در پی اعزام گروه خبری سامانه خبری حوزه به اصفهان و گفتگو با مسئولان و مدیران این حوزه درخصوص فعالیت های صورت گرفته و برنامه های پیش روی، بر آن شدیم تا با استفاده از منابع و گفتگو با حجت الاسلام مجید جلالی معاون امور طلاب و مدارس حوزه علمیه اصفهان پیشینه این حوزه را بر اساس دوره های مختلف جهت آشنایی اجمالی مخاطبان ارائه نماییم.
پیشگفتار
فتح اصفهان در سال 23 هجري در زمان خلافت عمر روي داد[1] و فرمانروايان آن تا سيصد سال از طرف خلفا معين ميشدند. لذا اين شهر در زمان آل بويه و سلجوقيان پايتخت بود[2] و در عهد سلجوقيان به سرعت ترقي كرد و جزء مهمترين شهرهاي كشور گرديد.
«ابن حوقل» ضمن توصيف اصفهان در نيمه دوم قرن چهارم هجري و اشاره به منسوجات ابريشمي و پنبهاي، زعفران و ميوههاي گوناگون آن كه به ساير نقاط صادر ميشد، ميگويد: از عراق تا خراسان شهري تجاري بزرگتر از اصفهان، جز ري وجود نداشته است.[3]
اين موقعيت همچنان روبه رشد بود تا آنكه يورش تيمور سبب خرابي و سقوط تعدادي از شهر و آباديهاي ايران شد. وي در اصفهان دستور داد كه منارههايي از سر هفتاد هزار نفر مقتول برپا دارند.[4]
در سال 1000ق، پايتخت صفويه از قزوين به اصفهان منتقل شد و اصفهان بار ديگر از آبادترين شهرهاي ايران گرديد و علاوه بر مركز سياي – اجتماعي، مركز فرهنگي – علمي نيز به شمار آمد و حوزهاي بزرگ با دانشمنداني والا مقام به جهان شيعه ارزاني داشت.
پس از تأسيس حوزه علميه قم، حوزه اصفهان تحتالشعاع قم واقع شد و از مركزيت سابق آن كاسته گرديد.
دوره اوّل
براساس آنچه در تاريخ نقل گرديده، نخستين دوره از ادوار حوزه علميه اصفهان به زمان سلطنت آل بويه ميرسد. زماني كه ابو جعفر علاءالدوله كاكويه فرمانرواي اصفهان بود، «ابن سينا» نزد وي رفت.[5] مدرسه اصفهان يادگار آن دوره است.
مدرسه علايي
مدتي كه ابو علي سينا در زمان امارت علاءالدوله كاكويه ديلمي در اصفهان، در خدمت او بود، با وجود مشاغل وزارتي، به تدريس هم ميپرداخت. گنبدي موسوم به ابو علي علايي در محله «در دشت» و در نزديكي مدرسه شفيعيه اصفهان موجود است كه گفتهاند مدرس ابو علي سينا و متعلق به مدرسهاي در آن هنگام بوده است.[6]
«ابو عبدالله معصومي از محققان و حكماي بزرگ اسلام است كه در علوم حكمت و فلسفه استاد مسلم بود. تولّدش در اصفهان اتفاق افتاد و در آن سامان به تحصيل دانش پرداخت و در علوم طبيعي و اسلامي تبحّري تام يافت.
هنگام توقف شيخالرئيس ابوعلي سينا در اصفهان، ابو عبدالله پيوسته جليس و مصاحب او بود و به تكميل مقامات فلسفي خود پرداخت. شيخ پيوسته او را بر ساير شاگردان ترجيح ميداد. گويند وقتي ابوريجان بيروني هيجده مسأله نزد شيخالرئيس فرستاد كه آنها را جواب گويد، او به ابو عبدالله محوّل كرد و اين دليل وسعت فكر و نظر او در مسايل فلسفه است. وفات او حدود نيمه قرن پنجم اتفاق افتاد. وي را مؤلفات بسيار است. از جمله كتابي است در «مفارقات عقليه و اعداد عقول و اعداد مبدعات.»
شيخالرئيس رسالهاي در عشق به نام او نوشته و درباره او چنين گفته است:
«ابو عبدالله مني بمنزلة ارسطاطاليس من افلاطون.»
«ابو عبدالله در نزد من همان مقامي را داراست كه ارسطو پيش افلاطون داشت.»[7]
دوره دوم
اين دوره همزمان با عصر سلجوقيان است. در اين عصر از طرف خواجه نظامالملك، نهضت احداث مدارس و رقابتهاي مذهبي – سياسي مطرح شد، به اين سبب تاريخ حوزه شيعه چندان مشخص نيست. هر چند مؤلف تاريخ مدارس ايران، به شش مدرسه در اين عصر اشاره كرده است ولي شيعي بودن آنها محل ترديد است. ميتوان گفت ايران از نيمه دوم قرن پنجم هجري تا يورش مغول از حمله مغول تا زمان غازانخان از پادشاهان ايلخاني (694-703) در آشفتگي سياسي و فرهنگي به سر ميبرد. تا اينكه وي قدرت را به دست گرفت و از مذهب بودايي به آيين اسلام گرويد و محمود خوانده شد و از اطاعت خان بزرگ مغول مستقر در چين سرپيچيد. غازانخان براي بهبود وضع كشور يك سري اصلاحات دامنهدار و قوانين و قواعدي را وضع نمود كه نتايج درخشاني به بار آورد.[8]
به پيروي از غازانخان قريب صدهزار نفر از مغول اسلام آوردند[9] و جانشين وي اولجايتو (703-716) به مناسبت تعلقي كه به مذهب شيعه داشت، از سوي شيعيان، محمد خدابنده لقب يافت.[10]
بدين ترتيب تا انقراض سلسله ايلخان ايران، آيين اسلام مذهب رسمي دولت و حكومت ايلخان و براساس شرع و آداب اسلامي مبتني گرديدو اطاعتي كه تا اين تاريخ ايلخانان ايران نسبت به قاآن خانباليغ داشتند از ميان رفت و به تدريج رابطه بين خانباليغ و دربار ايلخاني مقطوع گرديد.[11]
مدارس حوزه علميه اصفهان در اين عصر بدين قرار است:
1- مدرسه باباقاسم 2– مدرسه اماميه3- مدرسه جنب مسجد جمعه 4- مدرسه عصمتيه5- مدرسهدر دشت6- مدرسه شهشهان 7- مدارس صدرالدين علي شامل سه مدرسه 8- مدرسه اوزون حسن9- مدرسه باقريّه10- مدرسه تركها11- مدرسه درب كوشك12- مدرسه خواجه ملك مستوفي
دوره سوم
اين دوره يكي از پر رونقترين دورههاي حوزه علميه اصفهان است. با دعوت علما و دانشمندان جبل عامل به ايران و مركزيّت يافتن اصفهان در عهد صفوي، حوزه علميه اصفهان به اوج شكوفايي رسيد. نقطه مقابل دوره دوم – كه نهضت احداث مدارس از سوي خواجه نظامالملك براي ترويج مذهب شافعي به وجود آمده بود – در سومين دوره از حوزه اصفهان نهضت احداث مدارس علميه شيعي روي داد و دهها مدرسه در دورافتادهترين نقاط ايران بنيان نهاده شد. ليكن شيوع خرافات و فساد اخلاق و روي آوري به دنيا و مظاهر مادّي، بيتوجهي به علوم و ادبيّات عوامل انحطاط صفويّه را فراهم ساخت.
جبل عامل كه از ديرباز دانشگاه شيعه اماميه و مركز پرورش دانشمندان و فرزانگان در علوم مختلف اسلامي چون حديث و فقه، تفسير و كلام و اخلاق بود، با گرايش شاه اسماعيل به تشيّع و دعوت فقهاي شيعه از آن سامان، زمينهساز رونق تفكر شيعي گرديد. هرچند سابقه تشيّع در ايران از قرن اوّل و دوم هجري است و شهيد اوّل كتاب «اللمعةالدمشقية» را در مقابل درخواست حاكم خراسان «نجمالدين، علي بن المؤيد علوي طوسي» حاكم بين سالهاي 766-783 هجري به ايران ارسال نمود[12]، ليكن اين بار به دعوت ايرانيان پاسخ مثبت داده شد و دانشمنداني از آن ديار به ايران آمدند. از آن جملهاند:
1- علي بن عبدالعالي الكركي (870-940 ق.)
2- كمالالدين درويش محمد بن الحسن العاملي
3- علي بن هلال الكركي (متوفي 993 ق.)
4- حسين بن عبدالصمد الجباعي (918-948 ق.)
5- بهاءالدين العاملي (953 – 1030 ق.)
همچنين براي نشر تفكر شيعي و مذهب تشيع در ايران لازم بود حركتي فرهنگي در پي ترجمه و تأليف فراهم آيد كه با حضور دانشمندان جبل عامل به ايران اين حركت سرعت پذيرفت.
از جمله كتبي كه در اين دوره ترجمه شد تا اصول اعتقادات شيعه را بيان دارد و به فروغ احكام آشنا سازد كتابهاي زير است:
1- كشف الغمه في معرفة الائمه
2- وسيلة النجاة در معرفت اعتقادات، از شيخ صدوق، ترجمه زوارهاي
3- صحيفه سجاديه، ترجمه ملا محمدصالح بن محمدباقر روغني قزويني
4- شرح اربعين حديث، ترجمه كتاب اربعين حديث شيخ بهايي، مترجم سيّد محمد بن محمدباقر حسيني خاتونآبادي
5- تفسير «منهج الصادقين، فتحالله بن شكرالله كاشاني، به فارسي
6- شرح نهجالبلاغه، فتحالله كاشاني به فارسي
7- مفتاح النجاح، ترجمه كتاب عدةالداعي، احمد بن فهد حلّي – از علي بن حسين زوارهاي
اين دوره در گسترش اعتقادات شيعه، فقه، حديث، رياضيات، هيأت و ديگر علوم و نهضت فرهنگي و نشر مذهب تشيّع گامهاي بلندي را برداشت، چنانكه كتب سهگانه حديث در اين عصر تأليف گرديد:
1- وسائل الشيعة الي تحصيل مسائل الشريعة، محمد بن الحسن الحر العاملي (1033-1104 ق.)
2- الوافي، فيض كاشاني (1010-1090 ق.)
3- بحارالانوار، محمدباقر مجلسي – الثاني (1037-1111 ق.)
عناوين شغلي علما در دوره صفويه
صفويّه دولتي برخاسته از «تصوف» بود كه صورت روحاني آن تبديل به سيستم سياسي روحاني شده و پيروزي آنان را فراهم ساخته بود و «قطب» آنان با «امام» شيعيان مفهوم واحدي را در امور سياسي به نظر ميآورد؛ ليكن محدوده امام هر قطبي را نميگرفت و ولايت نميتوانست به هر مرشدي تعلق گيرد. از اينرو و در دولت صفوي سه قدرت نمايان شد.
1- تصوف
2- سلطنت و شاه
3- فقهاي اماميه به عنوان نايب امام عصر(عج)
دولت صفوي، از جمله شاه اسماعيل براي اداره جامعه اسلامي نياز به فقيهي داشت تا هماهنگ با او در حيطه امور ديني اين جامعه به كار پردازد و مشروعيت حکومت را فراهم سازد. بدين جهت از ميان فقهاي موجود يكي را به عنوان «صدر» برگزيد. و به دليل همين نياز و نيز دعوت او و فرزندش طهماسب بسياري از فقهاي لبنان به ايران مهاجرت كردند.
با هجرت «محقق كركي» و حضور در ايران، از آنجايي كه مرتبه علمي او فزونتر از «صدر» بود، عنوان «شيخالاسلام» به وي دادند. صدر با كارهاي اداري درآميخته بود ولي شيخالاسلام بيشتر جنبه مذهبي و مقام افتاء داشت.
همچنين از ديگر عناويني كه در دوره صفوي رايج بود، عناوين «مجتهد»، «پيشنماز»، «مدارس»، «قاضي» و «مفتي» است كه هر يك موقعيت ديني و اجتماعي خاص داشتهاند.
حوزه فلسفي اصفهان
چنانكه در دوره نخست حوزه علميه اصفهان اشاره شد، شيخالرئيس ابوعلي سينا مدتي در اصفهان به تدريس علوم عقلي پرداخته است و در واقع از قرن چهارم و پنجم هجري اصفهان با علوم عقلي آشناست. همانگونه كه حوزه علميه همدان در اين قرن به بركت وجود شيخ، مركز ثقل فلسفه را از بغداد به همدان انتقال داده است. ليكن به جهت اقامت محدود بوعلي در اصفهان حوزه فلسفي اصفهان در اين دوره چندان درخشان نيست.
درخشش حوزه فلسفي اصفهان به عصر ميرداماد، شيخ بهايي و صدرالمتألهين شيرازي ميرسد كه در زمان حكومت صفويان حوزه اصفهان را اداره مينمودند. به بيان ديگر، اصفهان از قرن يازدهم تا قرن سيزدهم درّ گرانبهاي فلسفه و علوم عقلي را در خود جاي داده بود. تا اينكه در قرن سيزدهم با عزيمت «ملا عبدالله زنوزي» معروف به «آقا حكيم» به تهران، مركزيت علوم عقلي به آنجا انتقال يافت.
لازم به يادآوري است كه با مهاجرت صدرالمتألهين از اصفهان به قم در حوزه فلسفي اصفهان وقفهاي پيش آمد كه موجب ركود علوم عقلي در اين شهر شد. البته ديگر شاگردان ميرداماد مكتب فلسفي را در اصفهان تا قرن سيزدهم ادامه دادند، ليكن حوزه قم با برخورداري از استاد فرزانهاي چون صدرالمتألهين شيرازي و شاگردان مبرّزش وامدار حكمت متعاليه شد.
رويارويي در دوره صفوي
يكي از مشكلاتي كه در دوره روي نمود، مقابله برخي از دانشمندان با بعضي ديگر بود؛ به گونهاي كه اخباريين در مقابل اصوليين و فلاسفه ايستادند و باعث گسيختگي فرهنگي و اعتقادي در جامعه شدند. اخباريان و پيشتر، فقها به عنوان شيخالاسلام در نظام حكومتي صفويّه به ايفاي نقش پرداختند. غفلت با دنياطلبي اواخر عهد صفوي درهم آميخت و جمود فكري و ركود سياسي را پيش آورد و صفويه پس از چندي كار خويش را پايان يافته ديدند.
مدارس اين دوره عبارتند از:
1- مدرسه ذوالفقار 2- مدرسه اسفنديار بيك3- پريخان خانم4- زينب بيگم5- عباس ناصري6- سليمانيه7- ميرزاخان 8- ساروتقي 9- فاطميه 10- آقاكافور11- دده خاتون 12- شفيعيه – در محله «دردشت» 13- عربان 14- ملا عبدالله 15- گچكنان 16- مقصود عصار 17- باغ سهيل 18- آقانور جولا 19- كوچه آقامله20- آقا شيرعلي 21- وزير 22- جعفريه 23- دارالبطيخ 24- گلگوز 25- صفوي 26- خواجه محرّم 27- جدّه بزرگ 28- جدّه کوچک 29- ميرزا تقي30- حاج باقر مه آبادي31- كاسهگران32- ايلچي 33- ميرزاحسين 34- الماسيه 35- شفيعيه – در محله احمدآباد 36- شيخ عليخان زنگنه 37- خواجه محبت 38- مباركه 39- محرميه40- آقا كمال خازن
41- مرتضويه 42- نجفقلي بيك 43- جلاليه 44- نوريه 45- مريم بيگم 46- اسماعيليه 47- قاسميه هاشم 48- سلطاني چهارباغ 49- نيم آورد 50- شمسآباد 51- شاهزاده 52- افندي 53- ميرزامهدي 54- صدر بازار 55- صدر خواجو 56- پاقلعه 57- كلباسي 58- مسجدسيّد
دوره چهارم
چهارمين دوره از حوزه علميه اصفهان برابر است با حكومتهاي افشار، زند، قاجار و پهلوي. حُكّام اين رژيمها، افرادي نالايق و فرومايه و توجهي به فرهنگ و علوم نداشتهاند و بلكه تنها هدفشان «انباشتن خزاين»[14] و «دادن امتياز»[15] به كشورهاي خارجي است. فقر اقتصادي منجر به قبول هر نوع قراردادي با دولتهاي بيگانه شد و تهاجم فرهنگي را به همراه خود روانه كشور كرد. از جمله قراردادها قبول تأسيس مدارس خارجي در ايران بود كه برخي از كشورها چون انگليس، آلمان، فرانسه و روسيه در ايران داير كردند.
مدرسه «ستاره صبح» از جمله مدارسي بود كه در ماه سپتامبر سال 1910 م. در اصفهان گشايش يافت در حالي كه «مدرسه جلفا» پيشتر در اين شهر مشغول تربيت دانشآموزان خود بود.[16]
البته بايد خاطرنشان ساخت كه دانشمندان تقواپيشه و فرزانگان اصفهان در اين دوره بسان شمع سوختند تا پرچم علم و دين را افراشته نگاه دارند و استوار چون كوه به حيات علمي خويش ادامه دادند، چنانكه بزرگاني نيز چون آيةالله مجاهد شهيد سيّد حسن مدرس و آيةالله العظمي بروجردي را در خود پروريد و به جهان ارزاني داشت.
دوره پنجم
این دوره برابر با نظام جمهوری اسلامی است در این دوران به واسطه حضور فعال روحانیت در عرصه سیاست و حاکمیت اشتیاق مردم به حوزه های علمیه روز به روز افزون گردید. حوزه علمیه اصفهان تا پیش از انقلاب اسلامی که نزدیک به یک هزار طلبه داشت بعد از آن به یک باره به دو برابر رشد کرد و با گذشت زمان این میزان به شش هزار طلبه رسید.
حضرات آیات خادمی، صادقی، صافی و مظاهری مدیریت حوزه علمیه اصفهان را پس از انقلاب بر عهده داشته اند، مرکز مدیریت حوزه علمیه اصفهان در سال 1375 در ریاست حضرت آیت الله مظاهری تاسیس شد و به تدریج مدارس علمیه استان اصفهان را تحت پوشش قرار داد که تاکنون 34 مدرسه تحت پوشش مرکز قرار دارد.
دانشمندان حوزه علميه اصفهان
حوزه علميه اصفهان از جمله حوزههاي نادري است كه بيشترين مهاجرت علمي علما و دانشمندان اسلامي را به خود پذيرفته و از حوزههاي علميه شيعه بسان «جبل عامل لبنان»، «احساء» و «بحرين» بهرهها برده و دانشها اندوخته است. در اين مجال به برخي از رجال اين حوزه اشاره ميكنيم:
1- محمدباقر داماد (969-1041 ق.)
فيلسوف فرزانه محمدباقر داماد فرزند مير محمدحسين استرآبادي و دخترزاده محقق ثاني علي بن عبدالعالي كركي (متوفي 940) از بزرگ دانشمندان حوزه علميه اصفهان است كه در عهد صفوي تربيت شاگرداني بسان ملاصدراي شيرازي را برعهده گرفته است.
«قَبَسات»، «جَذَوات»، «ايقاظات» و «شارع النجاة» از جمله تأليفات اين حكيم الهي است.
2- شيخ بهايي (1030 ق.)
بهاءالملة والدين محمدبن حسين مشهور به شيخ بهايي در روستاي (جبع) به دنيا آمد و به همراه پدر، راه ايران را در پيش گرفت تا در نشر معارف علوي گام نهد و علاوه بر رسيدگي به امور سياسي – اجتماعي به تدريس فقه و اصول و فلسفه در حوزه علميه اصفهان مشغول بود و علوم نقلي و عقلي را به خوبي آموخته و در تدريس و تأليف دانشمندان موفق بود. دهها كتاب و رساله از وي باقي است كه ميتوان به «جامع عباسي»، «حبل المتين» در فقه، «عروةالوثقي» و «عين الصلاة» در تفسير، «اربعين» و «شرح و حاشيه من لا يحضره الفقيه» در حديث اشاره كرد. وي در رياضيات و نجوم و آنچه كه امروز به روانشناسي شناخته ميشود داراي تأليفاتي است و در هنر معماري دست داشت.
3- ملا محمدتقي مجلسي
وي پدر علامه محمدباقر مجلسي و از شاگردان شيخ بهايي است. «احياءالاحاديث»، «الاربعون حديثاً»، «حاشيه صحيفه سجاديه»، «روضةالمتقين في شرح من لا يحضره الفقيه»، «شرح زيارت جامعه»، «شرح فارسي و عربي بر صحيفه سجاديه» از جمله آثار اوست.
4- علامه محمدباقر مجلسي (1037-1111 ق.)
وي از دانشمندان عهد صفوي است كه در احياي احاديث اهل بيت(ع) تلاشي بسيار نموده است. علامه مجلسي به شرح و تفسير كتب اربعه چون اصول كافي دست زد كه «مرأةالعقول في شرح اخبار آل الرسول» از اين نوع است. وي دست به تأليف كتاب وزين «بحارالانوار» كه جهاني از چنين همتي حيران است.
كتاب بحارالانوار بالغ بر يكصد جلد است كه در آن احاديث پيامبر خدا(ص) و ائمه طاهرين(ع) جمعآوري شده است. وي براي نشر مذهب تشيع علاوه بر تأليف كتب عربي، برخي از تأليفاتش را به زبان فارسي نگاشت. «حق اليقين»، «عين الحيوة» «حليةالمتقين»، «حيوةالقلوب»، «مشكوةالانوار» و «جلاءالعيون» از آن قسم است.
5- سيّد نعمتالله جزايري
از شاگردان علامه مجلسي بود كه در هنگام تأليف «بحارالانوار» از سوي استاد، وي در خدمت او به تحصيل و تدوين حديث اشتغال داشت. در دوران حياتش علاوه بر منصب شيخالاسلامي در جنوب ايران، به تأليف بيش از پنجاه اثر پرداخت، كه «انوارالنعمانية» و «نورالمبين في قصص الانبياء و المرسلين» از آن جمله است.
6- آيةالله مجاهد سيّد حسن مدرس (1287-1357 ق.)
وي در قريه «سرابه كچو» از توابع اردستان تولد يافت و پس از فراگيري علوم از پدر در چهاردهسالگي راهي حوزه علميه اصفهان گرديد و از مجتهدان عصر بهره برد و در علوم عقلي و نقلي به مدارج عالي نايل آمد و آنگاه راهي عتبات عاليات شد تا از محضر آيات عظام ميرزا حسن شيرازي و آيةالله سيّد محمدكاظم يزدي استفاده نمايد. پس از چندي به اصفهان برگشت و در مدرسه «جدّه كوچك» به تدريس فقه و اصول اشتغال ورزيد. و بر حسب امر آيات عظام نجف اشرف براي نظارت مجلس شوراي اسلامي به تهران آمد. بارها مورد حمله دشمن واقع شد و سرانجام مسموم و شهيد گرديد.
7- آيةالله ميرزا محمدجواد اصفهاني (1240-1312 ق.)
وي در اصفهان متولد شد و در همانجا به تحصيل علوم اسلامي پرداخت و پس از چندي به عتبات عاليات رفت. از اساتيد حوزه علميه نجف بهره برد و از حضرت علامه آيةالله شيخ محمدحسن نجفي، صاحب جواهر، درجه اجتهاد گرفت و به اصفهان بازگشت. سال 1304 ق. ناصرالدين شاه وي را از اصفهان به تهران تبعيد كرد تا مانع اجراي حدود از سوي ايشان گردد، اما با اين تبعيد، مبارزات اين فقيه متقي پايان نيافت و در طول اقامتشان در تهران نيز ادامه پيدا كرد. معظمله پدر ميرزا محمدعلي – معروف به شاهآبادي – است.
نقل ميكنند در بين راه ايشان – از منزل تا مسجد – يك مشروبسازي قرار داشت كه متعلق به «كنت ارمني» بود و مشروبهاي دربار قاجار را تأمين ميكرد. روزي به اتفاق جمعي از نمازگزاران وارد مشروبسازي شده، خمره بزرگ مشروب را ميشكنند و همراهان، بقيه آثار را از بين ميبرند. چون ناصرالدين شاه از اين عمل ايشان خشمگين شد و به ايشان اعتراض ميكند با شهامت تمام ميگويد: «گمان ميكردم كه تو ناصر ديني، ولي حالا دانستم كه تو كاسر (شكننده) ديني.»
وي داراي تأليفات عديدهاي است كه ميتوان به «بساتين الرياحين»، «كنوز الليالي»، «السراج الوهاب في شرح نتايج الاصول» و «الرياحين» اشاره نمود كه سه كتاب اوّل در اصول و كتاب چهارم در فقه است. وي در اصفهان دار فاني را وداع گفته است.
8- آيةالله ميرزا احمد بيدآبادي (1279-1357 ق.)
وي در اصفهان متولد شد و به تحصيل علوم پرداخت و از آيات و اساتيد حوزه علميه اصفهان، «آيةالله سيّد احمدباقر موسوي خوانساري»، «علامه سيّد محمدهاشم موسوي خوانساري چهارسوقي» و والد معظمش «آيةالله ميرزا محمدجواد» اجازه اجتهاد دريافت داشت.
9- آيةالله ميرزا محمدعلي شاهآبادي (129-1369 ق.)
وي فرزند آيةالله ميرزا محمدجواد اصفهاني است كه در اصفهان متولد شد و از محضر پدر و برادر خويش كسب فيض نمود و در حوزه علميه تهران به تحصيل فقه و اصول و فلسفه و عرفان پرداخت و از اساتيدي چون «آيةالله ميرزاحسن آشتياني»، «ميرزا ابوالحسن حكيم» مشهور به «ميرزاي جلوه» و «ميرزا هاشم گيلاني» بهره برد و به درجه اجتهاد رسيد. آنگاه به حوزه علميه نجف رفته، از محضر آخوند خراساني، شيخ فتحالله شريعت اصفهاني، آيةالله ميرزا حسن خليلي كسب فيض كرد و پس از فوت آخوند خراساني در حوزه علميه سامرا به تدريس فقه و اصول و فلسفه پرداخت و خود در درس آيةالله ميرزا محمدتقي شيرازي ميرزاي دوم حاضر شد.
پس از مدتي به ايران آمد و در تهران اقامت گزيد. نوشتهاند: روزي شخصي به منظور ثبوت اجتهاد ايشان از وي تقاضاي رؤيت اجازاتي كه ديگران به آن بزرگوار دادهاند، ميكند و ايشان تمام اجازات را پيش روي وي از بين برده، ميگويند: «اجتهاد در سينه من است، نه در اين كاغذها!»
از آن همه، اجازه اجتهاد ميرزاي شيرازي كه به ايشان داده محفوظ مانده است. وي يكي از شش نفري است كه آيةالله ميرزا محمدتقي شيرازي به او اجازه اجتهاد داده است.[17]
از آنجايي كه ايشان پس از بازگشت به تهران در خيابان جمهوري اسلامي – شاهآباد سابق – سكني گزيد به «شاهآبادي» معروف گرديد. آنگاه حدود هفت سال در حوزه علميه قم حضور يافتند و شاگرداني بسان حضرت امام خميني – قدس سره – پرورش دادند.[18] سپس به اصرار مردم تهران به اين شهر بازگشتند و مبارزه برضد احمدشاه و رضاخان را ادامه دادند. چنانكه رضاخان هيچگاه نتوانست مسجد و سخنراني ايشان را به تعطيل كشاند.
«شذرات المعارف»، «رشحات البحار»، «مفتاح السعادة في احكام العبادة»، «حاشيه نجاة العبادة»، «رساله العقل و الجهل»، «چهار رساله در نبوت و ولايت عامه و خاصه»، «منازل السالكين»، «حاشيه كفايةالاصول» و «حاشيه فصول الاصول» از جمله تأليفات اين فقيه، اصولي و عارف فرزانه است.
10- آيةالله حاج آقا حسين خادمي (1319-1405 ق.)
وي فرزند آقا سيّد جعفر خادمالشريعه بود كه در اصفهان متولد يافته و به تحصيل علوم پرداخته است. آنگاه در پي تكميل تحصيلات حوزوي راهي نجف اشرف شد و از آيات عظام ميرزا محمدحسين ناييني، آقا ضياءالدين عراقي و آقا سيّد ابوالحسن اصفهاني و آيةالله سيّد ابوتراب خوانساري و آيةالله شيخ محمدجواد بلاغي، فقه و اصول، رجال، درايه، كلام ملل و نحل را فرا گرفت. در 26 سالگي به مقام اجتهاد نايل آمد و به موطن خويش بازگشت و تدريس خارج فقه و اصول را آغاز كرد. وي معتقد بود «طلبه تا به درس مشغول نشده تحصيل علم برايش واجب كفايي است ولي پس از شروع بدان واجب عيني ميشود.»
از زماني كه رضاشاه اقدام به كشف حجاب كرد و لباسها را متحدالشكل نمود، آيةالله خادمي در مقابل اين اقدامات، شجاعانه قد برافراشت و به مبارزه با او برخاست. در ماجراي ملي شدن صنعت نفت با آيةالله كاشاني و شهيد نواب صفوي رهبر فداييان اسلام ارتباط نزديك داشت. وي پس از رضاخان با تشكيل هيأت علمي، رويدادهاي هفته را مورد بررسي قرار ميداد و در مقابل آن موضع مشخص اتخاذ ميكرد و در نهضت امام خميني – قدس سره – (سالهاي 40 و 42) مردم را به شركت در راهپيماييهاي عظيم عاشورا دعوت كرد و خود در آن روزها پيشاپيش ديگر روحانيون مبارز به راه افتاد. در سال 1342 هنگامي كه حضرت امام به دست رژيم دستگير و به تهران اعزام شد، به پيشنهاد آيةالله ميلاني در تهران پيرامون مرجعيت امام سخن گفت و در پنجم رمضان 1357 ش. خانه معظمله از سوي مأموران رژيم شاه تحت محاصره قرار گرفت و عدهاي نزديك منزل ايشان به شهادت رسيدند. در دورههاي اوّل و دوم مجلس خبرگان نماينده مردم استان اصفهان گرديد تا آنكه در 20 اسفند 1363 ش. – 1405 ق. به ديار ابدي شتافت.
تقريرات فقه مرحوم ناييني در صوم و صلاة، تقريرات اصول و حاشيه بر طهارت و صلاة حاج آقا رضا همداني از جمله تأليفات اين فقيه فرزانه است.
زنان دانشپژوه حوزه اصفهان
از ديرباز بيوت آيات عظام و دانشمندان اسلامي، مراكز تعليم و تربيت بوده و اين آموزش به گروهي خاص، اختصاص داده نشده است. برپايه همين امر از ميان اين خاندانها علم و فضيلت زنان دانشمندي در فقه و اصول و حديث و ... برخاستهاند. خاندان پرفضيلت علامه مجلسي از اين قبيل است.
در دوره اخير از «بانوي مجتهد ايراني، بانو نصرت امين» كه از جمله دانشمندان و نويسندگان توانايي حوزه اصفهان است، بايد نام برد.
بانو نصرت امين به سال 1308 ق. – 1265 ش. در اصفهان متولد شد و پس از فراگيري قرآن به تحصيل علوم ادبي و ديني پرداخت تا به مقام اجتهاد نايل آمد.
اساتيد ايشان عبارتند از:
1- حجةالاسلام حاج آقا حسين نظامالدين كچويي
2- حجةالاسلام و المسلمين آقا ميرزا علياصغر شريف
3- آيةالله آقا سيد ابوالقاسم دهكردي
4- آيةالله ميرزا علي آقا شيرازي
5- آيةالله حاج مير سيّد علي نجفآبادي
«اربعين الهاشميه»، «تفسير مخزنالعرفان» در پانزده جلد، «ترجمه تهذيب الاخلاق»، ابن مسكويه و «نفحات الرحمانيّة» از جمله تأليفات اين بانوي دانشمند است.
بانوي اصفهاني پس از رسيدن به مدارج عالي به تأسيس مدارس نيز همت گمارد كه ميتوان از دو مدرسه زير نام برد:
1- «دبيرستان دخترانه امين» تأسيس در سال 1344 ش.
2- «مكتب فاطمه(ع)»، كه خود ايشان در آن تدريس ميكردند.
«علويه زينب السادات همايوني»، «علويه عفت الحاجيه افتخار امين» و «فخرالسادات ابطحي» از جمله شاگردان فاضل مكتب بانوي ايراني هستند.
اين بزرگ بانوي ايراني به سال 1403 ق.-23 خرداد 1363 ش. دار فاني را وداع گفت.
منابع:
[1] . فتوح البلدان، بلاذري، ص 308.
[2] . جغرافياي كامل ايران، ج 1، ص 308.
[3] . مقدمهاي بر تاريخ شهر و شهرنشيني در ايران، سلطانزاده، ص 94، به نقل از صورةالارض، ص 106.
[4] . زندگاني شگفتآور تيمور، ابن عبرشاه، ترجمه محمدعلي نجاتي، بنگاه ترجمه و نشر كتاب 1339، ص 50 .
[5] . آل بويه، فقيهي، ص 301.
[6] . تاريخ مدارس ايران، ص 99؛ آموزش قديم در كشورهاي اسلامي، شبلي نعمان، ترجمه فخر داعي، آموزش و پرورش، سال نهم، شماره 3، ص 30؛ آثار ملي اصفهان، ابوالقاسم رفيعي مهرآبادي، ص 431.
[7] . اصفهان، دكتر لطفالله هنرفر، ص 210 و 211.
[8] . اصفهان، دكتر لطفالله هنرفر، ص 160؛ تاريخ مغول در ايران، بر تولد اشيرلو، ترجمه دكتر محمود ميرآفتاب، ص 315.
[9] . تاريخ مغول، عباس اقبال آشتياني، ص 256.
[10] . همان، ص 308.
[11] . همان، ص 259.
[12] . الهجرة العاملية الي ايران في العصر الصفوي، جعفر المهاجر، ص 66.
[13] . رك. الهجرة العامليه، فصل «الحركة الاخبارية المعارضة لملجتهدين»، ص 199 و دين و سياست در دوره صفوي، رسول جعفريان، فصل در رساله مجلسي درباره حكما، اصوليين و صوفيه» ص 260 و انتقاد از دانشوران دوره صفوي، رسالهاي از فيض كاشاني «الكلمات اطريقة في منشاء اختلاف الامة المرحومة»، ص 357.
[14] . ژنرال گاسپار دروويل كه مدتها در ايران حضور داشت و با فتحعليشاه از نزديك آشنا بود، در مورد خست او ميگويد: «بخل و خست فتحعليشاه نامنتها است، گويي لذتي جز روي هم انباشتن خزاين ندارد. او همه ساله ده تا دوازده ميليون فرانك جواهر گرانبها ميخرد و آنها را در صندوقها روي هم ميريزد. ضمناً طلاي بيحسابي نيز جمعآوري ميكند. از اينرو شكي نيست كه به زودي زود كشور خويش را دچار ورشكستگي خواهد كرد.» سفرنامه دروويل، ترجمه جواد يحيي، ص 181.
[15] . از جمله امتيازات، اعطاي امتياز رويتر بود كه به نهضت تنباكو انجاميد.
[16] . تاريخ روابط ايران و فرانسه، ابوالحسن غفاري، ص 155.
[17] . استادزاده، از نشريات حوزه علميه شهيد شاهآبادي، ص 39.
[18] . از ديگر شاگردان آيةالله شاهآبادي، آيةالله العظمي مرعشي نجفي، آيةالله العظمي حاج ميرزا هاشم آملي، آيةالله حاج ميرزا محمد ثقفي تهراني و حجةالاسلام حاج سيد حسن احمدي را ميتوان نام برد. (همان، ص 51 و 52).
تهیه و تنظیم: یوسف شعبانعلی










نظر شما