چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۱۰:۰۱
چه نقدهایی بر فرقه شیخیه وارد است؟

حوزه/ فرقه شیخیه، با وجود ریشه در تشیع امامیه، به دلیل اختلافات اعتقادی در باب معاد جسمانی، معراج، شق القمر و غلو در امامت، و همچنین اختلافات رفتاری از جمله عدم پیروی از رهبر اولیه و اختلاف افکنی بین شیعیان، مورد نقد قرار گرفته است. همچنین، برخی این فرقه را زمینه ساز ظهور بابیت و بهائیت می‌دانند.

به گزارش خبرگزاری حوزه، شیخیه، شاخه‌ای از شیعه امامیه با ریشه‌های تاریخی پیچیده و نکات قابل تامل. این فرقه با وجود اشتراکات فراوان با تشیع، با اختلافات اعتقادی و رفتاری خود، موضوع بحث و بررسی‌های متعدد قرار گرفته است.

سوال:

چه نقدهای کلی بر فرقه شیخیه وارد است؟

پاسخ:

شیخیه گروهی از شیعه امامیه و از پیروان شیخ احمد احسایی می باشند[۱] که به دلیل برخی اختلافات از شیعه امامیه جدا شده‎اند و در اصول دین و مسائل مهم اختلاف چندانی با شیعه امامیه ندارند[۲].
پیدایش فرقه شیخیه به دوره حکومت فتحعلی شاه قاجار باز می گردد. در این دوره بود که شیخ احمد احسایی در ایران شهرت به سزایی پیدا کرده و مورد توجه عام و خاص قرار گرفت. وی سالیان متمادی در ایران بود و در شهرهای مختلف از جمله یزد، تهران، کرمانشاه و ... اقامت گزیده بود و به نشر آراء و افکار خود می پرداخت، تا این که در یکی از مسافرت‎هایش در شهر قزوین با ملا محمد تقی برغانی معروف به شهید ثالث[۳] بر سر مسأله معاد جسمانی مناظره‎ای پیش آمد و شیخ احمد اصرار می کرد که «آدمی را دو جسم است یکی مرکب از عناصر زمانی که به منزله اعراض جسم حقیقی است و آن مانند جامه‎ای است که انسان آن را می پوشد و از تن بیرون می آورد و آن چه پس از مرگ می پوسد و از میان می رود، همین جسم است. دیگری سرشتی که آدمی از آن آفریده شده و زمانی نیست و از عالم «هور قلیا» است و در گور او باقی خواهد ماند. و آن چه آدمی در روز رستاخیز به هیأت آن زنده خواهد شد، همین جسم مثالی است و ثواب و عقاب اخروی مربوط به همین جسم می باشد[۴].» اما عالم قزوینی، این تحلیل از معاد جسمانی را نوعی انکار معاد می دانست و اعلام کرد که هر کس معاد جسمانی را که از ضروریات دین است، انکار کند، کافر است و بدین ترتیب حکم تکفیر شیخ احمد را اعلام کرد.

شیخ احمد علاوه بر مطلب فوق در مسأله معراج هم تبیین جدیدی داشت[۵] که برای حل مسأله خرق و التیام افلاک که مبتنی بر هیئت بطلمیوسی بود، مطرح کرده بود و با روشن شدن بطلان هیئت بطلمیوسی، بطلان تبیین شیخ و ادلّه مخالفین وی نیز روشن شد.
واقعیت این است که خود شیخ احمد احسایی، قصد تأسیس فرقه و مذهبی کلامی نداشت[۶] و بعد از نزاع مذکور طولی نکشید که در راه مدینه وفات کرد، ولی شاگرد وی سید کاظم رشتی متوفای ۱۲۵۹ هجری قمری دنباله نزاع را گرفت و با تألیف کتاب‎های متعدد و تربیت شاگردان فراوان، پایه‎های فرقه شیخیه را بنا نهاد و بعد از وی شیخیه به دو فرقه تقسیم شدند:
فرقه اول طرفداران کریم خان قاجار بودند. کریم خان که از اقربای فتحعلی شاه بود، در متمرکز کردن فرقه شیخیه کرمان و ایجاد فاصله با شیعه امامیه بسیار تلاش نمود و توانست فرقه‎ای جدید به نام شیخیه کرمان یا «رکنیه» و یا «کریم خانیه» و ... بنا نهد.

فرقه دوم: پیروان میرزا حسن معروف به «گوهر» بودند که خود را «کشفیه»[۷] می نامند اینان شیخیه آذربایجان هستند و اختلاف چندانی با امامیه ندارند.
هر چند بررسی تاریخ شیخیه خود نشان‎گر سیاسی بودن تأسیس و انشعاب شیخیه از شیعه امامیه است و قدرت طلبی و منفعت طلبی افرادی چون سید کاظم رشتی و کریم خان قاجار مهمترین عامل این انشعاب می باشد، با این همه می توان چندین انتقاد کلی را در دو بخش انتقادهای رفتاری و اعتقادی عنوان نمود:

الف) انتقادهای اعتقادی:


۱. معاد جسمانی:
در طول قرن‎های متمادی تنازعی که بین برخی از متکلمین و برخی از فلاسفه در مورد معاد جسمانی به وجود آمده بود، باعث شده بود تا برخی از فلاسفه معاد جسمانی را منکر شوند و تنها به معاد روحانی اعتقاد پیدا کنند و در مقابل برخی از متکلمین نیز برای رفع ایرادات فلاسفه، فرضیه اعاده معدوم را مطرح سازند و این نزاع و افراط و تفریط‎ها ادامه داشت تا این که صدر المتألهین با طرح نظریه حرکت جوهری به اثبات معاد جسمانی پرداخت؛ اما احمد احسایی به ناکار آمدی این نظریه اعتقاد داشت و خود برای حل مناقشه متکلم و فیلسوف فرضیه جدید هور قلیا را مطرح ساخت که نه تنها مشکل را حل نکرد بلکه باعث تکفیر خودش و ایجاد فرقه‎ای جدید در میان شیعه امامیه شد و این تنها به این دلیل بود که به جای استفاده از احادیث اهل بیت ـ علیه السلام ـ و اصطلاحات مکتب معصومین ـ علیه السلام ـ به دامن اصطلاحات صابئین افتاده و سعی کرد با روش و اصطلاح آنها مسائل کلامی اسلام را تبیین کند و بدون دلیل عقلی یا نقلی مستحکم برای انسان دو جسد اثبات کند که یکی جسم عنصری و دیگری جسد هور قلیایی بود. در حالی که این سخن ادعایی بیش نیست و قرآن در بیان معاد جسمانی می فرماید: «آیا انسان گمان می کند استخوان‎های او را جمع نخواهیم کرد بلکه ما قدرت داریم سر انگشتان او را به حال نخستین برگردانیم[۸].»

۲. معراج پیامبر اسلام صلی الله علیه واله و سلم
مسأله معراج اساساً در بحث‎های کلامی مطرح نبوده و بعد از ورود فلسفه یونان به جامعه اسلامی و مطرح شدن بحث‎های طبیعیات این فلسفه که بیشتر بر هیئت بطلمیوسی استوار بود و کره زمین را مرکز عالم دانسته و به افلاک نه گانه قائل بود، این سوال مطرح شد که معراج جسمانی نبی اکرم صلی الله علیه واله و سلم و حرکت به سوی آسمان مستلزم خرق و التیام افلاک می شود و این امکان فلسفی ندارد. ... عده‎ای تحت تأثیر همین اشکال نظریه روحانی بودن معراج را مطرح ساختند و بعضی نیز پاسخ‎های دیگری دادند، اما شیخ در پاسخ این اشکال فرضیه جدیدی را مطرح کرد. وی عقیده دارد که پیغمبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم در هر فلکی از افلاک، جسمی متناسب با جرم آن فلک برای خود گرفت تا خرق و التیامی لازم نیاید و ورود در افلاک مختلف برای بدن ظاهری و جسمانی او مشکلی ایجاد نکند[۹]. البته بعد از غلبه هیئت کوپرنیکی بر هیئت بطلمیوسی و سقوط طبیعیات فلسفه یونانی، همان گونه که صدور افلاک از عقول عشره مسکوت واقع شد، همچنین معلوم گشت که وجود افلاک با تعریف مورد نظر فلسفه یونان، وهمی بیش نبوده است تا اشکال خرق و التیام در معراج پیش بیاید.

