به گزارش خبرگزاری حوزه، در آستانه دی ماه، سالگرد عملیات کربلای ۴ که در آن ۱۳۷ شهید روحانی در یک روز به شهادت رسیدند، به همت خبرگزاری حوزه و پایگاه بسیج شهدی روحانی مرکز مدیریت حوزه های علمیه نشستی تخصصی با حضور پنج تن از روحانیونی که در این عملیات حاضر بودند برگزار شد و هر کدام از آنها به ذکر خاطراتی از این عملیات و نحوه حضور روحانیون در این عملیات پرداختند.
در ذیل مشروح سخنان این رزمندگان دوران دفاع مقدس را مرور می کنیم:
سردار نیکبخت:
برای واکاوی عملیات کربلای چهار نیازمند ارایه دو مقدمه هستیم. اولین مساله، مساله مک فارلین است که جای گفتگو شنود بسیار دارد و تاثیر بسیاری در این جنگ داشت.
دومین مساله نیز نقش سپاه محمد(ص) است که سپاه ۱۰۰ هزار نفری بود که قرار بود با حضور گسترده خود تکلیف جنگ را مشخص کند. در واقع قرار بود این سال سال پایان جنگ باشد.
مساله دیگر اینکه ما چرا می گوییم دفاع مقدس؟ به شکل خلاصه بیان می کنم که ۲هزار و ۲۲۲جنگ در طول تاریخ ایران به ثبت رسیده است که این جنگ یا بین مردم و حکومت یا مردم و حکومت با بیگانگان شکل گرفته است.در جنگ تحمیلی روحانیت به عنوان عنصر اصلی در صحنه وارد شد و در کنار حکومت و مردم وارد یک جنگ علیه متجاوز و جریان استکبار رفت، پس از انقلاب اسلامی ایران بود که امام راحل به عنوان یک روحانی، رهبر انقلاب و حکومت اسلامی شدند و با همراهی روحانیت و مردم پاسخ کوبنده ای به دشمن دادند.
دفاع مقدس با لباس مقدس
لباس جنگی پوشیدن دارای حرمت است ولی وقتی که جنگ شد و آیت الله خامنه ای با عمامه و با لباس جنگی خدمت امام رسیدند و امام نیز فرمودند که چقدر زیبنده است. از آنجا بود که این لباس قداست پیدا کرد زیرا قرار بود در دفاع از اسلام و ایران اسلامی و انقلاب اسلامی پوشیده شود. به همین دلیل این جنگ به دفاع مقدس مبدل شد.
از هر چهار روحانی سه نفر در جنگ مشارکت داشت
در واقع دفاع مقدس به واسطه حضور روحانیت بود. آخرین آمار روحانیون در سال ۵۹ حدود ۲۰ هزار نفر بود که از هر چهار نفر سه نفر در جنگ حضور داشتند که در بخش خط مقدم، پشت جبهه و بخش های پشت صحنه و فرهنگی تبلیغی جبهه حضور داشتند. در برخی خانواده ها یک یا دو عضو روحانی به شهادت رسید. بسیاری از پدران شهدا روحانی بودند و بسیاری از آنها نیز در جنگ مشارکت عملی داشتند.
بسیاری از عملیات ها به جهت بیرون راندن عراقی ها از کشور انجام شد و برخی از عملیات ها نیز به حسب ورود و نفوذ در عراق صورت گرفت که اولین آنها عملیات رمضان است. در کل ۱۵۵ عملیات قرارگاهی از تپه های معدن تا مرصاد در جنگ انجام شد. عملیات کربلای ۴ پس از والفجر ۸ به وقوع پیوست.
حضور ۴ قرارگاه در کربلای ۴
این عملیات از چهار قرارگاه نجف، قدس، کربلا و نوح تشکیل شده است. یعنی از انتهای آبادان و خرمشهر و گمرگ و نزدیک ابوخصیب و تنومه می رود تا بصره و... جزو اهداف این عملیات بود. در واقع در آن زمان ما فاو را گرفته ایم و می خواهیم دسترسی عراق به آب های آزاد را تنگ تر کنیم عراقی ها را مجبور کنیم که با فشار گسترده ای که ایجاد کنیم آنها را مجبور به پایان جنگ کنیم . ایران به شدت می خواست که در این سال جنگ را به پایان برساند.

شهدای عملیات کربلای ۴
عملیات کربلای ۴ در شب قرار بود ساعت ۲۲:۳۰ آغاز شد که عملیات لو می رود و عملیات با یک ربع تاخیر انجام شد. رمز عملیات نیز یا رسول الله(ص) بود که قرارگاه نجف با لشگرهای علی ابن ابیطالب و توپخانه چهارم سپاه و قدس و قرارگاه کربلا و... در آن حضور داشتند.
از ساعت ۲۲:۳۰ تا صبح ۱۳۷ شهید روحانی تقدیم اسلام شد که ۲۵ شهید برای استان اصفهان بود و ۲۲ شهید نیز برای مازندران. نهایتا این عملیات ۱۷۸ شهید روحانی داشت.
یک خانواده شهید روحانی در این عملیات حضور داشتند که نام آنها شهیدان «عبدوس» بود که از سمنان در جنگ حضور داشتند هر دوی آنها نیز روحانی بودند. برادر بزرگتر معاون تبلیغات جبهه و جنگ شمال غرب بود که ایشان در عملیات کربلای ۴ در جنوب شهید شدند و برادر دیگران در کربلای ۵ شهید شد.
رهبر انقلاب در سال ۸۶ در منزل شهید عبدوس حضور یافتند و جمله تاریخی شان را در خصوص خیانت برخی افراد به انقلاب سخن گفتند و فرمودند که هر کسی که بخواهد به انقلاب خیانت کند روی خون شهدا سر می خورد و به زمین می افتد.
نکته جالب در خصوص این عملیات اینکه پیش و در حین عملیات آتش بار گسترده دشمن از زمین و هوا روی سر نیروهای ما فرود می آمد.
عدم الفتح به معنای شکست نیست
عدم الفتح به معنای آن نیست که عملیات شکست خورد. پیروزی بزرگ آن بود که روحانیت توانسته بود به نقش خود عمل کند. روحانیت به عنوان نیروی انگیزشی کار خود را انجام می داد. بسیاری از روحانیون به عنوان خط شکن و غواص فعالیت می کردند.روحانیون در پشتیبانی و تخلیه شهدا از صحنه جنگ نقش های تاریخی ایفا کردند. روحانیون آخرین نفراتی بودند که به قرارگاه باز می گشتند. نقش آنها برای التیام بخشیدن جسمی و روحانی رزمندگان بسیار عجیب بود. شهدای روحانی توجه فرماندهان را جلب می کردند زیرا بسیاری از آنها تجربه عملیاتی داشتند.
همه جنگجویان عراقی بعثی نبودند
حجت الاسلام باطنی از استان اصفهان در آن زمان وقتی که به اسارت در آمده بود در حال نماز بود. وقتی که اذان صبح شد ماندند و نماز صبح بخوانند. دو تن از عراقی ها ایستاده بودند و اجازه نمی دادند که بعثی ها ایشان را کتک بزنند که نشان می دهد همه عراقی ها هم واقعا بعثی نبودند. البته برخی عراقی های دیگر هم بودند که در مقابل چشمانم دست و پای نیروهای ما را می بستند و داخل اروند می انداختند. یا یک مورد دیگر که یکی از قایق های ما خاموش شد که دیدیم که موتور قایق به پیکر یکی از شهدای غواص ما گیر کرده بود.
حجت الاسلام والمسلمین مفخمی:
بنده از لشکر ۲۵ کربلا گردان عاشورا گروهان شهید نعیمی در عملیات کربلای چهار حضور یافتم.بنده به عنوان یک نیروی پیاده و آرپی جی زن و به عنوان غواص در عملیات شرکت کردم.
چهار موج کربلای ۴
موج اول انقطاع، موج دوم استعداد، موج سوم استشهاد و موج چهارم عروج
موج انقطاع موج قطع امید از نیروهای پشتیبان بود. لحظه ای که کنار ساحل اروند گروهان و غواصان به آب رفتیم چهل تا پنجاه متر جلوتر، جز سلاح های متفرق از انفجارات چیزی نبود و هوا مثل روز روشن بود. منطقه به حدی با منورهای دشمن روشن شده بود که لحظه ای که به آب رفتم با چشمان خودم دیدم که پرندگان در حال پرندگان در جزیره ام الرصاص که حدود ۳۵۰ متر آن سوتر بودند در حال پرواز بودند. یعنی کاملا همه چیز مشخص بود.
دشمن در آن شرایط کاملا به میدان مشرف بود. لحظه ای که حرکت کردیم در آب شنا کردیم و در یک صف یک طنابی به دست ما بود و ۶۰ نفر نیروی غواص که بنده آرپی جی زن آنها بودم به سمت دشمن حرکت می کردیم. شیوه حرکت ما این چنین بود که دشمن نتواند تعداد نیروهای ما را شماش کند.
لحظه اول خبری از تیر مستقیم نبود آرام و صداهای متفرق انفجارات بود ولی پس از ۵۰ متر دیدم که خبری از کمک آرپی جی زن دوم نبود و از روی کنجکاوی دیدم پشت سرم دیدم که دشمن کل ساحل را زیر آتش گرفته است. انفجارات به حدی شدید بود که اگر کسی نیز می خواست به عقب برگردد امکان آن وجود نداشت.
از این مرحله به موج استعداد رسیدیم که حدود ۱۰۰ متر در این صف مشغول حرکت بودیم و هیچ تیراندازی به سمت ما انجام نشد و به خیال اینکه دشمن ما را ندیده است حرکت کردیم. ولی ناغافل اینکه دشمن منتظر بود که این جمعیت نزدیک تر شود و آتشبار را تشدید کند. در این متراژ نیز هر کسی که دل خود را به عالم بالا وصل کرده بود استعداد آن را پیدا کرده بود که در میدانی حضور یابد که در هیچ جا بدست نمی آورد. در کف آب جای پناهگاه نیست. انفجار در داخل آب یک صوت شنیده می شود و هر چیزی به آب بخورد در زیر آب منفجر می شود. این لحظات لحظات استعداد وارد مرحله بعدی است.
استشهاد جزو سخت ترین لحظات عملیات است. در اینجا لحظه ای شد که حس کردیم که دشمن ما را دیده است. روبروی جزیره ام الرصاص عراق دیدیم که از یک تیربار در حال زدن بچه ها بودند و چندین سنگر به یک نقطه مشخص که صف غواصان است متمرکز شده بودند و سه سنگر دیگر در حال رگبار بستن بودند و یک ضد هوایی دو لول نیز در همان سنگر بود که به سوی نیروهای ما آتش به پا کرده بود.

در همین زمان به حدی باران تیر و رگبار دشمن و تیرهای رسام هجوم آورد که هیچ کس نمی توانست خود را مخفی کند. وقتی یک تیر به سمت من می آمد تیر به شکلی محسوس بود که مشخص بود که کاملا هدفمند برای ما انجام می شود. در این لحظات انقطاع واقعی رخ داده بود.
تیربارها و حتی ضدهوایی دشمن به سوی ما شلیک می شد. خمپاره هایی هم به سمت ما پرتاب می شد ولی بازهم به سوی دشمن حرکت می کردیم. یک لحظه جانشین گروهان به ما گفت که همه خود را به خشکی دشمن برسانید. من نیز که آخرین نفر بودم که به همراه آرپی جی و موشک های آن که ۱۵ کیلو بود باید خودم را به ساحل می رساندم. در همان لحظه یکی از بچه ها را پشت سردم دیدم که وقتی از او سوال پرسیدم اینجا چه می کنی پاسخ نمی داد. حس کردم که تیر خورده است. بعد از مشاهده وضعیت او دیدم که تیر از سمت چپ به صورتش خورده است و از طرف دیگر خارج شده است. بخاطر اینکه این شهید عزیزمان به زیر آب نرود او را باید به خشکی می رساندم. به هر شکلی بود به همراه خمپاره و پیکر شهید خود را به ساحل رساندم. در آن لحظه به حدی سریع حرکت کردم که از همه همرزمان هم زودتر به ساحل رسیدم که قطعا این سرعت با آن وضعیت کاملا یک امر الهی بود و از یک انسان بر نمی آمد.
لحظات انفجارات و تیراندازی های فراوان و لحظه ای که به خشکی عراق رسیدیم اینگونه نبود که به سرعت برسیم به خاک. سه حلقه سیم خاردار روی هم انباشته شده بود. در این لحظه وقتی دیدم که تیراندازی از سنگر روبروی انجام می شد تیرها از بین دست و پایمان رد می شد و هیچ اختیاری هم برای حرکت کردن نداشتیم.
در این لحظه فرمانده گروهان گفت که یکی سنگر را منهدم کند. بنده نیز آماده نشانه گرفتن شدم دیدم که سنگر خاموش شد چون متوجه شد که من میخواستم به آنها شلیک کنم. منظور من این است که این حد به ما اشراف داشتند که تمام حرکات ما را به شکل لحظه ای رصد می کردند. =
حجت الاسلام علی مرادزاده:
بنده علی مراد زاده از لشکر ۸ نجف گردان فتح که پس از آن به گردان امیرالمومنین(ع) تغییر نام داد در عملیات شرکت کردم.

معنویتی که بخاطر آن به جبهه آمدم را در طلبه ها دیدم
اگر بخواهم با موضوع روحانیت اشاره ای داشته باشیم. باید بگویم که در کربلای چهار بنده ۱۶ساله بودم و یک سال پیش در جبهه غرب حضور داشتم. از جبهه و حال و هوای جبهه خیلی شنیده بودم و یک سال قبل آن در قله یکی از کوهستان های منطقه مریوان حضور یافتم که چند نفر نیروی پیشمرگه و نیروهای ارتشی حضور داشتند و در آنجا حس معنوی که پیش از آن متصور بودم را مشاهده نکردم. پس از آن وقتی آمدم جذب جبهه نشدم. سپس به سراغ درس و بحث رفتم. سری بعدی که اعزام به جنوب داشتم به والدین گفتم که می روم و به سرعت بر میگردم.
ولی وقتی که به لشکر ۸ نجف رفتم و پس از مشاهده جذابیت های معنوی لشکر و جبهه بسیار جذب شدم و دیگر قصد بازگشت نداشتم. بنده در همان عملیات کربلای چهار مجروح و اسیر شدم و چهار سال بعد هم آزاد شدیم در واقع در همان جا جنگ در خط مقدم برای ما تمام شد.
مباحث ارزشی پشت خط و اسارت به شدت اثرگذار بود و انقلابی در انسان ایجاد می کرد. زمانی یک نفر از من درباره اسارت سوال کرد بنده گفتم که اسارت برای من از الطاف خفیه الهی بود زیرا سختی ها و مشکلات اسارت و خاطرات اسارت که بسیاری از آنها گفتنی نیست یک طرف، اما جنبه های منعوی آن هم بسیار مهم بود. من حتی یک لحظه هم به روحانی شدن فکر نمی کردم ولی حضور من در این عرصه وابسته به این جنبه های ارزشی و حضور معنوی روحانیت بود که در این مسیر تجربه کردم. چه قبل ازعملیات و چه خود عملیات و دوران اسارت از برکت روحانیت استفاده کردم و همان حالات معنوی باعث شد پس از بازگشت به میهن راهی حوزه شوم.
شبی روشن از منورهای عراقی ها و چیزی که انتظارش را هم نداشتیم
عملیات کربلای چهارم یک عملیات لو رفته بود و سه روزی که در خرمشهر بودیم حتی مکان استقرار ما نیز مرتب با خمپاره زده می شد. زمانی در حیات حضور یافتم که مسواک بزنم که ناگهان صوت خمپاره آمد و خود را روی حیات ولو شدم و خمپاره نیزبه دیواری اصابت کرد که پشت آن قرار داشتیم.
شب عملیات نیز شب منطقه روشن بود و فرماندهان ما که در بستر اروند بودیم با نیروهای خود در مسیر اسکله مرتب رفت و آمد می کردند و سرخی ترکش ها را می دیدم که این فرماندهان با چه رشادتی حرکت می کردند.
سوار قایق شدیم و وارد جزیره ام الرصاص شدیم. در عملیات ماموریت ما گرفتن جزیره ام الباوی غربی و شرقی بود که متاسفانه یک مرتبه هم این تلاش انجام شد که موفقیت آمیز نبود و بسیاری از نیروهای ما در آنجا شهید شدند و نیروهای متعددی طلبه بودند.
شهید طلبه روحانی به نام سید مجتبی شجاع الدینی با ما بود که صدایش زدم که یکی از فرماندهان گروهان را که مجروح شده است را عقب ببریم. همه عقب نشینی کرده بودند. ظهر روز چهارم بود پشت این خاکریز هم لشکر ما و ۲۵ کربلا ۲۰۰ شهید و مجروح بودند. سید مجتبی را صدا زدم با یک انفجار دستم از کار افتاد و سید مجتبی نیز رنگش سفید شد و ایشان هم در دامان حجت الاسلام فرجی به شهادت رسید.
وقتی فاصله گرفتیم همرزمان ما هم آمدند و بالای سرسید مجتبی رسیدند. در همان زمان نیروی عراقی روی خاکریز آمد و یکی از بچه ها به او شلیک کرد و او نیز فرار کرد.
در همان زمان ۵۰ متر سینه خیز از آنجا فاصله گرفتم که اگر بر نمی گشتم من را مثل دیگران تخلیه می کردند زیرا همه مجروحان و نیروهای دیگر را تخلیه کردند. این پنجاه متر باعث شد که در آن منطقه ماندیم و در نیمه شب ترکش به صورتمان خورد.
اسارت پرثمر
مسایلی که در اسارت نصیب من شد بسیار استثنایی بود و به برکت این علما و نیروهای مهذب پاسدار و بسیجی برکات زیادی نصیب ما شد.
در اسارت نیز وجود علما و بزرگان بسیار اثرگذار بود. بزرگانی که در آنجا حضور داشتند برنامه های گسترده ای را نیز در زوه های فرهنگی و ارزشی برگزار می کردند. از جمله این برنامه ها می توان به برنامه های فرهنگی و قرآنی و تفسیری اشاره کرد، آن هم بدون هیچ امکاناتی. از عملیات کربلای چهار به بعد اردوگاه ها تا اردوگاه ده زیر نظر صلیب سرخ بودند و از اردوگاه یازده به بعد جزو مفقودی ها بود. ما نیز از ورق سیگار استفاده می کردیم و کارهای فرهنگی و ارزشی می کردیم. از جمله این برنامه ها، برنامه حفظ قرآن بود که در این مدت قرآن را حفظ کردیم.
بسیار خرسند هستیم که این مسیر را طی کردیم و در این مسیر نیز پایدار خواهیم بود.
حجت الاسلام والمسلمین فرجی:
حدود ۱۵ نفر در گردان فتح از لشکر نجف در ۴ دی ماه ۱۳۶۵ مستقر بودیم. فرمانده ما سردار احترامی بود که عنایت ویژه ای به طلاب داشت.
در شب عملیات که وارد خرمشهر شدیم اشراف خاصی به منطقه نداشتیم. وقتی وارد شهر شدیم عراقی به دلیل لو رفتن عملیات با تیر رسام ما را نشانه گرفته و می زدند.
در همان شرایط وارد یک منزل شدیم. هوا هم سرد بود. تا ساعت ۲ نیمه شب که تقریبا خواب بودیم یک مرتبه همه را به خط کردند و فرماندهان ما را به سمت اسکله هدایت کردند. ما نیز سابقه عملیات نداشتم وقتی از پله های پایین آمدیم تا سوار قایق شویم در همان لحظه قایق ها را که مشاهده می کردم که پیکر شهدا و مجروحین در آنجا حضورداشت. واقعا لحظات عجیبی بود. با اینکه سن و سال خاصی هم نداشتم با عنایت الهی کل ترس از من رخت بر بست و من سوار قایق شدم. در وسط اروند یک لحظه حس کردم یک جسمی کنار من خورد و با اسلحه ای که داشتم در آب رفتم و خارج شدم و قایق در آب رفت و خارج شد و برای کسی اتفاقی نیوفتاد و خمپاره نیز منفجر نشد. زیرا عراقی ها با خمپاره ما را نشانه گرفته بودند و قایق نیز ما را به سمت اول ام الرصاص هدایت کرد و فرماندهان گفتند که به سرعت پیاده شوید وقتی پیاده شدیم هوا گرگ و میش شده بود و همانجا تیمم کردیم و نماز صبح را خواندیم و حرکت کردیم.
نبرد نفس گیر در خانه دشمن
در آن زمان فقط می دویدیم. ما بین ام الرصاص یک جاده شنی بود وقرار شد که بین مرداب ها و لب اروند به یک جاده شنی برد و گفت که تا پایان ام الرصاص رفتیم تا به دپو برسیم که پس از آن به سمت ام الباوی حرکت کنیم. وقتی وارد جاده شنی شدم هوا دیگر روشن شده بود و آمدم از کنار آن به خط ستون می رفتیم فقط می دویدیم از کنار جاده که حرکت کردم می دیدم که بچه های غواص کنار هم خوابیده اند در حالی که همه آنها شهید شده بودند. عراقی ها جاده را از دو طرف تیربار گذاشته بودند و غواصانی که وارد شده بودند را به رگبار بسته بودند. وقتی که به دپو رسیدیم سنگرها را کندییم و مستقر شدیم وقتی سنگر را کندییم به سمت ایران نشستیم و پشت سرما هم عراقی ها بودند. همینگونه که نشسته بودیم از لای نیزارهای سمت راست تیرهای رسام آمد و بچه های ما را زدند.
شهید الماسی معاون گردان نیز چند نفر از بچه ها را جمع کرد و گفت که عراقی ها ما را دور زدند و در این نخل ها رفته اند و ما را میز نن و ایشان نیز با چند نفر رفتند در این جزیره که عراقی ها همه آنها را به شهادت رساندند.
فرمانده ما نیز آقای وفایی بود که به ما گقت آماده باشید که از روی پل به سمت ام الباوی غربی حرکت کنیم. به همراه طلبه هایی که با ما بودند به سمت دپو حرکت کردیم و تیربار وقتی دید که ما وارد پل شدیم همه ما را به رگبار بست. ما نیز خوابیدیم در این میان چند نفر از ما شهید شدند. سپس یک لحظه تیربارها خاموش شد و آقای وفایی روی پل به ما گفت که هر کسی که می تواند پشت دپو حرکت کند. ما نیز بلند شدیم و سریع به پشت دپو امدیم. سپس دیدیم که بچه ها گفتند که بیایید برگردیم عملیات لو رفته است.
تقریبا ساعت دوازده به بعد عراقی ها با یک تانک دپو را زدند و آقای مراد زاده و برادر شجاع الدینی وشجاع الدینی از بالای دپو پرت شدند و من هم حس کردم که پشت کفتم سوخت. وقتی نگاه کردم دیدم که این عزیزان از دپو به پایین پرت شده اند. من نیز با ترکش زخمی شده بودم. در آن زمان به سمت دوستان حرکت کردم و شهید شجاع الدین را دیدم که در حال جان دادن بودند و وقتی حمایلش را بازکردم دستش روی صورتم بود.

وداع خونین با یاران
وقتی بالای سر آقای مراد زاده آمدم ایشان گفت شما بروید و من نمی توانم بیایم. ما نیز پنج نفر بودیم که آمدیم و از گردان سیصد نفری ما حدود بیست نفر زنده بود و چند نفر نیز زنده بودند وقتی به سمت ایران حرکت کردیم به سیم خار داری رسیدیم و دوستان گفتند که یکی یکی از زیر سیم خاردار رد شوید ومن نفر آخر می آیم. یک لحظه به ذهنم آمد گفتم نکند عراقی ها بین نیزارها باشند و به کمین ما نشسته باشند. در همان زمان تا برگشتم دیدم که یک شی به گردنم خورد و مثل برق گرفتنی حس کردم که چیزی در گردنم ترکید. در همان لحظه حس می کردم با صورت به سمت ابر نرم حرکت می کردم و هیچ چیز متوجه نشدم و در همان اثنی بود که به اسارت درآمدم.
حجت الاسلام والمسلمین ذوالنوری:
در آستانه سالگرد عملیات کربلای چهار درود می فرستیم بر روان پاک شهدا و امام عزیز و رزمندگان برزگوار.
دسته بندی عملیات های موفق تا عدم الفتح ها
عملیات های ما در دوران دفاع مقدس به سه دسته عملیات تقسیم می شد. عملیات های صد درصد موفق، عملیات های با درصد موفقیت بالا مثل بیت المقدس که منجر به فتح خرمشهر شد، عملیات فتح المبین و والفجر ۸ در فاو که پر دستاورد بود.
بعضی عملیات ها نیز عملیات هایی بودند که با این عملیات ها قابل مقایسه نبودند ولی عملیات های ناکامی نیز نبودند که در نوع خود نیز بسیار مهم بود مثل بسیاری از والفجرهای ما مثل ۱ و ۳ و ۴ و عملیات محرم و... که عملیات های مهمی بود.
برخی عملیات ها نیز نام آنها را عدم الفتح گذاشتند که مثل والفجر مقدماتی در جنوب فکه بودند که حس کردیم که شکست خوردیم گروهی از فرماندهان محضر امام راحل رسیدند و وقتی از شکست سخن گفتند امام نیز فرمودند که نگویید شکست بلکه بگویید عدم الفتح. چون شما می خواستید فتحی انجام بدهیم که آن فتح انجام نشد. از آن زمان این عنوان باب شد که برخی از عملیات های عدم الفتح بودند که مثل کربلای چهار و رمضان و...
کربلای چهار چگونه لو رفت؟
کربلای چهار از جمله عملیات های بسیار سخت و وتلخ بود زیرا اهداف ما حاصل نشد و جمعی از عزیزان ما نیز مجروح و شهید شدند وگرنه هیچ کاری که برای خدا باشد تلخ نیست ولی دیدن دوستان و شرایط خاص آن زمان ضائقه دوستان را تلخ کرد وگرنه در تاریخ عاشورا نیز آمده است که امام حسین(ع) هرچه به ظهر عاشورا نزدیک تر می شدند چهره شان بر افروخته تر می شد و رضایت ایشان بیشتر جلب می شد.
جنگ برای ما احدی الحسنیین بود زیرا اگر می کشتیم برای خدا بود و پیروزی بود و اگر کشته می شدیم برای خدا بود و بازهم پیروزی نصیب ما می شد. چنانچه خداوند فرمودند که : « قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ ۖ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَنْ یُصِیبَکُمُ اللَّهُ بِعَذَابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَیْدِینَا ۖ فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَکُمْ مُتَرَبِّصُونَ»
انجام تکلیف شیرین وانجام وظیفه لذت بخش است ولی از حیث معیارهای دنیوی تلخی هایی برای ما داشت زیرا ۱۹۸۵ و ۸هزار مجروح داشتیم که البته دشمن نیز همین حدود و یا حتی بیشتر تلفات داشت.
روز سخت ۴ دی ماه
این جنگ تبعات سختی هم برای دشمن داشت. این عملیات در جمع سه روز بود ولی تا عملیات کربلای پنج درگیری ها قطع نشد و به شکل پراکنده وجود داشت و این عملیات مقدمه یک عملیات بزرگی به نام کربلای پنج بود که دشمن را به شدت به زانو درآورد. نفس دو طرف در این جنگ گرفته شد. به قول یکی از فرماندهان در این عملیات دشمن به شدت بدبخت شد و ما نیز بیچاره. در واقع پس از این عملیات رمقی از دشمن باقی نماند. یگان های دشمن نیز وارد عملیات شد و با هزیمت برگشتند.
این عملیات ترکیبی از عملیات آبی خاکی و زمینی بود. این عملیات آبی بود چون در اروند بود ولی در نقطه مقابل خرمشهر و برخی از آن مقابل جزیره مینو بود عمق اروند کم بود و جاهایی نزدیک به دو کیلومتر می رسد عمق آن نیز کم می شد ولی وقتی به سمت اروند کنار و فاو می رفتیم و جایی که پل بعثت را زدیم عمق آب زیاد بود.
در آن زمان هم باید از رودخانه عبور می کردیم. در عملیات والفجر هشت عمق اروند به شکلی بود که غواص ما برای در امان ماندن از تیر دشمن از زیر آب عبور می کرد ولی در کربلای چهار عمق زیادی نداشت و غواصان که در سطح حرکت می کردند در تیررس بودند.
۲۵۰۰ روحانی در این عملیات شرکت کرده بودند
در اینجا هم باید غواصی می کردیم و هم با قایق حرکت می کردیم ووقتی وارد جزایر شدیم که جزو اهداف ما بود بین قرارگاه ها تفسیم کار شده بود. مثل دو جزیره ام الرصاص و جزایر ام الباوی و جزیره سهیل و قطعه و ماهی و... به محض ورود به این جزایر نیز نیروهای ما باید با نیروهای بعثی می جنگیدند که وارد فاز عملیات آبی خاکی می شدند.
این عملیات، عملیات بسیار سنگینی بود که در کنار این نیروها و بین و یپشاپیش آنها شاهد حضور جمعیت عظیم روحانی بودیم.
بیش از ۲۵۰۰ روحانی در این عملیات حضور داشند. برخی گردان ها ۱۵ نفر روحانی بودند و در برخی گردان ها ۶۰ روحانی حضور داشتند. در یگان ها و عقبه ها و پشتیبانی ها و خطوط اطراف روحانیون حضور داشتند. روحانیون نیز به چند شکل نقش آفرینی می کردند.
برخی طلاب فرمانده گردان بودند و فرمانده محور و فرمانده گروها و دسته بودند. برخی نیز غواص بودند که حضور جدی در عملیات داشتند. برخی در حوزه ادوات و زرهی و آتشبارها فعال بودند. برخی تیربارچی بودند و برخی نیز آرپی جی زن بودند. که برخی از آنها رزمی تبلیغی نیز بودند. یعنی کار تبلیغی می کردند.
برخی نیز به عنوان مبلغ حرکت می کردند که کارشان تبلیغ بود و علاوه بر تجهیزات نظامی مثل اسلحه و قمقمه و تیربار و... یک بلندگو دستی نیز با خودش همراه می کرد.
عملیات در روز دوم سخت ترین وضعیت را داشت. در این میان روز ۴ دی ماه سخت ترین روز جنگ بود که حدود ۱۸۰ نفر شهید روحانی داشتیم که در روز چهار آبان ۱۳۷ روحانی به خیل شهدا پیوستند که این تعداد شهید در یک روز در طول جنگ بی سابقه بود.

لورفتن عملیات به دلیل همکاری ماهواره ای آمریکا بود
عملیات نیز لو رفته بود به دلیل اینکه آمریکا در پروژه مک فارلین شکسته خورده و بغض خود را در این عملیات با اطلاعات ماهواره های خود در اختیار عراق گذاشت و با همکاری آمریکا این عملیات لو رفته بود و کار دشمن نیز بسیار مشکوک بود . زیرا پیش و همزمان عملیات مکالمات بی سیمی از سوی دشمن انجام نمی شد و اطلاعات به شکل پیکی رد و بدل می شد. در واقع سکوت محض رادیویی حکمرفا بود و ما نیز فکر کردیم که دشمن غافلگیر شده است. چون زمانی که دشمن به حرکات ما شک می کرد که ما می خواهیم عملیات کنیم در مکالمات رادیویی بین آنها متوجه اضطراب آنها می شدیم ولی در اینجا کاملا ساکت بودند زیرا دشمن کاملا می دانست که ما چه زمانی حمله می کنیم . حتی در عقب نشینی نیز در انتقال مجروحین و شهدا نیز زیر بار تیرهای دشمن بودیم. در آنجا نیز روحانیت نقش خود را ایفامی کرد حتی برای حمل مجروحین برخی سکاندار قایق ها روحانیون بودند بخصوص لشکر ۲۵ کربلا و گردان فاتحین و.... بودند. روحانیون در آنجا تلاش گسترده ای برای دلداری دادن به رزمندگان داشتند.
روحانی همیشه سینه خود را سپر بلای مردم کرده است
روحانیت همیشه در کنار مردم بوده است و در سختی ها و مشکلات در کنار مردم حضور داشته است یکی از نمونه های آنها کربلای چهار بود.
آنگونه نبود که روحانی در منزل و مسجد بنشیند و مردم را به جبهه رفتن دعوت کند. روحانیون ما به جبهه رفتند و بعد دعوت کردند.
وقتی کربلای چهار ما دو هزار شهید دادیم ۱۸۰ شهید آن روحانی بود که می شود، ده درصد کل شهدا. با یک ضرب و تقسیم و تخمین دیگر باید بگوییم آیا جمعیت طلاب یک دهم مردم ایران است؟ پس این حضور بسیار گسترده تر از چیزی است که تصور می شود. پس این حضور چندین برابری را در جنگ شاهد هستیم و این یک پیام دارد که روحانیت برای دفاع از جان و آبروی مردم و کشور اسلامی سینه شان را سپر بلای مردم کرده است. اگر دشمن با استفاده از همه ابزارها و رسانه های گسترده ای که دارد تا امروز نتوانسته است بین مردم و روحانیت فاصله بیاندازد مرهون همین ایثارها و بزرگی هااست که روحانیت پیشتازی خود را حفظ کرده و سپر بلای مردم به دریای خون و خطر زده است.
انتهای پیام










نظر شما