جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۲۴ شوال ۱۴۴۵ | May 3, 2024
کد خبر: 936258
۱۱ دی ۱۳۹۹ - ۲۱:۴۹
نشست واکاوی در مفهوم اصل و روش تربیت

حوزه/ مفهوم‌سازی برای دو عنصر روش و اصل در تعلیم و تربیت و زمینه‌سازی برای تشخیص و تمیز این دو یکی از مسائل مهم در تبیین نظام فکری تعلیم و تربیت است. اگر بتوان هر یک از عناصر این نظام فکری را با شفافیت و با وضوح تعریف کرد و ابهامات موجود را از میان برداشت، آنگاه بسیاری از مباحث دیگر مربوط واضح و تبیین‌پذیر می‌گردد.

به گزارش خبرگزاری حوزه، نشست واکاوی در مفهوم اصل و روش تربیت از سوی مدیریت امور پژوهشی  امام خمینی(ره) با همکاری دبیرخانه کرسی های نظریه پردازی شورای عالی انقلاب فرهنگی با ارائه حجت الاسلام والمسلمین سید محمد صادق موسوی نسب و نقادی حجج اسلام هادی رزاقی و علی لطیفی به صورت مجازی برگزار شد.

بر اساس این گزارش: مطالب مطرح شده در این نشست توسط حجت الاسلام والمسلمین موسوی نسب بدین شرح می باشد:

* سرآغاز سخن

نظام سازی در معارف و بحثهای نظری کاری ضروری است. چرا که موجبات روشنایی مطالب و دسته‌بندی اطلاعات را فراهم می‌آورد. مجموعه معارف تربیتی نیز باید در یک چارچوب به هم پیوسته و منسجم تدوین شود تا هر عنصر جای خود را پیدا کرده و ارتباط خود با بقیه را بیابد. از این رو تلاش برای تعریف دقیق عناصر نظام تعلیم و تربیت و تبیین منطقی روابط فیمابین هر یک از آنها از اهمیت بالایی برخوردار است.

 اصل و روش دو عنصر بسیار مهم در نظام معرفتی تعلیم و تربیت هستند. اهمیت این دو عنصر بیشتر بدان جهت است که مربیان در صحنه عمل تربیتی خود بیشتر و بیشتر با آنها سر و کار دارند. ما باید بدانیم منظور چیست که می‌گوییم: «مربی در عمل تربیتی خود باید به درستی از روشها و اصول تربیتی استفاده کند». و تا وقتی مفهوم روش و اصل را ندانیم و نشناسیم نمی‌توان به این سؤال پاسخ دقیقی ارائه کرد.

* مفهوم اصل و روش

در بعضی منابع تعلیم و تربیت اسلامی، اصل تربیتی را یک قاعده رفتاری کلی و روش تربیتی را یک قاعده رفتاری جزیی‌تر می‌گیرند.(باقری، ۱۳۸۹، ص ۸۸) بر اساس این تعریف، اصل و روش، هر دو کلی هستند با این تفاوت که روش، در خیلی از موارد، نوعی از اصل بوده و جزیی‌تر از آن است.

 در این زمینه چند ملاحظه وجود دارد:

 ۱. اینکه معمولاً اصول و روشها را در قالب گزاره‌های هنجاری یا توصیفی بیان می‌کنیم دلیل نمی‌شود که همان گزاره‌ها را اصل یا روش بدانیم. به عنوان مثال، ما با این گزاره که «مربی باید در وقت مناسب متربی را تشویق کند» از روش تشویق سخن می‌گوییم و این گزاره قالبی است برای معرفی روش یاد شده؛ نه آنکه خودش روش باشد. در مورد اصول نیز همین گونه است. اگر قالب گزاره‌ای را برای بیان اصول برگزیده‌ایم به معنای آن نیست که همین گزاره‌ها را اصل بدانیم؛ اصل و روش مفاهیمی هستند که این گزاره‌ها در باره آنهاست.

    ۲. اشکال اساسی این تعریف (و سپس تقسیم قواعد به کلی و جزئی) در ابهام آن است. کلی اضافی و جزئی اضافی بودن ملاک دقیقی برای تمیز دو شی‌ء نیست. نتیجه این می شود که تعریف ارائه شده متزلزل و بی ثبات شود؛ به طوری که اصل و روش جای یکدیگر بنشینند ـ چیزی که اصل بوده روش شود و چیزی که روش بوده اصل ـ . چرا که بنا بر این تعریف کافی است دو اصل را با هم ببینیم و مفهوم کلی‌تری اخذ کنیم، که در این صورت باید مفهوم جدید را «اصل» و دو مفهوم قبلی را که «اصل» بودند «روش» بدانیم. به عنوان مثال، اگر از دو اصل «تحول باطن» و «تغییر ظاهر» مفهومی کلی‌تر مانند «اصل تأثیر و تأثر» که هر دو را در بر داشته باشد انتزاع کنیم لابد عنوان جدید را «اصل» و دو عنوان قبلی را «روش» خواهیم خواند. همچنین اگر یک روش، مثلاً روش تنبیه، را به دو قسم تنبیه بدنی و تنبیه روحی ـ روانی تقسیم کنیم، تنبیه «اصل» می‌شود و اقسام جدید الاحداث «روش» می‌شوند.

 البته شبیه به چنین رابطه‌ای در سلسله مراتب اجناس و انواع منطقی وجود دارد. چنانکه نوع مصداقی از جنس است و هر یک از اجناس نسبت به جنس خود نوع اضافی خوانده می‌شوند. یعنی با در نظر گرفتن حیثیتهای مختلف می‌توان یک مرتبه را همزمان جنس نسبت به پایین‌تر از خود و نوع نسبت به بالاتر از خود دانست. حال سؤال اینجاست که آیا می‌توان چنین رابطه‌ای را بین اصل و روش در نظر گرفت. معلوم است که پاسخ منفی است. چرا که اصل و روش در مجموعه معرفتی نظام تعلیم و تربیت جدا و مستقل از هم در نظر گرفته می‌شوند و معنا ندارد (و لااقل بعید است که کسی بپذیرد) که چیزی را از یک نظر اصل و از نظر دیگر روش بدانیم. بنا بر این باید چنان تعریفی از این دو ارائه کنیم که تمایز تبدیل ناپذیری را رقم بزند.

 ۳. در مواردی که روش را مصداقی برای اصل می‌دانند ، دوئیتی بین اصل و روش وجود ندارد. در نتیجه هر روش می‌تواند نمایانگر اصل مربوطه خود نیز باشد. به طوری که اگر روش را به اجرا در آوریم، اصل مورد نظر نیز خود به خود اجرا شده و دیگر نیازی نداریم که اجرای اصل را مستقلاً دنبال کنیم. و اساساً آنچه باید دنبال شود روشهاست نه اصول. در همین راستا آنچه لازم است به مربیان گوشزد شود و به عنوان یک وظیفه تربیتی مطالبه گردد تحقق روشهاست، بدون آنکه نسبت به اصول حساسیتی داشته باشیم.

* روش‌های تربیت

کاربرد واژه روش و مثالهای آن نشان می‌دهد منظور کارشناسان اقداماتی است که در فرایند تعلیم و تربیت از سوی مربی انجام می‌شود. یک مربی کارهای مختلفی را انجام می‌دهد تا به یک هدف مشخص نایل گردد. در منابع مربوط انواع متنوعی از این اقدامات را شاهد هستیم؛ کارهایی مانند تشویق، تنبیه، ترغیب، تغییر ظاهر و یا باطن، اصلاح شرایط، فریضه سازی، تذکر، و بسیاری دیگر که هر یک در زمان و شرایط خاصی مفید فایده و دارای کارآمدی است. طرفه اینکه، علاوه بر روشها، اکثر اصولی که مورد بحث و بررسی قرار گرفته نیز از چنین ویژگی برخوردارند و ناظر به یک نوع عمل تربیتی و اقدام مربی است که در موقعیت خاص از مربی صادر می‌شود. به این موارد توجه کنید: آراستگی، تذکر، ابراز یا منع محبت، اصلاح شرایط.(باقری، ۱۳۸۹، فصل چهارم)  اصول و روشهای پیشنهادی در بقیه موارد نیز اکثراً همین گونه‌اند. به عبارت دیگر، آنچه به عنوان اصل و روش نام برده می‌شود، در اکثر موارد، از یک جنس هستند و تفاوت ماهوی بین آنها نیست.

 ملاحظه می‌شود که همه موارد یاد شده از یک جنس‌اند و از یک نوع وجود حکایت می‌کنند. در چنین شرایطی مناسب است همه آنها تحت یک عنوان قرار گیرند، نه آنکه به دو دسته تقسیم گردند. در نتیجه می‌توانیم و بلکه ترجیح دارد تمام اصول و تمام روشها را در ذیل یک عنوان قرار دهیم. سؤال اینجاست که چه اشکالی دارد همه اصول و روشهای این چنینی را «روش» بنامیم؟

 چنانکه گفتیم تقریباً تمام آنچه که در اکثر منابع تعلیم و تربیت اسلامی به عنوان اصل و روش ذکر شده و به بحث گذاشته شده از چنین شرایطی برخوردار است و لذا می‌توان نام «روش» را بر همه آنها اطلاق کرد.

* انواع روشها

 اشاره شد که مناسب است تمام آنچه به نام اصل و روش معروف است «روش» بنامیم. و گفتیم کلیت و جزئیت مفهوم (و به قولی کلیت و جزئیت قواعد) نمی‌تواند ملاک تقسیم بندی این مفاهیم باشد. حال می‌گوییم این اقدامات یعنی روشها قابل تقسیم به کلی و جزیی هستند و به این صورت روشها از نظر کلیت و جزئیت متنوع‌اند و یک روش تربیتی می‌تواند از زیر عنوانهای متعددی برخوردار باشد. آنچه را در تقسیم بندی جاری «اصل» می‌نامند به عنوان روشهای کلی یاد می‌کنیم که از زیر مجموعه‌هایی برخوردار است. این زیر مجموعه‌ها همان اموری است که در تقسیم‌بندی جاری روش نامیده می‌شود. در مثال بالا «فضل» یک روش کلی است و زیرمجموعه آن روشهای جزئی. چنانکه اگر هر یک از این روشهای جزئی تقسیم شود اقسام حاصل شده نیز روشهای جزئی‌تر نامیده می‌شوند. به عبارت دیگر، روشها از مراتب طولی برخوردارند و از جهت درجه کلی بودن با یکدیگر تفاوت دارند. «ممکن است برای تفکیک این مراتب در نام‌گذاری، برای مراتب جزئی‌تر عنوانی غیر از «روش» انتخاب کنیم. اما از آنجا که تعیین کلی‌ترین عنوان دشوار است ... ضرورتی برای این تفکیک وجود ندارد. بنا بر این ما همه این مراتب را «روش» می‌نامیم و روش‌ها را به مراتب طولی تقسیم می‌کنیم». (مصباح، ۱۳۹۰، ص ۴۴۸)

*  اصول تربیت

حال این سوال مطرح می‌شود که آیا برای انجام عملیات تربیت به کارگیری روشها یعنی اقدامات تربیتی کافی است یا علاوه بر اقدامات تربیتی عنصر دیگری نیز باید حضور داشته باشد. بررسی فرایند تربیت و مطالعه آن نشان می‌دهد که برای موفقیت در آن به کارگیری روشها کافی نیست. در واقع مربیان موفق روشهای تربیت را به همراه ابزار دیگری، که می‌توان اصول تربیت نامید، به کار می‌گیرند. اصول تربیت عبارت است از قواعد رفتاری و راهنمای عمل مربی که نحوه اجرا و چگونگی اقدام را نشان می‌دهد. به عبارت دیگر، در فرایند تربیت این کافی نیست که مربی اقدامات تربیتی یا روشها را به هر شکل و نحوه‌ای انجام دهد و نسبت به قواعد رفتاری و شرایط کاری خود بی توجه باشد. بلکه بر عکس، برای موفقیت در فعالیتهای تربیتی، توجه به این قواعد و رعایت آنها ضروری است.

 چنانکه اشاره شد روشها و اصول عملیاتی‌تر از بقیه عناصر تعلیم و تربیت هستند. به طوری که بدون به کارگیری این دو عنصر، در صحنه عمل تربیتی، کاری از پیش نمی‌توان برد. و گفتیم که روشها عبارتند از انواع اقدامات تربیتی که مربی برای نیل به اهداف خود به کار می‌گیرد. اما اصول به چگونگی و کیفیت اقدامات مربوط می‌شود و تعیین می‌کند که عملیات تربیتی از چه ویژگیهایی باید برخوردار باشد تا مؤثر افتد. به عبارت دیگر، رعایت اصول تربیتی شرط تأثیرگذاری و کارآمدی روشها و فرایند تربیت هستند.

* تفاوت اصول و روش‌ها

 قبلاً گذشت که اصول و روشها از یک سنخ مفهومی بوده، هر دو از مفاهیم فلسفی هستند. با وجود این تفاوت‌هایی با هم دارند که آن دو را از یکدیگر جدا می‌سازد. اولاً با دقت معلوم می‌شود روش‌ها ناظر به خود اقدام‌ها بوده و از نفس اقدامات تربیتی انتزاع می‌شود. اما اصول ناظر به کیفیت اقدامات هستند و از چگونگی تربیت انتزاع می‌شوند. البته چنانکه گفتیم در انتزاع مفهوم روش نیز توجه به شرایط پیرامونی و چگونگی مهم است و اساساً بدون حضور این کیفیتها نمی‌توان به مفهوم روش دست یافت. زیرا چنانکه گذشت روش‌ها مفاهیمی ماهوی نیستند بلکه مفهومی فلسفی به شمار می‌روند. اما اصول فقط از کیفیت و چگونگی انتزاع می‌شوند و چیز دیگری در انتزاع آنها نقش ندارد. به عبارت دیگر در تحلیل روش‌های تربیتی به یک فعل دست پیدا می‌کنیم که در فضا و جو خاصی انجام می‌شود. مفهوم روش از در نظر گرفتن آن فعل خاص توأم با تمام شرایط مورد نظر انتزاع می‌شود. اما مفهوم اصل فقط از در نظر گرفتن آن کیفیت خاص انتزاع می‌گردد. به نظر می‌رسد از همین روست که، بر اساس یک ارتکاز ذهنی، معمولاً می‌گوییم روش‌ها اقداماتی هستند که باید «انجام» داد، اما اصول شرایطی هستند که باید «رعایت» کرد.

 ثانیاً هر روش اقدامی است که عموماً ناظر به یک حوزه و میدان کاری خاص است. یک روش معمولاً در شرایط خاص و یا در ادوار سنی مشخص انجام می‌شود. به طوری که در شرایط دیگر امکان تکرار آن نیست. ‌اما اصل قاعده‌ای است که در کنار اقدامات بسیاری و بلکه در تمام اقدامات تربیتی لازم الرعایه است. به عنوان مثال تشویق در شرایط خاصی است؛ همانطور که تنبیه هم در شرایط خاص دیگری است. اما اصل «رابطه صحیح انسانی» در هر دو حالت تشویق و تنبیه رعایت می‌شود.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha