به گزارش خبرگزاری حوزه، "شمال از جنوب غربی" از آن دسته فیلم هایی است که علیرغم موضوع و سوژه جذاب و ایضاً تلاش های صورت گرفته از سوی عوامل برای پرداخت مناسب، بار دیگر ثابت می کند که همچنان، فیلمنامه پاشنه آشیل سینمای ایران است.
حمایت و پشتیبانی نهادهایی چون بنیاد فرهنگی روایت فتح و انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس از این قبیل آثار البته یک ضرورت انکارناپذیر است اما واقعیت آن است که حمید زرگرنژاد به عنوان کارگردان نتوانسته حق مطلب را در این عرصه به درستی ادا کند و به عنوان یک مستندساز پرسابقه و البته ساخت چند فیلم هنوز هم نیاز به دقت نظر در زمینه فیلمسازی دارد.
فیلم روایتگر مقطعی از دوران دفاع مقدس در اردیبهشت ماه سال ۶۱ و قبل از فتح خرمشهر است که عراق قصد دارد کامیون پر از مواد منفجره را وارد ایران کرده و آن را در یکی از نقاط حساس کشور منفجر کند. در عین حال که نیروهای اطلاعاتی کشور پس از مطلع شدن از این موضوع، کامیون را زیر نظر دارند اما بر اساس حوادثی از پیش تدارک دیده شده، وسیله نقلیه در یکی از استانهای شمالی کشور مفقود میشود و دیگر قضایا که باید قاعدتاً تماشاچی این اثر بوده باشید تا متوجه سلسله حوادث دیگر شوید.
شخصیت پردازی ناقص و روایت مغشوش
الغرض آن که ضعف فیلم از بُعد روایت قصه باعث شده که در شخصیت پردازی نیز اثر با مشکل جدی مواجه شود به نحوی که مخاطب عادی سینما که مطالعات لازم درباره قضایایی از این دست در مقطع مهم و حساس دهه شصت ندارد، به سختی با اثر ارتباط می گیرد کما این که شخصیت های قهرمان و ضدقهرمان نیز به درستی و متناسب با فرم این گونه فیلم ها معرفی نمی شوند، کما این که در تبیین رابطه علی معلولی فی مابین شخصیت ها و نوع روایت آن ها نیز در نهایت شاهد روایتی الکن و مغشوش هستیم.
از سوی دیگر نوشته ابتدایی فیلم نیز گویا می خواهد ناخواسته القا کند که در روایت قصه با مشکل برمی خوریم کما این که با وجود این تمهید نیز مخاطب آن طور که باید و شاید درگیر قصه نمی شود هر چند که سوژه آن به گونه ای است که شاید بشود گفت با این موضوع خاص، تاکنون فیلمی در ساحت هنر هفتمِ وطنی ساخته نشده است.
به هر صورت باید توجه داشت که ضعف در فیلمنامه چیزی نیست که به راحتی بتوان از کنارش گذشت. از سوی دیگر ناظر به این فیلم باید مشخص شود که فرد نفوذی در بین جریان خودی چرا و چگونه شناسایی شده و این که چرا در انتهای فیلم در داخل بازداشتگاه به دست نیروی نفوذی دیگری، کشته می شود!؟
تقلید از فیلمبرداری و قاب بندی"ماجرای نیمروز"
نوع فیلمبرداری و قاب بندی های کار نیز عمدتاً یادآور فیلم موفق ماجرای نیمروز است و در این زمینه به اعتقاد نگارنده، نیاز است که فیلمسازان و عوامل دخیل در تولید آثار، دست از تقلیدِ صرف برداشته و با نگاهی خلاقانه و البته توأم با فهم درست از سینما و کارکردهای آن به فعالیت هنری بپردازند.
البته از حق نگذریم، کارگردان و عوامل فیلم با حمایت خوبی که از سوی تهیه کننده و حامیان خود داشته اند، توانسته اند به لحاظ فرمی تا حدی اقتضائات ساخت تریلر سیاسی و جنگی را برآورده سازند، آن هم با این توضیح که به هر حال تولید اثری آن هم در دل جنگل و دارای صحنه های اکشن جنگ سختی های خاص خود را به همراه دارد.
در خصوص بازی ها آن چه مشهود است این که سازندگان ریسک نکرده و از بازیگران شناخته شده و کاربلد سینما و تلویزیون بهره برده اند و به نظر می رسد حداقل از این حیث شاهد بازی های یکدست و قابل قبول هستیم، منتهای مراتب، کماکان مشکل اصلی از ناحیه فیلمنامه و به خصوص شخصیت پردازی ناقص است.
نگاهی گذرا به نقش آفرینی بازیگران
بازی مصطفی زمانی، امیر آقایی، علی دهکردی و تا حدی سیامک صفری در این فیلم قابل قبول تر است اما در خصوص بهناز جعفری باید گفت که نتوانسته از عهده نقش با وجود اهمیتش برآید.
به عنوان مثال نگرانی شخصیت بابک با ایفای نقش امیرآقایی در این فیلم از بابت نبود فرزندش بهروز و این که به نوعی گرفتار طرح عملیاتی گروهک منافقین شده و هنوز هم نمی داند همسرش زهره به چه جهت از او فرار کرده و در دل جنگل به گروهکی ها پیوسته مشخص نیست و برای مخاطب فهم این موضوع و دلیل آن سخت است.
در جایی از فیلم، "زهره" با بازی نه چندان خوب بهناز جعفری خطاب به یکی اعضای شاخص گروهک که کالدوها نامیده می شوند با اشاره به این که من برای سازمان خانواده ام را به لبه پرتگاه آورده ام، می گوید؛ " نذار چیزی دست و پاتو ببنده"...و بعد ناظر به انقلابی ها که آن ها را مرتجع توصیف می کند بیان می دارد: "ما باید دست و پاشونو ببندیم و جنگل بشه براشون جهنم سبز"
به هر صورت باید بر این نکته تأکید کرد که مشکل این فیلم و آثاری از این قبیل، ضعف و نقص در باورپذیری در جریان روایت قصه است و چون در اینجا با لکنت داستان گویی مواجه هستیم این مشکل با تدارک صحنه های اکشن و ایجاد تعلیق قابل رفع نیست.
این که برخی اندیشمندان حوزه سینما بر این نکته تأکید کرده اند که در جریان روایت، اصالت با داستان است، نشان دهنده اهمیت فوق العاده بحث فیلمنامه است خاصه اثری که می خواهد ذهن و دیدگاه مخاطب را با خود همراه نماید آن هم ناظر به مقطعی حساس از تاریخ معاصر ایران که درباره آن البته روایت های دیگری گاه ناصواب و غلط وجود دارد.
ریتم خوب و لزوم حذف برخی سکانس ها
از سوی دیگر با وجود ریتم خوب بسیاری از سکانس ها در معدود سکانس هایی، فیلم از ریتم می افتد و این نشان می دهد که فیلم برای پخش عمومی در سینماها نیاز به تدوین مجدد دارد، ضمن آن که برخی نماها و سکانس ها نیز در صورت حذف شدن هیچ خللی به فیلم وارد نمی کند.
وجود برخی سکانس ها نیز با نوع فیلمبرداری اثر، گویا بیشتر خاصیت احساسی شدن یک فیلم اکشن جنگی را دارد به خصوص صحنه کشتار زن و بچه بیگناه در روستا اما مثلاً نشان دادن صحنه گرفتار شدن یکی از سران گروهکی در باتلاق جنگل بیشتر کارکردی نمادگرایانه دارد که ممکن است شعاری هم به نظر برسد یا سکانس پایانی که بعد از اعلام آزادسازی خرمشهر، کودکی در کنار سواحل دریای خزر در حال بازی است و فیلم در همین جا به پایان می رسد.
واپسین نکته این نوشتار هم آن که تولید فیلم و سریال درباره دهه شصت و دوران دفاع مقدس و مبارزات انقلابی همچنان یک ضرورت است و ای کاش در این باره به لحاظ فرمی و محتوایی آثاری با حمایت نهادها و ارگان ها تولید وعرضه شوند که در عین قوی بودن بتواند بر مخاطب عام نیز اثرگذاری لازم را باشد چرا که بی شک، سینما هم هنر است، هم صنعت است و هم به خصوص رسانه.
سید محمدمهدی موسوی










نظر شما