خبرگزاری حوزه/ وقتی دل و دیده انسان محض یار گردد و در هوای دلدار نفس زند، جان و جهانش، جلوه او می شود آنچنانکه میرزا ابوالحسن «جلوه» بود.
گفتن و خواندن از بزرگمردی همچون میرزا ابوالحسن طباطبایی زوارهای نائینی متخلص به «جلوه»، که هم فیلسوف بود و هم عارف باید هم به چنین جلوه ای در آسمان معنویت و رهایی و آزادگی و علم منتهی شود و بال پرواز را در آسمان عروج بگشاید.
پسری که نشان دارد از پدری ادیب و حکیم
پدرش «سید محمد مظهر» که خود از شعرا و حكمای دوره قاجاریه بود.
مردی که دانایی و خرد در حوزه طب و ادب او را به سرزمین هندوستان که معدن و مأمن عوالم پیچیده و دارایی رموز و اسرار بود کشاند و او مدت ها در این مهد غرایب و عجایب هزارگانه ماند تا در سال 1238 ق. در احمدآباد گجرات هند فرزندی به او عطا شد كه ابوالحسنش نام نهاد.
همو که در آینده ای نه چندان دور، در افق معرفت و کمال به «جلوه»گری رسید.
«جلوه» نوجوانی چهارده ساله بود که پدر را از دست داد و گرد یتیمی برچهره اش نشست.
اما این رخداد غم انگیز باعث نشد تا او دست از تلاش و ممارست بردارد و در طی طریق معرفت و رسیدن به کمال معنویت لحظه ای از پای بنشیند.
با بار غم و امید؛ قدم در راه بی برگشت بگذار
تحصیلات مقدماتی قرائت و ادبیات فارسی و نیز علوم عربی و خطاطی را در زواره آموخت و دل به یار و پا به کار تحصیل علم و معرفت داد و در مسیر خردورزی، به جلوه گری رسید.
جلوه جوان بسان بسیاری دیگر از اقرانش مجبور شد برای تحصیل علم، ترک دیار کند و راهی اصفهان شود.
اصفهانی که در آن روزگار مهد علم بود و منبع فیض معنوی و روحانی.
خود او درباره رسیدن به شاهراه انتخاب علوم تحصیلی و تمایلش به علوم عقلی و تنبهش به فلسفه و معقول می گوید:
«چون فطرت ها در میل به علوم مختلف است خاطر من میل به علوم عقلیه كرد و در تحصیل علوم معقول از الهی و طبیعی و ریاضی اوقاتی صرف كردم».
حضور در محضر عالمان نام آور و حکیمان مبرز
میرزا ابوالحسن جلوه در حوزه اصفهان توانست به محضر بزرگ علمای آن دوران نظیر میرزا حسن نوری، میرزا حسن چینی و ملا عبدالجواد تونی خراسانی بسرد و در وادی عقل و فلسفه در راه حقیقت گام نهد و جزء سرآمدان از تلامیذ آن مکتب گردد.
سال 1273 ق. بود و درست زمانی که جلوه 35 سال داشت و با ترک اصفهان راهی تهران شد.اقامت در مدرسه دارالشفاء و اقدام به کاری شگرف و مجاهدتی سترگ که همانا 41 سال تدریس حكمت و فلسفه و ریاضیات بود از میرزای جلوه استادی تمام عیار و مدرسی بینظیر ساخت که در علوم معقول و خاصه فلسفه اسلامی کرسی تدریسی عظیم و عزیز بنانهاد.
از نام آوران همروزگار او می توان به آقا محمدرضا قمشهای و آقا علی مدرسی در حوزه فلسفه و حكمت اشاره نمود که با درگذشت آن دو عالم بزرگ، محفل درس و مجلس بحث به کرسی تدریس استاد جلوه محدود شد.
زهد و گمنامی؛ میوه درخت معرفت و کمال
او که جلوه ربانی بود و آیت روحانی، در زهد و گمنامی به پرتوافکنی و بازتاباندن شعاع معنویت و خرد در روزگار خویش و میان هم نسلانش مبادرتی مجاهد انه می ورزید و در این راه، چراغ شب افروز و شمع محفل دوستداران علم و خرد می شد.
از زمره شاگردان ایشان می توان به بزرگمردانی اشاره کرد که در طول نیم قرن تلاش علمی و مربی گری اندیشگی این مرد بزرگ، از پای کرسی درسش، برخاستند و به برجستگان و فحول علمی دوران بدل گشتند.
