چهارشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۳ |۹ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 11, 2024

بیش از سی سال است مدیر مدرسه است، می‌گوید: طبق نقل برخی اخبار محل مدرسه قدمگاه حضرت رضا‌(ع) بوده/ خاطرات شنیدنی از آیت‌الله اراکی و آیت‌الله بهاءالدینی دارد/ بهترین اعمال مستحبی را برای طلبه مطالعه می‌داند/ 186طلبه از مدرسه او شهید شده‌اند.

گفت‌وگوی خواندنی خبرگزاری حوزه با حجت‌الاسلام و المسلمین ابراهیم کاظمی مدیر مدرسه علمیه رضویه قم، از قدیمی‌ترین مدارس علمیه قم است و سابقه مدیریتی در این مدرسه به قدمت عمر پرخیر و برکت انقلاب می‌باشد را در ذیل می‌خوانیم.

 

* خودتان را معرفی کنید.

ابراهیم کاظمی، اهل خوانسار هستم در  سال 1331 بدنیا آمدم و در سال 1347 در تهران با آیت‌الله شهید سعیدی آشنا شدم. به مسجد رفت و آمد داشتم و در این رفت و آمدها بود که به حال و هوای طلبگی علاقه‌مند شدم، پدرم هم مرا به قم فرستاد. سال 1349 وارد حوزه علمیه شدم از سال 51-49 در مدرسه آیت‌الله گلپایگانی مشغول تحصیل شدم، سال 1351 به مدرسه رضویه آمدم.

 

* مدیریت آن زمان مدرسه رضویه بر عهده چه کسی بود؟

آقایان شرعی، احمد منتظری و مسعودی. مدیران مدرسه بودند، یعنی وقتی در سال 1355-1352، مدرسه تحت برنامه قرار گرفت، این سه نفر با هم، کارها را اداره می‌کردند. البته مرحوم آقای قدوسی هم کمک کار این سه نفر بود. وقتی مدرسه برنامه‌ای شد، درس ادبیات را برای سال اول تا چهارم گذاشتند، من هم مدتی ادبیات، مبادی العربیه و صرف ساده می‌گفتم، در سال 1354 ازدواج کردم. از سال 1358 به پیشنهاد آیت‌الله شرعی، مدیر مدرسه رضویه شدم که تا الان 33سال است مدیر مدرسه هستم، یعنی اولین شورای عالی مدیریت حوزه که تاسیس شد، یک هفته بعد از آن حکم انتصاب من از طرف شورا صادر شد.

 

* اساتید شما چه کسانی بودند؟

در مدرسه آیت‌الله گلپایگانی درس ادبیات را پیش آیت‌الله سید جواد طالقانی خواندم،  (صرف میر و سیوطی و مغنی)، آیت‌الله شب‌زنده‌دار نیز به ما تفسیر می‌گفت، آیت‌الله حسین نوری همدانی نیز تاریخ اسلام می‌گفت و آیت‌الله ستوده هم اخلاق درس می‌داد. لمعه را نزد مرحوم آیت‌الله فاضل هرندی خواندم؛ اصول فقه را پیش آیت‌الله نمازی امام جمعه کاشان و قوانین را پیش آیت‌الله دوزدوزانی خواندم؛ اکثر مکاسب را نزد مرحوم آیت‌الله ستوده و شیخی که اهل نجف بود خواندم؛ جلدین کفایه را نزد آیت‌الله فاضل خواندم، مدتی هم به درس خارج آیات عظام گلپایگانی و تبریزی رفتم؛ مدت کمی هم در درس اصول آیت‌الله سبحانی شرکت کردم و بعد مشغول کار‌های مدرسه شدم، البته فلسفه را پیش آیت‌الله محمدی گیلانی خواندم.

 

* درس امام(ره) را درک نکردید؟

آن موقع در سال 49 تازه به قم آمده بودم که ایشان آن وقت در نجف بودند. البته مقلد حضرت امام(ره) بودم. اما درس ایشان را نتوانستم شرکت کنم.

 

* قدمت تأسیس مدرسه را توضیح فرمایید.

مطابق نوشته مرحوم شیخ عباس قمی در مفاتیح و آنچه در تاریخ قم و فواید الرضویه و سفینةالبحار که مرحوم شیخ عباس قمی از کتاب فرحة القراء سید بن طاووس نقل می‌کند، حضرت امام رضا‌(ع) در سفری که اینجا آمدند، یک شب در مدرسه رضویه ساکن شدند و این مدرسه از آن وقت بوده است، البته آمدن امام رضا به قم اختلافی است ولی در مفاتیح و در سفینة البحار ماده غمم هر دو هست که این مدرسه منصوب به امام رضاست، سنگ تاریخی هم پشت مدرسه است که چهارصد و اندی سال قبل مدرسه تعمیر شده است. البته در زمان آیت‌الله بروجردی (ره) نیز تعمیر شده که این نشان می‌دهد، مدرسه رضویه از قدیمی‌ترین مدارس قم است. اینجا در ابتدا منزل شخصی بوده که میزبان امام رضا‌(ع) بوده. مردم در استقبال از حضرت بر هم سبقت می‌گرفتند. حضرت فرمودند: شتر من مامور است هرجا ایستاد اتراق می‌کنیم، و یک شب اینجا ماندند. الان نصف مساحت مدرسه خیابان شده، مدرسه بزرگی بوده، آنچه در تاریخ غیر از این داریم این است که؛ سنگ تاریخی کنار مدرسه که به حروف ابجد نوشته شده حدود چهارصد و اندی سال قبل شخصی به نام ابدال بیگ، این مدرسه را تعمیر کرده است، پس معلوم می‌شود بنایی از قبل بوده که آن را تعمیر کرده‌اند.

 

* درباره شهدای این مدرسه توضیح دهید.

این مدرسه 186 شهید دارد اسامی و پرونده‌هایشان مشخص است. مدرسه رضویه همیشه همراه انقلاب بوده است. ما مقلد امام (ره) و مطیع دستور ایشان بودیم، شاید اولین طلبه‌ای که در چهار راه بیمارستان شهید شد آقای انصاری طلبه مدرسه رضویه بود که در روز 19 دی سال 1357 شهید شد.

 

* می‌گویند مدرسه از معنویت خاصی برخوردار است؟

بله واقعیت دارد، اینجا منسوب به حضرت امام رضا‌(ع) است. در این 33 سال که من اینجا بودم، بر من مشخص شده است که توجه امام رضا‌(ع) و اهل‌بیت و حضرت ولی‌عصر (ع) به همه جا هست، ولی کم و زیاد دارد.

 

* عوامل موفقیت مدیریت خود را چه می‌دانید؟

در مدرسه برنامه‌ای درس خواندم و طلبه‌ای که تحت برنامه درس بخواند، به اشکالات مدیریت هم توجه دارد. سعی کردم از اساتیدی که می‌پسندیدم برای درس دعوت کنم؛ مثلا از آیت‌الله سید جواد طالقانی که در ادبیات عالی بود؛ استفاده کردم در اوایل انقلاب اساتید و طلاب خوب درس می‌دادند و خوب درس می‌خواندند. مدرسه رضویه هم در اوایل انقلاب برنامه‌های سیاسی داشت، بعضی از مدارس از نظر خط و خطوط، مناسب نبودند؛ و مدرسه رضویه در برابر آنها جبهه‌گیری داشت و خیلی موثر بود. آیات عظام شب‌زنده‌دار، احمدی میانجی و راستی کاشانی که شخصیت‌های وارسته‌ای بودند در اینجا درس اخلاق می‌گفتند. بنابراین عوامل متعدد چون استاد خوب و شاگرد خوب و محیط مناسب علمی، سبب می‌شود مدرسه به خوبی مطرح شود و شهرتی قابل توجه پیدا کند.

 

* ویژگی‌های مدیر موفق را در چه می‌دانید؟

مدیر خوب مانند پدری است که بچه‌های زیاد دارد، پدری مثلا 2 بچه دارد، اما پدری 50تا یا 200 بچه دارد، مدیر موفق فردی است که از نظر علمی و عملی قوانین مدیریت را بداند، اما اصل کارش پدری است، اگر پدر رئوف نباشد، تاثیر ندارد. در کتاب آقا بزرگ تهرانی راجع به مرحوم آقا شیخ عبدالکریم حایری می‌نویسد، حاج شیخ، پدری رئوف بود، پس برای در نظر گرفتن خوب و بد حوزه، چنین مدیری اگر طلبه را هم تهدید کند، تنفر ایجاد نمی‌کند. مثل پدری رئوف باشند، اگر طلبه احساس کند مدیر دلسوزش است، همیشه به حرف او گوش می‌دهد، مدیر خوب پدری است که چند بچه بیشتر دارد پس پدر، بچه‌های خوب را شاد می‌کند و برای بچه‌های بد هم بیشتر غصه می‌خورد. حتی طلبه‌ای که درس‌خوان نیست، اگر بفهمد که مدیر به فکرش است، از مدیر بدش نمی‌آید، پدر پسر را می‌زند، ولی از هم تنفر ندارند. در روایات هم پیامبر‌(ص) می‌گوید: من پدر امت هستم، «انا و علی ابواه هذه الامة». اگر احساس پدری و فرزندی بشود طلبه مشکل ندارد.

 

* از اساتید برجسته‌ای که در این مدرسه بودند، نام ببرید.

آیات و حجج اسلام والمسلمین سید جواد طالقانی، شب‌زنده‌دار، احمدی‌میانجی، راستی کاشانی، دکتر ضیایی، جواد فاضل از اساتید مدرسه هستند، استادی داریم 28 سال است معانی و بیان را تدریس می‌کند، آقای فتوحی یا آقای قاروبی از اساتید سابقه‌دار و خوب مدرسه می‌باشند، کار بعدی ما سیاسی نکردن مدرسه است و این غیر سیاست‌مدار بودن است، طلبه در سیاست مقلد امام (ره) و رهبری است، و می‌بایست به گونه‌ای تربیت شود که مطیع ولایت باشد، من معمولا سیاست را برای طلبه کم سن و سال، آفت می‌بینم. انسان اگر شناگر قوی و غواص نباشد، وقتی که دریا می‌رود غرق خواهد شد. در مدرسه اخبار و صحبت‌ها و مباحث سیاسی وجود دارد، اما جبهه‌گیری نداریم.

 

* منظورتان پرهیز از جناح‌بازی است؟

بله اینجا جناح‌بازی نداریم، اما شرکت در راهپیمایی و فعالیت‌های سیاسی مثل آن، یک تکلیف است. از وقتی من مدیر مدرسه شدم. شاید چهار پنج هزار طلبه داشتیم که در حال حاضر تعداد زیادی از اساتید حوزه علمیه قم در مدرسه رضویه درس خوانده‌اند و من برای همه آنها دلسوزی کردم و تا اندازه‌ای موفق بودم.

 

* با توجه به تجربه مدیریت طولانی، چه نکاتی را برای موفقیت طلاب لازم می‌دانید؟

اگر نیت اولیه طلبه خدایی باشد استاد خوب در علم و اخلاق و رفیق خوب نصیبش می‌شود. اساس قصه نیت است. من یکی از فرق‌های طلاب فعلی با طلاب قبل از انقلاب را همین می‌دانم. هر وقت نیت برای خدا باشد «ان تنصروا الله ینصرکم»، نیت اگر درست شود، استاد و هم مباحثه خوب را نیز خدا نصیب او می‌کند. وقتی طلبه شدم، 17-16 ساله بودم و کت و شلواری بودم. بچه‌های قم ما را مسخره می‌کردند، اما عقیده ما این بود که سرباز امام زمانیم و همیشه ادعا می‌کردیم سرباز امام زمان به سربازان کمک می‌کند، ظلم نمی‌کند. من اساس قصه را نیت می‌دانم. حتی اگر طلبه قدرت ذهنی‌اش پایین باشد، ولی نیت او سالم باشد، در جامعه مفید واقع می‌شود. اما اگر نیت بد باشد، خیلی درس‌خوان هم باشد، موفق نمی‌شود. نمونه‌های این را در انقلاب زیاد دیدیم، اگر نیت درست نباشد «و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمومنین و لا یزید الظالمین الاخسارا». آیت‌الله احمدی میانجی از علامه طباطبایی نقل کرد، که علامه گفته بود، من سه سال اول درس را خوب نمی‌فهمیدم. بعد خدا به من توجهی کرد و درس را فهمیدم. آدم کم ذهن هم اگر نیتش خوب باشد. خدا به او کمک می‌کند.

 

* روش مناسب درس خواندن یک طلبه را چه می‌دانید.

آیت‌الله سید جواد طالقانی می‌فرمودند: درس 5 شرط دارد. اول با روایات اهل‌بیت (ع) شروع شود و لذا ایشان همیشه سر درس از امیرالمومنین‌(ع) روایت می‌خواندند؛ تمام روایاتی که ایشان خوانده است در ذهن ما است و بعضی از طلبه‌ها می‌گفتند؛ ما در منبرمان هم از این روایات استفاده می‌کردیم. شرط دوم ایشان پیش مطالعه بود. مباحثه، نماز شب و طهارت دائمی نیز از دیگر شرط‌های ایشان بود. جهات مادی و معنوی را ایشان توجه داشت، هم طهارت هم مباحثه هم پیش‌مطالعه. اگر معنویت با کوشش همراه شود، «ان الذین آمنو و عملوا الصالحات» هر دو باید با هم باشد، هرجای ایران را که بگردید، اگر در منطقه‌ای مردم آن متدین بودند، یقین کنید یک روحانی معنوی درآنجا بوده. کسانی که طلبه شده‌اند، یا با یک طلبه آشنا شده‌اند و یا با یک سخنران خوب، یک روحانی هم به خودش حیات می‌بخشد هم دیگران را احیا می‌کند. واقعا بگویم که قبل از انقلاب اگر کسی طلبه می‌شد، چقدر باید می‌گشت تا استاد پیدا کند یا غذا درست کند، اما الان به برکت جمهوری اسلامی، همه امکانات آماده است؛ اساتید خوب، مدیران خوب و جا و غذای مناسب برای طلبه‌ها فراهم شده است. برای همین باید فرصت را غنیمت شمرده، شاکر باشند و خوب درس بخوانند و از این امکانات استفاده کنند تا از لحاظ علمی و اخلاقی به جایی برسند. اگر کسی زحمت بکشد، خدا هم کمک می‌کند؛ ان تنصروالله ینصرکم و یثبّت اقدامکم.

 

* درباره مطالعه تفسیر، نهج‌البلاغه و یا روزنامه چه توصیه‌ای به طلبه‌ها دارید؟

اینها لازم است، اما تا اتمام لمعتین بهتر است بیشترین وقت را روی درس بگذارند، طلبه باید تفسیر شعر و تاریخ بلد باشد، روزنامه بخواند همه این‌ها لازم است، ولی استفاده خوب از زمان خیلی مهم است، اگر طلبه از ابتدا با ادبیات ضعیف تفسیر را مطالعه کند، مناسب نیست و باید ادبیات، فقه و اصول را خوب بخواند، جالب است، اینجا خاطره‌ای بگویم، روزی در حرم حضرت معصومه‌(س) از آیت‌الله‌العظمی اراکی درخواست نصیحت کردم، گفت چه می‌خوانی؟ گفتم: معالم، فرمودند: «معالم چه صیغه‌ای است؟ گفتم: جمع معلم است؛ گفتم نصیحت کنید، گفت: نماز شب بخوان و آغاز کارت با قرآن باشد، یعنی تلاوت و تفکر در قرآن داشته باش. دو چیز تا قبر برای طلبه لازم است؛ یکی کار با قرآن، دیگری سنت و فقه پس با عصا به حرم اشاره کرد و فرمود: این خانواده را ول نکن» طلبه، باید همه این‌ها را داشته باشد؛ چون در جامعه‌ای زندگی می‌کند که همه این‌ها را از او می‌خواهند؛ من به رفقا می‌گویم پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها دیوان حافظ و اشعار دیگر را بخوانید؛ طلبه باید با همه مطالب آشنا باشد تا هر چیز که در زمینه مذهبی از او بپرسند بتواند جواب دهد.

 

* به نظر شما طلبه در چه مقطعی به تبلیغ برود؟

اتمام لمعتین؛ البته با شرایطش، در ابتدا با چند روحانی خوب مشورت کند بعد به تبلیغ برود. سخنرانی را از نوشته بخواند و از خودش چیزی نگوید.

 

* تفاوت عبادت طلاب با مردم عادی چیست؟

به نظرم ثواب تحصیل از برخی عبادت‌ها بیشتر است؛ «یستغفر لطالب العلم من فی السماء و من فی الارض حتی الاحوت فی‌البحر»؛ با توسل به اهل‌بیت‌(ع)، مثلا قرآن می‌خوانم؛ چند صفحه قرآن برای امام حسین‌(ع) بخوانم و تفکر کنم؛ اصل کار نیت است. در دین ما به عبادت زیاد سفارش شده، ولی عبادت عالم با جاهل تفاوت دارد، «تفکر ساعة خیر من عبادة سبعین سنة». به نظرم دو آفت حوزه را تهدید می‌کند، یکی سیاست زدگی (جناح‌بازی) و دیگری عرفان‌های کاذب. اگر ما درس را خوب بخوانیم، نویسنده و منبری خوبی می‌شویم. روزی در تهران، یکی از طلبه‌های مدرسه رضویه که از نظر درسی هم ضعیف بود، منبر رفت. من از منبر ایشان خیلی لذت بردم. گاهی طلبه منبری نیست، ولی نویسنده‌ی خوبی است. چون کار طلبه به گونه‌ای است که امام زمان‌(عج) او را دعوت کرده و حتماً جایی به درد خواهد خورد.

 

* برای تقویت بُعد عرفانی طلاب چه باید کرد؟

بهترین راه تقویت بُعد عرفانی استفاده از روایات است، بهترین عرفان، احکام پنج‌گانه است. متاسفانه طلبه‌ها گرفتار خط‌بازی‌ها و جبهه‌گیری‌ها می‌شوند. کسی که دین‌شناس باشد و برای خدا عمل کند، عارف است؛ «من عرف نفسه فقد عرف ربه». این تفکری است نه القایی. باید در درون خرد پیدا شود، نه این‌که استاد بدهد. من سال‌ها با آیت‌الله‌العظمی بهاءالدینی (ره) بودم، ندیدم که یک بار از خودشان تعریف کنند. اگر کسی قصدش خدا باشد، خداوند همه چیز را برای او آماده می‌کند، ولی طلبه همیشه باید تفکر، توکل و توسل داشته باشد.

در این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است              خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی

اگر کسی این مسایل را رعایت کند و طلبه هم نباشد، خدا و اهل‌بیت‌(ع) دستش را می‌گیرند یعنی ایمان، فعالیت و پشتکار با قصد خدا باشد.

 

*می‌گویند اهل استخاره هم هستید.

در سالی که سینما قم را آتش زدند، من در مدرسه اتاق داشتم. البته درس هم می‌گفتم، ساواک به مدرسه آمد تا مرا بگیرد، من اتاقم آن طرف بود، آیت‌الله شرعی برای این که ساواک نفهمند که دارد با من حرف می‌زند، راه می‌رفت و حرف می‌زد. گفت که ساواک آمده دنبال شما، فرار کن برو بازار کهنه و از آنجا به خانه پدری ما بروید. اما من قرآنی در مقابلم بود، استخاره کردم که بد آمد. برای همین به آقای شرعی گفتم. او گفت که وقت، وقت استخاره نیست. من هم فریاد زدم و گفتم شیخ، چرا وقت استخاره نیست؟ در این هنگام ماموران ساواک گشتی در مدرسه زدند و رفتند، اما آقای شرعی باز می‌گفت که از مدرسه فرار کن. گفتم آیه شریفه گفت «انا منجوک و اهلک»، ساواک دیگر دنبال من نمی‌آید و همین‌طور هم شد، دیگر هم دنبال من نیامدند. وقایعی در زندگی اتفاق افتاد که این قصه استخاره مشهور شد.  اما اساس آن از کجا آمده من نمی‌دانم و خدا خودش می‌داند. دکان هم نبوده. اما طلبه‌های مدرسه از آن موقع، به استخاره‌های من عقیده داشتند.

 

* نگفتید چرا ساواک به دنبال شما بود؟

شبی که سینما قم را آتش زدند، ما چهار نفر با هم در یک جلسه‌ای بودیم ولی من اطلاع نداشتم، آقای موحدی که در سه راه بازار در درگیری‌های قبل از انقلاب شهید شد، آقای طباطبایی و سید حسین باقری و من، 4 نفر بودیم آن دو نفر را گرفته بودند و جلسه لو رفته بود، البته آنها بمب منفجر کرده بودند؛ اما من از انفجار هم اطلاع نداشتم، ما قبل از انقلاب خیلی انقلابی و پیرو امام‌(ره) بودیم. خدا انشالله قبول کند و از افراط و تفریط‌‌گرها هم بگذرد.

 

* محضر آیت‌الله بهاءالدینی مشرف شدید؟

در نماز ایشان شرکت می‌کردم. اما درس ایشان نمی‌رفتم. آن وقت که من با ایشان مانوس شدم، درس نمی‌گفت، تدریس متون حوزه را کنار گذاشته و کتاب وافی مرحوم فیض را تدریس کردند. پرسیدم چرا دروس حوزه را تعطیل کردید؟ فرمود: 35-30 سال طلبه‌ایم، ولی با افکار ائمه‌‌(ع) آشنا نشدیم، برای همین آمدیم و روایات را بررسی می‌کنیم. من درس ایشان شرکت نکردم، اما درس اخلاقشان که شب‌های جمعه بود یا در جلسات خصوصی‌شان و هر وقت که به منزل آقای حیدری‌کاشانی دعوت می‌شدند، من هم می‌رفتم و با ایشان هم صحبت می‌شدم.

 

*آیا خاطره‌ای از جلساتشان دارید؟

آیت‌الله بهاءالدینی مکرر می‌فرمود؛ که من به شخص نگاه کنم، میزان علم و تقوای او را تشخیص می‌دهم، یک روز من به همراه آقای احمدی اصفهانی و سید ابوالفضل احمدی نشسته بودیم که طلبه‌ای وارد شد و آمد در کنار آقای بهاءالدینی نشست، یک دفعه موضوع صحبت را عوض کردند و گفتند: ما هم صدامیم آقا! ولی توان ما در ظلم به زنمان است و بیشتر قدرت نداریم که به دیگران ظلم کنیم؛ نماز جماعت هم شرکت می‌کنیم، ولی ظلم می‌کنیم. آن طلبه بلند شد و گفت ایشان با من است. چون من با زنم دعوا کردم و اینجا آمدم. در جلسات دیگر هم بعضاً ایشان موضوع صحبت را عوض می‌کردند، این را فقط شاگردان خصوصی آقا فهمیده‌ بودند که در این موقع، منظور ایشان یکی از افراد جلسه است که با او غیر مستقیم حرف می‌زد. آقایی خدمت ایشان آمد. خیلی هم خودش را گرفته بود و برای خودش عرفانی قائل بود، به او گفت: آقا شما کاهوی شیرین را می‌شناسی؟ گفت بله، گفت: شغال از تو بهتر می شناسد؛ کشاورزها می‌دانند که شیرین‌ترین کاهو را شغال‌ها می‌خورند. گفت خربزه شیرین را می‌شناسی؛ گفت: بله. گفت: روباه از تو بهتر می‌شناسد، وقتی روباه به جالیز می‌آید، شیرین‌ترین خربزه را می‌خورد. آقای بهاءالدینی، روزی طلبه‌ای را معمم کرد،‌ در جلسه 60-50 نفر از بستگان آن طلبه هم حضور داشتند، وقتی که آقا عمامه را بر سر طلبه گذاشت و اطرافیان می‌خواستند شیرینی دهند، ایشان به طلبه گفت نه، خودت باید شیرینی را بین حضار پخش کنی. من به آن طلبه  گفتم: آشیخ، فهمیدی که آقا چرا این را گفت؟ گفت بله، می‌خواست بفهماند که تکبر و غرور نداشته باشم. آقای بهاءالدینی خیلی در اخلاقیات مواظبت می‌کرد، واقعاً ایشان مرد وارسته و ساخته‌ شده‌ای بودند. ایشان با ارواح ارتباط داشت؛ آینده‌نگر و با خدا بود؛ شاید ما از محضر این عالم کم استفاده کردیم و افرادی که بیشتر از معنویات او استفاده کردند، بیشتر او را می‌شناسند.

 

* کیفیت درس اخلاقش چگونه بود؟

روایت و آیه قرآن می‌خواندند و بعد درباره آن صحبت می‌کردند؛ در مورد توکل، برخوردها و عقیده‌های طلبه‌ها صحبت می‌کردند؛ 15-10 دقیقه در شب‌های جمعه درس اخلاق می‌گفتند؛ بعد هم کم‌کم تعطیل شد، چون به دلیل کهولت سن خسته می‌شد و در توانش نبود.

 

* غیر از آقای بهاءالدینی، با کدام یک از بزرگان ارتباط داشتید.

با سید عبدالکریم کشمیری، رفاقت زیاد داشتم، با جعفر آقا مجتهدی هم ارتباط داشتم.

 

* از احوالات آقای کشمیری برایمان بگویید؟

وقتی ما به ایشان نزدیک شدیم به دلیل کهولت سن حال گفتار نداشت، ولی هر وقت انسان پیش ایشان می‌نشست، حالش عوض می‌شد. خیلی حرف نمی‌زد و همیشه سکوت داشت، فقط وقتی  آقایان می‌آمدند و گاهی سوال می‌کردند، جواب می‌داد. اما صرف نشستن پیش ایشان، تاثیر خود را روی افراد می‌گذاشت. ایشان نوه دختری مرحوم سید محمد کاظم یزدی صاحب عروه بود. خودش هم از بزرگان و در نجف مورد اعتماد بود. مخصوصا اینکه استخار‌ه‌اش نیز مشهور بود.

 

* موضوع بحث را برگردانیم به مدیریت شما. غیر از یک مدیر حوزوی می‌توان عنوان دیگری به شما داد؟ مثلا مبلغ، مولف یا...

نه، تبلیغ فقط قبل انقلاب می‌رفتیم. بعد از این‌که مدیر مدرسه شدم تبلیغ نرفتم، البته قبل از مدرسه، برخی مکاتب آموزش قم یعنی مکتب علی، مکتب هجرت، مکتب توحید و... را قبل از این‌که جامعةالزهرا‌(س) تأسیس شود، من اداره می‌کردم، البته مدرسه رضویه را هم اداره می‌کردم و در عین حال عضو شورای مکاتب خواهران هم بودم و کارهای درس و برنامه‌ای آن را من انجام می‌دادم و برای همین بود که تبلیغ خیلی کم می‌رفتم.

 

* تدریس هم داشتید؟

سابقا برخی از کلاس‌ها را درس می‌گفتم، اما شاید حدود 20-15 سال است که حال این کار را هم ندارم. بعضی وقت‌ها درس اخلاق، آداب متعلمین و خطبه‌های نهج‌البلاغه را می‌گویم، اما مستقلا تدریس نکرده‌ام.

 

* یعنی در چند سال اخیر تدریس نداشته‌اید؟

نه همه را کنار گذاشتم که این یکی از اشتباهات من بود. نباید منبر و تدریس را ترک می‌کردم. کاش می‌شد روزی یک درس می‌گفتم و رمضان و محرم نیز منبر می‌رفتم.

 

* تالیف هم داشتید؟

نه، اما بعضی ازنوشته‌ها زیر نظر من چاپ شده

 

* به اسم خودتان؟

نه، در هر موضوعی کار خوبی انجام شده که کار ما نیست؛ به قول آقایی چاپی‌ها را خطی کنیم و خطی‌ها را چاپی.

 

* وضع تحصیلی طلبه‌های مثلا30 سال قبل با الان چه فرقی کرده است؟

الان بهتر شده است. حوزه از نظر علمی رشد بالایی دارد و این با قبل اصلاً قابل سنجش و مقایسه نیست. طلبه‌های الان از نظر اطلاعات زمانی و مکانی‌ خیلی رشد کرده‌اند. فقط دو چیز در طلبه‌های قدیم بود؛ همان دین را نگه داشته، اخلاقیات و تقوا که قدیمی‌ها بهتر بودند و الا حوزه از نظر علمی قابل قیاس با قدیم نیست. الان رشته‌های تخصصی و اساتید خوب در حوزه زیاد است، هر چه آدم با سواد باشد، ولی اخلاق و تقوا نداشته باشد، در جامعه اثر نمی‌گذارد. آنچه مهم است اخلاق و تقواست. الان آقایانی با سن پایین درس خارج می‌گویند و خوب هم درس می‌دهند. اما باید مواظب باشیم چیزی که علاوه بر علم و سواد مردم را به دین جذب می‌کند، تقوا و اخلاق است.

 

* شما چه سنی را برای ازدواج طلبه مناسب می دانید؟ به نظرتان مانع رشد تحصیلی نمی‌شود؟

من تجربه کرده‌ام زود ازدواج کردن مانع رشد تحصیل نمی‌شود، طلبه هرچه زودتر ازدواج کند، عمق درس خواندن و سکونش بیشتر می‌شود، «خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها». این حرف اشتباهی است که ازدواج مانع درس خواندن است، کدام زنی کتاب از جلوی شوهر خود برمی‌دارد و می‌گوید درس نخوان؟ حتی زن‌ها می‌گویند برو تبلیغ. گاهی این‌هایی که زن می‌گیرند، نسبت به مجردها زودتر به ثمر می‌رسند، حتی به تبلیغ می‌روند و پخته‌تر می‌شوند.

 

* چند طلبه در مدرسه شما هستند؟

حدود صد و هشتاد طلبه.

 

* اگر خاطره‌ای از طلبه‌هایتان دارید،‌ بفرمائید.

طلبه‌ای در مدرسه رضویه بود و شهریه می‌گرفت، اما پسر عمویش شهریه نداشت. این طلبه شهریه‌اش را نصف می‌کرد و نصفش را به من می‌داد و می‌گفت؛ این را به پسرعمویم بده، گاهی هم نصف بیشتر شهریه را می‌داد و تا حالا هم آن طلبه نمی‌داند که پسر عمویش این کار را در حق او انجام می‌داده است.

 

* خاطره‌ای از شهدای مدرسه دارید؟

این‌ها برای خدا می‌رفتند. در عملیات فاو من حدود 80 نامه‌ برای بچه‌ها به قرارگاه خاتم‌الانبیاء در جنوب فرستادم  و می‌دانستند که می‌روند و نمی‌آیند. خاطره‌ زیاد است، اما چه فایده، وقتی بگوییم و خودمان عمل نکنیم.

 

* از اینکه وقت خود را در اختیار خبرگزاری حوزه قرار دادید، از شما تشکر می‌کنیم.

 

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha