خبرگزاری حوزه/ هر دورانی از تاریخ نیازمند دم مسیحایی بزرگانی است تا جان و جهان مردمان را به شمیم معطر باران معرفت که از آسمان معنویت باریدن می گیرد آشنا کنند.
عالمانی که ورثه انبیایند و طبیب دوار جامعه که بسان پدری مهربان و دلسوز، از دم مسیحایی خویش، بر کالبد مردمان می دمند و روح نشاط و شور ایمان و شعف معارفت و معنویت در فکر و اندیشه شان جاری و ساری می سازند.
تاریخ زندگی عالمان شیعه سرشار از این بارقه های روشن و زیباست که در قامت رادمردان عرصه علم و در هیئت دادگران میدان عمل، آسمان هستی را نورانی به نور شهاب عشق و ایثار می کند.
بی تردید یکی از این بارقه های جانانه جهان علم و دنیای معرفت «مسیح»ی است از قلب تفکر شیعی و شمیمی از بطن بهشت اسلامی به نام میرزا مسیح مجتهد که تاریخ زندگی و سیره و سیمای وجودش، جملگی نشانه های روشن وراثت انبیای خداست.
او که در سال ۱۱۹۳ ق. در خانه مرد متدین و بزرگواری به نام قاضی سعید استرآبادی فرزند ملاّ آقابابا به دنیا آمد و «مسیح» نامیده شد.
خانه ای نورانی که علم و دانش و تقوا در آن هویدا بود و تلاش برای نشر اندیشه وارزشهای الهی و حقانیت مکتب تشیع در جای جایش متجلی.
در سایه سار پدر و مادری مهربان و متقی و اهل دل، با پشتکار و امید و آرمان و تلاش، از هفت سالگی معارف الهی و قرآن و حدیث و نماز و نیاز به ذات اقدس الهی را آموخت و در اوان نوجوانی راهی دریای معارف دینی شد.
تا اینکه به ارشاد و هدایت پدر و حمایت و لطف مادر به مدرسه علوم دینی زادگاهش استرآباد رفت و مقدمات دروس حوزوی را فراگرفت.
سپس راهی قم شد و در پناه بارگار مقدس حضرت فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ سکنی گزید.
این جوان رشید و عاشق علم و خرد، با ورود به قم به محضر میرزای قمی نایل آمد که در آن روزگار چونان خورشیدی در افق معرفت می درخشید و پرتو اندیشه و هدایت می پراکند.
میرزا مسیح در سالیانی که در قم بود توانست در محفل درسی این عالم بزرگوار در علوم مختلف از جمله فقه، اصول، حدیث، درایه و رجال کسب فیض کند و در زمره شاگردان برجسته میرزای قمی وارد آید.
از جمله شاگردان میرزا مسیح می توان به بزرگانی و حکمایی از جمله
۱. حاج میرزا نصر الله مشهدی
۲. حاج میرزا احمد ساوجی
۳. مولانا عبدالرحمن شیخ الاسلام
اشاره نمود.
از زمره همروزگاران و معاصران میرزا مسیح هم باید به اجله فخر و معرفت سید محمد باقر شفتی بید آبادی عالم فقیه و جامع علوم نقلی و علوم عقلی، عالم ربانی شیخ ابراهیم کرباسی و سید صدرالدین عاملی اشاره نمود.
از جمله آثار این عالم فرزانه علاوه بر رساله فقهی اش باید به کتب ارجمند و ارزشمند دیگری اشاره کرد که هر یک به سان برگ زرینی در کتاب مشعشع تألیفات معرفتی عالمان شیعی در تلألو اند.
کتابهایی همچون:
۱. قواعد الاصولیه.
۲. کشف النقاب فی شرح لمعه الدمشقیه.
۳. شرح کتاب المعاطاه
۴. شرح قواعد الاحکام فی معرفه الحلال و الحرام
۵. شرح مختصر النافع
۶. رساله فی احکام النیابه و جواب الأسئله الفقهیه
۷. رساله عملیه «المصباح الطریق الفلاح»
۸. المصباح
در سیره اخلاق و رفتار آسمانی میرزا مسیح آمده است که او انسانی وارسته، زهد پیشه و ساده زیست بود و وقتی به تهران آمد تا مدتها صرفا اقامه نماز جماعت در مسجد جامع شهر می نمود و به بیان احکام دین و پاسخگویی به مشکلات فقهی مردم مبادرت می ورزید.
پناهگاه محرومان بود و برای رفع ابتلائات و دردهای شیعیان از جان می کوشید و مصداق تام و تمامی از آمران به معروف و ناهیان از منکر بود که به احیای این سنت و فریضه الهی در جامعه توجه و تنبهی عمیق و دقیق داشت.
یکی از ویژگی های میرزا مسیح این بود که نه تنها در اصول و قواعد فقهی و منابع دینی آگاهی داشت بلکه در موضوعات روز و مباحث مبتلابه زمان و مقتضیات دوران هم دستی داشت و توجه و تعمقی جدی در این حوزه روا می داشت.
اخلاق خوش در کنار مراقبت از نفس و تواضع او را در میان مردم و طلاب علوم دینی به سان چراغی روشنایی بخش و گوهری شب چراغ که راه را نشان دهد و دستگیر مردمان باشد معرفی نمود.
قیام مردم تهران به رهبری میرزا مسیح
دوران فعالیتهای دینی و فرهنگی میرزا مسیح همزمان بود با عصر بروز و ظهور بیکفایتی و سستی دربار و فتحعلی شاه قاجار که در کنار سایر ویژگیهای جغرافیایی و اقتصادی ایران در تداخل با اوضاع جهانی باعث شد تا ایران محلی برای توسعه طلبی، غارت، تجاوز و تهاجم استکبار جهانی به این خطه مظلوم و محروم از رهبری خردورز و دلسوز گردد.
اینجا بود که عالم روشن اندیش و بصیری همچون میرزا مسیح با بیان افشاگرانه خویش مردم را نسبت به سیاستهای بیگانگان و متجاوزان به حریم مادی و معنوی و مرزهای عقیدتی و جغرافیایی ایران آگاه نمود.
تاریخ درباره این دوران مهم و حساس ایران گواهی می دهد که روسها از ضعف و نابسامانی و اختلاف شاهزادگان ایران سوء استفاده کرده، در تجاوزات پی در پی خود بخشهایی از ایران را به قلمرو خود افزودند و معاهدههای ننگینی را به کشور ایران تحمیل کردند. از جمله آنها معاهده ننگین ترکمنچای است که در پنجم شعبان ۱۲۴۳ بین ایران و روس بسته شد و چون زنجیر گرانی برای مدت تقریباً یک قرن سیاست و اقتصاد ایران را خدشه دار کرد و آثار نکبت بار فرهنگی و نظامی فراوانی به بار آورد.
در تحمیل غرامت سنگین ناشی از جنگ با ایران، الکساندر گریبایدوف نقش موثری داشت.
او با رفتار سراسر نخوت و پرتکبری که داشت مأموریت یافت که به عنوان وزیر مختار به ایران آمده، ماده سیزدهم عهدنامه ترکمنچای را که با اصرار خود در آن گنجانیده بود، عملی سازد. یادآور میشود که بر طبق این برنامه باید همه کسانی که از دو سو در جنگ اسیر شدهاند ـ خواه از نبرد اخیر و جنگهای سابقـ به فاصله چهار ماه باز پس گردانده شوند.
گریبایدوف که در تاریخ یکشنبه ۵ رجب ۱۲۴۴ ق. برای استرداد اسراء و دریافت غرامت به ایران آمد میخواست به ضرب و زور و از سر غرور و جاه طلبی هر چه سریعتر کار خود را انجام دهد. به همین بهانه به تحقیر و توهین مردم پرداخت و نسبت به شیعیان و علمای دینی رفتار بدی از خود بروز داد. او بدون اینکه لحظهای در فرجام کار خویش اندیشه کند با گستاخی تمام به بهانه جستجوی گرجیان و روسهای پناهنده، به حریم خانههای مسلمین تجاوز کرد و در پی تعقیب زنان گرجی برآمد، غافل از آنکه بسیاری از این زنان در زمان آغا محمد خان قاجار به ایران آورده شده و در پی حقانیت اسلام و تشیع و موقعیت مذهبی جامعه ایران مسلمان شده و ازدواج کرده و صاحب چندین فرزند شده بودند. حاج میرزا حسن حسینی فسایی مینویسد ...: « (گریبایدوف) اسرای گرجستان و ارمنستان را که از زمان قدیم در حرمسرا ی دولت و ارباب شوکت صاحب اولاد بودند از فرط غرور مطالبه مینمود».
جهانگیر میرزا هم در تاریخ خود آورده است که گریبایدوف زنان اهل اسلام را به زور و با حالتی توأم با ضرب و جرح به خانه خود برده، شبها نگهداری میکرد؛ که این اعمال او در نظر اهل اسلام ناپسند آمد.
از این بدتر آنکه زنان را در داخل سفارت وادار کردند تا از مذهب خود دست برداشته، اسلام را ترک کنند ولی آنان که از روی انگیزههای دینی و علاقه درونی، مذهب تشیع را برای خود برگزیده بودند با این تقاضا بشدّت مخالفت ورزیدند و به وسیله ذکر و دعا و خواندن قرآن آن هم با صدای بلند و به صورت جمعی تنفر خویش را از سفیر و همراهان اعلام داشته، کوشیدند فریاد استغاثه خود را به گوش علمای شهر برسانند.
حوادث اسفناکی که از سوی گریبایدوف و همکاران وی روی داد و ضمن آن اهالی مؤمن تهرانی تحت فشارهای سخت قرار گرفتند از نظر علمای ایران خصوصاً مجتهد ژرف اندیش و فقیه وارسته، میرزا مسیح تهرانی دورنبود و سکوت کارگزاران دربار قاجار نسبت به این وقایع اسف انگیز او را به شدت عصبانی نمود و به موجب بیانات افشاگرانه او و دیگر علمای مقیم تهران، شهر یکپارچه جوش و خروش گردید و حمیّت مذهبی و تعصب دینی زمینههای اقتدار شایان تحسینی را به وجود آورد. مردم و روحانیان با همبستگی بینظیر، برای سوزانیدن ریشه این تجاوز آماده شدند و علما وظیفه خود دیدند که از شرف دینی در مقابل آن شقاوت پیشگان دفاع کنند. طبیعی بود که مردم به سراغ مجتهد ی میروند که پیشتر با سخنان خردمندانه خود مخالفت خویش را با تجاوز و سلطه اعلام کرده بود و او کسی غیر از میرزا مسیح نبود. وی که نمونه کاملی از مراجع عامل، عالیقدر و زاهد بود موفق شد شکوه مذهب تشیع را به استکبار نشان دهد و غبار شرم و درماندگی از رخسار مردم شکست خورده ایران بزداید. حامد الگار مینویسد:
مقابلهای که بین مردم به رهبری میرزا مسیح و سفارت روس به وقوع پیوست حالتی از جنگ وستیر با دربار قاجار را به همراه داشت زیرا حکومت پیش از پیش در معرض اتهام، خیانت و همکاری با قدرتهای بیگانه بود.
سرانجام روز حادثه فرا رسید و مردم مسلمان تهران با هدایت علمای شیعه و فتوا ی میرزا مسیح مجتهد در روز ششم شعبان ۱۲۴۴ ق. در مسجد جامع شهر اجتماع کردند و از این کانون توحید و تقوا به سوی لانه فساد گریبایدوف روانه شدند تا حکم اسلام و فتوا ی میرزا مسیح را مبنی بر آزاد نمودن زنان مؤمن از دست سفیر شقی و بدرفتار، به اجرا درآورند. هدف میرزا مسیح در این ماجرای شکوهمند تنها موضوع چند زن گرجی و مشابه آن نبود بلکه مسأله اصلی بقای اسلام بود و نفی هرگونه سلطه و تجاوز. هنگامی که گروهی از شیعیان در منزل خویش آسایش ندارند و کارگزاران قاجار هم ذلیلانه به چنین آشفتگی تن دادهاند برای روحانی برجستهای چون میرزا مسیح تکلیفی بالاتر از این قیام وجود ندارد.
جمعیتی که به فرمان میرزا مسیح از مسجد جامع به سوی سفارت روس حرکت کرد در آغاز بیش از هزار نفر نبود ولی وقتی به در سفارت رسیدند رقم آنان به صد هزار نفر بالغ گردید.
آنان با خشم و هیجان، خواسته بر حق و منطقی خود را مبنی بر آزاد سازی زنان مطرح کردند امّا گریبایدوف به جای بردباری در مقابل مسلمانان خروشان دستور داد تا به وسیله تیراندازی جواب آنها را بدهند. بر اثر این تیراندازی نوجوان ۱۴ سالهای که بین جمعیت بود به شهادت رسید! مردم خشمگین جسد او را به مسجد ی در آن حوالی برده، بر سر نعشش به سوگواری پرداختند و برای گرفتن انتقام به سوی سفارت یورش بردند و با هجوم دسته جمعی در سفارت را باز کردند و با افراد سفارت درگیر شدند. بر اثر این نبرد خونین که در یک طرف گروهی مهاجم و مسلح و در سوی دیگر عدهای مسلمان معتقد بودند ۸۰ نفر از مردم در راه دفاع از حق و ایستادگی در مقابل تجاوز و اجرای حکم اسلامی و عملی ساختن فتوا ی مجتهد ی مبارز به شهادت رسیدند و ۳۸ نفر از ساکنان سفارت کشته شدند که در بین آنان جنازه گریبایدوف دیده میشد.
دولت روسیه در همین ایام بر سر مسأله اداره سرزمینهای تصرف شده عثمانی در بالکان و حقوق مسیحیان یونان با قوای عثمانی در حال نبرد بود و درچند مورد هم از عثمانی ها شکست خورده بود و چون در قیام مردم علیه سفارت روس تنها «مالتسف» دبیر اول سفارت از گزند حادثه جان سالم بدر برده و رفتار تحریک آمیز گریبایدوف را در دربار روس روشن کرده بود، از این نظر مصلحت ندید در این خصوص پافشاری نموده، درگیری تازه ایجاد نماید. از همین رو بر آن شدند که روش ملایمتری را پیش بگیرند. البته از سوی تزار روس درخواست شده بود که رهبر قیام (میرزا مسیح) دستگیر و تبعید شود که متأسفانه دربار ذلیل ایران بر طبق درخواست روس ها تصمیم به تبعید میرزا مسیح گرفت. وقتی خبر تبعید میرزا مسیح در تهران پیچید بار دیگر توفانی از خشم مردم برانگیخته شد.
تظاهرات وسیعی صورت گرفت و موج انسانها از معابر و خیابانها به راه افتادند و مخالفت خود را با این برنامه اعلام کردند. مزدوران قاجار به جای عملی ساختن خواسته مردم، به حملات وحشیانهای علیه آنان پرداخته، به ضرب و جرح مسلمانان اقدام کردند. سرانجام در هشتم صفر ۱۲۴۵ ق. میرزا مسیح را به مسجد شاه (مسجد امام خمینی کنونی) در تهران آوردند و وی را مجبور ساختند تا در انظار عمومی با مریدان و خانواده خود وداع کند، امّا به دلیل خشم و اعتراض اهالی تهران در آن روز موفق نشدند میرزا مسیح را به تبعید بفرستند و این ماجرا چند روزی به تعویق افتاد و در روز بیستم صفر ۱۲۴۵ این مجتهد خیراندیش شهر تهران را به مقصد عتبات عالیات ترک کرد. وی در یکی از آثار خود به ماجراهای سخت و سراسر رنج دوران تبعید اشاره دارد.
وفات
و سرانجام پس از عمری مجاهدت علمی و مبارزه انقلابی در راه احیای ارزشهای دینی و تلاش برای به ثمرنشستن منویات ارزشی و دغدغه های ایمانی انبیا و ائمه اطهار(ع) در سال ۱۲۶۳ هجری راهی سرای باقی گشت و به ملکوت اعلی شتافت.
عالم برجسته آن روزگار شیخ محمد حسن نجفی صاحب کتاب جواهر الکلام به همراه دیگر علمای نجف نماز را بر پیکر پاک آن عالم ربانی برپا داشتند و پیکرش را در جوار حریم حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ تدفین نمودند.
*منابع و پی نوشتها:
گلشن ابرار/ جلد1
پایگاه اطلاع رسانی دانشنامه جهان اسلام