بازکاوی تاریخ اسلام بویژه، قرون اولیه آن که بستر حوادث تلخ و شیرین بسیاری بوده و اختلاف بین امت اسلامی در آن برهه از زمان ورق خورد، بویژه در شرایط کنونی که همگان تشنه حقیقت هستند، میتواند گامی مثبت در تبیین حقایق و ایجاد فضایی دوستانه و صلح جویانه و به دور از هرگونه خشونت باشد و سرآغاز تعالی معنوی جامعه اسلامی و ایجاد محبت و دوستی بینالمللی گردد.
همه میدانیم شناخت شخصیتهای تاثیرگذار در تاریخ اسلام بسیاری از مجهولات تاریخی، سیاسی و اجتماعی را حل میکند. یکی از این افراد «معاویةبن ابوسفیان» میباشد که بخش نخست زندگی او در مکه بود و بخش دوم زندگی او از سال هشتم هجری (دو سال قبل از ارتحال پیامبر(ص)) همزمان با فتح مکه شکل گرفته و بخش سوم زندگی او که با خلافت عثمان آغاز شده و با جنگ با امیرالمومنین(ع) و... ادامه یافته است.
چندی پیش یکی از علمای اهل سنت کتابی تحت عنوان «معاویه را بهتر بشناسیم» به منظور معرفی معاویه و ارائه چهره مثبتی از او در جامعه را به رشته تحریر درآورد و با استناد به منابع ضعیف درصدد معرفی او برآمد.
با توجه به این که کتاب «معاویه را بهتر بشناسیم» از برخی منابع و اسناد ضعیف بهره برده است، لذا حجتالاسلاموالمسلمین ابومحسن مروج با بهرهمندی از منابع روایی و تاریخی اهل سنت، کتابی تحت عنوان «امیر معاویه را بهتر بشناسیم» را در نقد کتاب «معاویه را بهتر بشناسیم» به رشته تحریر درآورد و به جامعه صلحجو و حقیقتاندیش ارائه داده است.
سرویس علمی- فرهنگی مرکز خبر حوزه، بنابر رسالت تبیین معارف دینی و انعکاس بیطرفانه و غیر مغرضانه تاریخ، فرازهایی از نقد حجتالاسلام والمسلمین ابومحسن المروج پیرامون مطالب کتاب «معاویه را بهتر بشناسیم»، را عیناً منعکس میکند، باشد تا به آشکار شدن حقایق، الفت و انس اسلامی بر دلها حاکم شود.
حجتالاسلام والمسلمین ابومحسن المروج در نقد کتاب، به دهها مورد از مباحث آن اشاره میکند و با استناد به متون و مصادر روایی و تاریخی اهل سنت همچون مسند احمدبن حنبل، استیعاب، صحیح مسلم، المعجم الکبیر، صحیح بخاری، سنن البیهقی، فتح الباری، السنن الکبری، شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، اسدالغابه، اللئالی المصنوعه تاریخ ابن عساکر، الدرالمنثور و دهها منبع دیگر به نقد و رد کتاب «معاویه را بهتر بشناسیم» پرداخته است.
مؤلف در این کتاب ابتدا عبارت «معاویه را بهتر بشناسیم» را نقل میکند و سپس تحت عنوان «جواب» به پاسخ شبهه و نقد مطلب اقدام میکند.
در صفحه 18 کتاب با اشاره به اینکه معاویه از اصحاب پیامبر (ص) بوده، آمده است؛ ویژگی دیگر صحابه محبت بیاندازه به سرور کائنات محمد مصطفی(ص) است.
جواب: به شهادت تاریخ بسیاری از اصحاب، افعال و سخنانی گفتهاند که پیامبر(ص) از آنان ناراحت بود. مثال: طلحةبن عبید در جمع صحابه گفت: محمد(ص) ما را از ازدواج با دختر عموهایمان مانع میشود؛ ولی پس از ما با زنان ما ازدواج میکند اگر اتفاقی برای پیامبر (ص) افتاد حتماً ما با زنان ایشان ازدواج خواهیم کرد اگر پیامبر بمیرد، حتماً با عایشه که دختر عم من است، ازدواج میکنم، پیامبر اکرم(ص) پس از شنیدن این سخنان بسیار ناراحت شد و این آیه نازل گردید: (سوره احزاب آیه 51) شما حق ندارید، رسول خدا را آزار دهید، و هرگز حق ندارید همسران او را بعد از او به همسری خود درآورید که این کار نزد خدا بس بزرگ است.
