دوشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۳ |۱۴ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 16, 2024
کد خبر: 281646
۲۸ خرداد ۱۳۹۱ - ۱۵:۰۱

برخی مطالب در منابع اهل‌سنت درباره بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آمده که اساس وحی و نبوت را زیر سئوال می‌برد.

حجت‌الاسلام والمسلمین نجم‌الدین طبسی در مصاحبه با سرویس علمی و فرهنگی خبرگزاری حوزه به هدف از بعثت در کلام پیامبر و ائمه معصومین علیه السلام پرداخت و به برخی خلاف‌گویی‌ها درباره بعثت پاسخ داد.

تاریخ بعثت

در رابطه با تاریخ بعثت اقوال مختلفی نقل شده است  مانند 27 رجب ؛ 17 رمضان ، 24 رمضان ، 22 ربیع الاول ولی  اتفاق امامیه بر 27 رجب است [1]

هدف از بعثت

در ارتباط با هدف بعثت پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) ایشان فرمودند : «  إنما بعثتُ لأتمم مكارم الأخلاق ؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏16، ص: 210»  من برای تکمیل مکارم اخلاق برانگیخته شدم ، هدف ایشان نشر اخلاق بود و به گونه ای که خود پیامبر قله اخلاق است کما اینکه قرآن کریم به این نکته اشاره دارد و او را با « وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيمٍ ؛ سوره قلم آیه 4 » معرفی می‌کند و پیامبری که دارای خلق عظیم است  مبعوث می‌شود که مکارم اخلاق را به مردم بیاموزد و به سوی ارزش‌ها دعوت کند چون خودش مجسمه و نمونه اخلاق است .

باید توجه کرد که  این هدف در چه زمانی محقق می‌شود ؟ اگر ظرف زمانی بعثت پیامبر اکرم  را در نظر بگیرید می‌بینید که خود این بعثت معجزه است ؛ در ظرف زمانی که از نظر اخلاق در حضیض و نهایت دنائت و سقوط قرار داشت ؛ در جامعه‌ای که خون ریزی شجاعت بود ؛ غارت و چپاول پیروزی و کشتن میوه دلشان ارزش محسوب می‌شد و دختر داشتن یک نوع بی آبرویی تلقی می‌شد، چنین پیامبری مبعوث می‌شود و مکارم اخلاق را نهادینه می‌کند آن هم در جزیرة العربی که قدرت‌های بزرگ آن روز گار یعنی  ایران و روم تمایلی نداشتند که این سرزمین را جزو اقمار و دست نشانده‌های خود قرار دهند و در نهایت سقوط اخلاقی بودند ، در چنین جامعه‌ای پیامبر که قله اخلاق بود مامور می‌شود به اخلاق و تهذیب مردم بپردازد و درست دست روی همان درد و ضعف جامعه پیرامون خود بگذارد « لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي‏ ضَلالٍ مُبينٍ ؛ آل عمران آیه 164) »

با نگاه به واقعیت آن روز و حتی امروز می‌توان فهمید وقتی قرآن می‌فرماید : « « لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ  » _خداوند بر مؤمنان منت نهاد[ نعمت بزرگى بخشيد] هنگامى كه در ميان آن‌ها، پيامبرى از خودشان برانگيخت؛ كه آيات او را بر آن‌ها بخواند، و آن‌ها را پاك كند و كتاب و حكمت بياموزد؛ هر چند پيش از آن، در گمراهى آشكارى بودند. مقصود چیست! بعثت منتی است از جانب پروردگار برای انسانهاست،‌کسانی که در منتهی انحطاط اخلاقی بودند، پیامبری را فرستاد تا دست ایشان را بگیرد و آنچنان ایشان را تهذیب کند که دم از رسیدن به کرات آسمانی بزند و این تحول رهین زحمات این نبی مکرم است و واقعا جای منت گذاری دارد ؛ خداوند متعال در دو جا بر بشریت منت می‌گذارد و حال آنکه بر این همه عنایت که بر بشریت کرده منت نگذاشته است نخست  مبعوث کردن پیامبر اکرم و ثانیا  آنجا که سخن از امام می‌شود « وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ ؛ قصص آیه 5 »

*گزارش بعثت در کلمات ائمه معصومین (ع)

 در اینجا سزاوار است نگاهی به کلمات امیر المومنین(ع) درباره بعثت داشته باشیم ،جالب اینجاست که  در شب بعثت زیارت امیر المومنین مستحب است چرا که علی(ع) نفس پیامبر(ص) است این بزرگوار در حدیثی نقل می‌کند که اوضاع بشریت تا قبل از بعثت پیامبر اکرم(ص) چه بوده است و پیامبر اکرم با بعثتش چه عنایتی به بشریت کرد و تا قیام قیامت، بشریت رهین این منت است بپذیرند یا نپذیرند ، بفهمند یا نفهمند و این کاریکاتورهایی که در اروپا و سایر نقاط دنیا برای پیامبر(ص)  کشیده می‌شود واقعا جای غصه دارد و ناشی از حماقت و بیچارگی ایشان است که اینقدر نسبت به ولی نعمتشان نمک نشناس هستند البته دست یهود در این وقایع پیداست ، ویژگی ایشان قتل انبیا است  یهود که کشتن انبیاء را امری سهل می‌داند کشیدن کاریکاتور برای ایشان چیزی نیست .

امیر المومنین علی بن ابیطالب(ع)  در اولین خطبه نهج البلاغه واقعه مبعث را اینگونه توصیف می‌کنند : « على ذلك نسلت القرون و مضت الدّهور و سلفت الآباء و خلفت الابناء ، إِلَى أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً [ص‏] رَسُولَ اللَّهِ ص لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَى النَّبِيِّينَ مِيثَاقُهُ مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ كَرِيماً مِيلَادُهُ وَ أَهْلُ الْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ بَيْنَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ أَوْ مُلْحِدٍ فِي اسْمِهِ أَوْ مُشِيرٍ إِلَى غَيْرِهِ فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَكَانِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ ثُمَّ اخْتَارَ سُبْحَانَهُ لِمُحَمَّدٍ ص لِقَاءَهُ وَ رَضِيَ لَهُ مَا عِنْدَهُ وَ أَكْرَمَهُ عَنْ دَارِ الدُّنْيَا وَ رَغِبَ بِهِ عَنْ مَقَامِ الْبَلْوَى فَقَبَضَهُ إِلَيْهِ كَرِيماً ص وَ خَلَّفَ فِيكُمْ مَا خَلَّفَتِ الْأَنْبِيَاءُ فِي أُمَمِهَا إِذْ لَمْ يَتْرُكُوهُمْ هَمَلًا به غیر طَرِيقٍ وَاضِحٍ  وَ لَا عَلَمٍ قَائِمٍ- »

قرن‌ها گذشت، و روزگارها سپرى شد، و پدران رفتند و پسران جايگزين ايشان شدند، تا آنگاه كه خداى سبحان، محمد «ص» را برانگيخت، تا به وعده خويش (در هدايت مردمان) وفا كند، و نبوت و پيامبرى را به پايان رساند، در حالى كه پيمان پذيرش پيامبرى او از ديگر پيامبران گرفته شده بود، و نشانه‏هاى او و بعثت او در ميان آنان‏ مشهور بود. در آن روز كه او مبعوث گشت مردم زمين ملت‌هایی پراكنده بودند و هواهاى گوناگون و راه‌های پريشان داشتند؛ خدا را به آفريده‏هاى او شبيه مى‏كردند، يا در نام او الحاد مى‏ورزيدند، و با اين نام غير او را در نظر مى‏گرفتند؛ خدا آنان را به وسيله محمد از گمراهى به راه راست رهبرى كرد و از جهالت رهانيد.

روزگاری که مردم روی زمین دارای مذاهب پراکنده و گروهک‌ها و احزاب و روش‌های مختلف بودند و عقاید فاسدی داشتند و عده‌ای خدا را به پدیده‌ها تشبیه می‌کردند گروهی نام‌های خدا را به بت‌ها اسناد می‌دادند خدای سبحان مردم  را به وسیله محمد (ص ) نجات داد.

 در چنین موقعیتی که مردم در پرتگاه سقوط بودند حق متعال پیامبر هدایتگری فرستاد.

 در واقع باید پیامبر را از زبان اهل بیت(ع)  بشناسیم خوب است در اینجا اشاره‌ای به خطبه فدکیه حضرت زهراء ( سلام الله علی‌ها ) داشته باشم که حضرت در این خطبه از وضعیت اقتصادی ،اجتماعی و امنیتی آشفته آن روزگار سخن می‌گوید و اشاره‌ای به آثار و برکات بعثت می‌نمایند : « وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ، فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا نَبِيُّهُ، تَعْبُدُونَ الْأَصْنَامَ، وَ تَسْتَقْسِمُونَ بِالْأَزْلَامِ، مَذْقَةَ الشَّارِبِ ، وَ نُهْزَةَ  الطَّامِعِ، وَ قُبْسَةَ الْعَجْلَانِ، وَ مُوْطِئَ‏الْأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ الرَّنْقَ ؛ وَ تَقْتَاتُونَ الْقِدَّةَ ، أَذِلَّةً خَاشِعِينَ، تَخَافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِكُمْ فَأَنْقَذَكُمْ بِنَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بَعْدَ اللَّتَيَّا وَ الَّتِي ، وَ بَعْدَ مَا مُنِيَ به بهم الرِّجَالِ، وَ ذِئْبَانِ الْعَرَبِ ، كُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ، أَوْ نَجَمَ  قَرْنُ الضَّلَالَةِ، أَوْ فَغَرَتْ  فَاغِرَةُ الْمُشْرِكِينَ، قَذَفَ أَخَاهُ فِي لَهَوَاتِهَا، فَلَا يَنْكَفِئُ حَتَّى يَطَأَ صماخ‌ها  بِأَخْمُصِهِ، وَ يُخْمِدَ لَهَبَهَا بِحَدِّهِ، مَكْدُوداً فِي ذَاتِ اللَّهِ، قَرِيباً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ، سَيِّداً فِي أَوْلِيَاءِ اللَّهِ، وَ أَنْتُمْ فِي بُلَهْنِيَةٍ  آمِنُونَ، وَادِعُونَ فَرِحُونَ، تَتَوَكَّفُونَ الْأَخْبَارَ، وَ تَنْكُصُونَ عِنْدَ النُّزَّالِ عَلَى الْأَعْقَابِ، حَتَّى أَقَامَ اللَّهُ به محمد (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) عَمُودَ الدِّينِ؛  دلائل الإمامة (ط - الحديثة)، ص: 114 » همگى شما به واسطه اختيار شقاوت و كفر بر لبه بر حفره نار داشتيد و آبشخور  شما مكانى بود كه شتران و ساير حيوانات از آن راه به آرامگاه خود می‌رفتند، و سرگين و بول در آن آب منجلاب مى‏انداختند و شما از آن آب نوشيديد و در كمال ذلّت و خاكساری و به غایت خسّت بوديد و پيوسته خائف، هراسان، ، متوهّم ترسان بوديد كه مبادا مردم ساير أطراف و جوانب روى به شما آرند و شما را از موطن أصلى و مسكن خود  اخراج نمايند ،  پس شما را به وسیله ارسال حضرت نبىّ از عرب و مرده أهل الكتاب صيانت نمود  .

اختلاف اهل سنت و شیعه در گزارش واقعه بعثت

 اجازه دهید که تأسف خودم را ابراز کنم که با کمال تأسف مکتب غیر اهل بیت به گونه‌ای بعثت را ترسیم کرده‌اند که اساس وحی و نبوت را زیر سوال می‌برند در بیان این مطلب ما با دو مکتب مواجه هستیم  نخست مکتب اهل بیت عصمت(ع)  : که حرف ایشان حرف خود پیامبر است دوم مکتب خلفاء : که خلیط است و مخلوط با امور دیگری است و البته ممکن است گاهی حرف‌هایی از پیامبر داشته باشد اما تاریخ و حدیث و فرهنگ ایشان متأثر از یهود است افرادی مانند کعب الاحبار ، حماد بن سلمه ، تمیم الداری و ده‌ها نفر دیگر افرادی هستند که از آن سوی مرزها آمدند و زمینه‌ای برای مطرح شدن ایشان فراهم شد و خودشان می‌گفتند : ما کتاب‌هایی داریم و اسرائیلیات را به عنوان فرهنگ جدید وارد اسلام کردند .

گزارش مکتب اهل بیت از بعثت

زرارة از امام صادق علیه السلام سوال می‌کند :« كَيْفَ لَمْ يَخَفْ رَسُولُ اللَّهِ ص فِيمَا يَأْتِيهِ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ مِمَّا يَنْزِغُ بِهِ الشَّيْطَانُ قَالَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ إِذَا اتَّخَذَ عَبْداً رَسُولًا أَنْزَلَ عَلَيْهِ السَّكِينَةَ وَ الْوَقَارَ فَكَانَ يَأْتِيهِ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِثْلُ الَّذِي يَرَاهُ بِعَيْنِه‏ ؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏18، ص: 262» ؟ پیامبر از کجا می‌داند که آنچه بر او وارد می‌شود وحی ربانی است یا از جانب شیطان است ؟  امام فرمود :  اگر خدا بنده‌ای را به عنوان رسول انتخاب کرد به او وقار و سکینه می‌دهد آنچنان سکینه‌ای که آن چه بر او نازل می‌شود گویا به چشم خود می‌بینید و دیگر احتمال خطا نمی‌دهد . لذا در مکتب اهل بیت(ع)  برای پیامبر(ص)  همه چیز روشن است و گویا به چشم خود می‌بینند .

گزارش بعثت در کتب اهل سنت

در منابع اهل سنت از جریان بعثت  به گونه‌ای گزارش می‌دهند که گویا خود پیامبر از پیامبری خودش بی اطلاع بود ، در کتب ایشان آمده است که جبرئیل پیامبر(ص)  را سه دفعه فشار داد و نزدیک بود او را خفه کند و بعد خانه خدیجه می‌رود در حالیکه ترسان است و به او می‌گوید شخصی به من می‌گفت : "بخوان"  و خدیجه به شک می‌افتد و او را نزد ورقه بن نوفل  نصرانی یا بحیرا می‌برد !؟  یعنی خدیجه پیامبر را نزد یهود و نصاری می‌برد و تایید نبوت پیامبر(ص)  را از یهود و نصاری می‌گیرد !

ما از برادران اهل سنت سوال می‌کنیم ، دین اسلامی که خود پیامبر در او شک دارد بدرد چه کسی می‌خورد ؟!  دین اسلامی که خود پیامبر(ص)  در وحی شک دارد آیا « يَهْدي لِلَّتي‏ هِيَ أَقْوَم‏ ، اسراء آیه 9 » می‌شود ؟!  رسالتی که با تایید ورقه بن نوفل نصرانی کور تایید و امضا می‌شود چه رسالتی است ؟! آیا این‌ها در واقع تشکیک در نبوت نیست ؟!

چند مورد از مطالب اهل سنت در گزارش حادثه بعثت

بخاری در ج 1 ص 5  از عایشه نقل کرده است پیامبر در غار بود و ملکی خطاب به پیامبر گفت : بخوان، و پیامبر گفت : من خواندن نمی‌دانم ، جبرئیل او را فشار داد به گونه‌ای که می‌خواست خفه‌اش کند و گفت : بخوان پیامبر گفت : نمی‌دانم در نهایت پیامبر از غار بیرون آمد در حالی که قلبش لرزان بود و به خدیجه گفت "زملونی" من را بپوشان و ترس از او دور شد، سپس پیامبر(ص)  به خدیجه گفت :  وضعی برای من پیش آمد که نزدیک بود بمیرم ، خدیجه گفت نترس خدا تو را هیچ گاه رسوا نمی‌کند  چون تو آدم خوبی هستی و صله رحم می‌کنی و مهمان نواز هستی و....سپس خدیجه دست پیامبر(ص)  را گرفت و هنوز خود پیامبر نمی‌دانست آن شخصی که آن کلمات را بر او خوانده بود جبرئیل است و آن کلمات وحی است.  خدیجه، پیامبر را نزد ورقه بن نوفل نصرانی آورد که او کتاب‌های زیادی به زبان عبرانی نوشته بود و در آخر عمر کور بود خدیجه به او گفت یا بن عم ببین برادرت چه می‌گوید . پیامبر اتفاقی که افتاده بود را برای ورقة نقل کرد و در پایان ورقة بن نوفل گفت : « هَذَا النَّامُوسُ الَّذِي نَزَّلَ اللَّهُ عَلَى مُوسَى  » نصرانیِ انجیل نویس گفت : این ناموسی است که بر موسی نازل کرد و ای کاش من جوان بودم تا زمانی که بر قومت وارد می‌شوی من نیز یاریت می‌کردم ....و بعد از مدتی  ورقه مرد . این مطلب در صحیح بخاری ج 1 ص 5  و صحیح مسلم ج 1 ص 10 و طبری ج 2 ص 47  نقل شده است .

سوال : راستی آیا پیامبری که فرمود :  «كُنْتُ نَبِيّاً وَ آدَمَ بَيْنَ الْمَاءِ وَ الطِّين؛  الأنوار في مولد النبي صلى الله عليه و آله، ص: 2‏ » وقت بعثت نمی‌داند که جبرئیل کیست و فکر می‌کند او قاتل است؟!  اینقدر وحی و نبوت را تنزل می‌دهید ؟!

روایت دیگر  در بدایه و نهایه ج 3 ص 9 نقل شده است که بعد از بعثت خدیجه دست او را در دست ابوبکر گذاشت و نزد ورقه بن نوفل برد و به پیامبر(ص)  گفته شد نقل کن آنچه را که دیدی ؟ پیامبر به ورقه گفت : من زمانی که تنها هستم صدایی می‌شنوم که می‌گوید  یا محمد یا محمد ! و من فرار می‌کنم ورقه گفت : اگر این صدا را شنیدی فرار نکن بایست و ببین چه می‌گوید و سپس نزد من آی و ما وقع را توضیح بده ! سپس ورقه بشارت داد که تو پیامبر هستی و پیامبر(ص)  فرمود من در عالم معراج ورقه را در بهشت دیدم

در روایت دیگر خدیجه(س) نزد بحیرای راهب می‌رود و از او کسب تکلیف می‌کند  : او کسی بود که بیست سال قبل  به ایشان گفته بود با پیامبر ازدواج کن. پیامبر(ص)  ترسیده بود وخدیجه دلداری می‌داد و مدام برای پیامبر آب و غذا می‌آورد و با او صحبت می‌کرد و بعد که پیامبر(ص)   آرام گرفت نزد بحیرا رفت و خبر داد که جبرئیل این مسئله را برای پیامبر آورده ؛ سپس نزد عداس و بعد نزد ورقه رفت ، خدیجه به ورقه قسم داد که این مسئله را به کسی باز گو نکند  اما ورقه گفت : محمد را بفرست تا ببینم چه می‌گوید نکند حرف‌های غیر جبرئیل باشد چرا که  بعض شیاطین خود را به قیافه فرشته در می‌آورند و برچسب دیوانگی هم به پیامبر(ص)  زد سپس خدیجه نزد پیامبر برگشت و قضیه را گفت و خدیجه اصرار داشت که باید به مشاوره برویم نکند این مطالب تعجب آور در  بدایه و نهایه ج 3 ص 14 و   اوائل ابو هلال عسکری ج 1 ص 146 بیان شده است .

همچنین در بعض کتب اهل سنت آمده است : خدیجه با چند نفر از جمله ورقه بن نوفل و عداس  مشاوره کرد و عداس دعایی برای پیامبر نوشت  و به خدیجه داد و گفت نزد پیامبر بگذار اگر معاذ الله دیوانه باشد خوب می‌شد.

 آیا تحقیر از این بیشتر می شود ؟!  خدیجه  دعا را برد زمانی که بر پیامبر وارد شد دید جبرئیل نزد پیامبر است  و سوره قلم را می‌خواند و خوشحال شد و دست پیامبر را گرفت و نزد مشاور برد و عداس گفت کمر پیامبر را ببینم و خاتم نبوت را دید و تا این مدت کسی ندیده است [2]

وقتی این اتفاق افتاد، پیامبر می خواست  خود را از بلندی پرتاب کند و جبرئیل گفت تو پیامبری !

 این نوع برخورد با وحی و بعثت پیامبر اکرم (ص) آیا ساخته غیر دشمنان است ؟! و اگر دشمن بخواهد مطلبی علیه بعثت بنویسد آیا بیش از این می‌نویسد ؟!

بعضی اشکالاتی که بر این روایات وارد است

الف ) این روایت را زهری نقل می‌کند و او از عروة بن زبیر و او از عایشه نقل می کند ؛ اما "زهری" از اعوان ظالمین است نگاه کنید به تاریخ دمشق ؛ آلوسی این قصه را نقل می‌کند که او دست نشانده بنی امیه و کاتب هشام بن عبد الملک بود و با عروه بن زبیر در مسجد پیامبر(ص)  می‌نشستند و علنا امیر المومنین را سب می‌کردند . اما "عروة بن زبیر" کسی است که  عبد الله بن عمر خطاب به او می‌گوید: نشانه‌های نفاق در توست و تو منافق هستی ! قصه از این قرار است که عروة بن زبیر به عبد الله  بن عمر بن خطاب می‌گوید: ما نزد حاکمانمان می‌نشینیم و حرفهایی می زنند و می‌دانیم باطل است اما آن‌ها را تایید می‌کنیم و می‌دانیم قضاوت آن ها را  ظالمانه است اما تقویتشان می‌کنیم نظر شما چیست ؟! ابن عمر می‌گوید: برادر این عمل شما را ما نفاق می دانیم  مراجعه شود به سنن بیهقی ج 8 ص 165

باز کسانی که این روایت را نقل می کنند ایشان از عایشه نقل می‌کنند سوال اینجاست که مگر عایشه در زمان بعثت بود !؟ لذا از نظر سند، این روایت مشکل دارد ب )  اشکال دوم این روایت تعارضاتی است که در متن این روایت دیده می شود و قابل جمع هم نیست در یک روایت می گوید : خود خدیجه به نزد ورقة رفت ، در روایت دیگر می گوید : ابوبکر، پیامبر را نزد ورقة برد و .... این‌ها تعارضاتی است که یک دروغگو جعل کرده است و به قول معروف  دروغگو حافظه ندارد !

ج) این که جبرئیل پیامبر را گرفت و فشار داد بگونه ای که فکر کرد می‌خواهد او را بکشد!؟ این قساوت و عدم لین برای چیست ؟ اهل سنت  می‌گویند پیامبر اکرم ( ص )  ترس داشت و ورقه او را آرام کرد ! چطور می‌شود خدا کسی را به پیامبری مبعوث کند و خودش حتی بعد از بعثت به نبوت خودش جاهل باشد ؟! و برای تثبیت نبوتش به یک زن مراجعه کند هر چند بزرگوار باشد یا به یک نصرانی مراجعه کند !؟  آیا اگر آن نصرانی بداند و پیامبر نداند  آن نصرانی سزاورتر به نبوت نیست ؟!  در اینجا خود اهل سنت متوجه اشکال شده‌اند و گفته‌اند : نزد ورقة بن نوفل رفتن پیامبر به خاطر این بود که آزمایش کند را خدیجه " مراجعه شود به هامش سندی بر بخاری ج 1 ص 3 ".

کدام پیامبر برای اینکه همسرش را آزمایش کند نبوت خود را انکار می کند ؟!  از همه این‌ها که بگذریم سوال دیگری داریم شما می گویید حضرت خدیجه نزد  بحیرا و نستور رفتند و تایید نبوت پیامبر را از ایشان گرفتند ؟! سوال این است که آن لحظه‌ای که بعثت اتفاق افتاد حضرت خدیجه برای تایید کجا رفت ؟ بحیرا که در شام بوده و خدیجه با چه وسیله‌ای شب به شام رفته است و تایید گرفته است ؟! شما می‌گویید روز اول، پیامبر مبعوث شد و خدیجه درروز دوم به پیامبر ایمان آورد ! ایشان چگونه به شام رفت و همان شب برگشت ؟!  سوال دیگری که داریم این است که عداس کیست ؟ عداس کسی است که خود شما می‌گویید ده سال پس از بعثت به دست پیامبر اکرم ایمان آورد در طائف، پیامبر را می بیند در حالی که او را نمی‌شناخت و مسلمان می‌شود ! اما در اینجا می گویید  او پیامبر را تایید کرد و اگر تایید کرده چطور او را نمی شناخت ؟! لذا می بینیم که بعثت پیامبر اکرم دستاویز دشمنان قرار گرفته است و بگونه ای بعثت را ترسیم کرده‌اند که هم خودشان صاحب منت باشند و هم پیامبر را کوچک کرده باشند و مقام پیامبر را پایین آورده‌اند و این نبوت و خاتمیتی که می‌خواهد با تایید یک نصرانی کور تایید شود با یک نصرانی دیگر  زیر سوال می‌رود لذا از برادران اهل سنت در خواست می‌کنیم کتاب‌هایشان را  از این حرف‌ها که به مقام شامخ پیامبر اکرم توهین است و  زمینه ای برای انکار وحی و زیر سوال بردن وحی است دور کنند و به فرهنگ اهل بیت(ع)  بر گردند .

گفتگو و تدوین : حمید کرمی

 



[1] -بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏18، ص: 190 ؛ فإن العامة قد اختلفوا في زمان بعثته ص على خمسة أقوال.الأول لسبع عشرة خلت من شهر رمضان. الثاني لثمان عشرة خلت من رمضان.الثالث لأربع و عشرين خلت من شهر رمضان.الرابع للثاني عشر من ربيع الأول.الخامس لسبع و عشرين من رجب و على الأخير اتفاق الإمامية.

[2] - « إن خديجة أتت ورقة و قالت: أخبرنى عن جبرئيل ما هو؟ قال: قدوس قدوس، ما ذكر جبرئيل في بلدة لا يعبدون فيها اللّه. قالت: إن محمد بن عبد اللّه أخبرني أنه أتاه.قال: فإن كان جبرئيل هبط إلى هذه الأرض لقد أنزل اللّه إليها خيرا عظيما، هو الناموس الأكبر الذي أتى موسى و عيسى بالرسالة و الوحي.قالت: فأخبرني هل تجد فيما قرأت من التوراة و الإنجيل أن اللّه يبعث نبيا في هذا الزمان يكون يتيما فيؤويه اللّه، و فقيرا فيغنيه اللّه، تكفّله امرأة من قريش. أكثرهم حسبا؟و ذكرت كلاما آخر. فقال لها: نعته مثل نعتك يا خديجة.قالت: فهل تجد غيرها؟ قال: نعم، إنه يمشي على الماء كما مشى عيسى بن مريم، و تكلّمه الموتى كما كلّمت عيسى بن مريم، و تسلّم عليها الحجارة و تشهد له الأشجار و أخبرها بنحو قول بحيراء.ثم انصرفت عنه و أتت عداسا الراهب- و كان شيخا قد وقع حاجباه على عينيه من الكبر- فقالت: يا عداس، أخبرنى عن جبرئيل ما هو؟ فقال: قدوس قدوس، و خرّ ساجدا و قال: ما ذكر جبرئيل في بلدة لا يذكر اللّه فيها و لا يعبد. قالت: أخبرني عنه.قال: لا و اللّه لا أخبرك حتى تخبرني من أين عرفت اسم جبرئيل. قالت: لي عليك عهد اللّه و ميثاقه بالكتمان. قال: نعم. قالت: أخبرني به محمد بن عبد اللّه، أنه أتاه. قال عداس:

ذلك الناموس الأكبر الذي كان يأتي موسى و عيسى بالوحي و الرسالة، و اللّه لئن كان نزل جبرئيل على هذه الأرض لقد نزل إليها خير عظيم. و لكن يا خديجة، إن الشيطان ربما عرض للعبد فأراه أمورا. فخذي كتابي هذا فانطلقي به إلى صاحبك، فإن كان مجنونا سيذهب عنه، و إن كان من أمر اللّه فلن يضرّه. ثم انطلقت بالكتاب معها.فلما دخلت منزلها، إذا هي برسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله مع جبرئيل قاعد يقرؤه هذه الآيات: «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ. ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ. وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ. وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ. فَسَتُبْصِرُ وَ يُبْصِرُونَ. بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ»  أي الضال أو المجنون.فلما سمعت خديجة قراءته، اهتزّت فرحا. ثم رآه صلّى اللّه عليه و آله عداس فقال: اكشف لي عن ظهرك. فكشف فإذا خاتم النبوة يلوح بين كتفيه. فلما نظر عداس إليه، خرّ ساجدا يقول: قدوس قدوس، أنت و اللّه النبي الذي بشّر بك موسى و عيسى. أما و اللّه يا خديجة، ليظهرنّ له أمر عظيم و نبأ كبير. فو اللّه يا محمد، إن عشت حتى تؤمر بالدعاء لأضربنّ بين يديك بالسيف، هل أمرت بشي‏ء بعد؟ قال: لا. قال: ستؤمر ثم تؤمر، ثم تكذّب، ثم يخرجك قومك، و اللّه ينصرك و ملائكته. »  سیره حلبیه ج 1 ص 244

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha