جمعه ۲۳ آذر ۱۴۰۳ |۱۱ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 13, 2024
افراط گرایی در آسیای مرکزی

حوزه/ آسیای مرکزی به دلیل اهمیت راهبردی و نیز با توجه به عناصر بومی و محلی که درون خود دارد، در درازمدت به کانون‌های جغرافیای بحران‌زای هویتی و دینی تبدیل می‌شود، بسیاری از نیروهای افراط‌گرای دینی در ایجاد قلمرو دولت اسلامی"فانو" در آسیای مرکزی فعال بوده و همواره با دولت‌های مرکزی در این خصوص درگیری دارند .

به گزارش سرویس بین الملل خبرگزاری «حوزه»، پس از فروپاشی شوروی، کشورهای تازه استقلال‌یافته با دشواری­‌های زیاد و بی­‌سابقه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی رو‌به‌رو بودند؛ مشکلاتی مانند یافتن منابع جدید درآمد برای دولت­ ها که از یارانه­ های مسکو محروم شده بودند، مبارزه با فقر گسترده، تلاش برای کنترل مؤثر بر قلمروی کشور و در بعضی موارد تجربه جنگ داخلی یا جنگ با کشور همسایه و تهدیدهای امنیتی دیگر که احتمال سرریز شدن آن­ها به کشورهای دیگر وجود داشت. هم‌چنین مسایل هویتی، به ویژه هویت مذهبی و ملی، مهم­ترین پرسش بود که پیش روی دولت‌های آسیای مرکزی قرار داشته و دارد، به طوری که در بیش­تر نقاط آسیای مرکزی هنوز هم آن­ها را به چالش می­ کشد.

جمهوری­‌های آسیای مرکزی ناچار به خلق روایت­‌های ملی برای تحکیم استقلال و حاکمیت ملی بودند. تاریخ‌نگاران و قوم‌نگاران شوروی مواد لازم برای این مهم را تا اندازه­ زیادی فراهم کرده بود. با این حال، میان کشورهای تازه استقلال یافته، تفاوت‌های زیادی وجود داشت؛ برخی از این ملت­ها مانند گرجی­ ها مدت­ ها قبل از قرار گرفتن تحت سیطره روس­ ها، سابقه استقلال و حاکمیت داشته و در دوران شوروی نیز جنبش استقلال‌طلب در آن­ها حضور داشت؛ در نتیجه این تفاوت­ ها، کشورهای آسیای مرکزی با درجات متفاوتی از سردرگمی در قبال هویت ملی مواجه بودند. البته این کشورها به کمک مالی، نظامی و اقتصادی کشور دیگر نیاز داشته، اما باید گفت که آسیای مرکزی چیزهای نیز برای ارائه به کشورهای دیگر داشت، مانند منابع طبیعی، بازارهای بکر و هم چنین موقعیت ژئوپلتیک.

در سال‌های اولیه پس از اتحاد جماهیر شوروی، تحولاتی که در منطقه آسیای مرکزی رخ داد، برخی از قدرت‌های فرامنطقه‌ای و منطقه‌ای که تصمیم داشتند به عنوان بازیگر وارد عرصه آسیای مرکزی و قفقاز شوند، برای اینکه در ساختار قدرت منطقه سهمی داشته باشند، تلاش نمودند نفوذ و جایگاه خود را گسترش داده و با اتخاذ سیاست‌های مختلف نفوذی، به اهداف خود برسند، از این رو در سال‌های اولیه بعد از استقلال کشور‌های آسیای مرکزی از شوروی، با توجه به معطوف بودن روسیه به مشکلات داخلی خود، فرصتی برای بازیگران خارجی پیش آمد تا توان تاثیر گذاری بر بحران‌های منطقه و علایق مشترک فرهنگی، تاریخی و اقتصادی میان کشور‌های منطقه آسیای مرکزی با برخی همسایگان، برای تحقق اهداف خود و پرکردن خلاء قدرت در آسیای مرکزی به رقابت با یکدیگر بپردازند. [1]

لذا قدرت­ های جهانی و منطقه ­ای، به سرعت برنامه‌ریزی و تعیین دستور کار را برای تنظیم روابط خود با کشورهای آسیای مرکزی آغاز نمودند، این امر همراه با نفوذ فرهنگی بود که قدرت نرم و نفوذ فرهنگی در این منطقه همراه با کمک‌های مالی، نظامی و اقتصادی به این کشورها توسط قدرت­های جهانی و منطقه ­ای باعث گردید، هویت نوپا و در حال شکل ­گیری کشورهای آسیای مرکزی را نشانه گرفته و همراه با موارد فوق، صدور فرهنگ خود به کشورهای آسیای مرکزی را نیز در پی داشته باشد.[2]

دو عامل باعث مؤثر در مذهبی‌تر بودن مردم آسیای مرکزی

عامل نخست، قومیت است؛ به این معنا که بومیان آسیای مرکزی معمولا مسلمانان معتقد به مبانی دین اسلام هستند؛ در حالی که مناطقی که در آن روس‌ها و بومیان سکولار زندگی می‌کنند، مذهب نقش کم‌رنگ‌تری دارد. عامل دوم این که در این مناطق(مناطق مذهبی‌تر) جمعیت کشاورز زودتر از مثلا قزاقستان یا شمال قرقیزستان به زندگی یکجانشینی روی آورده‌اند و در نتیجه اسلام در آنجا ریشه‌های عمیقی دارد. این شکل‌گیری زود هنگام اسلام‌خواهی حول محور مسجد نشان می‌دهد جمعیت محلی، اسلام را ارائه‌دهنده راه حل برای رفع مشکلات می‌دانند.

در آسیای مرکزی ایدئولوژی نقش ویژه‌ای دارد

در طول دوران شوروی، نوع تفسیر کرملین از مارکسیسم و لنینیسم، ایدئولوژی رایج شد؛ تفسیری که به منظور مشروعیت بخشیدن به حکومت حزب کمونیست بود؛ به علاوه، ایدئولوژی شوروی به عنوان نظامی از قواعد رفتاری و نظامی از مراوده‌های استاندارد شده اجتماعی و روش سیاسی عمل می‌کرد.

این ایدئولوژی برخی شایستگی‌های خاص  سیاسی و اجتماعی را تشویق می‌کرد، از جمله وفادارای به سرزمین مادری، همبستگی میان کمونیست‌های بین‌الملل، عدالت اجتماعی، سخت‌کوشی، انضباط و تبعیت از حزب، افزون بر این، ایدئولوژی کمونیستی شوروی ادعا می‌کرد نماینده حق مطلق بوده که به رستگاری انسان رهنمون می‌شود. کمونیسم نقش یک دین سکولار را داشت که به مردم اتحاد جماهیر شوروی الهام شده بود. اگر چه کمونیسم یک ایدئولوژی غیربومی بود که چند سال پیش از وقوع انقلاب اکتبر به آسیای مرکزی وارد شد، توانست در این منطقه ریشه بدواند که تا حدودی به شدت تبلیغات شوروی باز می‌گردد. اما با فروپاشی شوری درسال 1991 میلادی سبب شد اعتبار کمونیسم به عنوان یک ایدئولوژی در نگاه اکثر مردم آسیای مرکزی از میان برود. در نتیجه آسیای مرکزی دچار یک خلاء ایدئولوژیک پسا شوروی است که به آسانی قابل اندازه‌گیری نیست اما وجود دارد.[3]

تاثیر اسلام در جنبه های سیاسی و اجتماعی آسیای مرکزی

اسلام با تاثیر خود بر هویت، رفتار، گرایش‌ها و شیوه زندگی مردم آسیای مرکزی، در جنبه‌های سیاسی و اجتماعی زندگی آنان رسوخ کرده است. در این منطقه تقریبا مساله‌ای مستقل از اسلام وجود ندارد. انفجار جمعیتی در آسیای مرکزی پدید نمی‌آید مگر در سایه تاثیر سنت‌های اسلامی بر زندگی خانوادگی؛ همچنین اسلام موجب جدایی مردم بومی از ساکنان روسی می‌شود، تقسیم کار بر اساس مرز‌های ملی  مذهبی ـ تاثیر می‌گذارد، تماس‌های اجتماعی  بین دو جامعه را کاهش می‌دهد و از مهاجرت مسلمانان جلوگیری می‌کند. بنابراین مشکل بتوان درباره اسلام آسیای مرکزی همچون پدیده‌ای مستقل بحث کرد. مطالعه انتزاعی اسلام، فرد را یا به مطالعه محدود درباره حضور افراد در مساجد و به جای آوردن شعایر می‌کشاند، یا از سوی دیگر او را در مرور مطالب اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ممکن محدود می‌کند. همه این مسائل نوعی همزیستی ملی ـ مذهبی، ترکیب یا اشتراک احساسات و علایق قوی و مذهبی را سبب می‌شود که در تمامی جنبه‌های وجودی آسیای مرکزی دوباره تجلی می‌یابد.

این همزیستی است که مسکو را در تلاش‌های خود به منظور یکپارچه کردن توده‌های در حال رشد مسلمانان آسیای مرکزی در یک قالب کلی ناکام می‌گذارد. ریشه واقعی این ناکامی در روحیه ناسیونالیستی ملهم از اسلام است که در منطقه شکوفا می‌شود. این وضع فرآورده نوعی  و پیش بینی نشده سیاست‌های شوروی در قبال ملیت‌ها و نتیجه مستقیم دست‌آورد‌های اقتصادی و اجتماعی این کشور در منطقه بود.[4]

مهندسی اجتماعی شوروی هویت‌های ملی را در آسیای مرکزی به وجود آورد، که اگر چه این هویت‌ها با موفقیت بر مردم تحمیل شد، هویت‌هایی نسبتا ضعیف باقی مانند. از بین رفتن گذشته کمونیستی و شکل‌گیری تاریخچه‌های جدید ملی که در تمام جمهوری‌های آسیای مرکزی رخ داد، نتایج قابل قبولی را به دنبال نداشت؛ جای تعجب نیست که هویت‌های ملی ایجاد شده در آسیای مرکزی دائما به واسته تماس‌های بین فرهنگی متحول شده‌اند؛ بنابراین، ملی‌گرایی تحمیلی دولت‌ها تنها توانست تا حدودی خلاء ایدتولوژیک پساشوروی را در منطقه پُر کند.

هویت جمعی مردم مسلمان آسیای مرکزی در مقابل ساکنان غیر مسلمان، بر پایه احساسات هویت مذتبی مسلمانان بنا شده است. در نظر مسلمانان بومی تفاوت چندانی در میان اغلب ساکنان منطقه وجود نداشت؛ روس‌ها، اوکراینی‌ها، گرجی‌ها و ارمنی‌ها و... همه در نظر آنها اروپاییانی با شیوه زندگی اروپایی بودند. از طرف دیگر، مسلمانان آسیای مرکزی همان شیوه زندگی شرقی خود را که ماملا با نوع زندگی ساکنان غیر مسلمان تفاوت داشت، حفظ کردند. فاصله بین جوامع اروپایی و مسلمان که در عرصه ملی و مذهبی هر دو به چشم می‌خورد، مجموعه ارزش‌های متضاد آنان را تشدید و تماس‌های دوجانبه آنان را محدود می‌کند، مراوده اجتماعی میان مسلمانان و روس‌ها در خارج از محل کار قدری محدود است، ازدواج بین آنها بسیار کم صورت می‌گیرد و ازدواج دختر مسلمان با روس‌ها هم تقریبا غیر ممکن است، اطاعت از منع شریعت در مورد چنین پیوند‌هایی آشکارا متداول بود.

در آسیای مرکزی، منطقه ای که چالش‌های هویتی و فرهنگی آن به طور جدی با سیستم جهانی ارتباط دارد، ایجاد چالش‌های جدید جهانی، خصوصا افراط‌گرایی دینی، در این منطقه حادتر به نظر می‌رسد؛ به طوری که افراط‌گرایی دینی، جدایی‌طلبی قومیت‌ها و جرایم سازمان یافته در آسیای مرکزی و قفقاز، زمینه‌های مناسب‌تری را پیدا کردند.[5]

نزدیکی به افغانستان و گسترش افراط گرایی مذهبی در آسیای مرکزی

در آسیای مرکزی یکی دیگر از عوامل بی‌ثبات کننده و ایجاد کننده چالش‌های هویتی و فرهنگی، نزدیکی منطقه به افغانستان است که باعث ایجاد سازمان‌های بین‌المللی افراط‌گرایی و گروه‌های رادیکال دینی در آسیای مرکزی شده است.

از منظر جغرافیایی نیز آسیای مرکزی منطقه ای استراتژیک است که در آن برای بازیگران بین‌المللی منافع بسیاری وجود دارد، چه از جهت قدرت جهانی مانند روسیه و چین و آمریکا، منطقه‌ای مانند ایران و پاکستان و ترکیه و چه از جهت سازمان‌های بین‌المللی مانند سازمان ملل متحد، ناتو، سازمان امنیت و همکاری اروپا و... .[6]

تاسیس دولت اسلامی فانو در آسیای مرکزی

بسیاری از نیروهای افراط‌گرای دینی در ایجاد قلمرو دولت اسلامی"فانو"[7] در آسیای مرکزی فعال بوده و همواره با دولت‌های مرکزی در این خصوص درگیری دارند و دولت‌های مرکزی نیز با اتخاذ تدابیر ضد افراط‌گرایانه در بسیاری از موارد حقوق مدنی جامعه را تضعیت می‌کنند؛ با این حال افراط‌گرایان دینی نیز عملا در قالب حملات تروریستی علیه نظام‌های مستقر در کشور‌های آسیای مرکزی فعالیت خاصی نداشته‌اند، به جز جنبش اسلامی ازبکستان(imu)، اما توانسته‌اند از وجود چالش‌های موجود در جامعه خود برای ایجاد بحران‌های هویتی، دینی و قومیتی استفاده نمایند.

آسیای مرکزی در درازمدت به کانون‌های جغرافیای بحران‌زای هویتی و دینی تبدیل می‌شود

آسیای مرکزی به دلیل اهمیت راهبردی و نیز با توجه به عناصر بومی و محلی که درون خود دارد، در درازمدت به کانون‌های جغرافیای بحران‌زای هویتی و دینی تبدیل می‌شود، به گونه‌ای که هر نوع تغییر فرآیند اجتماعی، فرهنگی و هویتی منجر به افراط‌گرایی مذهبی در آن می‌شود. بطوری که استقرار گروه‌های افراط‌گرای مذهبی در این منطقه و نیز قرابت ارضی برخی کشورهای آسیای مرکزی با افغانستان، علاوه بر تشدید قدرت گفتمان‌سازی و اعمال نفوذ جریان‌های افراط‌گرای مذهبی، موجب تشکیل یک کمربند امنیتی ـ سیاسی در این منطقه گردیده؛ سالیان متمادی سیطره شوروی بر آسیای مرکزی باعث شد تا دین، خصوصا دین مبین اسلام در آسیای مرکزی نسبت به بروز هویت خود و نیز کسب جایگاه شایسته خویش ناکام بمانند، اما با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، حرکت‌های جدی برای بازیابی هویتی، تمدنی و اعتقادی در منطقه مذکور انجام گردیده.

بلشویک‌ها نتوانسته‌اند رشد و سیر تکاملی دین را از آسیای مرکزی حذف نمایند

لذا می‌توان بیان داشت مطالعات قبل و بعد از فروپاشی شوروی نشان می‌دهد بلشویک‌ها نتوانسته‌اند رشد و سیر تکاملی دین را از آسیای مرکزی حذف نمایند. در این بین جریان‌های مختلف فکری و معرفتی ظهور کرده و کارکردهای مختلفی برای تقویت بنیه‌های هویتی، فکری و اعتقادی و ملی در منطقه به نمایش گذاشتند. که البته برخی نیز ریشه در افراط‌گرایی مذهبی داشته و با خشونت  چه در آسیای مرکزی و چه در خارج از مرز‌های این مناطق همراه بوده‌اند. بنابراین، بررسی ریشه‌ها و منابع فرهنگی، افراط‌گرایی مذهبی در آسیای مرکزی، نقش نهاد‌های مدنی و دولت‌ها در مبارزه با افراط‌گرایی مذهبی و جایگاه بازیگران خارجی در این عرصه و در راستای ترویج و یا مبارزه با پدیده افراط‌گرایی مذهبی از جمله مواردی است که در این تحقیق مورد توجه قرار می‌گیرد.

کشورهای آسیای مرکزی با درجات متفاوتی از سردرگمی دینی و فرهنگی که ریشه در هویت خواهی، مباحث قومیتی، فرهنگ دینی و حتی مباحث اقتصادی و معیشتی آنها داشت، مواجهه هستند؛ از یک طرف آسیای مرکزی به کمک مالی، نظامی و اقتصادی نیاز دارد، از سوی دیگر مباحثی مانند منابع طبیعی، بازارهای بکر و هم چنین موقعیت ژئوپلتیک نیز برای ارائه به کشورهای دیگر دارند.

گسترش روابط بازیگران خارجی، همراه با نفوذ فرهنگی در آسیای مرکزی بود

بنابراین قدرت ­های جهانی و منطقه ­ای، بعد از استقلال یافتن کشور‌های اقمار شوروی، تنظیم روابط خود با آنها را آغاز کردند، این گسترش روابط، همراه با نفوذ فرهنگی بود؛ قدرت نرم در این منطقه همراه با کمک­ های مالی، نظامی و اقتصادی به کشورهای استقلال یافته از اتحاد جماهیر شوروی، توسط قدرت­ های جهانی و منطقه‌ای، باعث گردید تا هویت فرهنگی و دینی نوپا و در حال شکل­ گیری آنها را نشانه گرفته و همراه با موارد فوق، صدور فرهنگ خود به کشورهای آسیای مرکزی را نیز در پی داشته باشد.

آسیای مرکزی همچنان در زیر سایه روسیه

روسیه آسیای مرکزی را جزو حیات خلوت سنتی خود تلقی می‌کند، عربستان بستر ترویج اندیشه‌های افراط‌گرایانه را مناسب ارزیابی می‌کند و پیوستگی و اشتراکات فرهنگی آسیای مرکزی با ایران آن را به نوعی زیرمجموعه جغرافیای فرهنگی ایران قرار می‌دهد، اروپا و آمریکا نیز از یک سو برای دستیابی به منافع اقتصادی و تجاری بی‌شمار در این مناطق و از سوی دیگر برای بازیگری در حیات خلوت روسیه و همچنین جلوگیری از توسعه نفوذ منطقه‌ای ایران به این آسیای مرکزی توجه می‌کنند.

آل سعود منبع تغذیه افراط گرایی مذهبی در آسیای مرکزی

در این میان برخی کشورها از جمله عربستان و آمریکا، برای تحقق اهداف خود، حمایت و تجهیز گروه‌های افراط‌گرای مذهبی را در سرلوحه اولویت‌های خود در ارتباط با این مناطق تعریف کرده‌اند. با این وجود، این همه واقعیت نیست، بلکه در کنار دخالت‌های خارجی، بایستی از زمینه‌های مساعد داخلی برای ترویج و گسترش افراط‌گرایی مذهبی در آسیای مرکزی نام برد. به عبارت دیگر، برآیند ضعف‌ها، مشکلات و نابسامانی‌های داخلی در کنار دخالت‌ها و نقش آفرینی بیگانگان در این مناطق توضیح دهنده واقعیت گسترش افراط‌گرایی مذهبی در آسیای مرکزی است.

 همچنین بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی در آسیای مرکزی مانند عربستان، قطر و حتی ترکیه برای توسعه جریان‌های افراط‌گرای مذهبی در منطقه، به تقویت و یا تضعیف جامعه، حکومت‌ها و همچنین نیروهای رقیب دینی در مقابل نیروهای مورد حمایتشان اقدام نموده‌اند. لذا می‌توان گفت کشور‌هایی که در تلاطم بحران دینی، فرهنگی و حتی اجتماعی به سر می‌برند، آمادگی مقابله با فرهنگ‌های وارداتی را ندارند، چه آن که از نوع غربی باشد و یا از نوع افراط‌گرایی مذهبی.

 

مرتضی اشرافی

 

 

[1].  واعظی محمود، ژئوپلیتیک بحران در آسیای مرکزی و قفقاز( بنیان‌ها و بایگران)، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، 1387.  ص 58-59  و همچنین افشردی محمد حسین، ژئوپلیتیک قفقاز و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، اهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی،  دانشکده فرماندهی و ستاد، 1381. ص 6.

[2]. ملکی، عباس، اسلام در آسیای مرکزی و قفقاز، بررسی نقش ایران، تهران، فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، سال ششم، دوره سوم، شماره 17، بهار 1376. ص 32.

[3].  کاراجیانس، امانوئل؛ اسلام گرایی در آسیای مرکزی، ترجمه موسسه مطالعات و تحقیقات بین‌المللی ابرار معاصر شعبه خراسان، قم، بوستان کتاب، 1391. ص 181- 183.

[4].   ابوالحسن شیرازی حبیب الله، ملیت‌های آسیای میانه، تهران؛ دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، 1370.  ص 241- 242، همچنین بنگرید به:  ریوکین، مایکل، حکومت مسکو و مسئله مسلمانان آسیای مرکزی، ترجمه محمودÛ Üرمضان‌زاده، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، 1366.  کارردانکوس، هلن، امپراتوری گسسته، ترجمه غلام علی سیار، تهران، نشر نو، 1366.  کارردانکوس، هلن، اسلام و مسلمانان در روسیه، ترجمه حسن حبیبی، تهران انتشارات قلم، 1357. حکیم اوغلو، اسمائیل،  مسلمانان روسیه، ترجمه سعید سخاوند، قم انتشارات پیام اسلام، 1355.

[5].  Андрей Валентинович Грозин, Религиозный экстремизм в Центральной Азии: основные общие причины появления, Мир Турецкой Коалиции, Август 16, 2017.

[6].  Терроризм в Центральной Азии , Экстремизм.ru, 2018,

[7].  مخفف از نام مناطق مجاور بزرگترین شهرستان‌های دره فرغانه  شامل فرغانه، اندیجان، نمنگان و اوش می‌باشد:

 ФАНО: аббревиатура происходит из названий регионов, прилегающих к наиболее крупным городам Ферганской долины - Фергана, Андижан, Наманган, ОШ.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha