بخشهایی از بیانات علما و شخصیتها درباره شخصیت استاد مطهری از طرف سرویس علمی- فرهنگی مرکز خبر حوزه، تقدیم مخاطبان گرامی میگردد.
* امام خميني(ره)
آثار قلم و زبان او بي استثنا آموزنده و روان بخش است و مواعظ و نصايح او كه از قلبي سرشار از ايمان و عقيدت نشات مي گرفت ، براي عارف و عامي سودمند و فرح زا است .
من فرزند بسيار عزيزي را از دست داده ام و در سوگ او نشستم كه از شخصيت هايي بود كه حاصل عمرم محسوب مي شد.
* علامه طباطبايي(ره)
علاوه بر مسألة تقوا و انسانيت و جهات اخلاقي كه انصافاً داشت، يك هوش فراواني هم داشت و هر چه ميگفتم، هدر نميرفت. مطمئن بودم كه هدر نميرود. اين عبارت، عبارت خوبي نيست: بنده وقتي كه ايشان به درسم ميآمدند، حالت رقص پيدا ميكردم؛ (حالت) شوق و شعف. به جهت اينكه انسان ميداند هر چه بگويد هدر نميرود و محفوظ است.(1)
* مقام معظم رهبري
ايشان هميشه، وقت خواب مقيد بودند به خواندن قرآن. نيمه شب صداي ايشان را ميشنيدم كه در هنگام تهجد و خواندن نماز شب گريه ميكردند.
اتاق خود ايشان هم يك وضعيت خاصي داشت، كه مشخص ميكرد توجهات ايشان را.
يك الله بود كه با نئون سبز، يا با اين شب نماها نوشته شده بود و فقط در شب و تاريكي جلوه داشت و مشخص ميكرد كه استاد همان نيمه شبها كه مشغول ذكر خدا هستند، ذهنشان هم به ياد خداست، ميخواهند از همه حواس خود نيز استفاده كنند، تا ياد خدا را هر چه بيشتر در خودشان زنده كنند.(2)
* آيت الله سبحاني
از استاد سؤال شد كه شما چقدر مطالعه و تحقيق ميكنيد. استاد در پاسخ گفتند: در حد مرگ.
* شهيد آيتالله قدوسي
كثرت مطالعه ايشان همه ما را به اعجاب ميآورد به تعبير خودش، خود را زنداني كرده بود، گاه ميشد يك هفته از منزل بيرون نميآمد و اگر كاري در پيش نبود و ديگران مانع نميشدند، تمام وقت خود را وقف نوشتن و تحقيق ميكرد.
* شهيد مفتح
در آن اوج مبارزات به من ميفرمود به خدا اگر امام و رهبر ما پيروز بشود هيچ پستي من نميخواهم هيچ مقامي نميخواهم، براي من همين زندگي که الان دارم، کتابخانهام براي من بهترين لذت است من همين را ميخواهم که بنشينم و کتاب بنويسيم، بنشينم و تحقيق کنم، بنشيم از اسلام عزيز دفاع کنم، اين هدف من است بنابراين، اين کوشش و اين تلاش، ارزش شخصي براي من نيست و ديديم راست ميگفت و پس از پيروزي با اينکه در سطح بسيار بالايي قرار داشت (ما اگر يک مطلبي را ميخواستيم خدمت امام بگوييم همه دوستان ما فکر ميکردند تنها فردي که امکان دارد با امام صريح صحبت کند و امام علاقه به او دارد و او را ميپذيرد فورا ميگفتيم برويم خانه آقاي مطهري به آقاي مطهري بگوييم ايشان خدمت امام عرض کنند چون ميدانستيم امام به ايشان علاقه دارد)
ميگفت براي من منصب و مقام مهم نيست جز همين که مشغول تحقيق و مشغول نوشتن کتاب و مقالات باشم.(3)
* شهيد باهنر
يادم نمي رود يک کتابي را ايشان شنيده بوده که اين کتاب منتشر شده (من اسم آن کتاب را نمي برم چون ترويج از يک کتاب باطل است) ايشان مي گفت که اين کتاب را از هر جا که هست براي من پيدا کنيد ما مامور شديم براي اينکه بگرديم و اين کتاب را پيدا کنيم. گشتيم و بالاخره يک نسخه پيدا کرديم آن نسخه اي که به دست ما رسيد منحصر به فرد بود، 400 صفحه بود. من با زحمت زيادي دو نسخه فتوکپي از آن گرفتم و يک نسخه خدمت ايشان بردم و يک نسخه پيش خود من ماند. شايد بيست روز بيشتر نگذشت، ايشان فرمودند با اين کتاب چه کردي؟ گفتم : من هنوز گذاشته ام ان شاء الله وقت کنم مطالعه کنم. بعد ديدم ايشان تمام اين کتاب را خوانده فصل به فصلش را تحليل کرده، نقطه هاي ضعفش را درآورده و در حدود سيصد و پنجاه مورد عليه اسلام به نام اسلام نوشته شده بود يعني کتابي که به عنوان يک بحث تاريخي درباره اسلام بود و دقيقا مي خواست بگويد اين کتاب کتاب اسلامي است بيش از سيصد مورد ايشان در اين کتابي که به نام اسلام نوشته شده بود بر عليه اسلام مطلب داشت، نقد کردند و اين هوشياري و اين حضور هميشه در صحنه علمي و دفاع فکري از اسلام، بسيار محترم است.(4)
* از نگاه مادر
«در زماني كه استاد مطهري را هفت ماهه حامله بودم، در خواب ديدم كه در مسجد «فريمان» نشستهام. يك دفعه ديدم كه خانم بسيار محترم و مقدسي، با مقنعه وارد شدند و دو خانم ديگر دنبال ايشان ميآمدند. در حالي كه گلاب پاشهايي را در دست داشتند. آن خانم مجللي كه جلوي آن دو خانم بودند به آنان گفتند: «گلاب بريزيد.»؛ و آنان روي سر تمام خانمها، گلاب پاشيدند. وقتي به من رسيدند، سه دفعه روي سر من گلاب ريختند. ترس، مرا فرا گرفت كه نكند درامور ديني و مذهبيام كوتاهي كرده باشم. ناگزير مجبور به سؤال كردن شدم. از آن خانم پرسيدم: چرا روي من سه دفعه گلاب پاشيدند؟ ايشان در جواب گفتند: به خاطر آن جنيني كه در رحم شما است. اين بچه، به اسلام، خدمتهاي بزرگي خواهد كرد.(5)
* از نگاه همسر
در مدت 29 سال زندگي با ايشان، هميشه با يك حالت تواضع و آرامش با من رفتار ميكردند. با صداي متين و چهره خندان، به طوري كه من با يك ارادت خاصي كار ميكردم و علاقه شديد ايشان به من و محبتهايي كه ميكردند، به من در انجام كارهاي منزل رغبت عجيبي ميبخشيد.
تا كسي با ايشان برخورد نداشت، اخلاق ايشان را درك نميكرد. او مراد و خانواده مريد ايشان بودند. او معنويتي از خود باقي گذاشت و رفت. عجيب تيزبين و دورانديش بودند. به طوري كه آنچه ما در آئينه نميديديم، او در خشت خام ميديد. تقواي عجيبي داشت؛ در مدت 29 سال زندگي كه با ايشان داشتم، حتي نيم ساعت بيوضو نبودند. هميشه ميگفت با وضو باشيد، وضوي دائمي خوب است.
مناجاتهاي شبانه و نمازهاي شب ايشان، حالت عجيبي داشت؛ خدا را شكر ميكنم بعد از مطهري زحمت تربيت بچهها را ندارم. چون اين قدر با تقوا هستند كه اصلاً زحمتي براي تربيت آنها ندارم.(6)
* از نگاه خانواده و بستگان
به طبيعت علاقة وافر داشت و گاه ساعتها در نقاط با صفا مينشست و تفكر ميكرد.
شبها قبل از خواب حدود بيست دقيقه قرآن ميخواند.
نسبت به فرائض فرزندان نظارت دقيق داشت.
به فقرا و مستمندان كمك ميكرد؛ به طوري كه برخي موارد آن بعد از شهادتش آشكار شد.
در برخورد با انحرافات فكري، از جوّ حاكم بر اجتماع واهمهاي نداشت. جو ناسالم را ميشكست؛ و گاه با دوستان نزديك خود نيز مخالفت ميكرد.
از جواني علاقة وافري به شهادت داشت و به افراد ميسپرد تا در اين باره برايش دعا كنند.
از شهرت و مريد پروري گريزان بود.
براي پدر و مادر و نيز اساتيد خويش احترام وصفناپذيري قائل بود.
بسيار متين و پر هيبت بود؛ و در عين حال در موارد لزوم مزّْاح و نكتهپرداز بود.(7)
* حجت الاسلام محدثي
انسان مؤدب و متواضعي بودند. «بنده كه طلبة ناقابلي بودم، هر بار در فريمان خدمت ايشان بودم، ايشان دو زانو مينشستند و خيلي با دقت به حرفهايم گوش ميدادند.»
* حجت الاسلام والمسلمین فاكر
حرف شاگرد را ميشنيد و به او اجازه عقده گشايي ميداد، اگر وقت نبود، بعد از درس مينشست و گوش ميكرد. اين خصيصه در مقام تحقيق، بيشتر از مقام تدريس ايشان نقش داشت.
* حجت الاسلام شريعتمداري
برخورد خشونتآميز نداشت، براي رفع اشكال، سعي ميكردند بيان خود را محكم كنند. نه اينكه با اداي كلمات خشن و احياناً توهينآميز، طرف مقابل را ساكت نمايند.
* دكتر حداد عادل
به اندازه سه برابر يك استاد رسمي دانشگاه تدريس ميكردند.
* علي تاجالديني شاگرد شهید
به استادان خود بسيار احترام ميگذاشتند و در دانشگاه نيز با همكاران بسيار خوب رفتار ميكردند و حتي با آنان كه معلوم بود با ايشان دشمني دارند، احترام ميگذاشتند.
استاد ميگويد: علت انكار و اعراض بسياري از افراد تحصيلكرده، اين است كه مفاهيم مذهبي و ديني را به طرز صحيحي به آنان تعليم ندادهاند. در واقع آنچه آنان انكار ميكنند، مفهوم واقعي خدا و دين نيست. بلكه چيز ديگري است. بايد كوشيد تا اصول و مباني مذهبي، به صورت صحيح و واقعي خود به افراد تعليم داده شود.(6)
* دكتر جلالالدين مجتبوي
راه و روش فكري و ويژگيهاي فعاليتهاي علمي استاد چنين بود:
- كنجكاوي و تحقيق و مطالعه دقيق و وسيع در مسائل اجتماعي و اعتقادي مورد اعتنا، و ابتلاي مردم.
- حفظ امانت در نقل و بيان عقايد مخالف.
- ظرفيت و امادگي براي شنيدن و خواندن همه نظريات و اقوال فلسفي و اجتماعي و ديني.
- داشتن ابتكار در طرح و حل مشكلات و مسائل اقتصادي و كلامي .... و به كار بردن روش برهاني و حفظ موازين عقلي در اثبات عقايد اصولي اسلام.
- ساده و قابل فهم ساختن مسائل و مطالب فلسفي و ... .
- ايمان استوار به يافتههاي اعتقادي خود بر مبناي استدلال.
- فكري حكيمانه و جامع داشت. علم و تقوا را توأماً ميخواست. معتقد بود كه انسان با دو بال آگاهي و پاكي ميتواند پرواز كند و به كمال حقيقت برسد. در عين تعلق خاطر به معنويت، انديشة مسائل اجتماعي و سياسي از ذهنش دور نميشد.(8)
منابع: _______________________________
1- (مصلح بيدار، ج2،ص278-277)
2- (مصلح بيدار، ج2، ص317-316)
4- (بر فراز انديشه از ص251 تا ص269)
3- (مصلح بيدار، ج2، ص271-269)
5- (بر فراز انديشه، ص21)
6- (مصلح بيدار، ج1، ص37)
7- (شيخ شهيد،ص56)
8- (مصلح بيدار، ج2، ص271-269)