پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳ |۱۰ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 12, 2024
کد خبر: 1184683
۳۰ شهریور ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۸
دفاع مقدس

حوزه/ هفدهم شهریور بنی‌صدر در دانشگاه تهران در جمع مردم از نخست‌وزیر رجایی، کابینه‌اش و نمایندگان مخالف مجلس به شدت انتقاد کرد. تیترهای روزنامه‌ها سخنرانی رئیس‌جمهور را به جنگی تمام‌عیار تبدیل کردند و حمله عراقی‌ها به ایلام و کرمانشاه لابه‌لای تیترهای درشت دیده نشد.

به گزارش خبرگزاری حوزه، هرچند جنگ برای ما رسماً در آخرین روز از شهریور ۱۳۵۹ شروع شد، شرارت‌های بعثی‌ها و درگیری‌های پراکنده در برخی مناطق مرزی، به‌ویژه در ایلام و کرمانشاه، تقریباً در سراسر تابستان آن سال جریان داشت. صدام عزم به جنگ داشت و شرایط ایرانِ انقلابی را شرایط مناسبی برای اجرای نقشه‌هایش می‌دید. درست نوشته‌اند که در آن تابستان، در روابط ایران و عراق همه‌چیز رنگ و بوی جنگ داشت. توپ‌های عراقی مدام روی مرزنشین‌های ما گلوله می‌ریختند و مردم آن نواحی اتفاقی را که در راه بود به چشم می‌دیدند. اما در پایتخت کسی حساسیتی نشان نمی‌داد. یا خودشان را به آن راه زده بودند یا اینکه واقعاً فکرش را هم نمی‌کردند که بعثی‌ها دست به چنین خطری بزنند و کار به جنگ بکشد.

سید یعقوب حسینی در کتاب «تاریخ نظامی جنگ تحمیلی» تصویر واضحی از آن روزها ارائه می‌دهد. روزهایی که رئیس ستاد مشترک ارش در مصاحبه‌ای به روزنامه‌ها گفت: «تمرکز نیروهای عراقی و مصری در نزدیکی مرز ایران برای ما مهم نیست. مهم این است که این نیروها چه می‌توانند بکنند. وقتی ما می‌دانیم که نمی‌توانند کاری بکنند، احساس خطر نمی‌کنیم.» بنی‌صدر که رئیس‌جمهور و فرمانده کل نیروهای مسلح بود مدام تکرار می‌کرد که عراقی‌ها جرأت حمله به ایران را ندارند. حتی زمانی که اطلاعات کاملی از تحرکات نظامیان بعثی در مرزهای مشترک را به او ارائه دادند، باز نگاهش تغییر نکرد و گفت: «عراقی‌ها مانور دارند و جنگی در کار نیست.»

اما برخلاف محاسبات نادرست این دسته از مرکزنشینان، عراق تصمیم به حمله داشت. مردم ساکن در مرز، سنگینی سایه جنگ را احساس می‌کردند. بعد هم آتش در نیمه شهریور ماه زبانه کشید. عراقی‌ها قصر شیرین را به توپ بستند و سپس بلندی‌های خان‌لیلی و زینل‌کش (در کرمانشاه) را اشغال کردند. بعد نوبت به نفت شهر رسید. در کتاب «نفت‌شهر» از قول یکی از اهالی می‌خوانیم: «درگیری‌ها روز به روز شدیدتر می‌شد. آنقدر بر مردم گلوله خمپاره ریختند و مزرعه‌ها را آتش زدند که بیشتر مردم مهاجرت کردند. درخت‌های مزرعه کوچک‌مان پربار بودند. خرماهایش رسیده بودند. مردم شهر، همه رفته بودند. ما دیگر احساس می‌کردیم احساس می‌کردیم تنها و غریبیم. از شهر و دیارمان کوچ کردیم. از آن‌همه وسایل خانه، هر کدام چمدانی برداشتیم و باقی را جا گذاشتیم. روز غم‌انگیزی بود. در راه، گلوله‌های توپ به اطراف جاده می‌خوردند و علف‌ها را آتش می‌زدند. من به چاه‌های نفت فکر می‌کردم که منبع اقتصاد کشورم بود. با خودم می‌گفتم این کافران ثروت ما را غارت می‌کنند.»

قادسیه صدام و شهدای میمک/ شروع متفاوت جنگ برای مرزنشین‌ها و مرکزنشین‌ها

قادسیه صدام و شهدای میمک

به دنبال این حوادث، شماری از نظامیان رده‌بالای ارتش، از جمله تیمسار فلاحی از احتمال پیچیده‌تر شدن ماجرا و گسترش درگیری‌ها گفتند و توصیه به آماده‌باش نیروها برای دفاع و ضربه متقابل کردند. اما بسیاری از نظامیان و نیز دولت همچنان از دیدن واقعیت عاجز بودند و بیشترشان اصرار داشتند که تنش در حد و حدود همان مناطق مرزی باقی می‌ماند. در کتاب «دایره‌المعارف مصور تاریخ جنگ ایران و عراق» درباره آن روزها می‌خوانیم: هفدهم شهریور بنی‌صدر در دانشگاه تهران در جمع ده‌ها هزار نفری مردم از نخست‌وزیر (رجایی)، کابینه‌اش و نمایندگان مخالف مجلس به شدت انتقاد کرد. تیترهای روزنامه‌ها سخنرانی رئیس‌جمهور را به جنگی تمام‌عیار تبدیل کردند و حمله عراقی‌ها در لابه‌لای تیترهای درشت دیده نشد. در استان کرمانشاه، تعدادی از پاسدارها و ارتشی‌ها و جمعی از مرزنشین‌ها برای پس گرفتن آن دو بلندی اشغال‌شده - خان‌لیلی و زینل‌کش -می‌کوشیدند. اما عراقی‌ها پرشمار آمده بودند، و آمده بودند که بمانند.

از سوی فرماندهی نیروی زمینی ارتش، به لشکر ۸۱ زرهی دستور داده شد که اگر عراقی‌ها باز پیشروی کردند، آنان نیز به سوی خانقین حرکت کنند و با گذر از مرز خسروی، پاسگاه‌های مرزی عراق را بگیرند و تا دستور بعدی، همان‌جا بمانند. اما دستور اجرا نشد. عراقی‌ها به پیشروی ادامه دادند و تنگاب‌کهنه را نیز اشغال کردند. نیروی زمینی ما مهیای عملیات نبود و از این‌رو به نیروی هوایی دستور داده شد که با مهاجمان درگیر شوند. پنج خلبان به بالگردی نشستند تا پیش از عملیات، منطقه و نحوه آرایش نیروهای دشمن را شناسایی کنند. متاسفانه بالگرد آنان سقوط کرد و هر پنج نفر شهید شدند. تلخی خبر شهادت آنان، آشفتگی نیروهای مرزی را بیشتر کرد. درگیری‌های زمینی و هوایی بعدی نیز نتایج مطلوبی نداشت. شماری از مدافعان مرزی شهید شدند و پیشروی دشمن ادامه پیدا کرد.

نیروهای لشکر ۸۱ به هر زحمتی بود آماده شدند تا دشمن را به آن سوی مرز کرمانشاه عقب بزنند. اما نوزدهم شهریور، خبر حمله ضدانقلاب به سردشت و دیگری یکی از گردان‌های این لشکر با آنان، اجرای عملیات را با مشکل مواجه کرد و مسائل را از چیزی که بود پیچیده‌تر کرد. همزمان با یورش ضدانقلاب به سردشت، قوای بعثی در عملیاتی تهاجمی به میمک در شمال استان ایلام حمله کرد. ابتدا با آتش سنگین توپخانه پاسگاه‌های آن منطقه را هدف گرفتند و با پانصد خودروی زرهی (۲۰۰ تانک، ۳۰۰ نفربر) فاز دوم عملیات را به اجرا گذاشتند. آن‌هایی که به دفاع از منطقه ایستادند کم‌شمار بودند. چهار نفر از آن قهرمانان، همان روز – نوزدهم شهریور – در میمک به شهادت رسیدند و چهارده نفر دیگر نیز زخمی شدند. میمک به اشغال دشمن درآمد.

البته حمله عراقی‌ها فقط روی میمک متمرکز نبود. بعثی‌ها همان روز، مهران و قصرشیرین را هم به شدت بمباران کردند. ان‌شالله در گزارش بعدی به چگونگی گسترش درگیری‌ها و شروع رسمی جنگ برای ما می‌رسیم. اما این نکته ناگفته نماند که برای عراقی‌ها، جنگ از زمان اشغال میمک – و نه خروج از قرارداد الجزایر، که چند روز بعد اتفاق افتاد - رسماً شروع شد. آنان در سال‌های بعد، این مناسبت را با عنوان هفته قادسیه جشن می‌گرفتند. صدام هم مدعی بود که اعراب را در جنگ با ایرانی‌ها رهبری می‌کند.

انتهای پیام

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha