پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳ |۱۰ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 12, 2024
نشست علمی دلالت‎های تربیتی فلسفه زیباشناسی

حوزه/ نشست علمی «دلالت‌های تربیتی فلسفه زیباشناسی» با حضور اساتید حوزه و دانشگاه در قم برگزار شد.

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، نشست علمی «دلالت‎های تربیتی فلسفه زیباشناسی»، شب گذشته با حضور اساتیدی از حوره و دانشگاه در مجمع عالی حکمت اسلامی در قم برگزار شد.

در این نشست علمی حج اسلام و آقایان و خانم ها،‌ مهدی همازاده ابیانه عضو هیئت علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران، علی نهاوندی، میثم سفید خوش عضو هیئت علمی گروه حکمت و فلسفه دانشگاه شهید بهشتی و جمیله سادات علم‎الهدی عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی از پژوهشگران و اساتید فلسفی اسلامی حضور و به ارایه مباحث خود پیرامون این موضوع پرداختند.

در ابتدای این نشست، حجت الاسلام والمسلمین نهاوندی به عنوان دبیر این نشست علمی گفت: انتخاب این موضوع، جهات گوناگونی دارد؛ از جمله امتداد بخشی فلسفه هنر و زیبایی در فلسفه تعلیم و تربیت است که کاربردهای بسیاری در این زمینه دارد.

وی افزود: امتداد بخشی فلسفه‎های مضاف از جمله دغدغه‎های مقام معظم رهبری در جهت کاربردی سازی دانش است؛ هدف دوم نیز تلاقی فلسفه های مضاف و کاربردی و شناخت مشترکات فلسفه زیبایی شناسی و تعلیم تربیت بود.

دبیر این نشست علمی بیان کرد: مساله زیباشناسی به مثابه یک دانش، یک امر جدید است و از 18 به این سوی متولد شده است و ریشه های این تفکر هم در دستگاه فکری یونان و غیر مسلمانان حضور داشته است و هم در فلسفه حکمی اسلامی نیز مباحث عناصر زیبایی شناسی در عرصه تفکرات ابن سینا وفارابی و حکمت متعالیه و... قابل رویت است.

این استاد فلسفه و حکمت اسلامی حوزه و دانشگاه بیان کرد: امروزه بحث دانش زیباشناسی در بین فلاسفه غربی نیز بسیار رونق یافته است که بسیاری از این مباحث پس از واشکافی، ریشه خودبنیادی در حوزه فردی در عرصه زیباشناسی مطرح می شود و در آثار حکمای اسلامی و یونانی، تاثیر تربیتی و رشدیافتگی را در موضوع تلاقی بین زیبایی شناسی و نظام تعلیم و تربیت می توانیم ببینیم.

علم الهدی:

زیبایی شناسی در حوزه تربیتی مورد دقت قرار گیرد

در ادامه این نشست، جمیله علم الهدی بیان کرد: در عرصه تربیت اسلامی، حداقل ادعایی که روی آن متمرکز هستیم آن است که اگر اسلام را دین حکومتی صرف هم ندانیم ولی می توانیم مدعی شویم که هدف این دین مقدس، تعلیم و تربیت است.

وی افزود: مباحث حکمی به مبادی متوجه است؛ ولی اگر در حوزه اسلامی به مقاصد شریعت نگریسته شود، قطعا فلسفه از جمله مقاصد شریعت است؛ اگر بخواهیم به مقاصد اسلامی توجه کنیم حتما باید به بحث تعلیم و تربیت بپردازیم.

عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی بیان کرد: به نظر می رسد که مباحثی که در حوزه زیبایی شناسی مطرح است، حجم اندکی را به خود اختصاص می دهد، ولی همچنان از مقاصد، بریده است و قصد آن بیشتر توضیح و تبیین و توجه به فلسفه هنر است.

وی گفت: اگر مقصد این بحث را تعلیم و تربیت بدانیم قطعا پروژه های متفاوت تری را نیز برای این بحث خواهیم داشت ؛اگر به حوزه تعلیم و تربیت توجه شود، شاید حکمت متعالیه از همان مبادی است که به خوبی این بحث را پوشش می دهد.

علم الهدی اظهارکرد: علت اصلی این بحث نیز اصل حرکت جوهری است؛ پرداخته شدن بحث فاعلیت نفس است که باعث می شود ما به بحث فلسفه هنر و تربیت هنری توجه کنیم؛ سه اصل حکمت متعالیه یک مبنای انسان شناسی مهمی را بیان می کند که تشخص تدریجی اسنان است.

وی افزود: برخلاف همه فلسفه هایی که در گذشته داشتیم و سعی می کردیم، انسان را تعریف کنیم با این فضای حکمت متعالیه باید از تشخص تدریجی سخن می گوییم و دیگر این تعریف آسان نخواهد بود.

عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی بیان کرد: موقعیت انسان در جهان انسان را به عنوان فصل ممیزه حیوان در میان موجودات مطرح می شود و این انسان، رهبر همه موجودات زبان مند و ناطق لقب خواهد گرفت.

وی گفت: اگر انسان را به مثابه فلسفه های امروزی سوژه بدانیم همه موجودات دیگر، آبژه خواهند بود که شعور و حکمت از جهان شناسی حذف می شود و قصد، از آفرینش حذف می شود و انسان نیز مدیر عالمی است که دیگران آبژه آن هستند و مشخص است که تاثیر آن در تربیت چه خواهد شد؛ فلسفه پراگماتیسم از اینجا تعلیم و تربیت را شکل می دهد.

علم الهدی اظهارکرد: همین فضا در هنر نیز پدیدار گشت و هویت پراگماتیستی و مشتری مداری در هنر به یک اصل مبدل می شود و ابتذال هنری را در پی خواهد داشت ولی اگر تشخص تدریجی انسان مبنا باشد و این تشخص اهمیت داشته باشد و حرکت جوهری در همه عرصه ها دیده شود در مناسبات انسان با سایر موجودات تفاوت هایی دیده می شود.

وی افزود: تربیت در این جا از توسعه مهمتر خواهد بود و توسعه نیز در یک حکومت اسلامی بر اساس اقتصاد صنعتی و سرمایه داری نخواهد بود و اولویت اصلی در یک جامعه اسلامی، پرورش انسان خواهد بود.

عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی بیان کرد:  اگر اصل وحدت شخصی وجود را مبنا قرار دهیم تجلیات وجود و حضرت واجب الوجوب مطرح می شود که می تواند دفعی و تدریجی باشد؛ تجلیات تدریجی طبیعت را شکل می دهد؛ تشخص و تعینات تدریجی انسان، باعث تغییر ماهیت انسان خواهد شد؛ بر اساس وحدت شخصی و اصل امکان فقری و فقر ذاتی و تجلی، از هرم هستی باید سخن بگوییم.

وی گفت: تشکیک طولی و عرضی همراه با هم سازه هستی شناختی ما را به سمت هرم پیش می برد؛ طبیعتا در این هرم هستی همه چیزهایی که با وجود نسبت می یابند، سازه هرمی مشترکی خواهند شد، مثل علم و زیبایی و همه عناصر کمال یابنده؛ تفاوت های انسان ها با یکدیگر و تفاوت انسان ها با سایر موجودات ناشی از محدودیت های آنها است که تفرد را برای آنها ایجاد می کند ودر همان حالت، تفاوت های ناشی از محدودیت پیوندهای وجودی آنها با سایرین نیز ناشی از همین محدودیت ها است.

علم الهدی اظهارکرد: موقعیت وجود شناختی هر کس و تعینات وجودی هر کسی حاصل پیوندهای شخصیه جزییه او با سایر موجودات است که اول متغیر است و خاستگاه زیبایی و زشتی و اتحاد عالم و معلوم است و از اینجا نیز می توان به بحث زیبایی وارد شد که به مثابه امر عینی و ذهنی جلوه گر می شود.

وی افزود: زیبایی به عنوان امر عینی به نحوه تجلیات امر حقیقت شخصیه وجود و حاصل پیوند های وجودهای جزیی است که خود آنها آیات و تجلیات حضرت وجود هستند؛ بنابراین متناسب با هرم هستی، هرم شعور را داریم و متناسب با آن، هرم زیبایی را خواهیم داشت و از وحدت تشکیکی شعور به وحدت تشکیکی علم و از وحدت تشکیکی علم به وحدت تشکیکی زیبایی می رسیم.

عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی بیان کرد: زیبایی و زیبایی شناسی حاصل اشراقاتی نیست که از انوار قاهره و خیال رخ می دهد زیرا در مقام کاشفیت، انسان نیز فاعلیت دارد؛ زمانی که تنها به اشراق متوجه شویم، تهذیب نفس تنها وظیفه ما خواهد بود و از این مساله فلسفه اخلاق تنها استفاده کننده خواهد بود ولی با جدی گرفتن فاعلیت نفس، بلاغ و بلاغ مبین نیز اهمیت پیدا می کند.

وی گفت: دیدگاه قرآن کریم در خصوص القائات شیطانی و رحمانی این جهت را به ما می دهد که در حوزه خیال، تنها عوامل مثبت و عوامل بالاتر وجودی دخالت نمی‎کنند بلکه در این مرحله امکان صدق و کذب هم وجود دارد.

علم الهدی اظهارکرد: برخلاف کسانی که معتقد هستند که زیبایی خارج از معیارهای صدق و کذب است، قرآن کریم از معیارهای صادق و کاذب سخن می گوید؛ برخی از عبارات قرآنی از جمله «زین» می توانند انسان های دیگر باشند که می توانند شهوات را تزیین کنند و مسیر حرکت برخی از انسان ها را تغییر دهند؛ در اینجا باید به بحث تعلیم و تربیت ورود کنیم؛ تربیت تنها به تهذیب نفس استوار نیست، بلکه به بلاغ مبین و تربیت مرتبط به تبلیغ دین نیز نیاز داریم و در اینجا است که افراد مهذب و عادل و کسانی که به مرز عدالت رسیده اند تازه مسئولیت جدیدی برای بازگشت و تبلیغ دین را پیدا می کنند.

وی افزود: اگر این مبنا را بپذیریم، تبلیغ دیگر امری حاشیه نیست، بلکه در متن دین قرار می گیرد و ساخت مدینه عادله، وظیفه اصلی همه عاملان به دین است؛ در اینجا این امر واجب می شود که همراه با تهذیب نفس به جامعه برگردیم و هنر را به قصد تربیت در جامعه توسعه دهیم.

عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی:

پوزیتویسم، تربیت را به شکل ریاضی ترسیم می‎کند

در ادامه این نشست، میثم سفیدخوش در سخنانی گفت: مساله اکنون ما، عمدتا پرداختن به انسان معمولی است و نپرداختن به این انسان معمولی، یک غفلت تاریخی بزرگ است.

وی افزود: نکته اصلی اینجا است که تجربه تاریخی ما تا چه اندازه کشش پیوند میان زیبایی شناختی و تربیت را دارد؟ برای اینکه بتوانیم این محدودیت را ثابت کنیم باید از یک سنت یونانی شروع کنیم که همان سنتی است که در فرهنگ فلسفی ما به خطابه تجربه شده است.

عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی بیان کرد: به دلیلی از کاربست واژه خطابه نیز پرهیز می کنیم زیرا امروز خطابه به سخن یک سویه اقناعی گفته می شود؛ این درحالی است که در تجربه تاریخی حکمت یونانی رتولیک چنین تعریفی ندارد و در حال حاضر از ترجمه خطابه پرهیز و از گفتار پردازی استفاده می کنیم.

وی گفت: این مساله به یک تغییر مهم در نظام تعلیم و تربیت یونانی باز می گردد و این تغییر آن است که آرام آرام در مقابل فضیلت تن، چیزی به نام فضیلت روح ارجحیت می یابد و دلالت های مختلفی نیز را ایجاد کند.

سفیدخوش اظهارکرد: برای فهم مهمترین روش پرورش روح باید به رساله افلاطون اشاره کرد وموضوع روح پرورده مواجه پارمیدس و سقراط را بیان می کند؛ نتیجه این داستان، سخن گفتن و پرورش سخن مطرح می شود.

وی افزود: پیش از افلاطون و سقراط، وتولیک و گفتار پردازی و نوعی هرمونتیک جدی گرفته می شود، آنچه به عنوان نطق به عنوان عنصر ممیزه آدمی شناخته می شد، پیوند ناگسستی با زبان داشت ولی بعدا به عقلانیت پیوند خورد؛ نطق تنها به عقلانیت تعبیر نمی شود بلکه به عناصر زیباشناختی و حسی نیز پیوند می خورد.

عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی بیان کرد: حیوان ناطق سخن گو است و سخن حامل عقلانیت و خیال و احساسات و پرورده های آنها است؛ در یونان باستان، نوعی عقلانیت منطقی به شکلی رشد یافت که وجه عاطفی و زیباشناسی هنر نیز ارتقا پیدا کرد.

وی گفت: افلاطون و ارسطو همچنان به وجه دوگانه سخن توجه جدی دارند و از اینکه این تعامل عقلانیت منطقی را اولویت قطعی بر وجه عاطفی سخن بدهند دوری می کنند.

سفیدخوش اظهارکرد: ارسطو در آثار منطقی خود به سخن می پردازد و آن را تبیین می کند؛ وی واژه ها را نمادهای انفعالات نفسانی می داند و سپس به فعل و ساختار جملات وارد می شود؛ ارسطو کتابی به نام علم النفس دارد که در آن درباره آن وجه انتزاعی نفس سخن گفته می شود که نمادهایی چون زبان پررنگ نیست بلکه از تجرد نفس سخن می گوید.

وی افزود: در دو اثر مهم ارسطو با پردازش سخن از حیث ارتباط با انفعالات نفس مواجه می شویم که در اخلاق نیکوماخوس و گفتار پرداز وجود دارد؛ ارسطو در کتاب اخلاق نیکوماخوس به بحثی می پردازد که درباره انسان آرمانی نیست بلکه درباره انسان متغیر است؛ انسانی که در شهر زیست می کند و حالات متغیر دارد و با انفعالات نفسانی خود رفتار می کند؛ ارسطو در نهایت بیان می کند که بحث ما ناظر به حکمت ابدی نیست بلکه درک خردی از موقعیت و رفتار متناسب را موقعیت را بیان می کند.

عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی بیان کرد: انسانی که در اخلاق نیکوماخوسی مورد بحث است یک انسان معمولی و عادی است؛ این وقعیت در رساله رتولیک و  گفتار پردازی منسجم تر است.

وی گفت: ارسطو بیان می کند که آنجا که نظام های ارزش اخلاقی را معلوم می کنیم و فضایل و رذایل را مشخص می کنیم یک کار ریاضی انجام می دهیم؛ ولی اخلاق یک وجه تربیتی دارد و آنجا از انسانی صحبت می کنیم که گرفتار شهوات و رفع نیاز و پیچیدگی های فهم در شناخت رفتاری هستند که این کار نیز کار اخلاق است که ارسطو در اخلاق نیکوماخوسی و رتولیک به این بحث می پردازد.

سفیدخوش اظهارکرد: در رساله رتولیک، ارسطو از این بحث سخن میگوید که با فنی روبرو هستیم که مربوط به هیچ فن دیگری نیست ولی برای همه فنون نیز استفاده می شود وباید هم استفاده شود.

وی افزود: معمولا در فرهنگ ما خطابه به این معنی است که یک نفر برای جمعی سخنرانی کند و حرفی را به هر نحو ممکن با شیوه های متقاعد سازی به مردم بقبولاند و به همین دلیل فلاسفه و حکمای ما شتاب چندانی به این بحث نمی دهند ولی این وضعیت در روایت ارسطویی درست نیست.

عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی بیان کرد: گفتار پردازی در روایت ارسطویی از اقناع کردن یا به قناعت رساندن مخاطب به منظور آن است که هر دیدگاهی که داشته باشیم باید در یک بیان درست طراحی شود تا قناعت شنونده را موجب شود و به همین دلیل برای هر فنی از جمله الهی و ریاضی و... نیازمند یک رتولیک مخصوص هستیم؛ اما نکته اصلی اینجا است که وقتی می خواهیم وارد این تعامل شویم متوجه می شویم گوینده یا طرف مقابل از حالات نفسانی خود وارد میدان می شود؛ پس در دیالوگ نیز رتولیکی وجود دارد که باید به آن فکر کنیم؛ حال وقتی می خواهیم وارد گفتگو شویم با انفعالات نفسانی خود وارد گفتگو می شویم.

وی گفت: در اینجا شنونده و گوینده باید اطلاع و آگاهی از حالات نفسانی خود و دیگران داشته باشد و به همین دلیل ارسطو ما را به این انفعلات نفسانی دعوت می کند و ازاینجا پروژه نگاه تربیتی ارسطو کلید می خورد.

سفیدخوش اظهارکرد: در اینجا به شکل ریاضیاتی یک نظام ارزشی مشخص داریم ولی در عرصه کنش اجتماعی نیازمند شناخت انفعالات نفسانی هستیم؛ آنچه که ارسطو و حتی افلاطون زمینه را برای پردازش یک نظریه شریف، تحت عنوان رتولیک فراهم کرده است ولی ارسطو از رتولیک به عنوان نیروی اصلی سامان دادن به شهر و انسان مدنی به کمک مدنی استفاده می کند.

وی افزود: به همین منظور است که ارسطو خطابه را فن می داند و وی آنچه که نسبت وثیقی با حقیقت داشته باشد فن نیز نامیده می شود؛ پیامد نهایی این مواجهه آن است که اخلاق ارسطویی اخلاقی زیبایی شناسانه است.

عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی بیان کرد: اگر مناسبت رتولیک یا گفتار پردازی با دو عنصر حقیقت و انفعالات نفسانی را بپذیریم، اولا از گرفتاری استقرار در دوگانه آبژکتیویسم و سابژکتیویسیم داریم چون با اوبژکتیویته و سابژکتیویته مناسبت پیدا می کنیم.

وی گفت: در اینجا به نظر می رسد که این بحث از فرم و محتوا یک بحث مهمتر است؛ نکته دیگر پذیرش رتولیک و حقیقت مقدمه نجات علوم انسانی و تربیت انسانی از شر بزرگ منطق گرایی در جهان کهن و پوزیتویسم در جهان جدید است؛ بهاندادن به رتولیک امر تربیت انسانی به زیاده منطقی شده است و به زیاده تصور می شود که مباحث اخلاقی نیز منطقی و ریاضی اند.

سفیدخوش اظهارکرد: مساله اصلی این است که سپاهی که به نبرد می رود و لحظه ای که برای شمشیر کشیدن درنگ می کند در پیچدگی های عاطفی و حسی نیازمند تربیت است؛ در جهان کهن استقرار رتولیک ذیل منطق باعث شده است که بررسی انسان معمولی و تربیت انسان معمولی به امر منطقی و ریاضیاتی مبدل شود.

وی افزود: در دوره جدید نیز پوزیتویسم هم محصول این مواجهه با انسان است که حقیقت نیز ساختار ریاضی دارد و برنامه های تربیتی نیز می تواند به زبان ریاضیاتی کشف و ارایه شود؛ کنت از فیزیک اجتماع سخن می گوید یعنی انسانی که می خواهیم با او کار می کنیم همچون یک شی دارای ساختار ریاضیاتی است و باید کشف شود.

عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی بیان کرد: ایران ما قرار نبود این همه مدرن باشد و متاسفانه سرسختانه به ساده ترین شکل رایج در نظریه تربیتی غرب تن دادیم و کسانی نیز تن دادند که از آنها انتظار نمی رفت؛ این گونه گاهی با خود فکر می کنم که شاید پوزیتیویسم برای منطق زدگان آشنا محسوب شده است که این طرح رواج پیدا کرده است.

عضو هیئت علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران تحلیل کرد:

رابطه بین باورپذیری و زیبایی شناسی در فرم و محتوا

در ادامه این نشست حجت‎الاسلام والمسلمین همازاده، گفت: مبنای امامیه و معتزله به ذاتی بودن حسن و قبح است که حکما نیز از آن به تصریح سخن گفته اند و حتی اخباریون هم ذاتی بودن آن را قبول دارند.

از یکسو خیر اخلاقی و فضیلت در اندیشه فیلسوفان و عالمان شیعی، جایگاهی نفس الامری دارد و امری ابجکتیو و عینی است. از سوی دیگر زیبایی هم نزد حکما ما حقیقتی بیرونی و ابجکتیو است؛ یعنی وابسته به سلایق و برداشتهای اشخاص مختلف نیست. این البته با دیدگاه بسیاری از فیلسوفان مدرن در غرب - از کانت تا هگل و ایده آلیسم آلمانی (فیخته و شلینگ و ...) تا هیدگر و ... - درباره آزادی فرق می کند. آنها زیبایی را به نحوی سوبژکتیو و نسبی تفسیر می کنند.

 

در ارتباط هنر با اخلاق و تربیت، یکی از ارکان بحث، امر زیباست و رکن دیگر هم خیر اخلاقی. اگر یک مکتب فلسفی، هم زیبایی و هم فضیلت را دارای عینیت و خارجیت بداند، طبیعتاً ارتباطی خاص و نظریه ای خاص در باب جایگاه هنر در تربیت پدید خواهد آورد.

البته برخی فیلسوفان مسلمان حتّی از این هم فراتر رفته و به نوعی اتّحاد مصداقی بین زیبایی و خیر اخلاقی هم قائل هستند. مثلاً فارابی بزرگ که مصادیق زیبایی را اعمّ از خیر اخلاقی می داند، اما خیر اخلاقی را از مصادیق زیبایی بر می شمرد و به عینیت مصداقی این دو در خارج رای می دهد. یا صدرالمتألّهین و فیلسوفان حکمت متعالیه که اوصاف کمالیه - مانند حیات و علم و و قدرت و زیبایی و خیر اخلاقی و ... - را عین وجود می دانند مصداقاً.

بدین ترتیب هرجا فضیلت و خیر اخلاقی تحقّق یابد، زیبایی هم محقّق شده است.

 

این نکته را هم باید افزود که زیبایی و فضیلت در نگاه فیلسوفان اسلامی، یک موطن اصیل دارند که حقیقتی مثالی (به معنای افلاطونی) و مجرّد هستند و رقیقه و نازله آنها در قالب زیبایی های مادی تحقّق می یابند. لذا اتّحاد زیبایی و فضیلت در آن موطن اصلی برقرار است،‌ اما آیا در مورد رقیقه و نازله مادی آنها نیز این حکم وجود دارد؟

به نظر می رسد با توجّه به بحث تناظر صورت مادّی با حقیقت مثالی و مجرّد، می توان به این تعمیم هم نظر داشت. به عبارت دیگر، طبق دیدگاه حکما از سهروردی به بعد که اگر ارباب انواع یا طباع تامّ، دارای صورتی یا صوری مثالی (در مثال منفصل) و نیز صورتی یا صوری مادّی باشد، این صور با آن حقیقت دارای ارتباطی عینی و ذاتی و ابجکتیو هستند، و بلکه آن حقیقت عالی به نحو وجود سِعی در رقایق مادّی حضور و سریان دارد، می توان گفت عینیت مصداقی زیبایی با فضیلت در رقایق مادی نیز برقرار است.

 

اینجاست که با بحث فیلسوفان تحلیلی معاصر درباره ارتباط ارزش اخلاقی با ارزش زیبایی شناختی، مرتبط می شویم. پرسش آنها در این بحث، اینست که آیا وجود ارزش اخلاقی در اثر، ارزش زیبایی شناختی آن را ارتقاء می دهد؟ و البته «ارزش زیبایی شناسی» را نیز لااقل در هنرهایی مانند سینما و رمان، به «باورپذیری» نزد مخاطب تفسیر و تعریف می کنند. باورپذیری نزد مخاطب یعنی همین بحث تربیتی. آیا اگر فضیلت و امر اخلاقی در اثر هنری وجود داشت، دلالت و تاثیر تربیتی هم خواهد داشت؟ 

نظریات مختلفی از سوی فیلسوفان تحلیلی، ذیل این پرسش ارائه شده که از اخلاق گرایی تا خودآیینی گرایی (autonomism) تا نا اخلاق گرایی (immoralism) با سویه های معتدل و افراطی عرضه شده است. اما از دیدگاه فلسفه اسلامی، و براساس آنچه ذکر شد، چه پاسخی می توان ارائه کرد؟

 

در اینجا لازم است از بحث تناظر صورت و محتوا که عرض شد، کمک بگیریم. براساس این دیدگاه، صورت و فرم اثر، ارتباط عینی و ابجکتیو با معنا و محتوای آن دارد. یعنی آن معنا وقتی به صورتی در می آید، می شود این حجم (در معماری)‌ یا این صوت (در موسیقی) یا این تصویر (در نگارگری) و ... . البته هر معنا می تواند در صور متکثّری تمثیل شود، اما تمامی این صورتهای متکثّر را با آن معنای تنزیل یافته، نسبتی بیرونی و عینی است.

بنابراین جدایی و دوپارگی بین ارزش زیبایی شناختی در فرم و ارزش اخلاقی در محتوا نمی تواند وجود داشته باشد. همان ارزش اخلاقی که در موطن مثالی اش عین زیبایی هم بود، وقتی در این صورت خاص تمثیل شد، در همین موطن مادّی هم عین زیبایی است.

 

البته یک نکته مهم در اینجا مغفول نماند که شرط این وحدت، «تمثیل درست معنا» است. اگر آن معنا در صورت متناظر و درخور خویش، تمثیل نشد، هیچ زیبایی هم نخواهد داشت؛ بلکه چه بسا اثر معکوس هم داشته باشد. باید طبق قواعد زیبایی شناختی هر مدیوم هنری، هر معنایی به یک فرم و صورت متناسب تبدیل شود. اگر مثلاً از امری اخلاقی (مانند سخاوت یا شجاعت یا ایثار یا ...) در قالب فیلم یا داستان سخن می گوییم، باید قواعد این زبان و گرامر آن را رعایت کنیم. در غیر این صورت ممکن است آن محتوا را به نحوی شعارزده و سنجاق شده به فرم عرض کنیم و هیچ باورپذیری و ارزش زیبایی شناخی هم نداشته باشد. اما با تمثیل درست معنا در فرم متناسب خویش، این اتّحاد مصداقی بین ارزش اخلاقی و ارزش زیبایی شناختی (به معنای باورپذیری نزد مخاطب) برقرار خواهد بود و به اثر تربیتی روی مخاطب خواهد انجامید.

 

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha