به گزارش خبرگزاری حوزه در احوالات آیت الله سیدحسن موسوی شالی آمده است که ایشان قرار بوده به مدت ده شب در مسجدالنبی(ص) قزوین سخنرانی داشته باشد.
مطلع میشود که ساواک بنا دارد او را در شب نهم در منزلش دستگیر کند.
از خدا میخواهد به او فرصت دهد که بتواند تا پایان شب دهم سخنرانی کند. ایشان قصد داشت در شب آخر علیه رژیم افشاگری کند.
شب نهم قبل از سخنرانی، مأموران ساواک به منزل حاجآقا میروند تا او را به زندان ببرند.
وی در این مورد میگوید: «ساواکیها ریختند داخل خانه؛ من نشسته بودم و استراحت میکردم. هرچه گشتند مرا پیدا نکردند؛ حتی دستشویی و حمام را هم جستجو کردند. من آنها را میدیدم اما آنها مرا نمیدیدند. قبا و عمامهام را روی کرسی جا گذاشته بودم.»
ساواکیها از همسرم پرسیدند:«پس حاجآقا کجاست؟ قبایش اینجاست، عمامهاش اینجاست، کفشش جلوی در است، پس خودش کجاست؟».
همسرم جواب داد:«مگر او را به من سپرده بودید که سراغش را از من میگیرید؟».
فردا شب حاجآقا علیه شاه و به حمایت از امام خمینی سخنرانی کرد. او را دستگیر نمودند و سه ماه در زندان قزوین زندانی کردند.»
منبع: مجاهد پارسا، صفحه ۱۱۹.










نظر شما