۳. انکار شق القمر
مسلمانان متفق اند که پیامبر اسلام صلی الله علیه واله و سلم همین قمر را به دو شقه کرده است، اما شیخ احمد چنین شق القمری را انکار کرده و می گوید: آن حضرت صورت انتزاعی قمر را منشق کرده است، نه قمر مرئی حقیقی را.[۱۰]

۴. غلو در امامت
شیخ احمد و پیروان وی در مورد اهل بیت ـ علیهم السلام ـ دچار غلو شده اند و برخی از مقامات را به آن حضرات نسبت می دهند که مختص ذات خداوند است، به عنوان مثال معتقدند که خداوند هر چه در هستی وجود دارد، از قبیل خلق کردن، روزی دادن، حیات و ممات و ... همه را به ائمه تفویض کرده است و هم چنین معتقدند که علم ائمه ـ علیهم السلام ـ حضوری است نه حصولی، یعنی آنها همه آن چیزهایی که هست و یا واقع خواهد شد به گونه ای می دانند که نزد آنها حاضر است، مثل این که به عینه می بیند.[۱۱]

۵. کم اهمیت دانستن عدل و معاد:
پیروان بعدی سید کاظم اصل معاد و عدل را که از اصول پنج گانه دین نزد شیعه امامیه و متفق علیه بود حذف کردند و کریم خانیه به جای آن اصل چهارم یا همان رکن رابع را اضافه کردند و اصول دین را در چهار اصل زیر منحصر نمودند:
۱. شناخت خداوند. ۲. شناخت پیامبر. ۳. شناخت امام. ۴. شناخت فقیه جامع الشرایط که قائم مقام امام در زمان غیبت می باشد.[۱۲] و معتقد بودند که رکن رابع شیخ احمد، سپس سید کاظم و سپس کریم خان بوده است و بعد از او نیز رکن رابع ارثی شده و در خاندان کریم خان استمرار پیدا کرد.[۱۳]

ب) انتقادهای رفتاری:


۱. عدم پیروی از رهبر و پیشوای خود

هر کس نگاهی گذرا به تاریخ فرقه شیخیه بیندازد این سوال را مطرح خواهد کرد که اگر سید کاظم رشتی. کریم خان قاجار، محمدباقر خندق آبادی و پیروان اینها واقعاً ادامه دهنده راه شیخ احمد احسایی هستند، چرا همانند او عمل نکردند؛ زیرا شیخ احمد بعد از واقعه قزوین به هیچ وجه در صدد منازعه و مقابله و ایجاد فرقه و ... برنیامد و فرزندانش نیز همانند پدر وارد گود قوم گرایی و فرقه سازی نشدند، اما سید کاظم بعد از مرگ شیخ، کاسه داغ‎تر از آش و دایه مهربان‎تر از مادر شده، به تأسیس فرقه شیخیه اقدام کرد و با استفاده از نام شیخ، قدم در راه شهرت طلبی و فرقه سازی گذاشت و چنان نزاعی به وجود آورد که پیکر نحیف جامعه اسلامی تاب آن را نداشت و تنها استعمار انگلیس و حکومت عثمانی از آن سود می برد.

۲. اختلاف افکنی بین شیعیان:

بعد از شروع نزاع شیخیه با شیعیان که متشرعه نامیده می شدند درگیری‎های بسیاری میان دو گروه در گرفت که مشهور به نزاع بالا سری و پایین سری شد و ریشه این اختلاف به این مسأله باز می گشت که آیا می توان بالای سر ضریح امام ـ علیه السلام ـ نماز خواند یا نه؟ که شیخیه قائل بودند نمی توان بالای سر ضریح امام نماز خواند و به همین بهانه، نزاع ‎ها و قتل و غارت‎های فراوانی به راه انداختند و مال و جان‎های زیادی را تلف کردند.

۳. زمینه ‎سازی برای بابیت و بهائیت:

یکی از اثرات و نتایج فرقه ‎گرایی‎های بزرگان شیخیه بستر سازی برای پیدایش فرقه‎های ضاله بابیت – به رهبری علی محمد باب که شاگرد سید کاظم رشتی بود – و بهائیت بود و هر دو فرقه، ضربه‎ های جبران ناپذیری بر پیکر جامعه ی اسلامی ایران وارد ساختند.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
۱. شیخیگری، بابیگری از نظر فلسفه، تاریخ و اجتماع، مرتضی مدرس چهاردهی.
۲. فرق و مذاهب کلامی، علی ربانی گلپایگانی.
۳. المذاهب الاسلامیه، آیت الله جعفر سبحانی.
۴. فرهنگ فرق اسلامی، محمد جواد مشکور.

پی نوشت ها:
[۱] . مشکور، محمد جواد، فرهنگ فوق اسلامی، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ سوم، ۱۳۷۵، ص ۲۶۶.
[۲] . سبحانی. جعفر، المذاهب الاسلامیه، مؤسسه امام صادق، چاپ اول، ۱۴۲۳، ص ۳۵۱.
[۳] . روز بهانی، علی رضا،در جستجوی حقیقت...ص۲۵،قم، مرکز مدیریت حوزه، اول،۱۳۸۸ش.
[۴] . فرهنگ فرق اسلامی، ص ۲۷۰.
[۵] . ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۷ه‍ ش، ص۳۲۰.
[۶] . المذاهب الاسلامی، ص ۳۵۶.
[۷] . همان، ص ۳۵۶.
[۸] . قیامت/۳ و ۴.
[۹] . فرق و مذاهب کلامی، ص ۳۲۰.
[۱۰] . المذاهب الاسلامیه، ص ۳۵۵.
[۱۱] . المذاهب الاسلامیه، ص ۳۵۵.
[۱۲] . همان، ص ۳۵۶.
[۱۳] . همان، ص ۳۵۷.

منبع: مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات (حوزه‌های علمیه)

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • عماد IR ۱۱:۱۶ - ۱۴۰۴/۰۲/۳۱
    به انحراف کشاندن راهیان حق مبین و شریعت طاهر و دین متین همواره در بستر تغییرات نرم پنهان رخ می دهد! یکی از این دست انحرافات نیز در مورد مکتب نورانی شیعه جعل و خلق فرقه های گمراه کننده موازی بود که اساس آن با ایجاد مکتب شیخیه صورت گرفت .بسیار باعث تعجب و بلکه تأسف است که در نوشتار خود بدون ارائه سند محکم می نویسید که :"شیخیه گروهی از شیعه امامیه و از پیروان شیخ احمد احسایی می باشند که به دلیل برخی اختلافات از شیعه امامیه جدا شده‎اند و در اصول دین و مسائل مهم اختلاف چندانی با شیعه امامیه ندارند!"، گویا تاریخ را به درستی مورد تحقیق و تفحص قرار نداده اید که دست پنهان فرقه سازان چیره دست انگلیسی و روسی را در آن نمی بینید! بابیت و بهائیت زائیده تفکرات شیخیه بود که آرام آرام از دل تفکرات باطل شیخیه بیرون آمد و رشد یافت. ارادت بی مانند این دو گروهک اخیر به بانی مرام شیخیه بر اهل اطلاع پوشیده نیست! اکنون البته اثر چندانی از شیخیه نمانده ولی بهائیان سرسپرده آمریکائی و صهیونی خود را به شدت مدیون رئیس فرقه ضاله شیخیه می دانند! که دشمنی آشکار و علنی آنها با مرام شیعه امامیه از روز روشن واضح تر است!
  • آگاه IR ۱۱:۲۳ - ۱۴۰۴/۰۲/۳۱
    مکتب شیخیه (کشفیه – پایین سری) در اوایل قرن 13 ه .ق به وسیله احمد بن زین الدین معروف به «شیخ احمد احسایی » (1166- 1241 ق) پدید آمد. مکتبی که نه تنها خود دستخوش تحولات زیاد گردید; بلکه باعث به وجود آمدن تحولات بسیار دینی و اجتماعی و حتی نظامی در کشور ایران شد و بذر بابیت و بهائیت پاشیده گردید. شیخ احمد احسایی، گرچه در حوزه های علوم دینی حضور داشت; اما کمتر به درس اساتید حاضر می شد و مدعی بود که در فراگیری علوم، شاگرد کسی نبوده و تنها آنچه را می داند از راه خواب به دست آورده است. شاگردان او نیز این ادعا را درباره استاد خود تصدیق می کردند. نتیجه سخنان شیخ احمد، پیدایش مذاهب ضاله بابیت و بهائیت و سرانجام بی دینی به اسم آیین پاک به وسیله کسروی بود و این میدان عمل و نتایج اسفبار سخنان شیخیه، خود محک و ملاک خوبی بر ضعف و سستی این سخنان است.تا جائی ه فرزندان او به نام های محمد و علی – که از عالمان و فرهیختگان بودند – به انکار روش پدر و بلکه گاهی استغفار بر او و گاهی به تکفیر او مشغول شوند.