حمایت از ایشان است. و سپس پرورش کسانی که محافظ، نگهبان، یاری دهنده و حامی امام و صاحب ولایت باشند. و از طرفی هم شیوه ایشان در عزاداری قابل ملاحظه است.

*عده ای با عزاداری برای شهدا موافق نیستند و می گویند این مسله باعث شادی دشمن است. لطفا در این مورد توضیح دهید.

عزاداری برای شهدا در ابتدا به معنی به یاد شهدا بودن است و گریه برای آنها نشانه افسوس نیست؛ بلکه ادامه راه آنهاست. این گریه حب و علاقه به شهید و مقام او را را می رساند.

ام البنین(سلام الله علیها) با گریه و ناله و سوز خود یادآور وقایع عاشورا و ظلمی که به اهل بیت(علیهم السلام) شده بود می گشت. به حدی ناله او سوزناک بود که افرادی مثل مروان با آن قساوت قلب، وقتی از کنار بقیع عبور می کرد به گریه می افتاد.

در شیعه گریه کردن یعنی تبعیت و پیروی از مسیر شهید و اهل بیت(علیهم السلام)، یعنی دوست داشتن امر آنها، یعنی ما درخت آن عقیده و مرام و شجره اعتقادی را که آن ها برایش شهید شده اند، با اشک مان آبیاری می کنیم تا ثمر داده و گسترش پیدا کند و هر روز سرسبزتر شده و نورانی تر گردد.

*مگر شیوه عزاداری حضرت ام البنین(سلام الله علیها) چگونه بود که آن را ویژه می خوانید؟

ایشان حتی در شیوه عزاداری خود ولایت و امامت را بر خود مقدم می دارد. حضرت ام البنین(سلام الله علیها) در بقیع پنج صورت قبر درست کرده بود. چهار قبر در یک ردیف به عنوان قبور پسرانش و یک قبر دربالای آنها به عنوان مزار امام حسین(علیه السلام). کنار چهار قبر می نشست و می گفت: شما مادر دارید، اما حسین(علیه السلام) مادر ندارد و بعد نزد قبر حسین(علیه السلام) می نشست و گریه می کرد.

وقتی کاروان حضرت زینب(سلام الله علیها) به مدینه می آیند، حضرت ام البنین(سلام الله علیها) می خواهد به استقبال ایشان برود، حضرت زینب(سلام الله علیها) می فرماید: به مادرم بگویید به استقبال ما نیاید من نزد ایشان می روم. در اینجا نکته ظریفی وجود دارد که حضرت زینب(سلام الله علیها) به ام البنین(سلام الله علیها) می گویند "مادر". این مقام بسیار بالایی است.

اولین دسته عزاداری زنانه برای حادثه عاشورا به منزل ام البنین(سلام الله علیها) رفته است. حضرت زینب(سلام الله علیها) به زنان کاروان فرمود: «انگشترها و طلاها را دربیاورید و لباس مشکی بپوشید». سپس در ابتدا برای عرض تسلیت به کنار مزار پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) رفتند. با هم خوانی به صورتی که صدای تک خوانی و مخصوص یک زن نباشد نوای " وا اماما " و " وا حسینا " سر داده و بر سر زنان به منزل ام البنین(سلام الله علیها) رفتند.

کنیز ام البنین(سلام الله علیها) می گوید: منزل ام البنین(سلام الله علیها) را هر روز خودم جارو می کردم ولی در آن روز بانو فرمود، امروز خودم می خواهم خانه را جارو کنم زیرا عزاداران حسین(علیه السلام) می آیند. خودش جلو در ایستاد و با مشت به سینه می زد و نوای " وا اماما، وا سیدا" سر می داد.

حضرت ام البنین(سلام الله علیها) و حضرت زینب(سلام الله علیها) به روی یکدیگر آغوش باز کردند. حضرت زینب(سلام الله علیها) هر پسر ام البنین(سلام الله علیها) را صدا می زد و می فرمود: " وا اخاه، واعباسا، وا جعفرا " ، حضرت ام البنین(سلام الله علیها) فقط می فرمود: " وا اماما، واحسینا ". یعنی در مقابل امام زمانم، پسران من هیچ اند. برای فدا شدن به ولایت امیرالمومنین(علیه السلام) احقاق حق و اقامه حق و عدل اسمی از پسرانش نبرد.

پی‌نوشت :

[1] . سوره اعراف، آیه58

 

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha