به گزارش خبرگزاری حوزه، روایت پیشرو حکایت دو نخبهای است که در کنار تلاش علمی، مسیر جهاد و مسئولیتپذیری را برگزیدند و تصویری متفاوت از نسل پرتلاش آن روزگار ساختند.
شهید محسن وزوایی؛ فرماندهای که پیش از فرماندهی، نفر اول کنکور بود
محسن وزوایی، متولد ۵ مرداد ۱۳۳۹ در محله نظامآباد تهران، از همان نوجوانی استعداد کمنظیر، جدیت و روحیهای عمیقاً مذهبی داشت. در سال ۱۳۵۵ در حالی که تنها شانزده سال داشت، با رتبه اول کنکور سراسری وارد دانشگاه صنعتی شریف و رشته شیمی شد؛ اما دانشگاه برای او پایان مسیر نبود، آغاز رسالتی تازه بود.
او در انجمن اسلامی دانشجویان فعال شد و در سال ۱۳۵۶ مسئولیت هدایت مبارزات ضد دیکتاتوری دانشجویان شریف را بر عهده گرفت. محسن در روزهای اوج انقلاب، از چهرههای تأثیرگذار تصرف پادگان عشرتآباد و جمشیدیه بود و تنها چند روز پس از پیروزی انقلاب، بهعنوان یکی از نخستین اعضای سپاه پاسداران وارد این نهاد تازهتأسیس شد.
از مخابرات سپاه تا اطلاعات عملیات، از حضور در غرب کشور تا جبهههای جنوب، وزوایی پلههای سختترین مأموریتها را با سرعت طی کرد. او فرمانده گردان حبیببنمظاهر، فرمانده تیپ محمد رسولاللّه(ص) و سپس نخستین فرمانده تیپ سیدالشهدا(ع) شد؛ فرماندهای جوان، جسور و صاحب فکر.در دهم اردیبهشت ۱۳۶۱، در حالی که تنها ۲۲ سال داشت، در عملیات بیتالمقدس و در آستانه آزادی خرمشهر، بر اثر ترکش خمپاره به شهادت رسید؛ جوانی که میتوانست یک دانشمند برجسته شود، اما تصمیم گرفت قلهای بلندتر را فتح کند.
شهید احمدرضا احدی؛ نفر اول کنکور پزشکی که همزمان در خط مقدم بود
شهید احمدرضا احدی سال ۱۳۶۰ وارد مقطع دبیرستان شد. سال ۱۳۶۱ که میخواست سال دوم نظری را آغاز کند، وارد جبهه شد و ۱۸ روز در پادگان قدس همدان دوره نظامی را آموخت و اولین عملیاتی که رفت، عملیات رمضان بود و در همان عملیات مجروح شد. ۴۰ روز در بیمارستان شیراز بستری بود و تا زمان شهادتش تیر در زانویش ماند.
مادر نخبه پزشکی ایران میگوید احمدرضا هم درس میخواند، هم جبهه میرفت و در این مدت ۱۴ بار به جبهه اعزام و در خیلی از عملیاتها شرکت کرد.
وقتی جواب نتیجه کنکورش آمد، خودش ملایر نبود. آن زمان مثل الان نبود و اسامی داخل روزنامه منتشر میشد و در ملایر هم روزنامه یک روز بعد به دستشان میرسید. عصری بود که داخل حیاط نشسته بودند که یک نفر از شمال به آنها زنگ زد و گفت احمدرضا نفر اول کنکور رشته پزشکی در ایران است.
وقتی نتیجه کنکور اعلام شد، باز هم احمدرضا خبر نداشت. بعد از آن یکی از دوستان همرزمش از شمال به خانواده زنگ زد و گفت احمدرضا رتبه خیلی خوبی در کنکور کسب کرده. فردای همان روز از جبهه برگشت. مادر و پدرش خبر قبولیاش را دادند و اینکه رتبه یک کنکور را کسب کرده، احمدرضا آستینش را بالا زد و وضو گرفت و در جواب گفت: «چه فرقی میکند؛ هر چه خدا بخواهد همان میشود».
فردای آن روز روزنامه به دستش رسید و نتیجه را گرفت، اما هنوز دانشگاه ثبتنام نکرده بود که دوباره به جبهه رفت. از دانشگاه تماس گرفتند که باید ثبتنام کند. مادر، پدر و یکی از بستگان تمام همدان و منطقه چهارزبر را گشتند، اما احمدرضا به عملیات جنگی رفته بود. ۱۶ روز طول کشید تا از عملیات برگشت و در دانشگاه شهید بهشتی ثبتنام کرد.
از سال ۱۳۶۴ که وارد دانشگاه شد به تهران رفت. همکلاسیهایش شهید کاظمی و شهید اکبری بودند که با هم درس میخواندند. از چهار نفر هماتاقی، سه نفرشان شهید شدند و در حقیقت دانشگاه آنها جبهه بود. دائم در جبهه بود و خیلی قناعتکار. ۲ هزار تومان پول که به او میدادند، خمسش را اول میداد. بیشتر شبها غذا نمیخوردند یا ساده میخوردند. مادرش میگوید وقتی برای دیدنش به تهران رفت، با وجود اینکه دانشجوی رشته پزشکی بود، خیلی سادهزیست بود.
احمدرضا در یکی از عملیاتهای جنگی بود که نتوانست به دانشگاه برود و امتحان ترم را بدهد. وقتی برگشت و امتحان داد، استاد به او گفت صفر شدهای. احمدرضا ناراحت شد. استادش همان لحظه به او گفت ناراحت نباش، تو ۲۰ شدی؛ کاش من به جای ۶۰۰ دانشجو، ۶ نفر مثل تو داشتم. این افتخاری بود که چهار ترمی که احمدرضا در دانشگاه درس خواند همیشه نمره الف دانشگاه بود.
او بسیار باهوش و بااستعداد بود. در یکی از عملیاتها یکی از همرزمانش مجروح شد و در بیمارستان اهواز بستری بود. دکتر میگفت دستش باید قطع شود. احمدرضا عکس دست همرزمش را دید و گفت نباید دستش قطع شود و باید دوباره عکس بگیرند. وقتی دوباره عکس گرفتند، دکتر معالج پرسید چه کسی این حرف را زده و وقتی آدرس احمدرضا را دادند، در نهایت از نظر پزشکی او قدردانی کردند.
شهید احمدرضا احدی پس از شرکت فعال در عملیات کربلای ۵، در شب دوازدهم اسفندماه سال ۱۳۶۵ همراه چند نفر از همرزمانش همچون شهید مجید اکبری به شهادت رسید.
منبع:
کتاب یک قطار فشنگ برای دکتر، خاطرات شهید احمدرضا احدی
کتاب یک محسن عزیز، خاطرات شهید محسن وزوایی










نظر شما