بزرگانی همچون:
-میرزا محمدطاهر تنكابنی:
که پس از رحلت محمدرضا صهبا قمشهای به درس میرزا ابوالحسن جلوه رفت و كتاب تمهید القواعد ابن تركه را در محضرش آموخت.
تنكابنی درباب روش درسی استادش میگوید: میرزا را عادت بر این بود كه تا كتابی را تصحیح نمیكرد شروع به بحث در آن نمینمود. آن تمهید القواعد كه نزد آقا محمدرضا قمشهای خوانده بودیم گاهی سطر به سطر افتاده داشت و او به نیروی بیان عرفانی مطالب كتاب را تقریر مینمود. لیكن مرحوم جلوه ابتدا تمام كتاب را اصلاح مینمود سپس درس میگفت و از این مقایسه كوچك طرز دقت و تحقیق میرزای جلوه نسبت به نحوه تدریس مرحوم قمشهای كاملاً آشكار بود.
میرزا محمدطاهر تنكابنی از زمره فحول فلسفه و در علوم مختلف از جمله ریاضیات، هیئت، نجوم و طب دارای جایگاهی کمنظیر بود.
-آیت الله العظمی میرزا محمدعلی شاه آبادی:
فقیه عارفی که حكمت و عرفان را نزد حكیم جلوه آموخت و پس از 16 سال اقامت در تهران به نجف اشرف رفت و در آن جا از محضر آخوند ملا محمدكاظم خراسانی سود جست.
- آقا سید حسین بادكوبهای
- ملا محمد آملی:
فقیه و مجتهدی شهیر و مبارزی عظیم الشأن كه در ماجرای مشروطه مشروعه با شیخ فضل الله نوری دست بیعت داد.
- میرزا حسن كرمانشاهی:
شاگرد برجسته جلوه که راه او را در نشر و بسط فلسفه و تربیت شاگردان برجسته، ادامه داد.
و نیز بزرگان و اجله فخر و حکمت همچون حكیم میرزا ابراهیم حكمی زنجانی، حكیم ملا محمد هیدجی زنجانی، عبدالرسول مازندرانی، ضیاءالحكمای زوارهای، میرزا مهدی آشتیانی، میرزا علیاكبر حكیم یزدی، میرزا محمود مدرس كهكی قمی، حاج شیخ عبدالنبی نوری، سید عباس شاهرودی، سید محمود حسینی مرعشی نجفی، حاج میرزا عبدالكریم سبزواری و...
میرزا احمد آشتیانی بر آن است که: «حکمت متعالیه، با ظهور آخوند ملاعلی نوری به وسیله آن بزرگوار به حاج ملاهادی سبزواری، آقا علی زنوزی و میرزا ابوالحسن جلوه انتقال یافت» که این چهار بزرگوار را، حکماء اربعه می نامند.
آثار برجسته و پرافتخار این مرد ربانی و آیت روحانی همچون برگ برگ زرین صفحات روزگار مجاهدت در راه خدا، گویا و جویای عظمتی است که او از رهاورد تلاش و ممارست علمی و تهجد و مراقبت معنویش در طول سالهای عمر به دست آورد.
از جمله آثار گرانسنگ ایشان که علوم مختلف از فلسفه و عرفان تا شعر و ادب را شامل می شود می توان به موارد ذیل اشاره نمود:
حاشیه بر شفاء
حواشی بر كتاب اسفار ملاصدرا
اثبات الحركه الجوهریه
رسالهای در بیان ربط حادث به قدیم
حواشی بر مشاعر ملاصدرا
رسالهأی در تركیب و احكام آن
رسالهأی در وجود و اقسام آن
حاشیه بر شرح هدایه الاثیریه ابهری
تعلیقه بر رساله دره الفاخر
حاشیه بر شرح ملخص چغمینی
تعلیقات بر مقدمه شرح فصوص قیصری
حاشیه بر شرح منظومه حاج ملا هادی سبزواری
جسم تعلیمی، رسالهای در حكمت
وجود الصور النوعیه رسالهای در فلسفه
القضیه المهمله هی القضیه الطبیعیه
بیان استجابت دعا
دیوان جلوه
مرحوم جلوه را بایستی حکیمی شاعر دانست که راه پدر را در عرصه ادب و شاعرانگی طی کرد و همانطور که پدرش در این وادی سحرآمیز و الهام آموز، طبع آزمایی و ذوق ورزی نمود و خود از سرآمدان شعرای عهد قاجار گشتف پسر نیز در این وادی به تلاشی مجدانه و حاصلخیز دست یازید.
نگاهی به آثار مرحوم جلوه در این حوزه گویا و جویای این نکته است که درون مایه آثارش از پند و اندرزهای اخلاقی و حکیمانه گرفته تا مدح پیامبر(ص) و خاندان عصمت و طهارت و نیز توجه و تنبه دادن به معارف قرآنی و البته یادآوری و تذکار براهین فلسفی است.
اشعاری مشتمل بر قصاید، غزلیات و مثنویات كه به دنبال تلاش احمد سهیلی خوانساری به نام دیوان جلوه منتشر گشته و مزین به این رباعی در مقمه ان است:
این نامه كه گنجینه درّ سخن است هر نكته وی شمع هزار انجمن است
از كیست سهیلی كه چنین جلوهگر است از جلوه كه نام نامیش بوالحسن است
خلق نیکو، روح لطیف و عاطفه شریف؛ اینگونه در «جلوه» بود
در ذکر حالات و روحیات و طبع و لطایف رفتاری «جلوه» خدا گفته اند که او « اندامی تكیده و نحیف اما قامتی بلند داشت و هالهای از روحانیت بر سیمای پرجذبهاش پرتو افكنده بود. نگاه نافذش كه اغلب آكنده از محبت و آمیخته باوقار و شكوه بود افراد را جلب میكرد. با وجود تواضع و وارستگی هیبتی داشت كه سبب میشد مردم به دیده احترام او را نگریسته، تكریمش كنند.
جامهاش با وجود سادگی و ارزانی پاكیزه و نظیف بود. پاپوشی سبك، ساده و راحت داشت. در واپسین سال های حیات پربركت خویش كه توان جسمی آن حكیم به تحلیل رفته بود عصایی ساده وی را در راه رفتن كمك میكرد. با وجود آن كه حكیمی برجسته بود و از نظر علمی مقام والایی داشت هر كس او را میدید كوچكترین نشانهای از برتری طلبی و تشخص در وی نمییافت. خوش برخورد و شیرین گفتار و كم مراوده بود.»
و نیز اینکه « در برخورد با افراد به مصداق «كَلِّمَ النّاس عَلی قَدْرِ عُقُولِهِمْ» به تناسب با آن ها عمل میكرد به نحوی كه وقتی از او جدا میشدند شادمان و مسرور به نظر میرسیدند. ساده و بیتكلف زندگی میكرد و در مواقعی برای آسایش دیگران خود را به رنج میافكند. از مال دنیا چیزی نیندوخت و تنها دارایی او كتاب های ارزشمند بود كه به وسیله آن ها اندیشه خود را صفا میداد و روان خویش را التیام میبخشید. محل زندگیش حجرهای تو در تو واقع در مدرسه دارالشفاء بود كه در نهایت سادگی در آن بیتوته مینمود. زهد و قناعت نیازهایش را تقلیل داده و به نسبت كاستن از خواستن ها خویشتن را از قید اسارت امور دنیوی رهانیده بود ولذا با عزت نفس و مناعت طبع میزیست و هرگز از كسی تقاضایی نكرد و به احدی برای تأمین امور مادی زحمت نمیداد. با وجود این كه پذیرایی او را هر كس به جان خریدار بود كمتر به مجلس این و آن مراوده میكرد.»
رمز رسیدن به کمال و راه عبور از ملال
مرحوم جلوه در یکی از اشعارش رمز موفقیت و راه رسیدن به کمالات را در بیانی که مدح و منقبت مولا امیرالمومنین علی(ع) را در خود دارد اینگونه می سراید که:
غیر علی كس نكرد خدمت احمد غمخوار موسی نباشد الا هارون
تیره روانم اگر چه از ره تحقیق هست به انواع معصیتها مرهون
ز آب مدیحش ز خویش جمله بشویم آری شوید همی پلیدی سیحون
و آنک رحلت از دار فانی و مأوی گزینی در آغوش خدا
در شب جمعه ششم ذی القعده 1314 ق. بود که این رادمرد عرصه علم و حقیقت و مجاهد میدان رزم فکر و بزم ادب از دیار فانی به سوی بهشت الهی و ملکوت عالم رخت بربست و به دیدار یار شتافت.
پیکر پاکش پس از تشییعی پرجلوه و جبروت در تهران در ابن بابویه تدفین گشت.
خدایش بیامرزاد و روحش شاد؛ راهش پررهرو و آثارش تا قیامت، بر تاریک آستان علم و معنویت در تلألو باد!
*منابع و پی نوشتها:
گلشن ابرار/جلد 1
دانشنامه اسلامی
نظر شما