چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۴ - ۱۴:۰۲
فرزندانم را به رهبرم هدیه دادم

حوزه/ در جنایت اخیر رژیم صهیونیستی، زهرا و محمدمهدی نظری دو فرزند تربیت‌یافته مکتب اهل‌بیت(ع)، جان خود را در راه عقیده و آرمان از دست دادند؛ جوانانی که زندگی‌شان بر سر احترام متقابل، اخلاص در بندگی و التزام عملی به حجاب و آموزه‌های قرآنی استوار بود. اینک روایت مادر از عمق صبر و عظمت پرورش نسلی وفادار به ارزش‎‌های اسلامی حکایت دارد. فرزندانم را به رهبرم هدیه دادم. فرزندان دیگری هم دارم که آن‌ها را هم به رهبرم هدیه می‌دهم.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه از مشهد، در میان جنایات هولناک اخیر رژیم صهیونیستی، خانواده‌ای از ارادتمندان اهل‌بیت(ع) در تهران قربانی حملات ددمنشانه شدند؛ خانواده‌ای که ریشه در خانه علم و تقوا دارد و جمعه ۶ تیرماه آسمان خواجه‌ربیع مشهد، شاهد خاکسپاری دو رکن این خانه شهید زهرا نظری و طلبه شهید محمدمهدی نظری بود.

حجت‌الاسلام والمسلمین نورمحمد نظری که آغاز دفاع مقدس را با هجرت به جوار حرم علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) به تحصیل علوم دینی اختصاص داد، به‌ همراه همسرش خانم فاطمه شکاری، فرزندان خود را در سایه معارف اهل‌بیت(ع) پرورش داد.

فرزندان این خانواده، زهرا، زینب، محمدمهدی و حسین هر یک در مسیر علم و خدمت بالیدند؛ زهرا راه مادر، حفظ و آموزش قرآن را پیش گرفت و محمدمهدی ردای روحانیت بر شانه انداخت. ویژگی بارز این چهار فرزند، پیوند عمیق عاطفی و تقوایی بود که منشأ سربلندی‌شان در دنیا و آخرت گشت و آنان را به قافله شهدا رساند. اینک، پیکر پاک زهرا و محمدمهدی، در کنار سایر شهدای مظلوم، در قطعه شهدای خواجه‌ربیع مشهد به خاک سپرده شد.

خبرنگار خبرگزاری حوزه در مشهد، در گفت‌وگو با مادر بزرگوار این شهدا، ابعاد ناگفته‌ای از زندگی پربار شهیدان نظری و واقعه دلخراش شهادتشان را به تصویر کشیده است.

درد شهادت دو فرزند، آزمونی الهی برای مادران صبور

فاطمه شکاری، مادر شهیدان نظری، با چشمان گریان اما صدای محکم و آرامش‌بخش خویش از درد فراق می‌گوید: من چهار فرزند دارم و ما شش نفر در خانواده، پیوندی ناگسستنی با یکدیگر داشتیم و همدیگر را به غایت دوست می‌داشتیم. گواه این حرفم، حضور همه ما در تهران برای معالجه قلب همسرم بود.

وی در ادامه با تأکید بر عشق بی‌بدیل فرزندانش افزود: شاید باورتان نشود، دو دختر و دو پسرم رابطه خواهر و برادری بسیار عمیقی داشتند. همین محبت بی‌شائبه، آنان را در لحظه شهادت نیز در کنار یکدیگر نگاه داشت. زهرا، متولد ۱۳۶۳، و محمدمهدی، متولد ۱۳۷۰، دو فرزند بزرگم بودند که در این حمله وحشیانه صهیونیست‌ها به شهادت رسیدند. با وجود هفت سال تفاوت سنی، همیشه احترام متقابلی بینشان برقرار بود. محمدمهدی هیچ‌گاه قبل از خواهرانش سوار خودرو نمی‌شد و همواره منتظر می‌ماند تا آن‌ها ابتدا مستقر شوند.

حجاب، عامل اصلی درنگ شهیده زهرا نظری

مادر شهیدان نظری در توضیح علت حضورشان در تهران و وقایع منجر به شهادت می‌گوید: مدت زمان معالجه همسرم در تهران مشخص نبود، از این‌رو بلیط برگشت تهیه نکرده بودیم. برای راحتی بیشتر خانواده، آپارتمانی را در طبقه دوم یک ساختمان چهارطبقه در چیتگر تهران اجاره کردیم. صبح روز دوشنبه ۲۶ خرداد، به‌همراه محمدمهدی، حسین و زینب برای مداوای درد دست‌هایم به پزشک مراجعه کردیم. همان روز، پسرم محمدمهدی موفق شد بلیط برگشت برای یک هفته بعد، یعنی دوم تیرماه، را تهیه کند. ساعت ۱۵:۳۰ به منزل بازگشتیم و به بچه‌ها گفتم وسایل‌تان را جمع کنید؛ این یک هفته را منزل اقوام خواهیم بود. دقایقی از این حرف نگذشته بود که انفجار آغاز شد. من، همسرم، برادرم و پسرم حسین به سرعت از در منزل خارج شدیم و با شتاب به بقیه فرزندان گفتم: بیایید! اما آنان گفتند: شما بروید، ما هم می‌آییم.

این مادر صبور، دلیل درنگ فرزندانش را در آن لحظات بحرانی این‌گونه بیان می‌کند: زهرا به حجابش بسیار اهمیت می‌داد و در آن لحظه نیز حفظ حجاب برایش مهم‌تر از هر چیز دیگری بود. از آشپزخانه به اتاق رفت تا چادرش را بردارد. محمدمهدی و زینب نیز منتظر او ماندند. همین درنگ موجب شد که آن‌ها، بر خلاف من، پدر و برادر و دایی‌شان، نتوانند به‌موقع از ساختمان خارج شوند.

وی لحظه انفجار نهایی را با تمام جزئیات چنین یاد می‌کند: «همین که از در ساختمان بیرون آمدیم، انفجار آخر رخ داد. موج انفجار همه ساکنان ساختمان را هر کدام به سمتی پرتاب کرد. خونی که از سرم بر صورتم جاری شد، این حس را به من داد که دیگر رفتنی هستم و همان لحظه به خدا گفتم: بچه‌هایم را به خودت سپردم. اما با صدای پسرم و همسرم که صدایم می‌زدند، فهمیدم زنده‌ام».

مادر شهیدان نظری در مورد وضعیت جسمی بازماندگان این حادثه بیان داشت: «خودم از چند ناحیه آسیب دیدم. پسرم حسین آسیب جزئی دید و یک روز در بیمارستان بستری بود. زینب نیز چند روزی پس از واقعه، حافظه‌اش را از دست داده بود که الحمدلله اکنون بهتر است. اما به دلیل رابطه عمیق عاطفی که با فرزندانم داشتم، به من الهام شده بود که دختر و پسر بزرگم به شهادت رسیده‌اند، هرچند همه به من می‌گفتند سالم هستند و در بیمارستان بستری‌اند. حتی وقتی سوار قطار شدم و به مشهد برگشتم، کسی به من چیزی نگفت؛ اما دلم گواهی شهادت آن‌ها را می‌داد».

مادر شهیدان نظری در توصیف آخرین لحظات شهیده زهرا می‌گوید: آن روز، ما از مطب پزشک بازگشته بودیم و زهرا برای ناهار لوبیاپلو پخته بود. ساعت سه و نیم عصر بود که همگی دور هم جمع بودیم. همسرم و برادرم مشغول ناهار بودند، اما بقیه میلی به غذا نداشتیم. زهرا در آشپزخانه مشغول شستن ظرف‌ها بود.

سیره قرآنی شهیده زهرا نظری؛ زندگی پنهان اما پربار

در پاسخ به این پرسش که چگونه فرمایش شهید سلیمانی که «باید برای شهید شدن، شهادت‌گونه زیست» در مورد شهیده زهرا نظری نمود پیدا می‌کند، مادر شهید ویژگی‌های بارز او را چنین برمی‌شمارد: دو ویژگی رفتاری در زهرا بسیار برجسته بود. اول اینکه کارهایش فقط برای رضای خدا بود و دوست داشت از دید دیگران پنهان بماند. او حافظ قرآن و مدرس روخوانی و روانخوانی قرآن در حرم مطهر رضوی، زندان و مدارس غیرانتفاعی بود، اما غیر از خانواده، هیچ‌کس خبر نداشت و اقوام پس از شهادتش از این موضوع مطلع شدند.

وی ادامه می‌دهد: دومین ویژگی او، مظلومیت، از خودگذشتگی و رأفت بی‌حدش بود. در میان فامیل همسرم، دو خانواده بودند که مادر یکی و پدر دیگری مرحوم شده بودند و دو فرزند خردسال به یادگار مانده بود. تمام همّ و غمّ دخترم این بود که دل این کودکان یتیم را شاد کند. به آن‌ها قول داده بود هر ماه به دیدنشان برود و برایشان هدیه ببرد. ماه گذشته، قبل از سفر به تهران، برایشان خرید کرده بود، اما فرصت نشد هدایا را به دستشان برساند و حالا خودم باید بعد از بهبودی، وظیفه دختر شهیدم را در قبال آن کودکان یتیم انجام دهم.

آرزوی شهادت در دل فرزندان و صبر زینبی در جان مادر

مادر شهیدان نظری از آمادگی فرزندانش برای شهادت و صبر خویش می‌گوید: وقتی از تلویزیون مادری را می‌دیدم که با اقتدار از شهید یا شهدایش صحبت می‌کند، نمی‌توانستم خودم را جای او تصور کنم و می‌گفتم: چقدر راحت حرف می‌زند. محمدمهدی می‌گفت: شما هم باید خودت را آماده کنی. اگر یک روزی جنگ شود، من می‌روم و حسین را هم با خودم می‌برم. زهرا هم می‌گفت: من هم می‌آیم. محمدمهدی می‌گفت: شما تا جایی که حضورت لازم است می‌توانی بیایی، وقتی اسرائیل مرتب تهران را می‌زد و ما از تلویزیون می‌دیدیم و گریه می‌کردیم، محمدمهدی و زهرا فقط حسرت شهادت را می‌خوردند و عاقبت به آرزویشان رسیدند. من هم مادر دو شهید شدم و اکنون که می‌توانم از فرزندان شهیدم حرف بزنم، از حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) صبر خواسته‌ام.

وی در مورد چگونگی ورود شهیده زهرا به حفظ و تدریس قرآن در حرم مطهر رضوی توضیح داد: زهرا مشکلی برایش پیش آمده بود. در همان ایام از حرم مطهر برای کلاس‌های قرآن از او دعوت کرده بودند. او برای رفتن مردد بود. چون خودم به خانم‌ها قرآن درس می‌دادم، تجربه شیرین همنشینی با قرآن و آرامش گرفتن از کلام خدا را به دخترم نیز توصیه کردم و این‌گونه او از سال ۱۳۹۱ وارد تدریس و حفظ قرآن در حرم مطهر امام رضا(ع) شد.

مادر شهیدان نظری در پایان این گفت‌وگو تأکید کرد: فرزندانم شهادت را دوست داشتند که به این مقام رسیدند. من هم حس بسیار خوبی دارم. فرزندانم را به رهبرم هدیه دادم. فرزندان دیگری هم دارم که آن‌ها را هم به رهبرم هدیه می‌دهم.

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha