یکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳ |۱۳ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 15, 2024
تصاویر/ حضور نماینده ولی فقیه در استان همدان در بیمارستان سینا همدان و تقدیر از کادر پزشکی و درمانی

حوزه/ پس از حضور امام جمعه و جمعی از طلاب همدانی در بیمارستان سینا، حجت الاسلام محمد هادی نظیری مدیر کل تبلیغات همدان، با انتشار دست نوشته‌ای حال و هوای آن روز خود را به زیبایی شرح داده که خواندنش خالی از لطف نیست.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری «حوزه» در همدان، در آخرین روزهای سال گذشته، امام جمعه همدان به همراه مدیر کل تبلیغات همدان و جمعی از طلاب همدانی با حضور در بیمارستان سینا از خدمات و ایثارگری‌های پزشکان، پرستاران و کادر بیمارستان تقدیر کردند.

پس از این دیدار، حجت الاسلام محمد هادی نظیری مدیر کل تبلیغات استان همدان، با انتشار دست نوشته‌ای حال و هوای آن روز خود را به زیبایی شرح داده است، که خواندن آن خالی از لطف نیست.

پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۸، قرار ساعت ۸:۳۰ بیمارستان سینا

"حضوری ساده و کوتاه، تشکر و خداقوت از کادر درمانی بیمارستان سینا"

پزشکان و پرستارانی که جونشون رو گذاشتند کف دست و مجاهدان خط اول جهاد سلامت، اما ظاهرا حتما باید کرونایی بیاد تا خبر بگیریم از حالشون، بفهمیم هستند و حضور دارند و نقششون در جامعه چقدر مهمه؛ بروم؟ یا بهانه‌ای پیدا کنم.

بیمارستان سینا؟ مرکز اصلی حضور بیماران کرونایی؟ اصلا میدونی یعنی چی؟ نکنه سرت خورده جایی یا از زندگی سیر شدی؟ مگه بیکاری؟ یه عده دیگه هستند اونا می‌روند؛ جلسات و برنامه‌ها که مهمترند!! تو داری به مردم خدمت می‌کنی، ارباب رجوع لنگ می‌مونه، همکاران اداره که نگو! دارن قبض روح میشن؛ حاج آقا اگه به فکر خودت نیستی لااقل به فکر همکارات باش! دلت به حال اینها نمیسوزه لااقل برای زن و بچه‌هات بسوزه، حفظ جان واجبه‌ ها و دهها و صدها نیش و کنایه و متلک، چندتا هم درخواست مرخصی بدون حقوق روی میز گذاشتند ...

حاج آقا همه چی رو شوخی میگیره! تا همه‌ ما رو به کشتن نده دست بردار نیست.

امان از نیش و کنایه، امان از زخم زبان، پسر جوون عزیزتر از جونت و داده باشی، مردم هم بهت اینطوری بگن.

بغض مادر شهید ترکید و دیگه نتونست جلوی خودشو بگیره، احمد شکیب دفعه آخری که از سوریه برگشت حسابی بغلش کردم و بوسیدمش و بهش گفتم مادر! قربونت بشم بیا و دیگه نرو، تو دینتو ادا کردی، دیگه بسه، برای بقیه هم جا هست، خیلی‌ها داوطلب اعزام به سوریه هستند.

یه نگاهی به صورتم کرد و با کلی شرم و خجالت گفت: مادر جون نذر کردم ۲ سال نوکر دختر امیرالمؤمنین(ع) باشم، این مرتبه که برم ۲ سالم تموم میشه و نذرم و ادا می‌کنم؛ قول میدم این بار زود زود بر برگردم... راست گفت کمتر از ۲ ماه برگشت، ولی چه برگشتنی؟ شب قدر سال ۹۵ اعزام شد و شب قدر سال ۹۷ نذرش رو تمام کرد؛ شب ۱۹ ماه رمضان شهید شد.

در مقابل این شیر زن حسابی کم آورده بودیم، آخه حاج خانم هم دختر شهید بود، هم مادر ۲ شهید، هم همسر شهید و هم خواهر شهید.

راستی شنیدم یکی از همین طلبه‌های جهادی تو قم، همسر حاملشو از دست داده و یواشکی یه گوشه‌ای گریه می‌کرد تا روحیه بچه‌ها تضعیف نشه، هنوز تو بیمارستان مشغول خدمت!ه وقتی خبرش رو خوندم حسابی از خودم شاکی شدم ...

شیخ محمد هادی، خیلی فاصله دارم ...

با خودم فکر میکردم تا این مکتب مثل این چنین زنهایی داره و این مادرها شیر بچه‌هاشون رو با محبت شیر می‌دهند، حاشا و کلا که خم بشه و کم بیاره.

فقط حیف و صد حیف، نمیدونم چرا یه عده‌ای نمی‌فهمند یا نمی‌خواهند بفهمند که تنها راه نجات و پیروزی، همین روحیه جهاد و مقاومته، ۱۴۰۰ ساله مکتب با همین شاخصه سرپا ایستاده و پیش رفته، بعدشم با همین شاخصه پیش میره، آب در کوزه و ما تشنه لبان.

اوه کجا رفتیم، فکر کنم یه دوری خانطومان و حلب و دمشق؛ چه کنم؟ یا علی (ع) گفتیم و راه افتادیم؛ حاج آقا ناراحت نشی ولی راننده رفته شهرستان با شما نمیاد!

راه افتادم ولی دائم یه چیزی زمزمه می‌کردم «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِی دِرْعِکَ الْحَصِینَةِ الَّتِی تَجْعَلُ فِیهَا مَنْ تُرِیدُ» توصیه بهجت العارفین (رض) جهت در امان ماندن از شدائد، واقعا دل انسان رو آرام میکنه "خدایا مرا در پناه محکم خود درگیر که هرکه را خواهی در آن جای دهی"

عجب ذکری، درعک الحصینه، سپر استوار الهی؛ یعنی از خدا میخوام منو تحت سپر ایمن خودش قرار بده!؟ یعنی خدا بیمه نامه رو امضا کنه؟ عجب چیزیه، مو لا درزش نمیره، کدوم ماسک و لباس محافظی این قُدرتو داره؟

کم کم رسیدیم دم در بیمارستان و رفقا هم جمع شدند، طلبه‌های جوان جهادی، لبیک گفتند برای خدمت، از ضدعفونی و گندزدایی معابر تا حضور در کنار تیم درمانی، تفاوتی به حالشون نداره، مدل منبر و محراب عوض شده، یه روز توی سیل و یه روز تو زلزله امروز هم خط اول کرونا.

یکی از این بچه زرنگا که خودشونو تافته جدا بافته می‌دونند و فکر می‌کنند از دماغ فیل افتادند، زنگ زده بود که حاج آقا مساجد و هیئت‌ها که تعطیلند! این طلبه‌ها و آخوندها بدجوری بیکار شدنا، گفتم آره درسته عزیزم، بدجوری هم بیکار شدن؛ از بیکاری زده به سرشون، چند روزیه می‌بینمشون، نصف شب یه سمپاش میگیرن دستشونو میان توی خیابون‌ها، درخت‌ها رو سمپاشی می‌کنند ولی نمی‌دونم چرا نیمکت‌ها و در و دیوار و با درخت اشتباه می‌گیرند.

بابا بندگان خدا جز با سجاده و مهر و تسبیح، البته یه وقت‌هایی هم رساله و نهج‌البلاغه، با چیز دیگه سر و کاری نداشتند؛ باغ لواسون و ویلای عباس‌آباد و نمک‌آبرود که نداشتند بدونند فرق درخت با در و دیوار چیه! پارسالم که تعطیالت سال نو برای تفریح و سیاحت رفته بودن سواحل خوزستان و پلدختر و معمولان، بجای چوب اسکی، چکمه لاستیکی پوشیده بودند و روی گلها با بیل اسکی می‌کردند ... فکر می‌کردند توچال رفتند ...

جمعمون داشت جمع میشد، دکتر جلیلی معاون درمان دانشگاه علوم پزشکی، مهندس قلیچ‌خانی مدیر محترم بیمارستان، به چهرشون خیره شدم! اثری از خستگی و نگرانی؟ ابدا، اضطراب و ناامیدی؟ هرگز در چشمهاشون امید و نشاط موج میزد.

از قبل هم همین نشاط و خودباوری رو در چهره و روحیه دکتر حیدری مقدم و دکتر کرمی دیده بودم، خیلی خوب تونسته بودند استان رو مدیریت کنند؛ دکتر خزائی رو ندیده بودم ولی چند باری که تلفنی باهاش صحبت کردم اون هم همینطور، جدیت، دغدغه، پیگیری و ممارست؛ محکم و استوار بودند فرماندهان قرارگاه سلامت.

قرارگاه سلامت امروز و قرارگاه سلامت دیروز؛ بیمارستان صحرایی امام حسین (ع) هزار درد و هزار ترکش، یکی چشماش می‌سوزه، یکی استخوان آرنجش زده بیرون، یکی پاش روی مین جامونده، یکی آنقدر تقلا کرده که دیگه خونی از آئورتش بیرون نمی‌زنه، یکی آنقدر بوی خردل می‌ده که حسابی گیجت می‌کنه؛ تاول‌هایی که چرک کرده و پزشکها و پرستارا، هم اینجا، هم اونجا مردان و زنان صحنه‌های خطر.

کجا رفتیم؟ برگردیم بیمارستان سینا، همه جمع شدن بفرمایید بریم، نزدیک بخش شدیم

اگه راستشو بخواید از شب قبل، صحنه برخورد با پزشکان و پرستاران و دیگر پرسنل بیمارستان رو تصور می‌کردم، چهره‌های عبوس! خسته! نگران و مضطرب!

خوب این‌ها هم خانواده دارند، بچه دارند، ارتباط مستقیم با بیماران مبتلا به کرونا و خطر بیماری؛ انصافا قابل درک نیست

بعد شیفت که برمی‌گردند خونه بچه‌ها با کلی شادی و خوشحالی می‌دوند جلو مامان اومد، بابا اومد؛ بغلشون کنم؟ نکنه حامل ویروس باشم؟ بچه‌ها مبتلا بشن؛ چطور توجیهشون کنم؟

شنیده بودم بعضی از پرسنل بیمارستان‌ها یا اصلا خونه نمیرن یا اگه هم برن، عملا تو خونشون قرنطینه هستند.

یه دغدغه دیگه هم داشتم، آخه اخیرا دولت بخشنامه افزایش حقوق ۵۰ درصدی حقوق بگیران دولت رو ابلاغ کرده بود، از اسفند بنا بود حقوقشون افزایش پیدا کنه، ما هم کلی خوشحال شده بودیم که بالاخره دم عیدی بچه‌ها دست پر می‌روند خونه؛ ولی متاسفانه این بخشنامه فقط یه بخشی از نیروها رو شامل می‌شد؛ بازهم کسی نیروهای قراردادی و شرکتی رو ...

از اولم که اومدم سازمان یه دغدغه بزرگم بچه‌های قراردادی و شرکتی بودند، شاید فعال‌ترین و کاری‌ترین نیروها باشند، ولی کم‌برخوردارترین و کم‌بهره‌ترین.

شنیده بودم یه جمعی از نیروهای خدوم مراکز درمانی هم این افزایش حقوق شامل حالشون نشده، نکنه یقمون رو بگیرند و گله و شکایت، چون در معیت نماینده ولی فقیه در استان بودیم گفتم خدا رو شکر اگه گله‌ایی هم داشته باشند با وجود ایشان به بنده که نمیگن.

آخه این چند ماهه که اومدم همدان، هرکجا می‌ریم شدیم سنگ صبور مردم، حاج آقا یه سفارشی کنید این بچه ما رو جایی استخدام کنند، چند سالی هست درسش تمام شده و بیکاره، جرئتم نمیکنم براش زن بگیرم، حاج آقا نمیشه یارانه ما رو زیاد کنی، خرج و دخلمون جور در نمیا، حاج آقا سفارش کن یه چند لیتری سهمیه بنزینمونو بیشتر کنن و درخواست هایی از شیر مرغ تا جون آدمیزاد، هرچی هم میگیم بابا من کاره‌ای نیستم، میگن نه بابا شما به بالا وصلد؛ بالاخره رسیدیم دم درب بخش، توکلی کردیم و رفتیم داخل.

بخش عفونی، بیمارستان سینا

باورم نمیشد، چه نشاطی؟ چه روحیه‌ای؟ چه تکاپویی؟ برخی حتی به اندازه گرفتن یک شاخه گل هم فرصت نداشتند و مدام این طرف و اون طرف میدوویدند؛ کامل می‌شد فهمید که این بر و بچه‌های بیمارستان الان با خداشون یه معامله دیگه‌ای کردند و اومدن وسط میدان جهاد.

دم درب ورودی بخش، خانم دکتر ایستاده بود ما هم به احترامش ایستادیم و تشکر و تقدیر، مدیر بیمارستان گفتند خانم دکتر از ابتدای شیوع بیماری شبانه روز در بیمارستان هستند، روحیه خیلی عالی بود، یکم از سختی‌های کار پرستاران گفت و اینکه ما دوشادوششون تو صحنه هستیم و جای نگرانی نیست.

ما اومده بودیم به اینها روحیه بدیم؟ ظاهرا که اشتباه اومدیم! چه حال و هوایی، چه صفایی.

یه نمونشون رو توی خبرها دیدیم، خانم آمنه آنتوتن، عروسیش رو به تاخیر می‌اندازه تا نکنه چند روزی از این سفره الهی بی بهره بشه، سفره الهی؟ بله، سفره الهی؛ اونم چه سفره‌ای، پذیرایی الهی حسابی به راهه.

پیامبر خدا فرمود: "هر کس در برآوردن نیاز بیماری بکوشد، خواه آن را برآورد و خواه برنیاورد، از زیر بار گناه خویش بیرون می‌رود، به سان آن روز که از مادر، زاده شده است".

تو بیمارستان سینا هم پر بود از امثال این خواهر، بچه‌ها همه وجود و هستیشون رو آورده بودند کف میدون، نمونش رو فقط یکجا سراق داشتم، دفاع مقدس، حال و هوای جنگ، اوج خلوص و مجاهدت، نهایت دوستی و محبت، رسیدن به قله‌های بندگی و عبودیت؛ یک چیزی موج میزد، عشق عشق عشق

عشق به وطن

عشق به هموطن

عشق به هم‌میهن

عشق به سربلندی ملت

و عشق به اعتلای کلمه الله

پرورش یافتگان مکتب آقا روح الله آموخته‌اند تا بایستند و مبارزه کنند، آنجا در سنگر دفاع از خاک و ناموس کشور و دفع متجاوزان و اینجا در سنگر دفاع از سلامت و نابودی کرونا

جهاد ادامه دارد ...

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha