خبرگزاری حوزه | در سرزمینی نه چندان دور، مردمی زندگی میکردند که روزگاری آوازه فرهنگ و ایمانشان زبانزد بود. اما کمکم، سایه سنگین بیگانگان بر زندگیشان افتاد. بازارهای شهر پر شده بود از کالاهای رنگارنگ، اما تهی از معنویت. جوانان، غرق در دنیای مجازی، دیگر سرودی از حماسههای پدرانشان نمیخواندند. مساجد، خالی از نشاط بودند و هیئتها، تنها یادگاری از گذشته به نظر میرسیدند.
"ما دیگر راویان خود نیستیم..." پیرمردی با نگاهی اندوهگین زمزمه کرد. "دیگران برای ما قصه میسازند و ما فقط تماشا میکنیم."
ندای غدیر
یک شب، در گوشهای از شهر، جوانی به نام سجاد، در میان کتابهای قدیمی پدربزرگش، خطبه غدیر را پیدا کرد. کلمات گمشدهای که گویی صدایی از گذشته بود: "حاضران، پیام را به غایبان برسانند."
ناگهان، گویی جرقهای در دلش زده شد. "ما باید دوباره قصهگوی خودمان باشیم!"
او به مسجد محله رفت و با چند جوان دیگر گفتگو کرد. آنها تصمیم گرفتند هیئتی جدید تشکیل دهند؛ نه فقط برای گریه و عزاداری، بلکه برای روایت دوباره عاشورا در زندگی امروز.
طلسم شکسته
اما راه ساده نبود. دیوهای پنهان همه جا بودند:
- دیو بوروکراسی که با کاغذبازیهای بیپایان، مانع هر حرکت تازهای میشد.
- دیو مصرفگرایی که فریاد میزد: "بروید و بخرید، نه اینکه تولید کنید!"
- دیو رسانههای بیگانه که با سریالها و شبکههای رنگارنگ، ذهن جوانان را تسخیر کرده بود.
اما سجاد و دوستانش تسلیم نشدند. آنها مسجد را به پایگاه فرهنگی تبدیل کردند، محصولات خودشان را ساختند و در فضای مجازی، حقیقت را فریاد زدند.
تولد دوباره
کمکم، تغییر آغاز شد:
- مسجد، دیگر فقط جای نماز نبود؛ مکتب اندیشه و عدالت شده بود.
- هیئت، دیگر مراسمی تکراری نبود؛ کارگاه تولید فرهنگ بود.
- جوانان، دیگر مصرفکننده نبودند؛ راویان حماسههای جدید بودند.
حتی مادربزرگها هم دوباره شروع به خواندن اشعار قدیمی کردند و بچهها در کوچهها، بازیهای محلی را زنده کردند.
سپیدهدم غدیر
سالها گذشت. شهر دیگر آن شهر قدیمی نبود. امروز، اینجا سرزمین راویان بود.
سجاد، حالا پیرمردی شده بود، اما هنوز همان شوق را در چشمانش داشت. روزی، نوهاش از او پرسید: "پدربزرگ، چطور این تغییر ممکن شد؟"
او لبخندی زد و گفت:
"غدیر به ما آموخت که اگر حاضران، پیام را به غایبان برسانند، هیچ گاه تاریکی نمیتواند پیروز شود. ما فقط تصمیم گرفتیم تماشاچی نباشیم، راوی باشیم.
و اینگونه، قصه امت راوی، نسل به نسل ادامه یافت...
(این داستان، روایتی نو از ماجرای همیشهزنده غدیر است؛ دعوتی به حرکت، نه سکوت!)
حجت الاسلام والمسلمین رسول ملکیان اصفهانی
نظر شما