عمر به طلحه میگوید: «لقد مات رسولالله ساخطا علیک بالکلمة التی قُلتها یوم نزلت آیة الحجاب»، (شرح نهجالبلاغه بن ابیالحدید ج1)، پیامبر(ص) در حالی که از تو، به سبب آن جملهای که در مورد نزول آیه حجاب سر دادی عصبانی و غضبناک بود و از دنیا رفت.
2- آیا ترور نافرجام پیامبر(ص) در هنگام بازگشت از تبوک و سعی در رم دادن شتر پیامبراکرم(ص) توسط جمعی از صحابه که چهره خود را پوشانیده بودند، از مظاهر بارز ارادت تمام صحابه به حضرت رسول است؟
امام ابن حزم نام پنج نفر از آنان را میبرد، ولی میگوید: راوی این خبر، ولیدبن جمیع، ضعیف و هالک است؛ ولی با مراجعه به کتابهای رجالی، بر خلاف ادعای ابن حزم، معلوم میشود او فردی موثق و معتبر است که ابن سعد و یحیی بن معین او را توثیق کرده و صالح الحدیث خوانده است.
3- آیا فرار مسلمین در اُحد و تنها گذاشتن پیامبر(ص) از مصادیق بارز محبت به پیامبر(ص) است در کتابهای تاریخی آمده است «لما صاح ابلیس ان محمداً قد قتل، تفرقوا فی کل وجة و جعل الناس یمرون علی النبی(ص) لا یلوی علیه احد منهم، و رسولالله یدعوهم...» هنگامی که ابلیس فریاد برآورد که محمد کشته شد، تمامی نیروها به این سو آن سو رفتند و متفرق شدند و از کنار پیامبر میگذشتند و به آن حضرت نگاه نمیکردند، در حالی که پیامبر(ص) آنان را یک به یک فرا میخواند.
*چهره واقعی معاویه
مولف در صفحه 21 مینویسد: «پردهبرداری از چهره واقعی معاویة ابن سفیان صخر بن حرب بن امیه... القریشی الاموی...» (و با القاب بسیار عالی او را مدح میکند)
جواب: ظاهرا مولف فرصتی برای تحقیق بیشتر نداشتهاند تا ذیل کلام حضرت علی(ع) را به معاویه ببینند آن جا که فرمود: لاالصریحَ کاللّصیق.
محمد بن عبده در شرح این جمله میگوید: صریح یعنی صحیح النسب و اهل شرافت.... و اما مراد از «الصیق» کسی است که خود را به او نسبت میدهد، ولی در واقع از او بیگانه است.
امیه، نه قریشی بود و نه عرب، او از روم و غلام عبد شمس بود سپس او را به فرزندی خوانده... . البته این گونه نسبتها و پذیرش فرزندی در بنیامیه عادی بود و رواج داشت؛ مانند زیادبن ابیه را معاویه برادر خود و فرزند ابوسفیان خوانده و آن را اعلام کرد.
*سب صحابه
مولف در آخر کتاب، در صفحه 74 مکتوبات امام ربانی را آورده و این حدیث را از پیامبراکرم(ص) راجع به سب صحابه نقل میکند:«من سب اصحابی، فعلیه لعنةالله و الملائکه و الناس اجمعین».
جواب: اولا، باب سب صحابه را خود معاویه باز نمود، معاویه، اولین کسی بود که با گفته پیامبراکرم(ص) مخالفت کرد و مستحق مضمون حدیث گردید، اینک شواهد و نمونههای دیگر:
نمونه اول: معاویة بن سعدبن وقاص میگوید: «مالک لا تسب ابالتراب»، (صحیح مسلم بابا فضایل علیبنابیطالب ص108)
چرا تو هم همانند دیگران ابوتراب را دشنام نمیدهی؟!
نمونه دوم: حموینی میگوید: معاویه در عراق و شام و دیگر بلاد اسلامی، به مردم دستور داد تا علیبنابیطالب(ع) را سب کنند و از ایشان بیزاری بجویند، معاویه در خطبههایش حضرت علی(ع) را سب میکرد؛ به گونهای که به عنوان سنت بنیامیه در جامعه جا افتاد تا زمانی که عمربن عبدالعزیز آن را از میان برداشت.
نمونه سوم: ابن عبدالبر میگوید: معاویه در کوفه بود و مردم با او به شرط بیزاری جستن از حضرت علی(ع) بیعت میکردند مردی از جای برخاست و گفت: «یا امیر... نطیع احیاکم و لا نبرا من موتاکم» یعنی فرمانبردار زندگان از شماییم و از مردگان شما بیزاری نمیجویم.
نمونه چهارم: ابن ابیالحدید میگوید: هنگامی که معاویه از عراق به شام بازگشت، به مردم شام دستور داد تا حضرت علی(ع) را لعن کنند پس همگی حضرت علی(ع) را لعن کردند. (شرح نهجالبلاغه ج4 ص72)
نمونه پنجم: ابن عبدالبر میگوید: معاویه به احنف بن قیس گفت: باید به منبر بروی و حضرت علی(ع) را لعن کنی.
پیامبر اکرم(ص) فرمود: «من سب اصحابی فعلیه لعنةالله و الملائکة و الناس اجمعین»، (القعد العزیز ج4 ص29)
بنابراین اولین کسی که مورد لعن خدا و ملائکه و مردم قرار گرفت، معاویه بود؛ چون او حریم را شکست و لعن را سنت کرد.
پیامبراسلام(ص) به علی(ع) فرمود: «لا یحبک الاّ مومنٌ و لا یُبغضک الّا منافق»؛ یعنی: دوست نمیدارد تو را جز مومن، و مبغوض نمیدارد تو را جز منافق. (سنن ترندی ص3717)
ابو سعید خدری میگوید: «ان کنّا لَنعرف المنافقین بِبغْضِهم عِلیاً»؛ ما منافقان را از کینه آنان به حضرت علی(ع) میشناختیم.
جابربن عبدالله انصاری میگوید «ما کنّا نَعرف منافقی هذه الامة الّا بِبُغْضهم علیا»؛ ما منافقان این امت را نمیشناختیم مگر از طریق بغض آنان نسبت به حضرت علی(ع). (استیعاب ج4 ص41)
بنابر روایات و نصوص، معاویه از منافقین بلکه رییس آنان و هدایت کننده جناح نفاق و تامین کننده مالی آنان بود و خداوند نیز در قرآن کریم تکلیف منافقان را معین کرده است.
طبری مینویسد: زمانی که معاویه، مغیرة بن شعبه را بر حکومت و ولایت کوفه گماشت او را احضار کرد و به او گفت: میخواستم به تو تذکرات و سفارشهایی داشته باشم؛ ولی همه را موکول به آگاهی تو میکنم و از آن تذکرات خودداری میکنم؛ ولی یک نکته را هرگز از تذکر آن خودداری نمیکنم: هرگز دشنام به علی و مذمت و بدگویی او را فراموش نکن و ترحم بر عثمان و استغفار برای او و عیبجویی از اصحاب علی(ع) و دور کردن آنان، تعریف و تمجید و مدح پیروان عثمان و نزدیک داشتن آنان را هرگز فراموش نکن.
بدین جهت مغیره در تمامی مدت مأموریت خود از اجرای اوامر معاویه کوتاهی نکرد و در هر خطبهای حضرت علی(ع) را دشنام و مورد جسارت قرار داد و ائمه جماعات و جمعهای که منصوب کرد به آنان تحمیل میکرد، مغیره بن شعبه در خطبه خود از حضرت علی(ع) بدگویی و دشنام میداد و سخنوران و خطبایی را نیز تعیین کرد تا آنان نیز حضرت را مورد سب و دشنام قرار دهند.
تمامی اهل سنت حضرت علی(ع) را جزو «عشره مُبشرة بالجنه» میدانند، و به گفته عمربن خطاب، «مات رسولالله و هو راض عنه». پیامبر(ص) در حالی که از حضرت علی راضی بود حیات را بدرو گفت و به نقل امام بخاری پیامبراکرم (ص) فرمود: «علی منی و انا منه». علی(ع) از من است و من هم از علی.
حال شما قضاوت کنید و نظر خود را نسبت به دشنام دهنده به چنین شخصیتی را بیان دارید.
*نامه شدیداللحن امام حسین (ع)
امام حسین (ع) در نامهای شدیداللحن به معاویه، خطاب میکند: «والله که من از خداوند در ترک جنگ با تو هراسانم و گمان ندارم که خدای عالم به ترک این امر از من راضی باشد و عذرم را در حق تمرد و سرکشی تو و این جماعت قاسطین که از حق عدول نمودند و جذب حزب ظالمین که محل تجمع و گرایش اولیای شیطان رجیم لعین گشتهاند، بپذیرند».
آیا تو قاتل حجربن عدی و اصحاب صالحان و مطیعان و عابدان نیستی، گناه آنان چه بود، که تو از روی عناد و انکار، آن بندگان خدا را به قتل رساندی؟ آنان منکر جور و ظلم و تعدی و ظلم تو بودند و بدعت در نزدشان بسیار عظیم بود و کتاب خدا را انتخاب کردند و لایخافون فی الله لومة لائم.
آیا تو قاتل عمروبن الحمق، یار رسولالله و بنده صالح نبودی؛ آن که در بندگی و عبادت دچار امتحان و درد جسم شده و ضعیف و نحیف گشته و رنگ خود را زرد گردانیده بود تو او را کشتی پس از آن که به او تأمین جانی دادی، به گونهای تعهد دادی که اگر چنین امان و تعهدی را غیر از تو به هر کس میداد، او در امان خدا بود و کسی قدرت این آزار و اذیت را نداشت.
آن بنده خدا، چون از ضعب و سرقله جبال نزدیک تو آمد، او را با کمال شتاب و عجله به قتل رساندی و این جرأت بر خدای عزوجل از روی ظلم و جهل و سبکشمردن پیمان خود کردی. آیا تو آن کسی نیستی که در مورد زیادبنسمیه که بر فراش بردگان عبد ثقف بود، ادعا کردی که او پسر پدر و برادر توست و حال آن که پیامبر (ص) فرمود: «فرزند، متعلق به صاحب فراش است و برای زانی، به امر خداوند، سنگسار مقرر شده است».
پس تو ترک سنت شرع پیامبر (ص) را نمودی و تباع هوا و اسیر خاطر خود شدی و به هدایت و ارشادات خداوند و تبلیغ نبی الامی، هدایت نشدی.
پس از آن «زیاد» بد سرشت را که به گمان خودت برادرت است، به اطاعات از رضای نفس شیطانی، به ایالت و سلطانی واگذار کردی و از روی نفاق و شقاق بر اهل عراق، حاکم نمودی و چون آن بیدین را بر آنان مسلط کردی، او به قطع دست و پای مسلمانان و درآوردن چشمهای آنان پرداخت و یا چشمهای بسیاری از مسلمانان را به میلههای داغ سرمه کشید و کور کرد و جمعی از هم به درختان خرما بسته و به دار آویخت.
ای معاویه، تو از این امت نیسی با این امت از جنس تو نیستند، معاویه، تو قاتل اهل حضر موت و قاتل آن مردم از روی جور و ظلم نیستی که ابنسمیه درباره آنان به تو نوشت که اینان بر دین علی (ع) هستند و تو به او نوشتی که هر که به دین علی (ع) و بر آیین او باشد باید او را به قتل رسانی و مهلت و امان ندهی. پس او آن بندگان خدا را به قتل رسانید و به امر و فرمان تو آن طایفه را گوش و بینی بردی و شکنجه داد والله علی (ع) همانی است که با پدرت جنگ نمود تا او را به اسلام درآورد و دین اسلام را قوی گردانید که امروز تو و جمعی که پیش از تو بودند به نام اسلام بر مردم حکومت کردند و بر اریکه قدرت- به این نام- نشستهاند و حکومت میکنید.
اگر علی و اولاد علی (ع) نبودند، بالاترین شرف تو و پدرت این بود که برای امرار معاش «رحلة الشتاء والصیف» داشتی. (الانساب الاشراف، ج5، ص129؛ الامامة السیاسه، ص203)
خاطرنشان میشود،حجتالاسلاموالمسلمین ابومحسن مروج بیش از 80 مورد در این خصوص ذکر نموده و نقد کرده و پاسخ داده است.