سه‌شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ |۹ رمضان ۱۴۴۵ | Mar 19, 2024
کد خبر: 913460
۲۱ مرداد ۱۳۹۹ - ۰۷:۱۴
خطبه غدیر

حوزه/ بدیهی است کسی که به جهت بازخوانی و یادآوری آموخته های فراموش شده گذشته، متصدّی امر تدریس شده، منشأ ثمرات و تحوّلات علمی نخواهد شد. چنین شخصی محتاج تعلُّم (یاد گرفتن) است نه تعلیم (یاد دادن)؛ یادآوری نیازمند استفاده است نه افاده.

   به گزارش خبرگزاری حوزه، هیئت تحریریّه بحث جنجالی طلبگی کانون ادبیات عرب مدرسه علمیه مهدی موعود(عج) قم در  پیام رسان ایتا، فرازی از خطبه غدیر خم را در بوته نقد ادبی (لغتی، صرفی، نحوی و بلاغی) قرار داده است:

          

            بیان مقدّمه

  روشن است که علوم ادبی از جمله علومی می باشند که بدون فراگیری آن ها، نمی توان وارد علوم دیگر همچون «فقه» شد و به اظهار نظر پرداخت. به اذعان قریب به إتّفاق علماء یکی از مقدّماتی که برای اجتهاد و تفقُّه لازم و ضروری است، تحصیل علوم ادبی می باشد لکن آن چه که در عصر حاضر مشاهده می شود، این است که همچون «علم نحو»، از مرتبه أعلای خود تنزُّل داده شده است و این سبب شده است که دیدگان نسبت به این علومِ شریف، کم رنگ شوند تا جایی که مراجع عظام برای إحیای این امر و پر رنگ کردن چنین مطلبی، نسبت به اهمیّت ادبیات عرب و همچنین اهمیّت کاربردی نمودنِ ادبیات عرب در روایات و کلام وحی الهی، وارد میدان شده اند و سخنان خویش را به صورت متقن بیان کرده اند به عنوان نمونه حضرت آیت اللّه العظمی نوری همدانی(مدّ ظلّه العالی) در دیدار با طلّاب مدرسه علمیّه امام رضا(علیه السّلام) شهرستان جعفریّه قم، با تأکید بر یادگیری اصولی دروس صرف و نحو فرمود: «طلّاب برای این که در زمینه علوم دینی به موفقیّت برسند باید دروس صرف و نحو را به خوبی فرابگیرند چون صرف و نحو از دروس پایه‌ای حوزه علمیّه هستند» و یا خبر گزاری ایسنا در این باره گفته است: حضرت آیت اللّه العظمی نوری همدانی(مد ظلّه العالی) با بیان این ‌که متأسفانه برخی از طلّاب و فضلای علوم دینی توجُّه کافی بر علوم مقدّماتی حوزه علمیّه ندارند، تأکید کرد: ادبیات صرف و نحو از اموری هستند که باید اهتمام بسیار کاملی به آن دو داشته باشید؛ چرا که هر کس که ادبیات را به‌ خوبی نداند در واقع پایه و اساس خود را محکم نکرده است. وی ادامه داد: هر کس که به ادبیات (صرف و نحو) خوب نپردازد، پنجاه سال هم‌ درس بخواند به ‌جایی نخواهد رسید. ایشان با بیان این ‌که ادبیات فارسی و عربی خود را باید محکم و کامل ببندید، گفت: حتماً باید در سیر کاربردی این علوم پایه مفردات قرآن کریم را به ‌صورت کامل مورد تمرین قرار دهید. وی با بیان این ‌که هر درسی که می‌خوانید اگر کامل در ضمیر عملی ذهن شما قرار نگرفت دوباره به خواندن آن اهتمام بورزید، فرمود: در تمرین کاربردی صرف و نحو، اوّل کلّ کلمه را از حیث صیغه و مبدأ اشتقاق و تمام جزئیات آن مورد بررسی قرار دهید تا خوب قواعد را درک کنید؛ در مرحله دوّم باید ترکیب و جمله‌ بندی را خوب، عملی یاد گرفته و در آخر به ترجمه و تفسیر آن بپردازید. در پایان با بیان این‌ که این امور موجب می‌شود هم‌ قلم طلّاب و هم بیان طلّاب همچون چشمه جوشان شود، افزود: طلّاب علوم دینی امروز باید با اهتمام به این مقدّمات به نقطه تولید علوم نیاز روز برسند.

     از این رو در تحقیق حاضر درصدد آن هستیم که فرازی از خطبه رسول مکرّم اسلام(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) که در غدیر ایراد فرمودند را در قالبِ نقد ادبی بررسی نماییم تا در ضمنِ تفسیر و ترجمه آن، عظمت و جایگاه اصلی ادبیاتِ عرب در فهم روایی نیز برای عموم آشکار شود.

     بیان بحث

     مرحوم علّامه مجلسی(رَحْمَةُ اللّه علیه) در کتابِ شریفِ «بَحَارُ الأَنْوَار الجَامِعَة لِدُرَرِ أَخْبَارِ الأَئِمَّةِ الأَطْهَار» معروف به «بَحَارُ الأَنْوَار»  نسبت به «إمامت أَمِیْرُ المُؤْمِنِیْن حضرت علی بْن أَبی طالب(علیه السّلام)» روایتی را ذکر نموده اند؛ در بخشی از آن روایت به نقل از پیامبر أکرم(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) می فرمایند: ﴿مَعَاشِرَ النَّاسِ فَضِّلُوا عَلِیّاً فَإِنَّهُ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدِی مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَی ...﴾( ).

     به این بخش از روایت، می توان از زوایای متعدّدی نظر کرد و بحث را ادامه داد امّا در تحقیق حاضر، گوشه ای از مباحث آن را از حیثِ ادبی مورد بررسی قرار می دهیم؛

     طبق مقتضای این عبارت، لازم است بحث را در سه محور پیگیری نماییم: محور اوّل: بررسی عبارتِ ﴿مَعَاشِرَ النَّاسِ فَضِّلُوا عَلِیّاً فَإِنَّهُ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدِی مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَی ...﴾؛ در این محور بحث را در دو فقره ادامه خواهیم داد: فقره اوّل: ترجمه اجمالیِ روایت؛ فقره دوّم: ترجمه تفصیلیِ روایت؛ و در فقره دوّم نیز بحث از چهار دیدگاه در بوته نقد قرار خواهد گرفت: دیدگاه اوّل از حیث علم لُغَت؛ دیدگاه دوّم از حیث علم صرف؛ دیدگاه سوّم از حیث علم نحو؛ دیدگاه چهارم از حیث علم بلاغت و سپس ترجمه ای طبق تفسیر ادبی که مطرح شده است، بیان می گردد. محور دوّم: بیان تحقیق؛ محور سوّم: بیان خاتمه. بنابراین نقشه کلّی ادامه بحث این چنین است:

محور اوّل: بررسی عبارتِ ﴿مَعَاشِرَ النَّاسِ فَضِّلُوا عَلِیّاً فَإِنَّهُ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدِی مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَی ... ﴾:

     بیان گردید بحث در این محور، در دو فقره مطرح می شود: فقره اوّل: ترجمه اجمالیِ روایت؛ فقره دوّم: ترجمه تفصیلیِ روایت؛

   بیان فقره اوّل یعنی ترجمه اجمالیِ روایت

     یکی از مهمّ ترین رسالت های نبیّ مکرّم اسلام حضرت محمّد(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) در روز غدیر، معرّفی امام علی(علیه السّلام) به عنوان رهبر اسلام، امام أُمّت و سکّان هدایتِ بشریّت بعد از وی، بوده است تا جایی که خداوند متعال نسبت به این قضیّه در قرآن کریم سوره «مائدة»، لحن آیه «۶۷» را در قالب «تهدید» آورده اند( ) و می فرمایند: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ»( ). البته مفسّرین نیز آیه مذکور را از جهاتی مورد کنکاش قرار داده اند که در این باره به نظر می رسد تفسیر «نمونه»( ) تصویری واضح از آن ها را به متعلِّم ارائه می نماید. در بخشی از این سخنرانی، پیامبر(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) رو به مردم عرضه داشتند: «ای مردم! علی]علیه السّلام[ را برتری دهید زیرا همانا برترین مردم از مذکّر و مؤنث بعد از منِ رسول، علی]علیه السّلام[ می باشد».

     ناگفته نماند که بنابه آیه شریفه که فرمود: «و مَا یَنْطِقُ عَنِ الهَوَی * إنْ هُوَ إلَّا وَحْیٌ یُوْحَی»( ) این بیان رسول(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) که فرمودند: «مَعَاشِرَ النَّاسِ فَضِّلُوا عَلِیّاً فَإِنَّهُ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدِی مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَی ...» چیزی جز وحی الهی نیست تا جایی که در آیه شریفه «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» تصریح دارد که ولایت امام علی(علیه السّلام) و جانشینی ایشان دستور و وحی الهی است.

بیان فقره دوّم یعنی ترجمه تفصیلیِ روایت

     بحث در این زمینه را از چهار دیدگاه بررسی می نماییم: دیدگاه اوّل از حیث علم لُغَت؛ دیدگاه دوّم از حیث علم صرف؛ دیدگاه سوّم از حیث علم نحو؛ دیدگاه چهارم از حیث علم بلاغت.

            دیدگاه اوّل از حیث علم لُغَت

     در این دیدگاه بررسی کلمات «مَعْشَر»، «فَضْل» و «النَّاس» در جهت کشف مراد متکلّم لازم می باشد؛

۱)   بررسی کلمه «مَعْشَر»

     جناب فیومی در کتاب لغت «المِصْبَاحُ المُنِیْر» ذیل کلمه «مَعْشَر» می فرماید:  «و (الْمَعْشَرُ) الْجَمَاعَةُ مِنَ النَّاسِ و الْجَمْعُ (مَعَاشِرُ) ...»( ) یعنی در نگاه اهل محاوره عربی، کلمه «مَعْشَر» به «جماعتی از مردم» اطلاق می گردد و جمع آن به صورت «مَعَاشِر» استعمال می شود در نتیجه استعمال این کلمه به صورت جمع از جانب رسول مکرّم اسلام(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم)، گویای آن است که مخاطبین رسول، جماعت و گروهی نبوده اند بلکه جماعت هایی و گروه هایی بوده اند.

۲)   بررسی کلمه «فَضْل»

مرحوم راغب اصفهانی در کتاب لغت خویش ذیل کلمه «فَضْل» می گویند:

     «و «الْفَضْلُ»‏ إذا استعمل لزیادة أحد الشّیئین علی الآخر فعلی ثلاثة أضرب: ۱) فضل من حیث الجنس کفضل جنس الحیوان علی جنس النّبات؛ ۲) و فضل من حیث النّوع کفضل الإنسان علی غیره من الحیوان و علی هذا النحو قوله: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ‏»( )   إلی قوله: «تَفْضِیلًا»؛ ۳) و فضل من حیث الذّات کفضل رجل علی آخر.

     فالأوّلان جوهریّان لا سبیل للناقص فیهما أن یزیل نقصه و أن یستفید الفضل کالفرس و الحمار لا یمکنهما أن یکتسبا الفضیلة التی خصّ بها الإنسان و الفضل الثالث قد یکون عرضیّا فیوجد السّبیل علی اکتسابه و من هذا النّوع التّفضیل المذکور فی قوله: «وَ اللَّهُ‏ فَضَّلَ‏ بَعْضَکُمْ عَلی‏ بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ‏»( ) ...»( )

     توضیح بیان فوق آن که ‏هر گاه واژه‏ «فَضْل» برای افزونی یا زیادی یک چیز بر دیگری به کار رود بر سه قسم است: ۱) فضل و زیادی از نظر جنس همانند فضیلت جنس حیوان بر جنس گیاه؛ ۲) فضل و زیادی از نظر نوع مثل فضیلت انسان بر غیر خود از حیوان و جاندار و بر این مثال آیه: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ‏ و حَمَلْنَاهُمْ فِی البَرِّ و البَحْرِ و رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ و فَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیْرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا» است؛ ۳) فضل و برتری از جهت شخص مانند برتری شخصی بر شخص دیگر.

     فضیلت یک جنس بر جنس دیگر و فضیلت یک نوع بر نوع دیگر ذاتی می باشند و هیچ راهی برای موجودی که در این دو مورد، ناقص می باشد وجود ندارد که نقص خود را بر طرف کند و فضیلتی کسب کند مانند «اسب و الاغ» که توانایی و قابلیّت این را که بتوانند فضیلتی که مختصّ به انسان است را کسب کنند، ندارند؛ فضیلت شخصی بر شخص دیگر گاهی وقت ها عارضی است( ) در نتیجه راهی برای کسب این فضیلت عارضی وجود دارد مانند تفضیلی که در این آیه شریفه ذکر شده است: «وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلی‏ بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ فَمَا الَّذینَ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزْقِهِمْ عَلی‏ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَهُمْ فیهِ سَواءٌ أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ»( ).

     با توجُّه به این بیان گفته می شود: ظاهراً مادّه «فَضْل» در روایتِ مذکور، دلالت بر قسم سوّم (فضیلت شخصی) می نماید یعنی پیامبر اکرم(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) با بهره گیری از این مادّه در دو تعبیر «فَضِّلُوا» و «أَفْضَلُ» درصدد بوده اند که بگویند: «علی(علیه السّلام) از لحاظ فضیلت شخصی، بر دیگران برتری دارند و لذا مردم هم می بایست ایشان را از این جهت برتری دهند».

     صاحب کتاب «لسان العرب» نسبت به لازم و متعدّی بودن این کلمه فرموده است: « «فَضل»: الفَضْل‏ و الفَضِیلة معروف: ضدُّ النَّقْص و النَّقِیصة و الجمع‏ فُضُول‏؛ … و قد فَضَلَ‏ یَفْضُلُ‏ و هو فاضِل‏ و رجل‏ فَضَّال‏ و مُفَضَّل‏: کثیر الفَضْل … و یقال: فَضَلَ‏ فلان علی فلان إِذا غَلَبَ عَلَیْهِ. و فَضَلْتُ‏ الرجلَ: غَلَبْتُهُ؛ …»( ) با این وجود دانسته می شود که «فَضَلَ یَفْضُلُ فَضْلَاً و فَضِیْلَةً» در ثلاثی مجرّد هم به صورت لازم نزد اهل محاوره استعمال گشته است و هم به صورت متعدّی و در ما نحن فیه از آن جایی که پیامبر اکرم(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم)، حیثیّت وقوعی (مفعول به) را ذکر کرده اند، کشف می شود که کلمه «فَضِّلُوا» به صورت متعدّی مراد است.

۳)         بررسی کلمه «النَّاس»

     صاحب «الفروق اللُّغَوِیَّة» در دلالت کلمه «النَّاس» می فرمایند: «أَنَّ النَّاسَ هُم الإِنْسُ خَاصَّةً ...» ( ) یعنی قطعاً این کلمه از دید اهل محاوره، فقط بر انسان ها دلالت می کند لکن در این باره جناب جوهری در «الصّحاح» می فرمایند: «و النَّاسُ قَدْ یَکُوْنُ مِنَ الإِنْسِ و مِنَ الجِنِّ ...»( ) یعنی تعبیر «النّاس» بر دو گروه اطلاق می شود: یکی انسان و دیگری جنّ؛ از طرفی صاحب «المِصْبَاحُ المُنِیْر» در این زمینه فرموده اند: «إِسْمٌ وُضِعَ لِلجَمْعِ کَالقَوْمِ ...»( ) در نتیجه گفته می شود: گرچه تعبیر «النّاس» در روایت مذکور، بنا به ظهور اولیّه آن فقط شامل جمعی از انسان ها می شود لکن دلیلِ روایی موجود است که سبب می شود از ظهور اولیّه رَفْع ید نماییم و دایره دلالت آن در این روایت را عامّ تر لحاظ کنیم و آن این که در کتاب «أسرار آل محمّد(علیهم السّلام)» آمده است که امام علی(علیه السّلام) فرمودند: «پیامبر(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ) به من خبر داد که ابلیس و رؤسای اصحاب اش هنگام منصوب کردن آن حضرت مرا به امر خداوند در روز غدیر خم حاضر بودند؛ آن حضرت به مردم خبر داد که من نسبت به آنان از خودشان صاحب اختیار ترم و به ایشان دستور داد که حاضران به غایبان برسانند؛ (در آن روز) شیاطین و مریدان از اصحاب ابلیس رو به او کردند و گفتند: «این‏ أُمّت‏، مورد رحمت‏ قرار گرفته و حفظ شده‏اند و دیگر تو و ما را بر اینان راهی نیست چرا که پناه و امام بعد از پیامبرشان به آنان شناسانده شد». ابلیس غمگین‏ و محزون رفت»( ). روشن است تعبیر به «حاضر شدند» و تعابیری دیگر همچون «ابلیس غمگین و محزون رفت»، گویای حضور ابلیس و رؤسای اصحاب آن در مجلس بوده و یکی از مخاطبان سخنرانی پیامبر اکرم(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) در روز غدیر به حساب می آمدند بنابراین مخاطب پیامبر اکرم(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) عامّ بوده و کلمه «النَّاس»، جمعی از هر دو گروهِ «إِنْس» و «جِنِّ» را دربر می گیرد.

            دیدگاه دوّم از حیث علم صرف

     در این دیدگاه به بررسی دو کلمه «فَضِّلُوا» و «أَفْضَلُ» خواهیم پرداخت؛

۱)         بررسی کلمه «فَضِّلُوا»

     به اعتقاد علمای علم صرف، کلمه «فَضِّلُوا»، فعل معلوم و امر صیغه جمع مذکّر مخاطب (صیغه «۹» فعل امر) و از ریشه «فَضْل» می باشد و در باب «تفعیل» که از ابوابِ اختصاصی ثلاثی مزید است، به کار گرفته شده است تا در حقیقت متکلّم بلیغ بتواند معنایی که با استفاده از ابواب ثلاثی مجرّد قابل انتقال به مخاطب نیست را به واسطه استفاده از این باب، به مخاطب منتقل کند. جناب «مصطفی غلائینی» در کتاب «جامع الدُّروس العربیة» نسبت به معانیِ غالبی باب «تفعیل» می فرمایند: «و بَابُ «فَعَّلَ» یَکُوْنُ لِلتَّکْثِیْرِ و لِلتَّعْدِیَةِ غَالِبَاً فَالتَّکْثِیْرُ یَکُوْنُ فِی الفِعْلِ نَحْو: «طَوَّفْتُ و جَوَّلْتُ» أی أَکْثَرْتُ مِنَ الطَّوَافِ و الجَّوَلَانِ و فِی الفَاعِلِ نَحْو: «مَوَّتَتْ الإِبِلُ» أی کَثُرَ فِیْهَا المَوْتُ و فِی المَفْعُوْلِ نَحْو: «غَلَّقَتِ الأَبْوَابَ»( ) أی أَبْوَابَاً کَثِیْرَةٌ»( ) یعنی «معانی غالبیِ باب «فَعَّلَ، یُفَعِّلُ، تَفْعِیْل» نزد اهل لسان عربی، «تکثیر» و «تعدیه» می باشد». معنای «تعدیه» همانند «فَرِحَ زیدٌ: زید خوشحال شد» = «فَرَّحَ بکرٌ زیداً: بکر زید را خوشحال کرد» و معنای «تکثیر» همانند «طَوَّفَ زیدٌ الکَعْبَةَ: زید زیاد عمل طواف را نسبت به کعبه محقّق کرد»؛ سپس می فرماید: معنای تکثیر گاهی نسبت به مادّه فعل نزد اهل محاوره ثابت شده است همانند «طَوَّفْتُ و جَوَّلْتُ» یعنی مادّه طواف و جولان از فاعل بسیار صادر شده است و گاهی نسبت به مادّه فعل به همراه فاعل نزد اهل محاوره ثابت شده است همانند «مَوَّتَتْ الإِبِلُ» یعنی حدوث مَوْت بسیار بر شتر محقّق شد و این یعنی شتر های بسیاری نیز مرده اند و گاهی نسبت به مادّه فعل به همراه مفعول نزد ایشان ثابت گردیده است همانند «غَلَّقَتِ الأَبْوَابَ» یعنی حدوث بستن در ها بسیار محقّق شده است و این یعنی این که در های زیادی بسته شده اند( ).

     نسبت به عبارت «فَضِّلُوا عَلِیّاً» می توان دو احتمال بیان نمود به این صورت که اگر این عبارت از «فَضَلَ عَلِیٌّ(علیه السّلام)  عَلَی کُلِّ شَخصٍ: علی(علیه السّلام) بر هر شخصی با فضیلت شد» باشد، آن گاه به سبب رفتن به باب «تقعیل» دارای معنای تعدیه می شود یعنی «علی(علیه السّلام) را می بایست بر هر شخصی فضیلت دهید» و اگر از «فَضَلْتُ عَلِیّاً(علیه السّلام): علی(علیه السّلام) را فضیلت دادم» باشد، آن گاه به سبب رفتن به باب «تفعیل» دارای معنای تأکید و مبالغه معنای ثلاثی مجرّد می شود یعنی «قطعاً و بدون شکّ می بایست علی(علیه السّلام) را فضیلت دهید».

۲)         بررسی کلمه «أَفْضَلُ»

     نسبت به مبحث عاملیّت «افعل تفضیل» معرکه آراء است لکن علماء نسبت به تعریف آن إتّفاق نظر دارند مثلاً در کتاب «التّطبیق الصّرفی» آمده است: «تَستعملُ العربیّةُ للتَّفضیل «إسْمَاً» یُصاغُ عَلی وزن «أَفْعل» لِلدَّلَالَةِ عَلَی أنَّ شَیْئَیْن إِشترکا فِی صِفَةٍ مُعَیِّنَةٍ زادَ أَحدُهمَا عَلَی الآخرِ فِیْها مثل: خلیلٌ أَعْلَمُ مِنْ سعید ]فِقْهَاً[ و أفضل مِنْهُ ]خُلْقَاً[»( ) به تعبیری زمانی که عرف اهل محاوره درصدد این هستند که: «دو امر در یک وصفی مشترک بوده و یکی از آن ها در آن وصف نسبت به دیگری زیادت دارد» را به مخاطبِ خود بفهمانند، اسمی را بر همانند وزن «أَفْعَل» می آورند همچون «خلیلٌ أَعْلَمُ مِنْ سعید ]فِقْهَاً[ و أفضل مِنْهُ ]خُلْقَاً[». در این مثال دو لفظِ «أَعْلَمُ» و «أفَضْلُ» بر وزن «أَفْعَل» بوده و اسم تفضیل می باشند و درصدد بیان این مطلب هستند که خلیل و سعید هر دو در وصف «عِلْم» و «فَضْل» مشترک بوده و خلیل نسبت به سعید در وصف «عِلْم» از حیث فقه و در وصف «فَضْل» از حیث خُلْق، زیادت دارد یعنی در نگاه عرف، دو نوع إتّصاف در اسم تقضیل نهفته است: یکی إتِّصاف عامّ که عبارت است از اشتراک دو طرف در اصل وصف و دیگری إتِّصاف خاصّ که عبارت است از زیادی یک طرف بر طرفِ دیگری.

     طبقِ این تعریف، ارکان اسم تفضیل عبارتند از: ۱) «مُفَضَّل»؛ ۲) «مُفَضَّلٌ عَلَیْهِ»؛ ۳) «ادات تفضیل (صیغه تفصیل)» ۴) «متعلّق تفضیل (وصف)»؛ ۵) «حیثیّت تفضیل» همانند «زیدٌ أَعْلَمُ مِنْ بکرٍ نَحْوَاً» ---> مُفَضَّل: «زید»؛ مُفَضَّلٌ عَلَیْهِ: «بکر»؛ ادات تفضیل (صیغه تفصیل): «وزن أَفْعَل»؛ متعلّق تفضیل (وصف): «عِلْم» و حیثیّت تفضیل: «نَحْوَاً» یعنی زید و بکر در وصف «عِلْم» مشترک هستند لکن زید نسبت به بکر در این وصف از حیث علم نحو زیادت دارد؛

     از طرفی بیان شده است که اسم تفضیل به «سه صورت» استعمال می شود: یکی این که به همراه «مِنْ» استعمال شود همانند مثال هایی که ذکر گردید؛ دیگری آن که با «ال» استعمال شود همانند «زیدٌ الأَعْلَمُ» و سوّم این که به صورت اضافه استعمال شود همانند «هَذِهِ أَتْقَی إِمْرَأَةٍ» و «هَذَا أَتْقَی النَّاسِ»( ). البته لازم به ذکر است که شدّت دلالت زیادتِ مُفَضَّل بر مُفَضَّلٌ عَلَیْهِ در هر سه نوع از این استعمالاتِ، فرق می کند به همین جهت می بینیم برخی از صاحبان کتب در رابطه با معادل سازی هر کدام از آن ها در زبان فارسی، چنین بیان داشتند: «اسم تفضیل عربی، بر صفت تفضیلی «تر» و هم بر صفت عالی «ترین» در فارسی دلالت می کند؛ اگر با «مِنْ» به کار رود، صفت تفضیلی و اگر اضافه شود، صفت عالی است و اگر با «ال» استعمال شود، هر دو احتمال در آن جایز است مانند «أَعْظَمُ مِنَ الجَبَلِ: عظیم تر از کوه»، «أَعْظَمُ جَبَلٍ: عظیم ترین کوه»، «الجَبَلُ الأَعْظَمُ: کوه عظیم تر؛ عظیم ترین»( ).

     با لحاظ آن چه گذشت، نسبت به عبارتِ «أَفْضَلُ النَّاسِ» گفته می شود: مفَضَّل: «علی(علیه السّلام)»؛ مُفَضَّلٌ عَلَیْهِ: «النَّاس»؛ ادات تفضیل (صیغه تفصیل): «وزن أَفْعَل»؛ متعلّق تفضیل (وصف): «فَضْل»؛ حیثیّت تفضیل: «این رکن در روایت بیان نشده است و به نظر می رسد طبق قرینه روایت غدیر، حیثیّت تقضیل به صورت مطلق در امور لحاظ شده است یعنی عَلِیٌّ أَفْضَلُ النَّاسِ فِی جَمیعِ الأُمور» یعنی هم علی(علیه السّلام) و هم گروه إنْس و جِنّ در وصفِ «فَضْل» مشترک هستند لکن علی(علیه السّلام) نسبت به مردم در وصف «فَضْل» از تمام حیثیّات همچون «خلیفه» زیادت دارد به عبارتی «علی(علیه السّلام) از تمام جهات، برترین و بهترین إِنْس و جِنّ می باشد». ظاهراً کسانی که عقلِ سلیم و به دور از کنیه دارند با شنیدنِ این عبارت یعنی «أَفْضَلُ النَّاسِ»، به ولایت و امامت علی(علیه السّلام) اذعان می کنند زیرا عقولِ عقلایِ عالم از میانِ «خوب» و «خوب تر» درجه أعلاء یعنی «خوب تر» را انتخاب می کنند و از طرفی پیامبر(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) با استفاده از اسلوب تقضیل درصدد بیان درجه أعلاء بوده است لذا عقل میان علی(علیه السّلام) و برخی که خود را به عنوان خلیفه بعد از رسول(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) منصوب کردند، علی(علیه السّلام) را انتخاب می کند.

            دیدگاه سوّم از حیث علم نحو

     در این دیدگاه به واکاوی از چهار مطلب خواهیم پرداخت: یکی عبارت: «مَعَاشِرَ النَّاسِ»؛ دیگری عبارت: «فَضِّلُوا عَلِیّاً»؛ سوّم عبارت: «فَإِنَّهُ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدِی مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَی» و چهارم تعبیر «ال» در «النَّاس» در دو عبارت مذکور؛

۱)         بررسی عبارت: «مَعَاشِرَ النَّاسِ»

     یکی از مباحثی که در حیطه علم بلاغت مورد بررسی قرار می گیرد، بحث از «ذکر و حذف» می باشد زیرا چنین بحثی ارتباطِ مستقیمی با حال و مقتضای حال دارد لکن علمای علم نحو نیز به مناسبت های مختلف آن را در کتب نحوی خود مطرح کرده اند. بحث «مُنَادَیٰ» از جمله مباحثی است که نحویُّون بحث «ذکر و حذف» را در آن جاری نموده اند تا جایی که صاحب «الجدول فِی إعراب القرآن» فرموده است: «قَالَ النَّحْویُّون: إِنَّهُ یَجُوزُ حَذْفُ أَدَاةِ النِّداءِ و تَقْدِیرُهَا و قَدْ وَرَدَ ذَلِکَ فِی الآیَةِ الکَرِیْمَة بِقَوْلِهِ تَعَالَی: «یُوْسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا»( ) و فِی آیاتٍ أُخْری کَقَوْلِهِ تَعَالَی: «رَبَّنَا لَا تُؤَخِذْنَآ إِنْ نَسِیْنَآ أَوْ أَخْطَأْنَا»( ) أی یَا رَبَّنَا و هَذَا کَثِیْرٌ و شَائِعٌ فِی أَسَالِیْبِ العَرَبِ و أَدَاةُ النِّدَاءِ المَحْذُوْفَةِ المُقَدَّرَةِ هِیَ «یَا» لِکَوْنَها أَشْهَرَ أَدَوَاتِ النِّدَاءِ ...» ( ) به عبارتی نحویُّون اذعان دارند که: «حذف ادات نداء و مقدَّر دانستن آن»، جایز است زیرا چنین امری در استعمالات اهل محاوره عربی شائع و زیاد است مثلاً در قرآن کریم که فرمود: «رَبَّنَا لَا تُؤَخِذْنَآ إِنْ نَسِیْنَآ أَوْ أَخْطَأْنَا»، تعبیر «رَبَّنَا» منادی لحاظ شده است و حرف نداء، حذف و در تقدیر گرفته می شود و از آن جا که میان ادات نداء، حرفِ «یا» به عنوان مشهورترین( ) آن ها شناخته شده است لذا در صورتی که حرف نداء حذف شود، تنها حرفی که می توان در تقدیر گرفت، حرف «یا» است؛

     از طرفی مرحوم شیخ بهایی در کتاب شریفِ «صمدیّة» نسبت به تعریف «مُنَادَیٰ» می فرمایند: «هُوَ المَدْعُوُّ بِـ«أیَا» أَوْ «هَیَا» أَوْ «أَیْ» أَوْ «وَا» مَعَ البُعْدِ و «بِالهَمْزَةِ» مَعَ القُرْب و بِـ«یَا» مُطْلَقَاً»( ) یعنی منادی اسمی است که بعد از حروف نداء واقع شده و توسُّط منادِی مورد نداء واقع می شود و با توجُّه به قُرْب و بُعْد مخاطب، می تواند از حروف نداء بهره ببرد لذا اگر درصدد است شخصی که بعید (دور) است را مورد نداء قرار دهد، از حروفِ «أیَا»، «هَیَا»، «أَیْ» و یا «وَا» استفاده می کند و اگر درصدد است شخصی که قریب (نزدیک) است مورد نداء قرار دهد، از حرفِ «همزه (أ)» استفاده می کند البته در این میان، حرفِ «یا» میانِ بعید و قریب مشترک است؛

     از طرفی دیگر بنا به اذعان ایشان منادی بر «۵» قسم است: ۱) منادای مفرد معرفه همانند «یَا زیدُ»؛ ۲) منادای نکره مقصوده همانند «یَا رجلانِ»؛ ۳) منادای نکره غیر مقصوده همانند «رجلاً»؛ ۴) منادای مضاف همانند «یا عبدَ اللّهِ»؛ ۵) منادای شبه مضاف همانند «یَا طالعاً جبلاً» و از میان آن ها، موردِ سوّم، چهارم و پنجم را معرب و منصوب می داند و دو مورد ابتدایی را مبنی بر رفع می داند.( )

     به نظر می رسد عبارتِ «مَعَاشِرَ النَّاسِ»، منادای مضاف و منصوب می باشد و حرف نداء در این عبارت، «یا» خواهد بود زیرا گفته شد: «از میان حروف نداء، حرف «یا» أُمّ البَابِ است» یعنی أُمّ البَابِ بودنِ «یا»، قرینه بر این می شود که در ما نحن فیه اصل کلام، «یَا مَعَاشِرَ النَّاسِ» بوده است سپس منادِی با لحاظ مقتضای حال، آن را حذف نموده است و سَیَأْتِی تَوْضِیْحُهُ فِی المَنْظَرِ الرَّابِع (دیدگاه چهارم) إِنْ شَاءَ اللّه.

     بر فرض مقدّر نمودنِ حرف «یا» گفته می شود: این حرف دلالت بر قریب بودنِ مخاطبین پیامبر(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) می کند زیرا به نظر می رسد از آن جایی که مسأله ابلاغ نزد پیامبر(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) از اهمیّت به سزایی برخوردار بود لذا «النَّاس» را نزدیک خود کرده تا سخنان ایشان به طور واضح به گوش آن ها برسد تا هیچ راهی برای انکار نباشد که مثلاً بعداً بگویند: «چون دور از شما بوده ایم لذا آن چه که در غدیر خم فرمودید را نشنیده ایم».

     البته به مقتضای قاعده ای که در آن بیان شده است: «جمع مضاف ظهور در عموم دارد»( ) و همچنین به مقتضای جمع بودن تعبیر «مَعَاشِر» و این که «مَعَاشِر» در خطبه مدّ نظر به «النَّاس» اضافه شده است، لازم است گفته شود: «افرادی که در روز غدیر حضور داشتند بیشتر از «۳» گروه بوده اند یعنی مخاطبین پیامبر اکرم(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) از شهر ها و طوائف مختلفی بوده اند».

۲)         بررسی عبارت: «فَضِّلُوا عَلِیّاً»

     با تفحُّص میان افعالی که اهل محاوره عربی استعمال کرده اند و مقایسه آن ها با یک دیگر، در می یابیم که هر فعلی بنا به مقتضای خود، معنایی را به مخاطب منتقل می نماید. توضیح آن که افعال در یک تقسیم بندی به دو دسته می باشند: گاهی تحقُّق آن فعل در عالم خارج، به گونه ای است که می بایست از شیء ای صادر شود همانند فعل «ضَرَبَ» که برای تحقّق آن در عالم خارج، نیازمند صادر کننده ای مثل «زید» است: «ضَرَبَ زیدٌ» و گاهی تحقّق آن فعل در عالم خارج، به گونه ای است که نیازمند صادر کننده ای نیست بلکه می بایست بر شی ای عارض( ) شود همانند فعل «عَرِفَ» که برای تحقّق آن در عالم خارج، نیازمند صادر کننده همانند «ضَرَبَ» نیست بلکه نیازمند شیء ای است که «معرفت» بر آن عارض شود و حلول کند: «عَرِفَ زیدٌ» که معرفت بر زید عارض شده و حلول کرده است به خلاف «ضَرَبَ» که زید آن را صادر می کند نه این که بر او عارض شود و حلول کند؛ همچنین هر دو کدام از آن ها بر دو دسته هستند: دسته اوّل: «صُدُوْرِیّ مَعَ¬ الوُقُوْع و حُلُوْلِیِّ مَعَ¬ الوُقُوْع» یعنی افعالی که جنبه صدوری و حلولی دارند برای تحقَّق آن ها در عالم خارج علاوه بر فاعل، نیازمند مفعول به هم هستند: مثال برای افعال صدوری: «ضَرَبَ زیدٌ بکراً»؛ مثال برای افعال حلولی: «عَرِفَ زیدٌ بکراً»؛ دیگری «صُدُوْرِیُّ المَحْض و حُلُوْلِیُّ المَحْض» یعنی افعالی که جنبه صدوری و حلولی دارند برای تحقّق آن ها فقط نیازمند فاعل هستند: مثال برای افعال صدوری: «ذَهَبَ زیدٌ»؛ مثال برای افعال حلولی: «حَزِنَ زیدٌ»؛ نمودار بحث از این قرار است:

     غرض آن که فعلِ «فَضِّلُوا» از نوع افعالِ «صُدُوْرِیّ مَعَ¬ الوُقُوْع» می باشد در نتیجه «واو»، فاعل لحاظ می گردد و «عَلِیّاً» مفعول به و کلّ جمله نیز محلّی از اعراب ندارد زیرا جواب نداء می باشد در نهایت معنای عبارت این گونه می شود: «حدثِ برتری از مردم باید در عالم خارج صادر شود و کسی که این برتری بر آن واقع می شود، «علی(علیه السّلام)» باشد». به تعبیری پیامبر اکرم(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) گروه هایی از إِنْس و جِنّ را مورد خطاب قرار می دهند و می فرمایند: «باید در عالم خارج، صفتِ برتری دادنِ علی(علیه السّلام) را صادر و محقّق نمایید».

۳)         بررسی عبارت: «فَإِنَّهُ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدِی مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَی»

     دکتر «امیل بدیع یعقوب» در بحث از حرف «فاء» می فرماید: «تَأْتِی بِسَبْعَةِ أَوْجُهٍ: ۱) حرفِ عطف؛ ۲) حرفِ استئناف؛ ۳) حرفِ رابطٍ لِجوابِ الشَّرط؛ ۴) حرفِ سببیٍّ؛ ۵) حرفِ تعلیل؛ ۶) حرفِ زائدٍ لِتحسین اللَّفظ؛ ۷) فعلُ أَمر»( ) و سپس به توضیح هر کدام از آن ها می پردازد و نسبت به قسم پنجم یعنی «حرف تعلیل» می فرماید: «الفاءُ التّعلیلیّة: حرفٌ بِمَعْنَی «لِأَجْلِ» مبنیٌّ علی الفَتْحِ لَا محلَّ لَهُ مِنَ الإِعْرَاب نحو: «ساعد زیداً فَهُو صَدِیْقُکَ» یعنی فاء تعلیلیّه عبارت است از حرفی که به معنای «به خاطر» است و مبنی بر فتح بوده و محلّی از اعراب ندارد همانند این که متکلّم بفرمایند: «کمک کن زیدا را به خاطر این که او دوست تو است». در نتیجه روشن می گردد که «فاء» موجود در «فَإِنَّهُ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدِی مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَی»، از نوع قسم پنجم بوده و مفید معنای تعلیل برای ما قبل خود است در نهایت دانسته می شود: آن چه سبب شده است که پیامبر اکرم(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم)، «فَضِّلُوا عَلِیّاً» را بفرمایند این است که حضرت علی(علیه السّلام)، «أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدِی مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَی» می باشد؛

     ایشان نسبت به کلمه «بَعْد» می فرمایند: « «بَعْد» ظرفُ زَمانٍ أَوْ مَکانٍ یدلُّ عَلَی تَأخُّر شَیء عَنْ شیء فِی الزِّمَانِ أَوِ المَکانِ و یَکُوْنُ مُعربَاً أَوْ مَبنیَّاً»( ) یعنی در نگاه عرف اهل محاوره کلمه «بَعْد» به صورتِ ظرف زمان یا ظرف مکان استعمال می شود تا دلالت بر آن نماید که شی ای در زمان یا مکان نسبت به شیء دیگر مؤخّر است همانند «بَیْتِی بَعْدَ بَیْتِکَ» که کلمه «بَعْد» در این کلام، دلالت بر آن می نماید که «بَیْتِی» از حیث مکان مؤخّر از «بَیْتِکَ» می باشد. سپس ادامه بحث را به بیان صُوَری که این کلمه در آن ها معرب و مبنی می شود، می پردازد و می فرماید:

     «المُعربُ و هُوَ أَرْبعة أَنْواعٍ: ۱) ظرف زمانٍ منصوب إذَا أُضِیْفَ إِلَی مَا یدلُّ عَلَی الزَّمَانِ نَحو الآیة: «اعْلَمُوْا أَنَّ اللّهَ یُحْییِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا»( ) ( «بعد»: ظرفُ زمانٍ منصوب بالفتحة متعلّق بالفعل «یُحْیی» و هُوَ مضاف؛ «مَوْتِهَا»:---> «موت»: مُضاف إِلَیه مجرور بِالکَسرة الظَّاهرة و هُوَ مُضاف. «هَا»: ضمیرُ متّصلٍ مبنیّ علی السُّکون فی محلِّ جرٍ بِالإِضَافة)؛ ۲) ظرف مکانٍ منصوب إذَا أُضِیْفَ إِلَی مَا یدلُّ عَلَی المَکَانِ نَحو: «بَیْتِی بَعْدَ بَیْتِکَ»؛ ۳) إِسْم مجرور إِذَا سبقه حرفُ جرٍّ نحو: «درستُ مِنْ بَعْدِ الظُّهر إِلَی ما بَعدِ العَصرِ» ...؛ ۴) ظرف منصوب إِذَا قطع عَنِ الإضافة و حذف المضاف إِلَیه لفظاً و معنًی و لَمْ یسبق بحرفِ جرٍّ نحو: «سَأقَابِلُکَ بَعْدَاً».

     المَبنیُّ و هُوَ نوعَانِ: ۱) ظرف مبنیّ عَلَی الضَمِّ فِی مَحلِّ نَصبٍ عَلی الظّرفیّة و ذَلِکَ إِذَا قطع عَنِ الإِضَافة و حذف المُضافُ إِلَیه و نُوِیَ معناهُ و لَم یسبق بحرف جرّ نحو: «سَأقَابِلُکَ بَعْدُ»؛ ۲) إِسْمٌ مبنیّ عَلَی الضَمِّ فِی مَحلِّ جرٍّ بحرف الجرّ إذَا قطع عَنِ الإِضَافة و حذف المُضافُ إِلَیه لَفظاً و نُوِیَ معناهُ و سبق بحرف جرٍّ نحو الآیة: «لِلَّهِ الأَمْرِ مِنْ قَبْلُ و مِنْ بَعْدُ»( )»( ).

     با در دست داشتن نکته فوق، به نظر می رسد تعبیر «بَعْدِی» در «فَإِنَّهُ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدِی مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَی»، معرب می باشد و آن هم از نوع دوّم یعنی این کلمه در روایت مذکور. مکان و جایگاه معنوی را می رساند بنابراین کلمه مذکور منصوب می باشد لکن از آن جا که اضافه به «یـ»شده است، اعراب آن به صورت تقدیری لحاظ شده است در نتیجه این کلمه دلالت بر این می کند که: «برترین بودن علی(علیه السّلام) نزد مردم، مؤخّر از رسول مکرّم اسلام(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) است» یعنی ابتداء کسی که نزد مردم از جایگاه افضلیّت برخوردار است، پیامبر(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) است و سپس بعد از ایشان، علی(علیه السّلام) می باشد.

تَتِمَّةٌ

     در پایان لازم است گفته شود که تعبیر «إِنَّ» در «فَإِنَّهُ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدِی مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَی»، از حروف مشبّهة بالأفعال می باشد لذا: ۱) ضمیر متّصل به آن یعنی «هـ»، به عنوان اسم و محلّاً منصوب است؛ ۲) «أَفْضَلُ» مضاف و خبر «إِنَّ» بوده و مرفوع است؛ ۳) تعبیر «النَّاس» مضاف الیه است؛ ۴) کلمه «مِنْ»، درصدد بیانِ جنس «النَّاسِ» بوده و «ذَکَرٍ» مجرور به حرف جرّ و معطوف علیه و «أُنَثَی» معطوف و در حکم مجرور به حرف است در نتیجه معنای کلام این گونه خواهد شد: «پیامبر مکرّم اسلام(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) جماعت و گروه هایی از إنْس و جِنّ که حاضر( ) و نزدیک وی بودند را مورد نداء قرار داده است تا آن ها را از یک حقیقتِ الهی روشن سازد و آن «فَضِّلُوا عَلِیّاً» می باشد یعنی حدثِ برتری از مردم باید در عالم خارج صادر شود و کسی که این برتری بر آن واقع می شود، «علی(علیه السّلام)» باشد سپس در مقام تعلیل این سخن می فرماید: دلیل این که علی(علیه السّلام) را می بایست در عالم واقع برتری دهید، آن است که قطعاً علی(علیه السّلام) برترینِ مردم از مؤنّث گرفته تا مذکّر آن ها می باشد البته این افضلیّتِ علی(علیه السّلام) نزد مردم، بعد از منِ رسول می باشد».

۴)         بررسی تعبیر «ال» در «النَّاس»

     همان طور که روشن است، تعبیر «النَّاس» در دو عبارت «مَعَاشِرَ النَّاس» و «فَإِنَّهُ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدِی مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَی» بیان شده است لذا مناسب است که «ال» موجود در آن را در هر دو عبارت بررسی نماییم؛ به نظر می رسد «ال» در هر دو عبارت برای تعریف( ) می باشد با این تفاوت که ال موجود در عبارت «مَعَاشِرَ النَّاس»، عهد حضوری است و ال موجود در عبارت «فَإِنَّهُ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدِی مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَی»، استغراق افراد است زیرا اوّلاً «النَّاس» نزد پیامبر اکرم(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) در هنگام بیان خطبه حاضر بودند و ثانیاً مقام روایت نشان دهنده آن است که تمام مردم حضور داشتند بنابراین ترجمه روایت چنین می شود: «ای همه جماعاتی از إنس و جِنّ که حاضر هستید علی را تفضیل دهید زیرا او برترین تمام مردم بعد از من، است».

            دیدگاه چهارم از حیث علم بلاغت

     بحث در این دیدگاه را می توان از زوایایی پیش برد لکن در این زمینه درصدد آن هستیم که بحث را در قالب بیان چند سؤال به همراه پاسخ آن به پایان برسانیم.

۱)         سؤال اوّل

     چرا متکلّم در عبارت «مَعَاشِرَ النَّاسِ»، حرف نداء را حذف نموده است؟ یعنی چه غرض و انگیزه ای در میان بود که متکلّم به جهت انتقال آن به مخاطب، حرف نداء را حذف کرده است؟

پاسخ از سؤال اوّل

     گفته شد که نحویُّون از میان حروف نداء، حرف «یا» را به عنوان مشهورترین و پرکاربردترین حرف شناخته اند( ). سپس گفته شد: این امر سبب می شود که اگر در کلامی به حذف حرف نداء پی برده شد، حکم شود به این که آن حرف نداء محذوف، «یا» می باشد. در عبارت «مَعَاشِرَ النَّاسِ» از آن جا که مقام، مقام تکلُّم و خُطبه است و آن چه که مناسب با این مقام است، همان نداء بوده لذا به وجود حرف ندائی که محذوف است، پی خواهیم برد و از طرفی از آن جا که حرف «یا» أُمُّ البَاب است، حکم می شود به این که آن حرف محذوف، همان «یا» است یعنی «یَا مَعاشِرَ النَّاس» البته در این عبارت، ایجاز رُخ داده است، آن هم از نوع ایجاز حذف( ) یعنی حرف نداء «یا» حذف گردیده است.

     بیان دو پاسخ به سؤال مذکور:

پاسخ اوّل

     قبل از ورود به پاسخ از سؤال اوّل، لازم است کاربرد حرف نداء و همچنین کاربرد اسمی که منادیٰ قرار می گیرد را بررسی نماییم؛

     کاربرد حرف نداء، «آگاهی دادن به مخاطب به این که توجُّه خود را به منادِی جلب نماید»، است یعنی زمانی که منادِی، حرف نداء را ذکر می نماید، درصدد آن است که به مخاطب بگوید: «توجُّه خود را به منِ منادِی سوق بده» لکن در جایی که منادیٰ توجُّه خود را سوق داده باشد، منادِی آن حرف نداء را حذف می نماید لذا مسأله «ذکر و حذفِ حرف نداء»، در افاده این کاربرد تأثیر دارد به این صورت که اگر غرض منادِی به آن یعنی «آگاهی دادن» تعلُّق گرفته باشد، حرف نداء را ذکر می نماید و اگر غرض منادِی به آن تعلُّق نگرفته باشد، حرف نداء را حذف می نماید.

     کاربرد منادیٰ، «آگاهی دادن به مخاطب به این که توجُّه خود را به کلام ما بعدِ منادِی جلب نماید»، است یعنی زمانی که منادِی، مخاطبی را منادیٰ قرار می دهد، درصدد است که به آن بگوید: «توجُّه خود را به کلام ما بعدِ من سوق بده» همانند «یُوْسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا»( ) که منادِی با منادیٰ قرار دادن «یُوْسُف»، درصدد است که بگوید: «یوسف توجُّه خود را به کلام ما بعد من یعنی «أَعْرِضْ عَنْ هَذَا» جلب کن.

     با لحاظ بیان فوق، نسبت به عبارت «مَعَاشِرَ النَّاسِ» گفته می شود:

     به مقتضای حذف حرف نداء، کشف می نماییم که غرض پیامبر مکرّم اسلام(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) به «آگاهی دادن مردم به این که توجُّه خود را به منِ رسول جلب کنید» تعلُّق نگرفته است زیرا به نظر می رسد مقتضای حالِ روایت، گویای آن است که تمامِ مخاطبین رسول(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم)، توجُّه خود را به ایشان جلب نموده اند لذا پیامبر هم نیازی به ذکر حرف نداء به جهت آگاهی دادن به مخاطبین ندیده اند؛ از طرف دیگر به مقتضای ذکر منادیٰ، کشف می نماییم که غرض رسول(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) به «آگاهی دادن مخاطب به این که توجُّه خود را به کلام ما بعدِ یعنی «فَضِّلُوا عَلِیّاً فَإِنَّهُ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدِی مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَی» تعلُّق گرفته است و این عملکرد یعنی حذف حرف نداء و ذکر منادیٰ، حاکی از اهتمام ویژه رسول(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) به توجُّه و تحقُّق مفاد «فَضِّلُوا عَلِیّاً ...» می باشد.

پاسخ دوّم

      علّت این حذف، به نظر می رسد، آن است که پیامبر(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) مأمور بودند که سریعاً دستور اللّه تعالی در رابطه با ولایت و جانشینی امام علی(علیه السّلام) را به مردم ابلاغ کنند( ) در نتیجه ایشان برای امتثال این مأموریّت یعنی این که این دستور را سریعاً به مردم ابلاغ نمایند، فرمودند: «مَعَاشِرَ النَّاسِ» و نفرمودند: «یَا مَعَاشِرَ النَّاسِ».

     مؤیّد بیان مذکور، فعل امرِ «بَلِّغْ» در آیه شریفه «٦٧» سوره «مائدة»: «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ»( ) می باشد.

