دوشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۳ |۱۴ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 16, 2024
یادداشت

حوزه/ پروژه "خاورمیانه بزرگ" مهمترین استراتژی برای حفظ منافع آمریکا و اسرائیل در منطقه طراحی شد. این طرح که قرار بود با لباس آزادی و دموکراسی سازی کشورهای حامی غرب به وجود آید، با روی کار آمدن دولت های اسلامگرا و مخالفان سیاست های غرب به ضد خود تبدیل گردید.

خبرگزاری حوزه | بررسی رویدادهای اخیر در منطقه غرب آسیا بیانگر تغییر نظم منطقه ای است؛ پس فروپاشی شوروی و حضور نظامی آمریکا و ناتو در کشور افغانستان و عراق به بهانه حملات ۱۱ سپتامبر شکل جدیدی از نظم منطقه ای نمایان شد که آورده ای جز تخریب زیر ساخت ها و تحقیر هویت ملی کشورهای منطقه نداشت.

تداوم و توجیه سیاست حضورآمریکا و غرب در منطقه غرب آسیا نیازمند یک برنامه استراتژیک  بود.

پروژه "خاورمیانه بزرگ" مهمترین استراتژی برای حفظ منافع آمریکا و اسرائیل در منطقه طراحی شد. این طرح که قرار بود با لباس آزادی و دموکراسی سازی کشورهای حامی غرب به وجود آید، با روی کار آمدن دولت های اسلامگرا و مخالفان سیاست های غرب به ضد خود تبدیل گردید.

ادامه موج اعتراضات مردم منطقه و شکل گیری بیداری اسلامی درکشورهای تونس، مصر، لیبی، یمن و بحرین منجر به سرنگونی برخی از متحدین غرب شد و نهایتا طرح خاورمیانه بزرگ به شکست انجامید.

غرب که تمام آرزوهای خود را بر باد می دید، استراتژی دیگری را در منطقه پی ریزی کرد. مهار امواج بیداری اسلامی در کشورهای مختلف در گام نخست و انحراف خواسته های مردمی در گام بعدی، فکر تأسیس داعش را رقم زد.

جریانی که با رویکرد تکفیری توانست بیداری اسلامی را با برادرکُشی اسلامی به محاق ببرد و جنگ های صلیبی ۳۰ ساله اروپا را در افکار عمومی دنیا زنده کند.

در این میان اتحاد و انسجام نیروهای مردمی منطقه با ارتش کشورهای عراق و سوریه دژ جدید و مستحکمی را در مقابل جریان های تندرو و حامیان منطقه ای و بین المللی آنان شکل داد.

نقش محوری سپاه قدس ایران به فرماندهی سردار سلیمانی در ازاله حکومت داعش، غرب را به این نتیجه رساند که می باید مانع اصلی تداوم سیاست های غرب در منطقه را حذف کند؛ اما این اقدام ارتش تروریستی آمریکا در به شهادت رساندن سردار سلیمانی و ابو مهندس فرمانده سازمان حشدالشعبی عراق در دیماه ۹۹ نقطه عطفی در تغییر نظم منطقه شد؛ به گونه ای که رهبر انقلاب خروج آمریکا از منطقه را خون بهای شهدای این جنایت ترسیم کردند.

در حقیقت شهادت مرد میدان آغازی بر تغییر استراتژیک دفاعی به استراتژیک تهاجمی برای مقابله با نظام سلطه در منطقه است؛ چراکه پیش از این، دکترین نظامی ایران اتخاذ خط مشی دفاعی به منظور ایجاد بازدارندگی دشمن از رسیدن به اهدافش با افزایش توان دفاع و مقابله به مثل بوده است؛ ولی اکنون که دشمن با اقدامی جنون آمیز عناصر وحدت بخش و صلح طلب را ترور کرد، دیگر بکارگیری استراتژی دفاعی نمی تواند پاسخ مناسبی برای این پرسش و مطالبه که «خروج آمریکا از منطقه چگونه حاصل می شود؟» را ارائه دهد. چنین هدف گذاری نیازمند استراتژی است که با به دست گرفتن ابتکار عمل بتواند تصمیم مطلوب را بر دشمن تحمیل کند.

به تعبیر دیگر اگر کشوری هدف مثبتی (خروج آمریکا از منطقه) را مدنظر داشته باشد و تنها به دفع متجاوز اکتفا نکند، باید در زمان مقتضی دست به اقدامات تهاجمی زند.  

بر این اساس حملات پی در پی به مواضع نظامی آمریکا در کشورهای افغانستان، عراق و سوریه در این راستا ارزیابی می شود که سیاست محور مقاومت، پیروی از خط مشی تهاجمی در منطقه است.

اکنون آمریکا در دوران ریاست بایدن باید یکی از این دو راه برگزیند. تحمل هزینه های مادی، تلفات انسانی و از همه مهمتر اضمحلال ابر قدرتی خود در قبال چندین گروه مقاومت و یا ترک منطقه غرب آسیا. البته برخی از صاحب نظران عقب نشینی آمریکا و ناتو از منطقه را نه از سر استیصال بلکه نوعی فریب کاری و تله گذاری برای دیگر قدرت های بزرگ منطقه نظیر چین، روسیه و ایران برآورد می کنند؛ چراکه معتقدند کشورهای مذکور توانایی لازم و همزمان برای فائق آمدن بر منازعات داخلی کشورهای عراق، سوریه و افغانستان و به طور کلی ایجاد یک نظم منطقه ای را ندارند؛ لذا پیدایش نظم جدید منطقه ای را پیش از آنکه یک امید واقعی باشد، انتظاری واهی است.

به نظر می رسد چنین نگاهی زمانی قابل قبول است که رفتار آمریکا در منطقه ناشی از موضع قدرت باشد. اگرچه سیاست ورزی دموکرات ها درکاخ سفید با جمهوری خواهان متفاوت است اما شواهد موجود در منطقه موید آن است که آمریکا در مقام ضعف، ناگزیر به بیرون کشاندن نیروهای نظامی خود شده است. تنفر افکار عمومی مردم منطقه از آمریکا، ناکامی در برکناری بشار اسد از ریاست جمهوری سوریه به طور کلی بازدهی پائین و خسارات زیاد نسبت به هزینه ای که صورت پذیرفته از جمله ی آن قرائن محسوب می شود؛ تا آنجا که به اذعان ترامپ، علی رغم صرف هزینه  ۷ تریلیون دلاری آمریکا مجبورند با هواپیمای چراغ خاموش وارد منطقه شوند. حتی دیگر حاضر به حمایت از ماشین جنگی خود یعنی عربستان در قبال جنگ یمن نیست. به گونه ای که دیدار اخیر برادر بن سلمان با مقامات آمریکایی دستاورد خاصی نداشت.   

بنابراین آنچه که می باید در وهله اول مورد توجه قرار گیرد تلاش مستمر برای پایان دادن به حضور نظامی آمریکا، غرب و مرتجعین درکشورهای منطقه و در وهله دوم حمایت و تقویت کشورهای منطقه به منظور شکل گیری فرآیند دولت – ملت های برآمده از خواست مردم است. در این صورت آرزوی تحقق کامل نظم جدید منطقه ای، بر اساس همگرایی در امنیت و اقتصاد دور از ذهن نخواهد بود و نهایتا انتقام راهبردی شهیدان سلیمانی، ابومهندس و دیگر همرزمان آنان ستانده خواهد شد.

محمد حسین فلاح

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha