در روايات آمده است شخصى به نام اميّة بن علىّ قيسى به همراه دوستش حمّاد بن عيسى بر حضرت ابوالحسن، امام موسى كاظم عليه السلام وارد شد تا براى مسافرت، از حضرتش خداحافظى نمايند.
اميّه گويد: همين كه به محضر مبارك آن حضرت رسيديم، بدون آن كه سخنى گفته باشيم، امام عليه السلام فرمود: مسافرت خود را به تأخير بيندازيد و فردا حركت كنيد.
وقتى از منزل آن حضرت بيرون آمديم، حمّاد گفت: من حتما همين امروز مى روم؛ ولى من گفتم: چون حضرت فرموده است كه نرويد، من مخالفت دستور امام خود را نمى كنم .
سپس حمّاد حركت كرد و رفت و چون از شهر مدينه خارج گرديد، باران شديدى باريد و سيلاب عظيمى به راه افتاد و حمّاد در سيلاب غرق شد و مُرد؛ و در همان محلّ به نام سيّاله دفن گرديد. ( بحارالا نوار: ج 48، ص 48، ح 38 به نقل از خرايج مرحوم راوندى.)
* ماجرای آتشی که امام کاظم را نسوزاند
مرحوم شيخ حرّ عاملى و راوندى و ديگر بزرگان آورده اند:
پس از آن كه امام جعفر صادق عليه السلام به شهادت رسيد، يكى از فرزندانش به نام عبداللّه - كه بزرگ ترين فرزند حضرت بود، ادّعاى امامت كرد.
امام موسى كاظم عليه السلام دستور داد تا مقدار زيادى هيزم وسط حياط منزلش جمع كنند؛ و سپس شخصى را به دنبال برادرش عبداللّه فرستاد چون عبداللّه وارد شد، ديد جمعى از اصحاب و شيعيان سرشناس نيز در آن مجلس حضور دارند.
وقتی عبداللّه كنار برادر خود امام كاظم عليه السلام نشست، حضرت دستور داد تا هيزمها را آتش بزنند؛ و با سوختن هيزمها، آتش زيادى زبانه کشید.
همه حضار در مجلس، در حيرت و تعجّب فرو رفته بودند و از يكديگر مى پرسيدند؛ چرا امام موسى كاظم عليه السلام چنين كارى را در آن محلّ و مجلس انجام مى دهد، آن گاه حضرت از جاى خود برخاست و جلو آمد و در وسط آتش نشست؛ و با افراد حاضر مشغول صحبت و مذاكره گرديد.
پس از گذشت ساعتى بلند شد و لباسهاى خود را تكان داد و آمد در جايگاه اوّليه خود نشست و به برادرش عبداللّه فرمود: اگر گمان دارى بر اين كه تو بعد از پدرت امام جعفر صادق عليه السلام، امام و خليفه هستى، بلند شو و همانند من در ميان آتش بنشين، وقتی عبداللّه چنان صحنه اى را ديد رنگ چهره اش دگرگون شد و بدون آن كه پاسخى دهد با ناراحتى برخاست و مجلس را ترك كرد.( اثبات الهداة: ج 3، ص 196، بحارالا نوار: ج 48، ص 67، ح 69.)
* گناه از چه کسی سر میزدند
در يكى از سالها ابوحنيفه - كه رهبر و امام فرقه حنفىها از اهل سنّت مى باشد در زمان امام جعفر صادق عليه السلام وارد مدينه طيّبه گرديد و به قصد ديدار آن حضرت راهى منزلش شد؛ و در راهروى منزل حضرت به انتظار اجازه ورود، نشست .
در همين بين، كودك خردسالى از منزل امام عليه السلام بيرون آمد، ابوحنيفه از او پرسيد: در شهر شما شخصى غريب كجا مى تواند دفع حاجت كند؟
كودك كنار ديوار نشست و بر آن ديوار تكيه زد و سپس اظهار نمود: كنار نهر آب، زير درختان ميوه دار، كنار ديوار مساجد، در مسير و محلّ عبور اشخاص، رو به قبله و پشت به قبله نباشد؛ و غير از اين موارد هر كجاى ديگر باشد مانعى ندارد.
ابوحنيفه گويد: چنين جوابى از آن كودك براى من تعجّب آور بود، پرسيدم: نام تو چيست ؟
گفت: من موسى، پسر جعفر، پسر محمّد، پسر علىّ، پسر حسين پسر، علىّ، پسر ابوطالب هستم .
گفتم: گناه از چه كسى است و چگونه سرچشمه مى گيرد؟
فرمود: گناه و خطا يكى از اين چند حالت را دارد:
يا از طرف خداوند بايد باشد، كه صحيح و سزاوار نيست كه خداوند متعال سبب و باعث گناه بنده اش گردد؛ و سپس او را مورد عذاب قرار دهد.
يا آن كه از طرف خداوند و بنده مى باشد، كه آن هم صحيح نيست چون كه قبيح است شريكى مانند خداوند، شريك ضعيف خود را بر انجام گناه عذاب كند.
و يا آن كه گناه و خطا از خود انسان سر مى زند، كه حقّ مطلب نيز همين است .
پس اگر خداوند عذاب نمايد، حقّ دارد؛ و اگر عفو نمايد و ببخشد از روى فضل و كرم و محبّت او نسبت به بنده اش مى باشد. ( اءعيان الشّيعة: ج 2، ص 6، إ علام الورى: ج 2، ص 29، تحف العقول: ص 411، مناقب ابن شهرآشوب: ج 4، ص 314.)