     اثبات فوریّت از فعل امرِ مذکور با توجُّه به اختلاف نظری که میان علمای علم اصول مطرح شده است، به دو گونه خواهد بود:

۱)         برخی از اصولیُّون( ) قائل به این هستند که فعل امر، برای فوریّت وضع شده است لذا نتیجه این قول، آن است که هر زمان فعل امر، استعمال گردد، فوریّت نیز اثبات می شود؛ اگر این نظریّه اثبات شود، گفته می شود: وجود فعل «بَلِّغ»، اثبات کننده فوریّت ابلاغ از جانب رسول خدا می باشد و این سبب شده است که پیامبر، گروه هایی از انس و جِنّ را مستقیماً به کلام خود متوجّه گرداند و حرف نداء را حذف کنند؛

۲)         برخی دیگر از اصولیُّون( ) قائل به این هستند که فعل امر، برای فوریّت وضع نشده است بلکه اگر قرینه ای که فهماننده این فوریّت بوده، وجود داشت، آن گاه حکم می شود به این که از این فعل امر، فوریّت هم استفاده می شود؛ اگر این نظریّه اثبات شود، گفته می شود: فعل أمر «بَلِّغْ» به کمکِ وجود قرینه (به برهان إنّی)( ) دلالت بر فوریّتِ ابلاغ از جانب پیامبر اکرم می کند و این سبب شده است که پیامبر، گروه هایی از انس و جِنّ را مستقیماً به کلام خود متوجّه گرداند و حرف نداء را حذف کنند.

۲)         سؤال دوّم

     چرا پیامبر(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) در روایت مذکور از عبارت «مَعَاشِرَ النَّاس» استفاده کرده اند و نفرمودند: «مَعْشَرَ النَّاس» در حالی که تعبیر «مَعْشَر» در معنا، جمع می باشد؟ به تعبیری مقتضای حال روایت چگونه بود که پیامبر از میان دو عبارت «مَعَاشِرَ النَّاس» و «مَعْشَرَ النَّاس»، از «مَعَاشِرَ النَّاس» بهره برده اند؟

پاسخ از سؤال دوّم

     با توجُّه به این که درباره «مَعْشَر» در کتب لغت بیان شده است: «المَعْشَرُ {جَمْعُهُ: مَعاشِرُ}:«کُلُّ جَمَاعة أَمْرهم وَاحد»( ) و همچنین بیان شده است: «قَالَ اللَّیْثُ: «المَعْشَرُ»: «کُلّ جَماعَةٍ أَمْرُهُم واحِدٌ» نَحْو مَعْشَر المُسْلِمینَ و مَعْشَر المُشْرِکینَ و الجَمْعُ المَعَاشِرُ»( ) و با توجُّه به این که در حجّةُ الوداع و روز غدیر خم، مسلمانان زیادی از شهرها و طوائف مختلف همراه پیامبر(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) حضور داشتند، در نتیجه متکلّم نمی توانست از «مَعْشَر» استفاده کند چون چنان چه در جای خود به اثبات رسیده است مسلمانان در روز غدیر خم همه از یک شهر خاصّ یا طائفه ای خاصّ نبوده اند تا زمینه استفاده از تعبیر «مَعْشَر» فراهم شود به همین دلیل از «مَعَاشِر» استفاده شده و عبارت به صورت «مَعَاشِرَ النَّاسِ» بیان گردیده است یعنی موردِ خطاب پیامبر، همه ی گروه ها و جماعاتی هستند که اوّلاً از شهرها و طوائف مختلفی حضور داشتند و ثانیاً همه آن ها کار واحدی داشتند زیرا مسلمانان در حال گوش دادن به فرمایشات پیامبر أکرم(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) بوده اند یعنی همه مشغول یک کار واحد و مشترک بودند.

     لازم به ذکر است که با لحاظ سؤال فوق، می توان سؤال دیگری مشابه آن مطرح نمود و آن این که چرا در روایت، از عبارت «مَعَاشِرَ النَّاس» بهره برده شده است و از عبارت «یَا أَیُّهَا النَّاس» استفاده نشده است؟

     در مقام پاسخ گفته شود: همان طور که مطرح شد مسلمانان در روز غدیر خم از شهر ها و طوائف مختلفی بوده اند و رسول مکرّم اسلام برای اشاره به این مطلب که «این مسلمانان حاضر، از شهر ها و طوائف مختلف می باشند» از عبارت «مَعَاشِرَ النَّاس» استفاده نموده اند نه «یَا أَیُّهَا النَّاس».

۳)         سؤال سوّم

     چرا تعبیر «فَضِّلُوا» در «فَضِّلُوا عَلِیّاً» به صورت فعل امر و آن هم به صورتِ جمع مذکّر آورده شده است؟

پاسخ از سؤال سوّم

     احمد مصطفی مراغی در کتاب «علوم البلاغة، البیان و المعانی و البدیع»( ) نسبت به «فعل امر» می فرمایند: «و الأَصْلُ فِی صیغةِ الأَمْر أَنْ تفیدَ الإِیْجابَ أی طَلَبُ الفِعلِ عَلَی وَجْه اللُّزُوْمِ و هَذَا هُوَ المَفهومُ مِنْهَا عند الإِطلَاقِ نحو: «قُمْ» و «سَافِرْ» و مَا عَدَاهُ یحتَاجُ إِلَی قَرائنَ أُخْرَی تستفادُ مِن سِیَاقِ الحَدِیْثِ ...»( ) از طرفی درخواست بر وجه لزوم، مستلزم آن است که درخواست کننده یعنی آمِر، عالی (بزرگ) باشد و درخواست شونده یعنی مأمور، دانی (پایین) باشد بنابراین برای استفاده از صیغه «امر» وجود آمرِ عالی و مأمورِ دانی لازم است؛

     از طرفی دیگر پیامبر اکرم(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) به عنوان آمِر عالی و مردم به عنوان مأمور دانی هستند، لذا مقتضای استفاده از صیغه امر مهیّا می باشد به همین خاطر متکلّم بلیغ برای انتقال این معنا که علی(علیه السّلام) را در عالم خارج می بایست برتری دهید، از صیغه امر بهره برده است تا اوّلاً اهمیّت مطلب در امتثال آن را نشان دهند و ثانیاً این معنا را برسانند که: «منِ رسول در جایگاه آمِر از شما که در جایگاه مأمور هستید، برتری دادن علی در عالم خارج را بر وجه لزوم درخواست می نمایم» و امّا نسبت به جمع مذکّر بودن این صیغه می توان چنین گفت: از این رو که افراد مذکّر بر افراد مؤنّث غلبه داشته اند لذا پیامبر(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) این صیغه را از جهت غلبه مذکّر بر مؤنّث به صورت مذکّر آورده است یعنی مخاطبین پیامبر نسبت به برتری دادن علی(علیه السّلام) هم افراد مذکّر است و هم افراد مؤنّث است لکن به جهت غلبه، فاعل را به صورت مذکّر آورده اند.

تذکّر

     در عبارت «فَضِّلُوا عَلِیّاً» ایجاز از نوع حذف رُخ داده است و جارّ و مجرور به هدف افاده عموم و شمول حذف گردیده است یعنی «فَضِّلُوا عَلِیّاً عَلَی کُلِّ شَخْصٍ».( )

۴)         سؤال چهارم

     چه مقتضای حالی، سبب شده است که متکلّم از اسم تفضیل بهره ببرد و آن را در هیئت اضافه «أَفْضَلُ النَّاسِ» ذکر نماید؟

پاسخ از سؤال چهارم

     پیامبر اکرم(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) به حکم «مَعَاشِرَ النَّاسِ» بعد از این که توجُّه گروه هایی از إِنْس و جِنّ به آن چه که می خواهد بگوید را جلب نمود، فرمود: «فَضِّلُوا عَلِیّاً: باید علی(علیه السّلام) را در عالم خارج برتری نمایید» سپس از آن جا که در بخشی دیگر از سخنان خود خطاب به مردم فرمود: «وَ مِنْکُمْ أَعْدَاءُ اللَّهِ: در میان شما عدّه ای هستند که با خدا دشمن می باشند»( )، کشف کردند که برخی از افراد در این اجتماعِ عظیم هستند که این سؤال را در ذهن داشتند: «چرا باید علی را برتری دهیم؟ در حالی که از میان ما اشخاصی موجود اند که قابلیّت برتری دادن را دارند» لذا برآمدند که برای پاسخ از این سؤال، از صیغه اسم تفضیل استفاده نمایند تا از بابِ «و جَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»«الآیة»( ) آن ها را با خود راهی نماید و بفهماند که علی(علیه السّلام) فقط قابلیّت برتری دادن را دارد به این صورت که اکنون که شما اعتقاد دارید برخوردار از وصف «فَضْل» هستید و از طرفی وجود وصف «فَضْل» در علی(علیه السّلام) هم غیر قابل انکار است، لذا میان کسی که وصف برتری را دارد و میان کسی که وصف برترین را دارد، کدام را انتخاب می کنید؟» مسلّماً میان «برتر» و «برترین»، برترین انتخاب می شود به همین جهت پیامبر اکرم(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) از صیغه اسم تفضیل بهره برده است تا در حقیقت چنین مقتضای حالی را به مخاطب منتقل نماید.

     از همین جا روشن می شود که چرا ایشان اسم تفضیل را در قالب «هیئت اضافه» استعمال کرده اند یعنی اهل محاوره زمانی که می خواهند بالاترین حدّ تقضیل را برای شخصی به کار ببرند، اسم تفضیل را در هیئت اضافه استعمال می کنند و پیامبر نیز با به کار گیری از این هیئت، درصدد بیان حدّ اعلایِ تفضیل در مورد علی(علیه السّلام) بوده است تا هیچ راه فراری برای منکرین نسبت به انکار فضیلت و ولایت علی(علیه السّلام)  تصوّر نگردد.

تذکّر

     میان دو تعبیر «فَضِّلُوا» و «أفْضَل» در عبارت «مَعَاشِرَ النَّاسِ فَضِّلُوا عَلِیّاً فَإِنَّهُ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدِی مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَی» جناس اشتقاق وجود دارد زیرا این دو کلمه در حروف اصلی و ترتیب آن ها با هم موافق هستند و جامع بین آن دو، کلمه «فَضل» است.

۵)         سؤال پنجم

     وجه نکره بودن دو تعبیرِ «ذَکَرٍ وَ أُنْثَی» در عبارت مذکور چیست؟

پاسخ از سؤال پنجم

     شاید یکی از وجوهی که بتوان در پاسخ از این سؤال مطرح کرد آن است که گفته شود: وجه نکره بودن این دو تعبیر به جهت آن است که دلالت بر جنس مذکّر و جنس مؤنّث کند یعنی «علی(علیه السّلام) از هر شخصی که از جنس مذکّر و مؤنّث است، بعد از رسول(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) برترین است».( )

    بیان ترجمه طبقِ تفسیر ادبی فوق:

     ﴿گرچه معنای هر نکته ای که ذکر گردید بیان شد لکن به جهت تسهیل در جمع آوری معانی آن نکات گفته می شود:

       به مقتضای نکات لُغَوی، تعبیر «مَعَاشِر» در «مَعَاشِرَ النَّاس» دلالت می نماید بر این که مخاطبین پیامبر اسلام(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم)، گروه و جماعتی نبوده اند بلکه گروه ها و جماعت هایی بوده اند؛ از طرفی به حکم مادّه «فَضْل» در «فَضِّلُوا» و «أَفْضَلُ» خواهیم فهیمد که پیامبر(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) درصدد هستند که بگویند: «علی]علیه السّلام[ از لحاظ فضیلت شخصی، بر دیگران برتری دارند به همین جهت گروه هایی از إنس و جِن نیز می بایست علی را از این جهت برتری دهند؛ از طرفی دیگر از آن جایی که رسول مکرّم اسلام(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم)، حیثیّت وقوعی (مفعول به) را ذکر کرده اند، کشف گردید که کلمه «فَضِّلُوا» به صورت متعدّی استعمال شده است؛ سپس به حکم تعبیر «النَّاس»، دانسته شد که این تعبیر بنابه قرینه ای که سابقاً ذکر شد، دلالت بر دو گروه می نماید: یکی إِنْس و دیگری جِنّ؛

     در نتیجه معنای روایت طبق این تفسیر، این گونه خواهد بود: «گروه ها و جماعاتی از إنس و جِنّ، می بایست علی]علیه السّلام[ را از لحاظ فضیلت شخصی، بر دیگران برتری دهند زیرا او از این جهت بعد از من، بر دیگران برتری دارد».

         به مقتضای نکات صرفی، نسبت به «فَضِّلُوا» در عبارت «فَضِّلُوا عَلِیّاً» می توان دو احتمال بیان نمود به این صورت که اگر این عبارت از «فَضَلَ عَلِیٌّ(علیه السّلام)  عَلَی کُلِّ شَخصٍ: علی(علیه السّلام) بر هر شخصی با فضیلت شد» باشد، آن گاه به سبب رفتن به باب «تقعیل» دارای معنای تعدیه می شود یعنی «علی(علیه السّلام) را می بایست بر هر شخصی فضیلت دهید» و اگر از «فَضَلْتُ عَلِیّاً(علیه السّلام): علی(علیه السّلام) را فضیلت دادم» باشد، آن گاه به سبب رفتن به باب «تفعیل» دارای معنای تأکید و مبالغه معنای ثلاثی مجرّد می شود یعنی «قطعاً و بدون شکّ می بایست علی(علیه السّلام) را فضیلت دهید»؛ از طرفی به مقتضای مباحث اسم تفضیل نسبت به «أَفْضَلُ النَّاسِ»، گفته شد: مفَضَّل: «علی(علیه السّلام)»؛ مُفَضَّلٌ عَلَیْهِ: «النَّاس»؛ ادات تفضیل (صیغه تفصیل): «وزن أَفْعَل»؛ متعلّق تفضیل (وصف): «فَضْل»؛ حیثیّت تفضیل: «این رکن در روایت بیان نشده است و به نظر می رسد طبق قرینه روایت غدیر، حیثیّت تقضیل به صورت مطلق در امور لحاظ شده است یعنی عَلِیٌّ أَفْضَلُ النَّاسِ فِی جَمیعِ الأُمور» یعنی هم علی(علیه السّلام) و هم گروه إنْس و جِنّ در وصفِ «فَضْل» مشترک هستند لکن علی(علیه السّلام) نسبت به مردم در وصف «فَضْل» از تمام حیثیّات همچون «خلیفه» زیادت دارد به عبارتی «علی(علیه السّلام) از تمام جهات، برترین و بهترین إِنْس و جِنّ می باشد». سپس عرض شد: کسانی که عقل سلیم و به دور از کنیه دارند با شنیدنِ این عبارت یعنی «أَفْضَلُ النَّاسِ»، به ولایت و امامت علی(علیه السّلام) اذعان می کنند زیرا عقولِ عقلای عالم از میانِ «خوب» و «خوب تر» درجه أعلاء یعنی «خوب تر» را انتخاب می کنند و از طرفی پیامبر(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) با استفاده از اسلوب تقضیل درصدد بیان درجه أعلاء بوده است لذا عقل میان علی(علیه السّلام) و برخی که خود را به عنوان خلیفه بعد از رسول(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) منصوب کردند، علی(علیه السّلام) را انتخاب می کند.

     در نتیجه معنای روایت طبق این تفسیر، این گونه خواهد بود: «گروه ها و جماعاتی از إنس و جِنّ، قطعاً و بدون شکّ می بایست علی را فضیلت دهند و یا این که گفته شود: گروه ها و جماعاتی از إنس و جِنّ، می بایست علی را بر هر شخصی فضیلت دهند زیرا هم علی(علیه السّلام) و هم گروه إنْس و جِنّ در وصفِ «فَضْل» مشترک هستند لکن علی(علیه السّلام) نسبت به مردم در وصف «فَضْل» از تمام حیثیّات همچون «خلیفه» زیادت دارد.

     به مقتضای نکات نحوی، عبارت «مَعَاشِرَ النَّاسِ»، منادای مضاف و منصوب می باشد و حرف نداء محذوف در این عبارت، «یا» خواهد بود لذا این امر دلالت بر آن می کند که مخاطبین پیامبر(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) نسبت به خود ایشان نزدیک هستند زیرا به نظر می رسد از آن جایی که مسأله ابلاغ نزد پیامبر(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) از اهمیّت به سزایی برخوردار بود لذا «النَّاس» را نزدیک خود کرده تا سخنان ایشان به طور واضح به گوش آن ها برسد تا هیچ راهی برای انکار نباشد که مثلاً بعداً بگویند: «چون دور از شما بوده ایم لذا آن چه که در غدیر خم فرمودید را نشنیده ایم»؛ از طرفی به مقتضای قاعده ای که در آن بیان شده است: «جمع مضاف ظهور در عموم دارد» و همچنین به مقتضای جمع بودن تعبیر «مَعَاشِر» و این که «مَعَاشِر» در خطبه مدّ نظر به «النَّاس» اضافه شده است، لازم است گفته شود: «افرادی که در روز غدیر حضور داشتند بیشتر از «۳» گروه بوده اند یعنی مخاطبین پیامبر اکرم(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) از شهر ها و طوائف مختلفی بوده اند»؛ از طرفی دیگر با توجُّه به تعبیر «فَضِّلُوا عَلِیّاً» گفته شد: «فَضِّلُوا»، از نوع افعالِ «صُدُوْرِیّ مَعَ¬ الوُقُوْع» می باشد در نتیجه «واو»، فاعل لحاظ می گردد و «عَلِیّاً» مفعول به و تمام جمله محلّی از اعراب ندارد زیرا جواب نداء است در نهایت معنای عبارت این گونه شد: «حدثِ برتری از مردم باید در عالم خارج صادر شود و کسی که این برتری بر آن واقع می شود، «علی(علیه السّلام)» باشد». به تعبیری پیامبر اکرم(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) گروه هایی از إِنْس و جِنّ را مورد خطاب قرار می دهند و می فرمایند: «باید در عالم خارج، صفتِ برتری دادنِ علی(علیه السّلام) را صادر و محقّق نمایید»؛ همچنین با لحاظ تعبیر «بَعْدِی» در «فَإِنَّهُ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدِی مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَی»، معنای عبارت چنین گردید: «برترین بودن علی(علیه السّلام) نزد مردم، مؤخّر از رسول مکرّم اسلام(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) است» یعنی ابتداء کسی که نزد مردم از افضلیّت برخوردار است، پیامبر است و سپس بعد از ایشان، علی(علیه السّلام) می باشد؛ مضاف بر آن، بیان شد که ال موجود در دو عبارت «مَعَاشِرَ النَّاس» و «فَإِنَّهُ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدِی مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَی»، برای تعریف بوده با این تفاوت که ال موجود در عبارت «مَعَاشِرَ النَّاس»، عهد حضوری است و ال موجود در عبارت «فَإِنَّهُ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدِی مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَی»، استغراق افراد است.

     در نتیجه معنای روایت طبق این تفسیر، این گونه خواهد بود: «پیامبر مکرّم اسلام(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) همه جماعت های إنْس و جِنّ که حاضر و نزدیک وی بوده اند را مورد نداء قرار داده است تا آن ها را از یک حقیقتِ الهی روشن سازد و آن «فَضِّلُوا عَلِیّاً» می باشد یعنی قطعاً و بدون شکّ می بایست حدث برتری را در عالم خارج صادر نمایید یا این که گفته شود: می بایست علی را در عالم خارج بر هر شخصی فضیلت دهید. سپس در مقام تعلیل این سخن می فرماید: دلیل این که علی(علیه السّلام) را می بایست در عالم واقع برتری دهید، آن است که قطعاً علی(علیه السّلام) برترینِ مردم از مؤنّث گرفته تا مذکّر آن ها می باشد البته این افضلیّتِ علی(علیه السّلام) نزد مردم، بعد از منِ رسول می باشد».

         به مقتضای نکات بلاغی، کشف می نماییم که اوّلاً غرض پیامبر مکرّم اسلام(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) به «آگاهی دادن مردم به این که توجُّه خود را به منِ رسول جلب کنید» تعلُّق نگرفته است زیرا حرف نداء را حذف نموده اند بلکه غرض ایشان به «آگاهی دادن مخاطب به این که توجُّه خود را به کلام ما بعدِ یعنی «فَضِّلُوا عَلِیّاً فَإِنَّهُ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدِی مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَی» جلب کند»، تعلُّق گرفته است زیرا منادیٰ یعنی «مَعَاشِرَ النَّاس» را ذکر کرده اند و این عملکرد یعنی حذف حرف نداء و ذکر منادیٰ، حاکی از اهتمام ویژه رسول(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) به توجُّه و تحقُّق مفاد «فَضِّلُوا عَلِیّاً ...» می باشد و ثانیاً علّت حذف، به نظر مأموریّتی بود که خدا به پیامبر(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) ابلاغ کردند یعنی چون پیامبر(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) از جانب خدا مأمور به ابلاغ فوری ولایت علی(علیه السّلام) بوده است لذا حرف نداء را حذف نمودند؛ از طرفی سرّ این که چرا متکلّم بلیغ از عبارتِ «مَعَاشِرَ النَّاس» بهره برده اند و از عبارت «مَعْشَرَ النَّاسِ» و «یَا أَیُّهَا النَّاس» بهره نبرده است، روشن شد یعنی چون در حجّة الوداع و روز غدیر خم، مسلمانان زیادی از شهرها و طوائف مختلف حضور داشتند، از عبارت «مَعْشَرَ النَّاس» استفاده نکرده اند و چون ایشان درصدد اشاره به این مطلب هستند که این جماعات از شهر ها و طوائف مختلفی می باشند، از عبارت «یَا أیَّها النَّاس» استفاده ننموده اند و ثالثاً چون در عبارت «فَضِّلُوا عَلِیّاً» ایجاز از نوع حذف رُخ داده است و جارّ و مجرور به هدف افاده عموم و شمول حذف گردیده است لذا مفید عموم خواهد بود یعنی «فَضِّلُوا عَلِیّاً عَلَی کُلِّ شَخْصٍ» در نتیجه معنای عبارت چنین می شود: «قطعاً و بدون شکّ می بایست حدث برتری را در عالم خارج نسبت به علی(علیه السّلام) صادر نمایید»؛ از طرفی دیگر با لحاظ فعل امر بودنِ «فَضِّلُوا» گفته شد: از آن جهت که پیامبر اکرم(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) به عنوان آمِر عالی و مردم به عنوان مأمور دانی هستند، لذا مقتضای استفاده از صیغه امر مهیّا می باشد به همین خاطر متکلّم بلیغ برای انتقال این معنا که علی(علیه السّلام) را در عالم خارج می بایست برتری دهید، از صیغه امر بهره برده است تا اوّلاً اهمیّت مطلب در امتثال آن را نشان دهند و ثانیاً این معنا را برسانند: «منِ رسول در جایگاه آمِر از شما که در جایگاه مأمور هستید، برتری دادن علی در عالم خارج را بر وجه لزوم درخواست می نمایم» و امّا نسبت به جمع مذکّر بودن این صیغه می توان چنین گفت: از این رو که افراد مذکّر بر افراد مؤنّث غلبه داشته اند لذا پیامبر(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) این صیغه را از جهت غلبه مذکّر بر مؤنّث به صورت مذکّر آورده است یعنی مخاطبین پیامبر نسبت به برتری دادن علی(علیه السّلام) هم افراد مذکّر است و هم افراد مؤنّث است لکن به جهت غلبه، فاعل را به صورت مذکّر آورده اند؛ همچنین مقتضای حال استعمال از اسم تفضیل، گویای آن است که پیامبر اکرم(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) بعد از این که توجُّه گروه هایی از إِنْس و جِنّ به آن چه که می خواهد بگوید را جلب نمود، فرمود: «فَضِّلُوا عَلِیّاً» سپس از آن جا که در بخشی دیگر از سخنان خود خطاب به مردم فرمود: «وَ مِنْکُمْ أَعْدَاءُ اللَّهِ: در میان شما عدّه ای هستند که با خدا دشمن می باشند»، کشف کردند که برخی از افراد در این اجتماع عظیم هستند که این سؤال را در ذهن داشتند: «چرا باید علی را برتری دهیم؟ در حالی که از میان ما اشخاصی موجود اند که قابلیّت برتری دادن را دارند» لذا برآمدند که برای پاسخ از این سؤال، از صیغه اسم تفضیل استفاده نمایند تا از بابِ «و جَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»«الآیة» آن ها را با خود راهی نماید و بفهماند که علی(علیه السّلام) فقط قابلیّت برتری دادن را دارد به این صورت که اکنون که شما اعتقاد دارید برخوردار از وصف «فَضْل» هستید و از طرفی وجود وصف «فَضْل» در علی(علیه السّلام) هم غیر قابل انکار است، لذا میان کسی که وصف برتری را دارد و میان کسی که وصف برترین را دارد، کدام را انتخاب می کنید؟» و مسلّماً میان «برتر» و «برترین»، برترین انتخاب می شود به همین جهت پیامبر اکرم(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) از صیغه اسم تفضیل بهره برده است تا در حقیقت چنین مقتضای حالی را به مخاطب منتقل نماید. از طرفی گفته شد که سرّ استعمال اسم تفضیل در قالب «هیئت اضافه» چیست یعنی اهل محاوره زمانی که می خواهند بالاترین حدّ تقضیل را برای شخصی به کار ببرند، اسم تفضیل را در هیئت اضافه استعمال می کنند و پیامبر(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) نیز با به کار گیری از این هیئت، درصدد بیان حدّ اعلایِ تفضیل در مورد علی(علیه السّلام) بوده است تا هیچ راه فراری برای منکرین نسبت به انکار فضیلت و ولایت علی(علیه السّلام)  تصوّر نگردد و امّا نسبت به تعبیر «ذَکَرٍ» و «أُنْثَی» گفته شد: وجه نکره بودن این دو تعبیر به جهت آن است که دلالت بر جنس مذکّر و جنس مؤنّث کند یعنی علی(علیه السّلام) از هر شخصی که از جنس مذکّر و مؤنّث است، بعد از رسول(صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و آلِهِ و سَلَّم) برترین است﴾.

 محور دوّم: بیان تحقیق

     شایسته است که طلّاب و دانشجویان محترم، بعد از مطالعه مطالب قبل، خویش به واکاویِ ادبی ادامه روایت که می فرماید: ﴿مَلْعُونٌ‏ مَلْعُونٌ‏ مَغْضُوبٌ‏ مَغْضُوبٌ‏ مَنْ رَدَّ قَوْلِی هَذَا وَ لَمْ یُوَافِقْه‏﴾ بپردازند و آن را از دیدگاه «لُغَوی»، «صرفی»، «نحوی» و «بلاغی» مورد بررسی قرار دهند؛

     در حقیقت یکی از اهداف «هیئت تحریریّه بحث جنجالی طلبگی» این بوده است که دانشجویان و طلّاب محترم با مطالعه تحقیق حاضر، سیر و چگونگی تفسیر ادبی روایت و آیه قرآن را کشف نمایند و خویش به بررسی روایات و آیاتی که با آن ها مواجه می شوند، بپردازند تا در ضمن فهم دقیق مفردات آیات و روایات، جایگاه اصلی ادبیات عرب شناخته شود.

محور سوّم: بیان خاتمه: «و أَقُوْلُ: إِنَّ الإِعْرَابَ أَجَلُّ عُلُوْمِ القُرْآنِ»

     جمله حاضر از یک طلبه و دانشجوی مبتدی یا متوسّطه و عالی و یا یک مدرّسِ علوم دینی صادر نشده است. اوضاعِ برخی از محافلِ علمیِ امروز ما به گونه ای است که اگر این سخن را یک استاد گمنامِ حوزه یا دانشگاه و یا یک طلبه و دانشجوی مراحل متوسّطه و عالی گفته باشد، خیل کثیری از آنان که امروزه علوم ادبی را از مرتبه آن تنزُّل داده اند، بدان ارجی ننهاده و حملات متعدّدی نسبت به آن خواهند داشت امّا وقتی که بدانیم صاحب این سخن کسی است که عظمت علمی او بر أحدی از بزرگان عرصه علوم اسلامی پوشیده نمانده و به علوّ مقام علمی و عملی او اذعان کرده به نحوی که از قرن ششم هجری تاکنون بدون ملاحظه نظرات او در تفسیر قرآن کریم ورود نکرده اند، آن گاه با خضوع و انصافِ بیشتری به جمله فوق نظر می کنیم.

     صاحب این سخن مرحوم «امین الإسلام طبرسی»(قدّس سرّه) مؤلّف تفسیر بزرگ «مجمع البیان» می باشد که به گفته مرحوم شهید ثانی(قدّس سرّه) همانند آن تألیف نشده است.( )

     مرحوم طبرسی این سخن را در مقدّمه تفسیر «مجمع البیان» با توضیحات لازم بیان کرده اند؛ در گذشته «عِلْمُ الإِعْرَاب» هم بر «علم نحو» اطلاق می شده است و هم به صورت فِی الجُمْلة بر «علوم ادبی»؛ اگر چه هر علمی فِی حَدّ نَفْسِهِ، کمال محسوب شده امّا با ضمیمه نمودن منافع مترتّب بر آن می توان ارزش دیگری برای آن علم ترسیم نمود. اگر علوم ادبی را در خدمتِ قرآن کریم و روایات اهل بیت(علیهم السّلام) قرار بدهیم، آن گاه قداستی ویژه خواهند یافت و قطعاً مرحوم طبرسی(قدّس سرّه) بدین جهات نظر داشته اند که «عِلْمُ الإِعْرَاب» را أجلّ علوم قرآن دانسته اند امّا مَعَ الأَسف امروزه در سیستم آموزشی و نوع تدریس های موجود، علوم ادبی از جایگاه حقیقی خود بسیار تنزُّل پیدا کرده تا جایی که خیل کثیری از دانش آموختگان پس از پایان دوره ادبیات همچنان گرفتار صحیح خوانی و روان خوانیِ متن و تجزیه و ترکیب های کذایی هستند. این مصیبت همچنان باقی خواهند ماند مگر این که متولّیان امر به این نتیجه برسند که نگرش خود و متصدّیان امر آموزش یعنی اساتید را تغییر دهند و علوم ادبی را به جایگاه حقیقی خود بازگردانند؛

     بدیهی است کسی که به جهت بازخوانی و یادآوری آموخته های فراموش شده گذشته، متصدّی امر تدریس شده، منشأ ثمرات و تحوّلات علمی نخواهد شد. چنین شخصی محتاج تعلُّم (یاد گرفتن) است نه تعلیم (یاد دادن)؛ یادآوری نیازمند استفاده است نه افاده.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha