یکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳ |۱۳ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 15, 2024
جواد جلالی

حوزه/ بنده به عنوان کسی که بیش از دوازده سال از نزدیک با آقای امجد حشر و نشر داشته، شهادت می‌دهم که از ایشان حتی یک‌ کلمه در نقد دولت اصلاحات با آن همه خیانت و فساد فرهنگی و سیاسی، نشنیده‌ام.

به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت‌الاسلام جواد جلالی در صفحه مجازی‌اش نوشته است:

امروز را از اذان صبح تا شب، پر کار گذراندم و ساعت ده شب به منزل رسیدم، ساعتی بعد فرصت کردم پیام‌رسان‌ها را نگاهی بیندازم که دنیا بر سرم آوار شد، یک به یک دوستان و رفقا بودند که به نشانه سرسلامتی پیام شرم‌آور استاد اخلاق سابقم را ارسال کرده بودند.

دوازده سال دنبالش دویده بودیم و در هر مجلسی با ذکر و یاد امیرالمومنین علیه السلام و حسین حسین‌هایش بزم عشقی برپا کرده بودیم که بیا و ببین، چه منبرهای ماه رمضانی که با او و چهچه‌های مهندس قاسمیان آنروز و حجت الاسلام قاسمیان امروز و "الله الله یا الله" خواندن‌های محمدعلی آهنگران روح‌مان را جلا نداده بودیم.

مثل آواره‌های سرگردان از این محفل به آن محفل به دنبالش راه می‌افتادیم، از روضه‌های دو بامداد مسجد سادات اخوی تا دهه‌های محرم منزل سعیدیان، از دهه‌های بعد از نماز صبح منزل آقای حسینی خیابان ایران تا ....

بگذارید یک اعتراف بکنم.

ما کور شده بودیم، حجابی بر چشمانمان افتاده بود، شاید نه از نوع ظلمت که از نوع حجاب نور، این همه شور و هیجان مانع آن می‌شد که مواضع سیاسی استاد را ببینیم و تحلیل کنیم، بنده به عنوان کسی که بیش از دوازده سال از نزدیک با آقای امجد حشر و نشر داشته، شهادت می‌دهم که از ایشان حتی یک‌ کلمه در نقد دولت اصلاحات با آن همه خیانت و فساد فرهنگی و سیاسی، نشنیده‌ام.

او مدام علمای دیگر را نهی می‌کرد از اینکه بر منبر انتقاد سیاسی کنند؛ می‌گفت با این کار، مردم از ما دور می‌شوند، در دولتی که توهین‌ها به اعتقادات ومبانی اسلام از انقلاب و ولایت فقیه تا امام زمان و خدا هم پیش رفت، کلامی در رد آن دولت از ایشان نشنیدیم.

بعد از سال فتنه و وقایع آن بود که بین زمین و آسمان معلق شدیم، آب سردی بر سرمان ریخته بودند و استاد اخلاقمان را در جبهه باطل می‌دیدیم.

دست به قلم شدیم و سیزده صفحه برایش نامه نگاشتیم و با کلمات و مبانی سابق خودش، مواضع آنروزش را مردود کرده بودیم، به خدمتش رسیدیم زمانیکه در زیر زمین امام زاده صالح بر مزار بانو مؤمنه‌اش داغدار بود، کل صفحات را در حضورش خواندیم، کلامی نگفت! پشتش نماز خواندیم و به احترام نان و نمک معنوی که سالها مهمانش بودیم برای انتشارش اذن گرفتیم، فرصت خواست و ما به سوی قم بازگشتیم، در راه (ظاهرا بعد از مشورت با محمد) بودیم که تماس گرفت و اجازه انتشار نداد.

امروز ولی تیر خلاص را زد وقتی که دیدم کلامش دل منوتوی بهایی و ایران‌اینترنشنال سعودی را شاد کرده است، او امروز دل خودِ شیطان را شاد کرده بود.

بعد از سقوط فحول روزگار، دعای طلب عاقبت بخیری برای کوچکی چون من نباید از لب بیفتد. یاعلی مدد.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha