پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳ |۱۰ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 12, 2024
کد خبر: 1186567
۴ مهر ۱۴۰۳ - ۱۵:۴۳
زندگینامه شهید کسایی در رمان «آخرین فرصت»

حوزه/ همین‌طور که داشتم به خودم دلداری می‌دادم که حتما اشتباه می‌کنم، صدای بسته‌شدن در حیاط به گوش‌های تیز کرده‌ام رسید. می‌ترسیدم با حقیقت روبه‌رو شوم. به کندی از اتاق بیرون رفتم و از بالای پله‌ها خیره شدم به پایین. علی نگاهم می‌کرد و از پله‌ها بالا می‌آمد. از نگاهش همه‌چیز را خواندم، اما نمی‌خواستم باور کنم.

به گزارش خبرگزاری حوزه، «آخرین فرصت» را رمان می‌دانند. البته همه‌چیز در جهان خاطره‌ها جریان دارد و ما داستان شهید علی کسایی را از زبان همسرش می‌شنویم. داستانی که شبیه به قصه‌های عاشقانه روایت می‌شود و پر است از احساسات و عواطف عمیق و ناب انسانی. اما نویسنده و راوی، به مسائل دیگری هم توجه دارند و در بازخوانی زندگی شهید کسایی، مربی و مسئول عقیدتی سیاسی مرکز پیاده ارتش شیراز وجوه دیگر زندگی او را نیز – تا آنجا که ممکن باشد - ناگفته نمی‌گذارند. این رمان، مضامین متفاوتی، از صمیمیت و ساده‌زیستی، احترام به والدین، عشق به همسر و فرزند، صبر و ایثار، توجه به بیت‌المال و حق‌الناس گرفته تا عفت و حیا و فداکاری و شهادت را در خود جای می‌دهد.

می‌خوانیم: «علی رفت و من مثل عقربه‌های ساعت روی دیوار، همین‌طور دور خودم، اتاق و بچه‌ها می‌چرخیدم. دوست داشتم عقربه‌ها را هل بدهم تا زودتر جلو برود اما نمی‌شد. تنها کاری که از دستم برمی‌آمد حرص خوردن و قدم زدن دور تا دور اتاق بود. نق‌نق‌های بچه‌ها اعصابم را خرد کرده بود. هر صدای کوچکی که می‌آمد می‌دویدم سمت پله‌ها و با ندیدن علی، نگران‌تر برمی‌گشتم توی اتاق. همین‌طور که داشتم به خودم دلداری می‌دادم که حتماً اشتباه می‌کنم، صدای بسته‌شدن در حیاط به گوش‌های تیز کرده‌ام رسید. می‌ترسیدم با حقیقت روبه‌رو شوم. به کندی از اتاق بیرون رفتم و از بالای پله‌ها خیره شدم به پایین. علی نگاهم می‌کرد و از پله‌ها بالا می‌آمد. از نگاهش همه‌چیز را خواندم، اما نمی‌خواستم باور کنم.»

کتاب ۳۱۳ صفحه‌ای «آخرین فرصت» نوشته سمیرا اکبری از انتشارات به‌نشر را می‌توان در دسته تاریخ شفاهی جای داد و با خواندنش، به برهه‌ای از تاریخ انقلاب و جنگ تحمیلی سفر کرد. اینجا با زندگینامه شهیدی سروکار داریم که خطبه عقدش را حضرت امام خمینی (ره) خواند و زندگی‌اش را وقف آموزش قرآن و نهج‌البلاغه کرد. روز عروسی‌اش – که عید غدیر بود – دعا کرد خداوند شهادت را نصیبش کند. دعایش در غدیری دیگر مستجاب شد. خود کتاب نیز از سوی نویسنده‌اش به «نهج‌البلاغه» به تک‌تک خطبه‌ها، نامه‌ها و حکمت‌های آن تقدیم می‌شود.

روایت «آخرین فرصت»، روایتی از زیست عفیفانه نیز محسوب می‌شود. روایت زندگی در چارچوب آموزه‌های دینی و راضی بودن به رضای خدا در هر لحظه و در هر مشکل، و سعادتی که در پایان، سهم این بندگان طیب و طاهر می‌شود. کتاب به این نکته اشاره دارد که راستی و درستی، در دستگاه الهی بی‌پاداش نمی‌ماند و آنکه وعده‌اش را داده است، در عمل به تعهداتش خلف وعده نمی‌کند.

می‌خوانیم: «علی اینقدر به زبان عربی مسلطه که راحت آزمون کارپردازان حج رو قبول شد. می‌تونست تا ده سال بدون هیچ خرجی بره مکه و حقوق هم بگیره، اما فقط همون سال اول رفت که حج واجبش بود. سال بعد مافوقش، حاج آقا فاطمی، با رفتنش مخالفت کرد و گفت حضورش تو ارتش بیشتر لازمه. علی هم دیگه انصراف داد. حاج آقا فاطمی وقتی فهمید خیلی تعجب کرد چطور تونسته از همچین موقعیت لذت‌بخشی بگذره.»

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha