دوشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۸:۵۰
ماجرای شگفت‌انگیز مرگ وکیل امام زمان (عج)

حوزه/ لحظه‌ی مرگ برای انسان‌های مؤمن و شیعه‌ی واقعی، سرشار از آرامش و حضور معنوی اهل بیت است، چنان‌که در روایت قاسم بن علا، وکیل امام زمان، مرگ با بشارتی الهی و همراهی امامان رقم می‌خورد. او که در پی رضایت امام و حفظ ایمان خویش بود، با اطمینان از سلامت اعتقادی‌اش، آماده‌ی دیدار حق شد. در نهایت، در حالی‌که اهل بیت را مخاطب قرار می‌داد، رو به قبله جان سپرد.

به گزارش خبرگزاری حوزه، آیت الله مظاهری در یکی از دروس اخلاق خود به موضوع «احوالات شیعه واقعی در هنگام مرگ» پرداختند که تقدیم شما فرهیختگان می شود.

لحظه‌ی مرگ، نقطه‌ی عطفی است در حیات انسان، و برای انسان‌های نیکوکار، این لحظه، نه‌تنها هراس‌انگیز نیست، بلکه سراسر نور و آرامش است.

برای چنین افرادی، هنگام مرگ، صحنه‌ای متفاوت رخ می‌دهد؛ گویی نگاه می‌کنند و می‌بینند که امیرالمؤمنین علیه السلام، با چهره‌ای شادمان و با طیب خاطر، نزد آن‌ها آمده است تا به «ملَک‌الموت» فرمان دهد که جانشان را بگیرد.

اما این مقام، مخصوص شیعه‌ای است که در ایمان و عمل خود، استوار و اصیل باشد؛ نه شیعه‌ای که حالت خنثی دارد و در باور و التزام، سستی می‌ورزد.

آن کسانی که به‌درستی در مسیر ولایت حرکت می‌کنند، دوستان و همراهانشان نیز از الطاف الهی بهره‌مند می‌گردند.

در این زمینه، ماجرایی نقل شده از «قاسم بن علا همدانی» که از وکلای ناحیه مقدسه بود.

«محمد بن شَفّان»، یکی از راویان، روایت می‌کند:

«روزی تصمیم گرفتم به دیدار قاسم بروم. در آن زمان، او پیر و نابینا شده بود. با آن‌که جسمش تحلیل رفته بود، همچنان نماینده‌ی امام زمان بود. در آن دیدار، چهره‌اش را غمگین دیدم.

پرسیدم: «تو را اندوهگین می‌بینم؛ آیا اتفاقی افتاده است؟» پاسخ داد: «چند وقتی‌ست نامه‌ای خدمت آقا نوشته‌ام، اما هنوز پاسخی نیامده است. نگرانم که شاید از من ناراحت باشند.»

این حالت، نشانه‌ی شیعه‌ای است که دلبسته‌ی حقیقیِ امام خویش است؛ کسی که دغدغه‌اش رضایت ولیّ خداست.

در همان هنگام، وقت ناهار بود که نامه‌ای از ناحیه مقدسه رسید.

قاسم به کاتب خود گفت: «نامه را بیاور و بخوان.» کاتب آمد و نامه را آغاز کرد، اما در جایی متوقف شد.

قاسم پرسید: «چرا ادامه نمی‌دهی؟»

کاتب پاسخ داد: «مطلبی در نامه آمده که نگرانم شما را برنجاند.»

قاسم گفت: «نه، هرچه مولای ما بفرمایند، بر ما حجت و مقبول است. بخوان.»

کاتب ادامه داد: «در نامه آمده است که چهل روز دیگر از دنیا خواهی رفت. کارهایت را سامان بده، و وظایف وکالت را نیز تا آن زمان به انجام برسان.»

قاسم، پس از شنیدن این جمله، سخنی بیان کرد: «تنها نگرانی‌ام این است که نمی‌دانم آیا دینم به سلامت باقی مانده یا نه؛ آیا این مرگ، همراه با ولایت و تشیع است یا خیر؟»

پاسخ آمد: «آری، مولای ما نوشته‌اند: با دوستی ما از دنیا خواهی رفت، با تشیع از این عالم خارج خواهی شد.»

قاسم بسیار خوشحال شد و خدا را شکر کرد.

من در کنار او ماندم تا ببینم در ادامه چه رخ خواهد داد. حدود دو سه روز پیش از وفاتش، تمام کارهایش را انجام داده و وظایفش را به پایان رسانده بود.

حال، در سکینه‌ای قرار داشت. تنها خواسته‌ای که از اهل بیت داشت، این بود که پیش از مرگ، دوباره بینایی‌اش را بازیابد.

گفته بود: «دلم می‌خواهد بینا باشم و بمیرم» و این خواسته‌اش نیز برآورده شد.

در شب چهلم، با هم نماز شب خواندیم، نمازی آراسته و با طمأنینه، با تعقیبات کامل.

پس از آن، حالتی خاص بر او عارض شد؛ حالتی که نشانه‌ی مرگ بود. اما مرگ او به‌گونه‌ای دیگر بود. روایت می‌کند: «دیدم که توسل پیدا کرد به اهل بیت. گفت: «السلام علیک یا رسول‌الله.»

فهمیدم اهل بیت آمده‌اند تا او را ببرند. سپس گفت: «السلام علیک یا امیرالمؤمنین».

و این ذکرها ادامه یافت تا رسید به امام دوازدهم، حضرت صاحب‌الزمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف). به محض ذکر نام امام، ایستاد، دست بر سر نهاد و گفت: «السلام علیک یا بقیةالله.» سپس نشست، رو به قبله دراز کشید و از دنیا رفت.

بعضی از انسان‌ها، مرگشان این‌گونه‌ است؛ خوشا به حال آن‌ها.

برای دانلود صوت اینجا را کلیک کنید

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha