خبرگزاری حوزه | در سپهر تحولات سیاسی ایران، برخی شخصیتها نه با حجم رویدادهای زمانه، بلکه با «عمق دلالت»شان تعریف میشوند؛ و میرزا یونس استاد سرایی معروف به میرزا کوچکخان جنگلی رضواناللهعلیه، از همین سنخ است. میرزا کوچکخان در تاریخ ایران نه یک قهرمان محلی، که نقطهی ظهور نوعی عقلانیت سیاسی مقاوم است؛ عقلانیتی که در برابر سه جریان همزمان؛ استعمار جهانی، تجدد تحمیلی و بورژوازی وابسته از حیث هویت، امنیت و تمامیت ارضی، ایستادگی کرد. فهم میرزا، بدون درک «معادلات جهانی اوایل قرن بیستم» ناممکن است؛ دورهای که گیلان از یک استان شمالی، به «آزمایشگاه تجزیهی ایران» بدل شد. روس بلشویک، با نقاب عدالتخواهی و هدف گسترش انقلاب سرخ؛ انگلیس، با مدل امنیتی پادگانی و مهندسی ساختار قدرت؛ و طبقهای غربزده، با رؤیای سکولاریزاسیون شتابزده، همگی یک هدف مشترک داشتند: خروج ایران از صحنهی تاریخ و تکهتکهسازی هویت آن. تجزیهای که در گیلان دنبال شد، فقط تجزیهی نقشهی جغرافیا نبود؛ تجزیهی ایمان، تجزیهی اقتصاد، و تجزیهی خودآگاهی ملی بود.
در این بستر چندلایه، میرزا نه یک «مبارز جنگل»، که نخستین نظریهپرداز امنیت ملی هویتی در ایران بود؛ کسی که دریافت امنیت، پیش از آنکه محصول ارتش و سازوبرگ باشد، محصول «خودآگاهی جمعی» است. او امنیت را متغیری صرفاً نظامی نمیدانست؛ امنیت فرهنگی و معنوی را مقدمهی امنیت سیاسی میشمرد. در جهان آشفتهی بلوکبندی قدرتها، او به این بصیرت رسید که اگر ملتی هویت خود را به دیگری بسپارد، سرزمین خود را نیز خواهد باخت. جنگل برای میرزا، یک «پناهگاه هویت» بود؛ حصاری برای حفظ استقلال اراده در برابر سیطرهای که از بیرون بر ایران تحمیل میشد؛ جنگل برای میرزا، مدرسه بود: مدرسهی احیای عزت دینی، تربیت نیروهای مردمی، و بازسازی «ملت» در زمانی که دولت مرکزی، از درون تهی شده بود.
میرزا از همان آغاز دریافت که ایران، در هر نقطهای که از «خود» تهی شود، استعمار از همان نقطه وارد میشود؛ آنچه نهضت جنگل را ممتاز میکند، تلاش میرزا برای «دولتسازی مستقل» در تاریخ معاصر ایران بود؛ دولتی با مؤلفههایی که بعدها، بخش مهمی از گفتمان انقلاب اسلامی را تشکیل داد: دولتی بدون تکیه بر شرق و غرب، با پشتوانهی معنوی مردم، با اقتصاد درونزا، و با حساسیت حداکثری نسبت به نفوذ قدرتهای خارجی. اگر این تجربه با کارشکنیهای بیرونی و خیانتهای داخلی ناکام نمیشد، ایران میتوانست دههها پیشتر از استبداد پهلوی عبور کند و بهجای «مدرنیزاسیون تحمیلی»، «نوسازی ملی مقاوم» را تجربه کند.
تاریخنگاران متأسفانه، میرزا را عموما به تصویر یک چریک محدود کردهاند؛ حال آنکه او در معنای دقیق کلمه، پیشنمونهی دولت مقاومت در ایران است؛ یعنی دولت مبتنی بر ارادهی مردم، بر استقلال از قدرتهای خارجی و بر یک هویت دینی ملی اصیل. بنابراین میرزا نخستین معمار دولت ضد امپریالیستی در ایران بود.
اهمیت میرزا برای دروهی فعلی ایران، دقیقاً در همین نقطه نهفته است: او نشان داد که امنیت ملی، بدون «پیشرانی مردم» امکانپذیر نیست. جنگل، نخستین الگوی مقاومت مردمی بود؛ الگویی که بعداً در دفاع مقدس به بلوغ کامل رسید، و امروز در قالب «جغرافیای مقاومت» در ابعاد منطقهای بسط یافته است. از این منظر، میرزا صرفا نقطهای در تاریخ نیست؛ گرهگاهی در هندسهی مقاومت تمدنی است.
در جهانی که امنیت دیگر در مرزها تعریف نمیشود، بلکه در ذهنها و روایتها شکل میگیرد، فهم میرزا برای امنیت ملی جمهوری اسلامی ضروری است؛ زیرا او نخستین کسی بود که میان «تمامیت ارضی» و «تمامیت هویتی» پیوند برقرار کرد. میرزا به ما آموخت که ملت، هنگامی شکستناپذیر میشود که روایت خود را از هویت، استقلال، و مقاومت حفظ کند. جنگل میرزا، نخستین نسخهی مقاومت مردمی بود؛ دفاع مقدس، نسخهی تکاملیافتهی همان مقاومت؛ و امروز «جغرافیای مقاومت»، تداوم راهبرد همان عقلانیت است: عقلانیتی که امنیت را نه در توازن قوا، بلکه در توازن معنا میبیند.
میرزا کوچکخان، نقطهی اتصال سه ساحت بود: اسلام سیاسی، ملیّت ایرانی، و مقاومت تمدنی. او نگذاشت نخستین طرح تجزیهی ایران به نتیجه برسد؛ و همین کافی است که نامش در تاریخ، نه در جغرافیای یک شهر، که در جغرافیای هویت ملی حک شود. لذا میرزا کوچکخان، نه فقط رادمرد جنگل؛ بلکه معمار نخستین هندسهی امنیت ملی مقاوم در ایران معاصر است. او نشان داد که ایران، هرگاه به ایمان خود، مردم خود و عقلانیت مستقل خود تکیه کند، شکستناپذیر است؛ و هرگاه این سه از دست برود، راه تجزیه هموار میشود.
حسین انجدانی










نظر شما