به گزارش مرکز خبر حوزه این موسسه چندی پیش با برگزاری نشست روششناسی اجتهاد قم و نجف روش استنباط فقهای دو حوزه بزرگ شیعه را با نظریهپردازی حجتالاسلام والمسلمین احمد مبلغی مورد بررسی قرار داد.
آنچه میخوانید گزارشی از این نشست علمی است.
وقتی کلمه روششناسی به کار برده میشود از آن دو معنا اراده میشود، یکی روششناسی توصیفی و دیگری روششناسی هنجاری، روششناسی هنجاری فارغ از هر روش موجود و یا حتی با نگاه به روشهای موجود، با کوشش، فعالیت علمی و مطالعه تحقق مییابد.
برای اینکه در فضایی آزاد، عناصر یک روش صحیح در فقه و استنباط را شناسایی کنیم ممکن است عناصری را شناسایی کنیم، که قبلاً در فضای استنباط قرار نداشته است. این روش را «روششناسی هنجاری» میگویند.
در مقابل روششناسی هنجاری، روششناسی توصیفی قرار دارد در چنین مطالعهای فعالیت به معطوف این است که ببینیم شخصیتها و گاه مدرسهها (مدرسه نجف، قم، اصفهان، ...) دارای چه روشی هستند. گاهی این روششناسی، تطبیقی میشود، به این بیان که روشهای دو شخصیت و یا دو مدرسه قم و نجف از چه نقاط اشتراک و افتراقی برخوردار است.
موضوع این جلسه، روش شناسی توصیفی- تطبیقی است و تمرکز فقط بر روش قم یا نجف نیست. بلکه نگاه مقایسهای و تطبیقی به دو روش قم و نجف است و سعی میکنیم، نقاط اشتراک و افتراق هر دو روش را کشف کرده و ارائه کنیم، اما به دلیل اینکه بحث دامنه داری است، با چند جلسه معدود، به نتیجه مطلوب نخواهد رسید.
ممکن است روششناسی توصیفی به «تاریخ» توجه پیدا کرده و به روششناسی تاریخی برسد. روششناسی تاریخی، در پی این مساله است که در طول تاریخ چه روشها و مکتبهایی آمده و رفتهاند و یا چه تحولات و تطوراتی در تاریخ رخ داده است. بنابراین معلوم میشود این بحث، فضای گسترده ای را به خود اختصاص داده است. متاسفانه در قم، نجف و ...، مطالعه روششناسانه، بسیار اندک بوده و به رغم غنا و تجربههای طولانی مدّت حاصل از مباحثهها و دقتهایی که فقها در قم یا نجف داشته اند، نگاه از بیرون به وضعیتهای روش کم انجام گرفته است و همین مساله باعث هدر رفت فرصتهای ما میشود.
*میتوان از طولانیشدن دروس کاست، اگر...
اطلاعات ما از روشها به صورت غیر تفصیلی، ارتکازی و مواجهه ای اجمالی، میباشد. اگر بحث تفصیلی و مطالعات عالمانه دقیق، حساب شده و طولانی مدتی شکل گیرد، میتوان تحول بزرگی در حوزههای قم و نجف ایجاد کرد و از طولانی شدن دروس خارج و دروس حوزوی کاست و یا روند ابداعات و ابتکارات را در حوزههای علمیه سرعت بخشید. علت اینکه دروس حوزه و دروس خارج، طولانی است و یا ابداعات و ابتکارات به کندی صورت میگیرد، این است که مطالعات روششناختی، در حوزه، ضعیف میباشد. علی رغم اینکه روشهای عظیم و عمیقی در حوزه وجود دارد.
اگر در باب روششناسی، مطالعه دقیق صورت گیرد، ضعفهای استنباط، در گفتوگوی علمی بر طرف خواهد شد. بنابراین در این بحث روششناسی توصیفی- تطبیقی دوران معاصر بررسی خواهد شد. همیشه در هر روششناسی توصیفی و یا مطالعه توصیفی، اگر دامنههای موضوع مورد توصیف، گسترده و چند گونه باشد، نیاز به یک نظریه احساس میشود و بدون چراغ نظریه نمی توان وارد توصیف شد؛ چون در توصیف هرج و مرجی رخ خواهد داد که نتیجه بخش نیست. مثلاً «نظریه» در روابط بین الملل، این است که یک قالب و چارچوبی را ارائه میکند تا انسان بتواند واقعیتهای بین الملل را از جهت تحولات، کنشها و واکنشهای بین المللی، کشف کند.
بنابراین عمل کشف، متوقف بر وجود نظریه میباشد؛ نظریهای که توصیف را امکانپذیر کند. اصولاً نظریههای توصیفی لازم نیست که جامع و کامل باشد، چون ممکن است چنین کاری در دسترس نباشد.
هر نظریهای که بتواند دامنه بیشتری از موضوع مطالعه را در اختیار انسان قرار دهد، آن نظریه موفقتر است، آن چه بنده در این نظریه ارائه دادهام، فقط مقایسه روششناسی قم و نجف را در بر نمیگیرد و شامل مقایسه قم و قم نیز میباشد.
این قالب و نظریه عنوان میکند که فقهاء، در سه طبقه و دسته، جای دارند؛ که شامل: «فقهای تطبیقی، فقهای تحلیلی و فقهای تنزیهی». فقهاء از این سه دسته خارج نیستند و وقتی هم که گفته میشود، فقیهی در یک دسته میگنجد، یعنی گرایش غالب او چنین است. از گذشته تاکنون عرصه فقاهت از آن کسی بوده است که صاحب روش و مکتب فقهی بوده است.
*ویژگی علامه حلی در قاعده تطبیق
منظور از فقیه تطبیقی، آن است که تمام نگاه فقیه در استنباط، متوجه تطبیق قاعده است و کار به قرائن یا تجمیع قرائن ندارد. فقیه تطبیقی وقتی پرونده بحثی را میگشاید، قبل از هر چیز چشمهای جستجوگر، پیگیر این است که آیا قاعده ای وجود دارد و اگر وجود دارد، آن را تطبیق کند. علامه حلی شخصیت بر جسته تاریخ در زمره فقهای تطبیقی، میباشد. ذهن مجسم علامه حلّی دنبال قاعده و در حصار قاعده است. به نتیجه قاعده هم توجه نمی کند. به صورت « بلغ ما بلغ » قاعده را تطبیق میکند چه آن نتیجه، یک نتیجه راهگشا برای جامعه قرارگیرد یا نتیجه اش هیچ راهی را فرا روی جامعه نگشاید، بلکه احیاناً مشکلی را در جامعه نیز ایجاد کند. فقط به دنبال تطبیق قاعده است. اگر دقّتی در تفقه علامه حلّی شود این مطلب آشکار خواهد شد.
وقتی از «قاعده» صحبت میشود، منظور قاعده ی فقهی نیست«قاعده»، یعنی هر چیزی که در عرصه استنباط قابل تطبیق باشد و ممکن است قاعده، نحوی، رجالی، اصولی و فقهی (به طریق اولی) باشد. مقصود از قاعده، اعم از قاعده و ضابطه میباشد.
*فقیه تنزیهی کیست؟
فقهای تنزیهی، فقهایی هستند که به دنبال دو تنزیه می باشند، و یا بهتراست گفته شود؛ در ذهن فقیه تنزیهی، تلاش برای دو تنزیه همزمان وجود دارد، یکی تنزیه خویش با نگاه به آخرت و دیگری تنزیه فقهای سلف.
فقیه تنزیهی به سختی ممکن است از فقهای سلف عبور کند و یا به ندرت از آنان عبور میکند. بنابراین کوشش او این گونه است که در چارچوب تفکر، اقوال، فهم و روش فقهای سلف حرکت میکند. این دسته خود دارای طبقاتی هستند.
