به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام والمسلمین محمود لطیفی در نوشتاری با موضوع «انتخابات در سیره أمیرالمؤمنین علیهالسلام» اینگونه نوشت:
در آستانه انتخابات سرفصلهایی از مباحث سیاسی به نظر آمد. این مطالب – با علم به اینکه نیازمند بررسی و تفصیل است، در حد طرح اولیه به محضر طلاب علاقهمند و مبلغان محترم عرضه میگردد تا شاید چشماندازی از فرهنگ سیاسی مغفول مانده اسلام را ترسیم نماید.
یک: تولا و تبرا
فرهنگ سیاسی و فرهنگ حقوقی دو حلقه مفقوده در اندیشه مسلمانان قرنهای اخیر است. جامعه انسانی بدون نظام سیاسی و نظام حقوقی قابل تصور نیست، آدمی زادگانی که بدون تعامل سیاسی و حقوقی زندگی میکنند تنها به حیات حیوانی بسنده نموده و مردگانی زنده نما! – میت الاحیاء – هستند. به همین دلیل مسلمانان موظفند هر روز یک آرمان کاملاً سیاسی اجتماعی را ده یا هفده بار از خدا بخواهند و این، تنها خواسته واجب آنها در نماز یومیه است: «اهدنا الصراط المستقیم» و صراط مستقیم یعنی همراهی و همبستگی با پیامبران الهی و راستقامتان و شهیدان و نیکوکاران – تولی – و یعنی قطع امید و مراوده و انس با ستمگران و کافران و گوسالهپرستان و گمراهان – تبری - «صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین» و این، همان راهی است که در نباتات به «جذب و دفع» و در حیوانات به «شهوت و خشم» بروز میکند و اگر از فطرت انسانی تأثیر پذیرد به صورت «شوق و اعراض» یا «محبت و عداوت» ظهور دارد و اگر فطرت انسان از خرد متعالی فرمان ببرد همان شوق و اعراض در قالب «ارادت و کراهت» است و اگر تابع وحی الهی – شریعت – باشد به صورت «تولی و تبری» رخ مینماید. و انسانی که مرز حق و باطل یا ایمان و شرک را برای خود ترسیم نکرده همان نبات یا حیوانی است که در حد جاذبه و دافعه یا شهوت و خشم مانده است و به مقام انسانی راه نیافته است – میت الاحیاء –
دو: تولا بدون تبرا
طاغوت و طاغوتیان کسانی هستند که به جای تسلیم شدن در برابر حقیقت و باورمندی به آن فقط به «خود» و «سود و زیان» خود مینگرند و شهوت و خشم و یا حتی ارادت و کراهت خود – و بلکه دیگران – را با آن تعریف میکنند. از جمله کسانی که در صدر اسلام جدا شدن مرز حق و باطل را برنتافته و سود خود را در به هم ریختن مرزها و معیارها دیدند امویان بودند؛ زیرا برای پیراستن سابقه نفرت بار و تحمیل خود بر مسلمانان چارهای جز مرزشکنی نداشتند. از حضرت صادق علیهالسلام نقل شده است: «ان بنی امیه اطلقوا للناس تعلیم الایمان و لم یطلقوا تعلیم الشرک، لکی اذا حملوهم علیه لم یعرفوه» (کافی ۲:۴۱۵) بنی امیه راه ایمان و حقشناسی را باز و راه باطل و شرک شناسی را بستند تا مردم سیاست شرک آلود آنان را تشخیص ندهند؛ و شگفت اینکه پیروان ولایت الهی نیز تولی و تبری را از صراط و راه زندگی و تعامل با خودی و بیگانه به احساس و تنفری قلبی و عاطفی تنزل دادند و همچون کودکان سادهدل، لباس مصداق را بر تن حقیقت جاری پوشانیدند و صدها سال است به انتظاری مبهم نشستهاند و تولی کفار و سبک زندگی شرکآلودشان تمام هستی اینان را فرا گرفته است!
سه: تولی کفار
همبستگی مسلمانان مؤمن به ولایت الهی با یکدیگر و پیوند پولادین با ولی الهی جامعه – رابطوا امامکم المنتظر – و برائت و بیزاری و قطع علقه و علاقه از گمراهان و مستکبران و طاغوتیان و ستمگران و گسست هر گونه نسبت و همراهی با آنان، وظیفه روزانه هر انسان خردورز و شریعت مدار در هر موقعیت و مقام است. و این اصلی عقلایی و از ضروریات دین و عامل حیات و موجودیت یک جامعه و فراتر از نظر و فتوای مجتهدان است. و ما چه قدر با این اصل آشنا و به آن پایبندیم و از آن در حیات اجتماعی مسلمانان سود بردهایم؟! بخوانید سخن دردمندانه علامه طباطبایی را که فرمود: «قرآن در مورد هیچ گناهی همانند ربا و همبستگی با دشمنان دین سختگیری ننموده و لحن قرآن در برخورد با هیچ گناهی قابل مقایسه با این دو نیست، حتی لحن قرآن در مورد زنا و شرب خمر و قمار و ستمگری و از همه بدتر آدم کشی و فساد در زمین و ... در حد ربا و تولی با دشمنان نیست. شاید برای آن است که اثر وضعی آن گناهان و پیامدهای ناروای آنان محدود است و این دو گناه اساس جامعه را منهدم و آن را از صفحه روزگار پاک و حیات انسانی را نابود میسازد. ... به تاریخ بنگرید تا علت سختگیری قرآن رابیابید و تصدیق کنید! امروز نرمش در برابر دشمنان و تولی و همبستگی و ابراز محبت و دوستی با آنان و همسانسازی زندگی خود با دشمنان دین، امت بزرگ اسلام را در پرتگاه هلاکت و چپاول دیگران قرار داده نه بر ثروت و اقتصاد خود مالکند و نه آبرو و اخلاق و جان خود را در اختیار دارند؛ نه اختیار حیات خود را دارند و نه اختیار مرگ خود را، نه اجازه مردن به آنان میدهند و نه چشم از آنان بر میدارند تا از مواهب زندگی بهره برند؛ هم دین خود را از دست دادهاند و هم ارزشهای انسانی را!» (المیزان ۲:۴۰۲)
چهار: خوب و بد در انتخاب
برخی که بدون اندیشه و تدبر و حتی بدون توجه به رفتار و عملکرد دشمنان، تنها تلقینات آنان را تکرار میکنند و با ادای کلمات حق باطل را ترویج میکنند و گفتمان سازی میکنند؛ روزی از اسلام رحمانی و روز دیگر از مدارا و رواداری سخن میگویند و خاکستری بودن بسیاری را دلیل حقانیت پلورالیسم میشمرند و با یک چشم دیدن علی و معاویه را نشانه اعتدال و عدالتخواهی مینامند، به این پرسش انسانی و وجدانی قرآن که سه بار بر آن تصریح و تأکید نموده است – جدای از آنکه آن را اساس انتخاب و گزینش خود در سراسر آیات قرار داده – چه پاسخی دارند: «ام نجعل الذین آمنوا و علموا الصالحات کالمفسدین فی الارض ام نجعل المتقین کالفجار» (ص:۲۸) «ام حسب الذین اجترحوا السیئات ان نجعلهم کالذین امنوا و عملوا الصالحات سواء محیاهم و مماتهم ساء ما یحکمون» (جاثیه:۲۱) «افنجعل المسلمین کالمجرمین ما لکم کیف تحکمون» (قلم:۳۵-۳۶) به راستی آنان که ادعای عبور از رنگ و انگ دارند وخاکستری بودن را بر سپید و سیاه ترجیح میدهند حاضرند با دزد سنگدلی که به خانه آنان یورش برده و فرزند شیرخواره و معصومشان را قطعه قطعه میکند و لبخند بر چهره دارد به مذاکره صمیمی بنشینند؟! مالکم؟ کیف تحکمون؟ و البته باید حق داد که مرزبندی نیازمند شناخت معیارها و تشخیص و تطبیق و اقدام است و طی این مراحل برای عدهای مرفه بیدرد زحمت دارد و گاه طاقتفرسا است.
پنج: انسان انتخابگر
انسان موجودی انتخابگر است. گزینش شاخصه ذاتی او و رمز حیات و حضور او است و او لحظهای از انتخاب و گزینش باز نمیایستد. او همواره بر سر دوراهی قرار دارد و همواره در مقام گزینش و داوری است و آینده نیک و بد او محصول گامهایی است که بر میدارد. انتخاب گام نخست او را از انتخاب گامهای بعدی بی نیاز نمیسازد. او با یک انتخاب، به حق خالص یا باطل مطلق نمیرسد بلکه در هر گام باید بپاید و مراقبت نماید و به همین خاطر روزی ده بار تکرار میکند «اهدنا الصراط المستقیم» او با هر گامی که به سمت نور بر میدارد از تاریکی و سیاهی دور میشود و نیز با هر قدمی که به سمت باطل میرود از حق دور میشود. او در تجربههایش به معیارهایی برای تشخیص میرسد و به تدریج میآموزد که بدون تشخیص گامی بر ندارد. انتخاب برآیند تشخیص است و تولی و تبری دستاورد شاخصه انتخابگری انسان. بنابراین آنچه انسان را از نبات و حیوان جدا میکند انتخاب آگاهانه است و آنچه انسان را در مرحله انتخاب یاری میدهد و مرزها را روشن میسازد و تعریف میکند معیارهایی است که او بر اساس آنها انتخاب میکند، زیرا انتخاب بدون معیار همچون توزین بدون ترازو تابع خواستهها وهم و خیال خواهد شد.
شش: خلط حق و باطل
کار شیطان و شیطانکیشان منصرف کردن انسان از گزینش آگاهانه با ایجاد تردید در صحت معیارها و تحریف در آنها است. با جابجایی معیارها و شبهه افکنی در آنها ریشه فتنه شکل میگیرد و تشخیص حق و باطل در غبار فتنه برای خواص مشکل میشود. امام سجاد علیهالسلام در مناجات المطیعین میفرماید: «فان الشکوک و الظنون لواقح الفتن و مکدره لصفو المنایح و المنن» در فضای تردید و گمان سوابق درخشان و معجزهگون امیرالمؤمنین علیهالسلام تیره و تار مینماید و اگر توکل به خدا نباشد و خدا بصیرت ندهد، شخصیتهایی چون زبیر و خواجه ربیع – بن خثیم – نیز به بیراهه میروند تا چه رسد به حارث بن حوط که در انتخاب بین طلحه و علی علیهالسلام در میماند (رک: حکمت۲۶۲ ) و حضرت امیرالمؤمنین برای همین شرایط میفرماید: «و قد فتح باب الحرب بینکم و بین اهل القبله و لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر و العلم بمواضع الحق ...» (خطبه:۱۷۲) اگر از پایداریها و شکیباییهای انسان کاسته شود و در اثر عدم بصیرت به تولای بدون تبری بسنده کند و تردید افکنی دشمن را که در پوشش دلسوزی بیان میشود تشخیص ندهد، آنگاه نباید از نتیجه تشخیص خود آزرده خاطر شود و به دیگران ناسزا گوید. و اگر نگرانیهای دلسوزانه ولی خدا را ارج مینهادند و به او اعتماد مینمودند – و وثقوا بالقائد فاتبعوه – و بی محابا گام برنمیداشتند و اراده خود را با فرامین حقمدارانه رهبری هماهنگ مینمودند – فامضوا حیث تؤمرون به وقفوا عند ما تنهون عنه – و فریب کف و سوت دشمن را نمیخوردند، دستاورد انتخابات صحیح گذشته خود را به سادگی از دست نمیدادند!
هفت: تردید افکنی
برخی اصرار داشتند – و دارند – تا امتیازات مؤثر در انتخاب رقیب را یا انکار کنند و یا تحریف نمایند مثلاً عدهای تلاش داشتند تا غیر ت دینی و حضور میدانی امیرالمؤمنین علیهالسلام را تعصبی قومی و قهرماننمایی قلمداد کنند و او را میرغضب پیامبر نام دهند. یکی میگوید: «هو حدث السن و قد اکثر القتل فی قریش و غیرها – علی جوان است و بسیاری از سرکردگان قریش را کشته است -» و دیگری میگفت: «و لکنک حدث السن و قد عرفت ما فی قلوب العرب و غیرهم علیک – تو هنوز جوانی و خوب میدانی که عرب و غیر عرب از تو کینه دارند» و یا میگفتند: نظر مردم به بنی هاشم چونان نگاه گاو به قصاب است – ینظرون الیکم نظر الثور الی جاذره – ابن عباس میگوید: «وقع بین عثمان علی کلام، فقال عثمان: ما اصنع ان کانت قریش لا تحبکم و قد قتلتم منهم یوم بدر سبعین کان وجوهم شنوف الذهب، تصرع انفهم قبل شفاهم» عثمان در بگومگویی به امیرالمؤمنین علیهالسلام گفت: من چه تقصیری دارم که قریش شما را دوست ندارد، شما روز بدر هفتاد نفر از چهرههای قریش را بر خاک افکندید (شرح ابن ابی الحدید ۹:۲۲) و اثر همین نگرشها عبدالله بن عمر مقدس و متعبد و سعد بن ابی وقاص فرمانده فاتح ایران میگفتند: «ما رأی نمیدهیم چون علی هم برای قدرت میجنگد و حضرت امیر علیهالسلام در پاسخ آنها میگوید: «عجبا لسعد و ابن عمر یزعمان انی احارب علی الدنیا! به راستی آیا پیامبر برای میجنگید؟ اگر آنها معتقدند که پیامبر برای نابودی بتها و تثبیت عبودیت الهی میجنگید، من هم برای مقابله با گمراهی و مبارزه با فساد و فحشا میجنگم (شرح ابن ابی الحدید۲۰:۳۲۸ – کلمه ۷۶۵) و البته مشکل اصلی اصل نظام بود و این تهمتها و تحریفها بهانهای بیش نبود «کل حقد حقدته قریش علی رسول الله صلی الله علیه و آله اظهرته فیّ و ستظهره فی ولدی من بعدی ...مالی و لقریش؟ انما وترتهم بامر الله و امر رسوله. افهذا جزاء من اطاع الله و رسوله ان کانوا مسلمین» (همان: کلمه ۷۶۴) همه کینههایی را که قریش درباره پیامبر خدا پنهان نموده بودند از من تلافی کردند و پس از من از فرزندانم تلافی خواهند کرد. من چه تقصیری دارم، جز اینکه فرمان خدا و پیامبر خدا آنان را از پای درآوردم! آیا کینهتوزی پاداش کسی است که فرمانبر خدا و پیامبرش بوده است؟ و آیا اسلام به آنان چنین دستوری داده است؟
هشت: تهمت و تحریف
آنان از یک سو برای امیرالمؤمنین علیهالسلام سوابق منفی میتراشیدند و از امتیازات مثبت برداشت منفی مینمودند و از کاه کوه میساختند. حتی دفاع امیرالمؤمنین علیهالسلام از شخص و شخصیت پیامبر و حسنین – دو یادگار پیامبر – را نشانه تعصب او میشمردند ویکی از علل عدم صلاحیت او برای انتخاب قلمداد نموده میگفتند: «خشیناه علی حداثه سنه و حبه بنی عبدالمطلب» و گاه میگفتند: علی مرد شجاعی است اما مدیریت ندارد – رجل شجاع ولکن لا علم له بالحرب (خطبه ۲۷) و از سوی دیگر میگفتند: «تذکرون کسری و قیصر و دهائهما و عندکم معاویه!» (تاریخ طبری ۳:۲۶۴) چرا شما زیرکی و مدیریت کسری و قیصر را یادآوری میکنید و از شخصیتی چون معاویه غافلید؟! با این فضا سازیها بود که ذائقه مسلمانان را تغییر دادند و آنان را درباره موقعیت حضرت امیر علیهالسلام دچار تردید نمودند.
نه: تغییر نگرش
رقبای سیاسی حضرت امیر علیهالسلام پس از تردید آفرینی و تغییر ذائقهها و پس از تحریف و جابجایی معیارها و غبارآلود نمودن فضا دعوت به شورا – رفراندم – مینمودند و میخواستند با حضور مردم تصمیمات مورد نظر خود را رسمیت ببخشند، آنان میدانستند که مصوبات شیطانی آنان هیچ مشروعیتی انسانی یا عقلانی و الهی ندارد پس چارهای نداشتند جز اینکه با امضای مردم به آن مشروعیت بدهند. غافل از اینکه اصولاً بین رأی حلال و رأی حرام فرق است، حضور و مشارکت بر محور اطاعت از خدا و بر اساس اصول و منطق عقلانی و وحیانی، صد و هشتاد درجه متفاوت است با حضور بر محور نافرمانی از عقل و منطق و بر مبنای خودخواهی و استکبار. معاویه طی نامهای به حضرت امیر علیهالسلام مینویسد: «حتی نجعلها شوری بین المسلمین، یختارون لانفسهم من رضوا و احبوا» (اخبار الطوال :۱۷۰) و عمروعاص نیز میگوید: «فان الذی فیه صلاحنا ان تجیب الی ما ندعوک الیه من شوری تحملنا و ایاک علی الحق!» (همان: ۱۶۴) و در ادامه و پس از نیرنگ عمروعاص در نامهای دیگر مینویسد: «لو کنت محقا لاجابوک ...» (شرح ابن ابی الحدید ۲:۴۷) و پس از شهادت حضرت و صلح تحمیلی به امام حسن علیهالسلام میگوید: من به خلافت سزاوارترم «لان الناس قد اجمعوا علی و لم یجمعوا علیکم» و حضرت امام حسن علیهالسلام پاسخ میدهد: «هیهات هیهات لشر ما علوت یابن آکلة الاکباد، المجتمعون علیک رجلان: بین مطیع و مکره، فالطائع لک عاص لله و المکره معذور بکتاب الله» (بحار ۴۴:۱۰۴)
ده: حضور در صحنه
حضور مردم در صحنه انتخاب و گزینش هم رسمیتبخش است و هم تکلیفآور. امیرالمؤمنین علیهالسلام – به عنوان جدال احسن – در ضمن نخستین نامههایی که به معاویه نوشتهاند میفرماید: «انه بایعنی القوم الذین بایعوا ابابکر و عمر و عثمان ... فلم یکن للشاهد ان یختار و للغائب ان یرد ...» (نامه:۶) همان کسی که ۲۵ سال شمشیرش را به کناری نهاده و بیل باغداری بر دوش گرفته بود اکنون میگوید پس از حضور و مشارکت مردم اگر کسی مخالفت کند پاسخش را با شمشیر میگیرد، زیرا از لحظه مشارکت و انتخاب مردم، تکلیف رهبری و هدایت بر قامت او محقق شده است «لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر لالقیت حبلها علی غاربها» (خطبه:۳). گر چه ولی خدا ولایت الهی را در مقام ثبوت دارا است ولی مرحله اثبات و تحقق خارجی آن به حضور و انتخاب مردم پیوند خورده است. البته حضور و مشارکت مردم به معنای تجمیع و تبلور نیروهای متفرق است که به عنوان نیرو محرکه حکومت و ولایت عمل میکند و نسبتی با صحت و بطلان حکومت ندارد. صحت و حقانیت بر محور عدالت و نظم و منطق است نه بر اساس قدرت و زور. حضور مردم در صحنه حتی ناحق و باطل را پیروز میکند و عدم حضور آنان علی علیهالسلام را که عالمترین، عادلترین، فقیهترین، مدیرترین و ... است ناکارامد میسازد - «لا رأی لمن لایطاع». امیرالمؤمنین علیهالسلام بارها به مردم کوفه پیروزی شامیان را هشدار میدهد و در یک خطبه تصریح میکند: «اما و الذی نفسی بیده لیظهرن هولاء القوم علیکم، لیس لانهم اولی بالحق منکم ولکن لاسراعهم الی باطل صاحبهم و ابطائکم عن حقی ...» (خطبه:۹۷ و رک: خطبه:۲۵) حضرت سوگند میخورد که شامیان بر شما چیره میشوند و این پیروزی به معنای بر حق بودن آنها نیست بلکه آنان از عوامل پیروزی – وحدت رویه، اطاعات از رهبری، پایبندی به تعهدات انتخاب، اصلاحات، سرعت عمل و اقدام به موقع – بهره میگیرند و شما گرفتار: تفرقه، نافرمانی، خیانت در امانت و تعهدات، فساد و کوتاهی در اقدام هستید.
یازده: چرایی انتخاب غلط
چرا مردم دچار اشتباه در انتخاب میشوند؟ یکی از مغالطههای بزرگ سیاسی این است که سیاستبازان حقانیت را با گرایش مردمی پیوند میزنند در صورتی که گرایشها همواره تابع عقل و منطق نیست گاهی تابع احساس و گاه تابع منافع خواص است. چالش بزرگ امیرالمؤمنین علیهالسلام خواصی بودند که سابقه همراهی با پیامبر در صحنههای نبرد داشتند و امروز به خاطر همان سوابق از عطایای ویژه صاحبان قدرت برخوردار بودند و مسلمانان سادهلوح و بی بصیرت آنان را یادگار پیامبر و بازماندگان شهدایشان میدانستند. حضرت در فرازی از خطبه قاصعه میفرماید: «الا فالحذر الحذر من طاعه ساداتکم و کبرائکم الذین تکبروا عن حسبهم و ترفعوا فوق نسبهم ... و لا تطیعوا الادعیاء الذین شربتم بصفوکم کدرهم و خلطتم بصحتکم مرضهم و ادخلتم فی حقکم باطلهم و هم اساس الفسوق و احلاس العقوق اتخذهم ابلیس مطایا ضلال و جندا بهم یصول علی الناس و تراجمة ینطق علی السنتهم استراقا لعقولکم و دخولا فی عیونکم و نفثا فی اسماعکم فجعلکم مرمی نبله و موطی قدمه» زنهار! زنهار از پیروی و فرمانبرداری سران و بزرگانتان، همانان که به سابقه و جایگاه خود نازیدند و نژاد و ژن خویش را برتر دیدند ... از این مدعیان! پیروی نکنید، همانان که با صفای روحتان بر آلودگیهایشان سرپوش نهادید و بیماریهای روانشان را با سلامتی روان خود در هم آمیختید و باطل آنان را همراه باورهای حقتان ساختید در حالی که آنان ریشه هم فسقها و انحرافها و همنشین کژاندیشیهایند، شیطان آنان را مرکب دام گمراهی و سپاه پیروزی بر مردم و مترجم و مبلغ وسوسههای خود قرار داده، تا عقل شما را برباید و بر نگرش شما تأثیر گذارد و در گوشتان بخواند تا شما را هدف تیرهایش سازد و پایمال قدمهایش نماید.» و در جای دیگر میفرماید: «فالله الله ان تشکوا الی من لایشکی شجوکم و لا ینقض برایه ما قد ابرم لکم ...» (خطبه ۱۰۵) خدا را خدا را! از اینکه نزد کسی شکایت برید که بر اندوه شما نگران نمیشود. برای شما دل نمیسوزاند و با اندیشه و تدبیر خود گره کار فروبسته شما را باز نمیکند. چشم اینگونه خواص بر زرق و برق کاخ معاویه خیره شده و درد و رنج مردم را جز از پنجره کاخ معاویه نمیبیند. او همه دنیا را و همه مسائل را به دَم و دُم کدخدا پیوند میزد و در آن صورت مردم گمان میکنند که دنیا به کام بنی امیه است؛ سودش به آنان میرسد و لذتش را آنان میبرند و تازیانه و شمشیر آنان بر سر و روی مردم همیشگی است – حتی یظن الظان ان الدنیا معقوله علی بنی امیه تمنحهم درها و توردهم صفوها و لا یرفع عن هذه الامه سوطها و لا سیفها و کذب الظان لذلک» (خطبه ۸۷) ولی این پنداری دروغ است و آنان چون همقطاران طاغوتیشان مدت اندکی ستم میکنند و سپس نامی از آنان باقی میماند.