*برجستهترین فقیه تنزیهی
گاهی فقیه تنزیهی، اقوال سلف را مد نظر قرار میدهد، بدون اینکه روشی در دست داشته باشد گاهی به دنبال آن است که فهم فقهای سلف را کشف کند و گاهی فراتر، دنبال روش فقهای سلف میباشد. فقیه تنزیهی، با روش خود میخواهد گرفتار «رأی» نشده، در مسیر غیر احتیاطی قرار نگرفته و در چارچوبهایی در عرصه فتوا که ممکن است او را با عذاب اخروی مواجه کند، قدم نگذارد. در واقع، فقیه تنزیهی، با این انگیزهها، در پی تنزیه خود و فقهای سلف میباشد و یا فقهای سلف را تنزیه میکند؛ تا خود را تنزیه کرده باشد. بر جسته ترین و نامی ترین فقیه تنزیهی، مرحوم محقق اردبیلی است. محقق اردبیلی فقط یک فقیه تنزیهای کوچک نیست بلکه، صاحب مکتب میباشد. روش و مکتب محقق اردبیلی این گونه است که میگوید: اگر فقهای سلف در یک مساله ای ورود پیدا نکردند، نباید به سادگی درباره ی آن مساله فتوا داد.
محقق بحرانی صاحب حدائق، در چند جا به این اصل محقق اردبیلی سخت تاخته است. در عصر حاضر نیز دقیق ترین فقیه تنزیهی، مرحوم خوانساری(ره) بودند.
مرحوم خوانساری نیز، صاحب روش و مکتب است و با یک روش و مکتب، قول فقهای سلف را محور روش خود قرار داده است.
گاهی فقهای تنزیهی، ابداعاتی نیز دارند. چون سخن در این نیست که فکر و استنباط فقیه تنزیهی، به ابداع نمی انجامد، اما ابداع در این روش به شدت نادر میباشد. با وجود اینکه محقق اردبیلی، فقیه تنزیهی است، دارای ابداعاتی میباشد مثلا؛ وقتی فقها «شرکت اعمال و ابدان» را طبق اجماع و دیگر ادله نفی کرده اند، محقق اردبیلی نسبت به این مساله تمایل نشان میدهد، اما میگوید: ((ان لم یقم علیه اجماع علی نفیه او رفضه الاجماع))؛ یعنی به شرط این که اجماعی قائم نشود یا اجماع آن را از بین ببرد.
بنابر این فقهای تنزیهی، وقتی مانعی را از طرف فقهای سلف نمی بینند، فتوا میدهند.
*مروری بر دو روش تطبیقی و تنزیهی
اولین کوشش فقیه تطبیقی این بود که نگاه کند فلان قاعده چیست؟ و در پی آوردن قاعده و ضابطه، برای تطبیق و در نتیجه دنبال مصداق است و یا مصادیق را ردیف میکند تا قاعده ازآن درست کرده و تطبیق کند، فقیه تنزیهی نیز دنبال این قضیه است که فقهای سلف چه بیانی دارند و از آن جا شروع کند و به جلو رود.
*فقیه تحلیلی کیست؟
اما فقیه تحلیلی، به دنبال تحلیل است. فقهای تحلیلی بر چند دسته تقسیم میشوند. اولین دسته از فقهای تحلیلی، کسانی هستند که تحلیلی، تاریخی هستند؛ یعنی سفره تحلیل تاریخ را در بستر تاریخ میگسترانند و نگاه تحلیلی خود را به تاریخ معطوف میکنند. البته منظور از تاریخ، تاریخ برون فقهی نیست بلکه تاریخ درون فقهی است، به این معنا که تاریخ یک مسئله را از ابتدا، مطالعه میکند.
ابزار چنین فقهایی، «قرائن یابی» میباشد. چون اکتشاف حقائق تاریخی، کار دشواری است. تنها راه ورود به تاریخ، استفاده از آن و کشف مسائل پنهان تاریخ و تجمیع قرائن میباشد.
فقیه تحلیلی تاریخی، به دنبال این است که قرائن را یکی پس از دیگری کنار هم گذاشته تا یک حقیقت ناشناخته را کشف کند.
*شهید اول در رأس فقهای تحلیلی
در بین قدما، و در راس فقهای تحلیلی، مرحوم شهید اول قرار دارند، حقیقتاً شهید اول، قهرمان میدان تحلیل تاریخ است.
این جمله، به این معنا نیست که وقتی کتابهای شهید اول گشوده شود، ببینیم سخن از تاریخ به میان آورده است، در واقع فعالیت شهید اول، با توجه به تاریخ و توجه نمودن به «ضمّ القرائن بعضها الی بعض»؛ یعنی ضمیمهکردن بعض قرائن با بعض دیگر و با یک حرکت بر روی ریل قرائن میباشد.
مرحوم شهید اول که به «مهذّب فقه شیعه» نام گرفته است، در هنگام مطالعه، مرعوب و مغلوب رای استاد، استاد خود، یعنی علامه(ره) نمیشد و با روش آزاداندیشانه در این مسیر گام برمیداشت، گاهی شهید اول، به دوره پیامبر اکرم(ص) نگاه داشت و قرائن آن عصر را لحاظ میکرد و یا کنار قرائن دیگر قرار میداد.
*امام خمینی فقیه تحلیلی
حضرت امام(ره) نیز در دوران معاصر، از فقهای تحلیلی، تاریخی است البته لازم به ذکر است که حضرت امام(ره) فقط به این شاخصه شناخته نمیشود، بلکه وجوه دیگری از تحلیل را نیز دارا هستند.
در واقع حضرت امام(ره) از زمره فقها برجسته تجمیع قرائنی میباشند که قرائن را کنار هم قرار میدهند.
*گرایش دیگر فقهای تحلیلی
دسته دیگر، فقها تحلیلی، فلسفی میباشند مرحوم محقق اصفهانی (کمپانی) در راس این قلّه قرار دارد، وقتی ایشان پرونده یک بحث فقهی را در کتاب خود میگشاید، شروع به تحلیل فلسفی میکند.
دسته دیگر، فقها تحلیلی، عرفی هستند که مرحوم نایینی(ره) در این گروه قرار دارد. یعنی تحلیل را در بستر عرف با نگاه به مناسبات اجتماعی و با نگاه به ذهنیت و ارتکازها صورت میدهد. لذا، ارتکاز در دیدگاه مرحوم نایینی(ره)، یک امر نیرومند است و کلمه ارتکاز و مرتکز را زیاد استعمال میکند.
به نظر میرسد حضرت امام هم فقیه تحلیلی، فلسفی و هم فقیه تحلیلی، تاریخی است. حضرت امام بعد از انقلاب و بدست گرفتن حکومت، شعبهای را در روش تحلیلی، به نام «تحلیلی- واقعی» گشودند. البته چون ایشان در اواخر عمر شریف خود قرار داشت فرصت و فضا مهیا نشد که این مساله را دنبال کنند، اما به صورت دقیق این مساله را بنا نهادند.
حضرت امام(ره) را نمیتوان با دیگر مراجع مقایسه کرد چون فهم دقیق حضرت امام(ره) در مطالعه استنباط ناشناخته مانده است.
حضرت امام در «تحلیل واقعی» خود متعلق و موطن تحلیل را فقط، فلسفه و تاریخ قرار نداده، بلکه از خاستگاه واقعیت به سمت استنباط، فقه و منابع فقه حرکت دادهاند و در کتب خود این مساله را عنوان نکردند، اما در گفت و گوها و نظرات این موضوع را عنوان کرده بودند و نظریه زمان و مکان ایشان نیز، از همین خاستگاه برخاسته است.
نگاه نظریه «زمان و مکان» حضرت امام(ره) علیرغم اینکه التفاتی به آن نشده و مورد مطالعه و بررسی دقیق قرار نگرفته است، درباره مناسبات اجتماعی است. مثلاً میفرماید: نظامهای اجتماعی میآید و عوض میکند. نگاه آن به واقعیت، قعر واقعیت و سیطره و هیمنه نظامهای اجتماعی است.
اولاً نگاه حضرت امام به واقعیت، نگاه فلهای و رها شده نیست، واقعیت را در حصارهای یک نظام میبیند؛ یعنی منظومه و مجموعهای وقتی میآید میکوبد، میشکند و میرود.
حضرت امام(ره) میفرماید: خیلی مهم است که فقیهی آن قدر جلو رود که «ذهنیتِ به عادت تبدیل شده» فقها را در ظاهر یک موضوع، بشکند و بگوید: ظاهر را معیار قرار ندهید. ممکن است یک موضوع در گذشته و حال، به ظاهر یکی باشد، اما و قتی قعر نظامها میآید، آن را فرو میریزد.
باید بحث علمی درباره نظریه حضرت امام(ره) در حوزه استنباط صورت گیرد، نه اینکه فقط به شعار و کنار یکدیگر قرار دادن مطالب اکتفا شود.
البته این یک قالب است و اگر بتوان از این قالب و نظریه دفاع کرد، میتوان به وسیله آن فقهای قم و نجف را مورد مقایسه قرار داد.
نکتهای که لازم است تذکر داده شود این است «فقهای روایتمحور»، نیز، جزو فقهای تطبیقی میباشند کسانی که تمرکز بر روایت داشته و رفت و برگشتهای خود را بیشتر متوجه روایت میکنند. روایات یا اصول متلقّات یا اصول ملقّات (اصول القا شده از سوی ائمه(ع)) قابل تطبیق میباشند. روایات، حالت کلی داشته و حداقل اطلاق آنها، قابل تطبیق است چون که ضابطه بوده و ضابطه لزوما، قاعده فقهی نیست.
حال چرا این گروه عمدتا قواعد را فقط در روایات جستجو میکنند؛ به علل تاریخی بر میگردد و بحث این جلسه در علل تاریخی نیست.
*تحولات روششناختی نجف
به نظر میرسد در دوره معاصر، حوزه نجف خیلی از تحولات روششناختی، رخ داده و نیازمند مطالعه است.
حوزه نجف، از حیث روش، غنی و عمیق میباشد و فقهای نجف روشهای مختلفی را دنبال میکنند، مثلا آیتاللهالعظمی خویی(ره) فقیه تطبیقی است مُرّ قاعده را اجرا میکند و لو بلغ ما بلغ، حال در اثر اجرای قاعده، چه نتیجه روشنفکرانه و چه غیر روشنفکرانه بدهد. مثل علامه حلی که رای ایشان گاهی مثل رای یک عالم سنی است.
* یک مساله و چند دیدگاه
برای تقریب به ذهن در مورد مباحثی که عنوان شد، مسالهای به عنوان مثال ذکر میشود.
یکی از شرایط عوضین این است که مبیع، مالیت داشته باشد آیتالله العظمی خویی در مقام نقد این مساله میفرماید: اعتبار المالیه فی العوضین فی البیع لقول مصباح و ذلک لعدم حجیة قوله»
آیتالله خویی اعتبار مالیت را در بیع، بنابر قول مصباح اللّغة حجت نمیداند و در واقع جمله «و ذلک لعدم حجیه قوله» یک قاعده است که ایشان آن را بیان میکنند و ذهن قاعدهگرای ایشان به محض ورود در این بحث به سراغ تطبیق این قاعده میرود.
حضرت امام(ره) در مورد همین مساله میفرماید: « اقول یمکن المناقشه فیه بأنّ شروط العوضین و المتعاملین انما تُعتبر بعد تقوّم ماهیة البیع فما هو دخیل فی قوامها لا ینبغی أنْ یُعدّ من الشروط» حضرت امام(ره) میفرماید: اول باید ماهیت بیع را شناخت (چه چیزی مقوم بیع است) اگر چیزی مقوم بیع باشد، نباید آن را جزو شروط بیع قرار داد، ایشان، ماهیت شی را تحلیل میکند «ایّ شیٍ مقوّمٌ للبیع و ایّ شی لیس مقوّماً للبیع» اگر غیر مقوم للبیع و معتبر باشد پس میتواند شروط عوضین قرار گیرد.
اما مرحوم نایینی با دیدگاه خاستگاه عرفی خود در باب این مساله میفرماید: « ماهیة شی إمّا باعتبار قابلیته للانتفاع به مع بقاء عینِه کالاِقارات و نحوها و إمّا للخاصیة المترتبة علیه و هو ما یتوقف لانتفاع به کالحبوبات، ثم شی الذی له خاصیة تارة یکون محلّ ابتلاء عامة البشر دائماً و اخری لا یبتلی به الّا نادراً ثم إنّ القسم الثانی قد یتعارف اقتناعه لرفع الحاجه» همه نگاه مرحوم نایینی(ره) به جامعه و عرف میباشد. [و در تبیین ماهیت اشیاء، در نهایت به عرف رجوع میکند].
فلا اشکال فی صحة المعاملة علیه کالادویه والأقاقیر و لو لم یتعارف ذالک الخنافش» نگاه مرحوم نایینی نگاه عَرض است.
موضوع دیگری که میتوان آن را به عنوان مثال ذکر نمود این است« ان لا یکون منافیاً لمقتضی العقد»، [شرط، منافی مقتضای عقد، نباشد]. مرحوم اصفهانی که معتقد به تحلیل فلسفی است در خصوص این موضوع میگوید: چیزی که با مقتضای عقد منافات دارد دو قسم است. گاهی با مقوم عقد منافات دارد و گاهی منافی با لوازم عقد است. لوازم هم گاهی، لوازم مفارق و گاهی لوازم، غیر مفارق میباشد در واقع مرحوم اصفهانی (کمپانی) با ابزار و آلات فلسفی، بحث را به پیش میبرد.
مرحوم آیتالله خویی(ره) در مورد این بحث، ابتدا فروع مساله (مصادیق) را بیان میکند بعد هم یکی دو قاعده را مطرح میکند مثل این که میگویند «شروط، در این مسئله [فوق] ارتکازی است و قاعده این است که اگر بیان نشد «لا باس به». پس آنچه که در نجف مطرح میباشد نگاههایی از این سنخ میباشد.
«روشهای موجود در قم»
درباره روش قم باید گفت که در این حوزه، دوره «تشویش روش» وجود داشته و ممکن است موجود باشد (دوره گذار)
مرحوم آیتاللهالعظمی گلپایگانی(ره) یک فقیه تطبیقی به تمام معنی میباشد با اینکه دقت و فقاهت بسیار عمیقی داشتند، اما فقیه تطبیقی بوده و از ابزار تحلیلی استفاده نمیکردند.
حضرت امام(ره) یک فقیه زبردست دقیق ولی ناشناخته میباشند. روش استنباط، دقت و راهگشا بودن آن دقت، در روش حضرت امام، جای مطالعه عمیق دارد. حضرت امام(ره) از عبارات کوتاه ولی پرمحتوا استفاده نمودهاند.
ایشان وقتی میخواهد قاعده «علی الید ما اخذت حتی تودّی» را ابطال نماید به تاریخ رجوع کرده و از سید مرتضی(ره) شروع میکند و میفرماید: سید مرتضی، این قاعده را ذکر نمیکردند و میگفتند «روی العامّة» اهل سنت روایت کردند.
شیخ طوسی نیز روایت را به اهل سنت نسبت میدهد، بعد حضرت امام میفرماید: عمدتاً این دو بزرگوار، در مقام الزام خصم بودند. یعنی طرف مقابل را به آنچه معتقد بودند، ملزم کرده یا مجاب میکردند.
بعد ذکر میکنند« در دوره بعد، ابن ادریس این قاعده را ایجاد کرد و دیگر فقهاء این قاعده را به کار بردند تا این که جزء مشهورات قواعد، محسوب شد. در دوره بعدی نیز جزو قواعد «مشهورات مقبولات»، قرار گرفت به گونهای که الان کسی قدرت ندارد این قاعده را نقد کند.
حضرت امام(ره) در این بحث از قول فقیهی نقل میکند که او میگوید: «در سند این روایت خدشه نمیتوان کرد!»
روایتی که امروزه کسی نمیتواند به آن خدشه وارد کند، زمانی آن را به اهل سنت نسبت میدادند و اهل سنت نیز استناد دقیق و مفصّلی در این روایت نداشتند. حضرت امام(ره) در ادامه سخنان خود بیان میدارد: که «فَحَصْتُ...» من تاریخ روایت و قاعده را فحص و بررسی کردم... . کسی نمیتواند این گونه تتبع داشته باشد، مگر اینکه یک فقیه تحلیلی- تاریخی باشد.
*جایگاه نظریه مرحوم کمپانی
نگاه فلسفی به این قاعده نیز مشخص است، در این نگاه تحلیل و تقسیم نسبت به موضوع صورت میگیرد. چنانچه مرحوم اصفهانی (کمپانی) به آن اشاره دارد.
مرحوم اصفهانی (کمپانی) مقتدای فقهای زیادی میباشند. فقهای دقیقی مثل حضرت امام(ره) شهید صدر و...، از مرحوم اصفهانی (کمپانی) تاثّر پذیرفتهاند.
فقهایی که اهل دقت هستند، در مطالعات خود، مرحوم کمپانی را مورد غفلت قرار نمیدهند مرحوم کمپانی(ره) گاهی در یک مساله چند لایه غور و دقت میکند.
اگر در حوزههای علمیه از مرحوم کمپانی کم سخن گفته میشود به خاطر این نیست که مرحوم کمپانی سخنی ندارد بلکه از آن جهت است که اقوال کمپانی، قابل فهم نیست یا حوصله همراهی با او، برای فهم سخن او وجود ندارد.
در هر مرحلهای از موضوع که میرسد، اکتفا نکرده و باز هم به مراحل بالاتر توجه کرده و قدم میگذارد.
در واقع باید گفت، فقهای تحلیلی، مثل مرحوم اصفهانی(ره) حضرت امام(ره)، شهید صدر و ...، میتوانند فقه را فقهی مجیب و پاسخگو قرار دهند.
بسیاری از مسایل پیچیده اجتماعی با سرانگشتان دقت و فهم مرحوم کمپانی به راحتی قابل حل میباشد.
چندی قبل مقالهای در باب «سلوک الاجاره» (اوراق اجاره) نوشتم. وقتی مولفههای اوراق اجاره را تحلیل میکردم به یک مولفهای رسیدم که از نظر فقه شیعه، نمیتوان آن را تجویز کرد، بعد از بررسی زیاد، به تحلیلی در کلام محقق اصفهانی برخورد کردم که آن تحلیل در خصوص همین مولفه میباشد و به راحتی آن را حل مینماید.
البته امام(ره) نیز آن تحلیل را ذکر نموده بود، چون هر دو تحلیلی هستند و امام نیز از تحلیل فلسفی استفاده مینماید.
تحلیلگر فلسفی مبحث را گشوده مرعوب سر بسته بودن موضوع نشده، تجزیه کرده و یک حکم را به همه تعمیم نمیدهد، بخصوص روشی که امام(ره) به روش تحلیل اضافه نمودند که فقیه، تحلیل را از درون واقعیت جامعه، شروع کرده و به حرکت وا دارد.
*نگاهی به روش فقهی آیتالله العظمی بروجردی
در قم، شخصیت بارزی با نام آیتاللهالعظمی بروجردی طلوع نمود که روش ایشان نیز قابل مطالعه میباشد.
حوزه قم امروزه، بزرگترین حوزه عالم اسلام میباشد. استعدادها و دقتهای فراوان و شخصیتهای بزرگ حاضر در قم، مشغول بررسی دقیق در مسایل فقهی و اصولی میباشند؛ اما با این وجود این، حوزه نیاز به یک تحول در زمینه روششناختی دارد.
در نجف اینگونه بوده است که شاگردان یک فقیه، که صاحب مدرسه بود، سخن او را تبدیل به روش یک مدرسه میکردند، ولی حوزه قم اینگونه نبوده است در حوزه قم، صاحبان اندیشه و روشهای جدیدی آمدند، اما چون زمینههای کافی ( به هر دلیل) وجود نداشته است، نسل طلبه و شاگرد نتوانستند، مکتب استاد را پیگیری و پرورش داده و آن را تبدیل به یک مدرسه کند؛ فقط شخصیت صاحب روش و مکتب آمده و رفته است.
آیتاللهالعظمی بروجردی و حضرت امام(ره) دو شخصیت متفکر هستند، ولی اندیشههای این دو بزرگوار فقط در کتابهای خود آنها یافت میشود و با همه ابعاد و اضلاعی که روشهای آنها داشته است، اما به هر جهت، پیگیری نشده است.
فکر، اندیشه، روش و مکتب آیتاللهالعظمی بروجردی، زائیده و محصول حوزه اصفهان میباشد. (اصفهان تا زمان آیتاللهالعظمی بروجردی(ره)). محل استقرار اخباریان بوده است. افکار اخباریان نیز مثل سایر فقها در حال تحول و تطور بوده است. شاید تطوراتی که اخباریان پشت سرگذاشتهاند، خیلی شتابانتر، پرنمودتر و پر نشاطتر از تحول و تطوری است که نسل اصولیون در طول تاریخ داشته اند. علیرغم اینکه اصولیون، ابزار عقلانیت اصولی را در دست داشتهاند اما اخباریها آمادهتر بودند. مثلا اگر مرحوم مجلسی(ره) با اسلاف خود در نظر گرفته شود، یک اخباری مدرن محسوب میشود. یا مرحوم صاحب حدائق، دارای روش عمیق در فقه میباشد. وقتی فکر اخباریگری، در اصفهان تحول و تطور پیدا کرد، آیتاللهالعظمی بروجردی آخرین فقیهی بوده است که آن فکر را گرفته و به اندیشه معروف خود تحت عنوان «اعتبار اجماع منحصر در فضای کتب اصولی متلقّی» تبدیل نموده است.
امین اسطر آبادی با این که مخالف اجماع میباشد اولین کسی است که این اندیشه را مطرح میکند.
با اینکه بزرگترین خشم اخباریها، متوجه اجماع است، اما امین اسطرآبادی با نگاه دقیق و تاریخی خود، اجماعی را میپذیرد که هسته اصلی تفکر آیتاللهالعظمی بروجردی میباشد.
بعد از برگشتن آیتالله بروجردی از نجف، وقتی از ایشان درباره مقایسه حوزه نجف و قم سوال شد.
ایشان نگاه شیفته گونه خود را به حوزه اصفهان ابراز داشته ولی درباره نجف جمله خاصی به کار نمیبرد. لذا وقتی آیتالله بروجردی به قم تشریف آورد بدون توجه به تجربه و تفکر گذشته قم، مکتب و روش خود را بیان کرد، ولی آن اندیشه استقرار نیافت، چون مکتب ایشان، یک مکتب تحلیلی- تاریخی است.