به گزارش خبرنگار خبرگزاری «حوزه» در تهران، در اختتامیه هشتمین جشنواره مردمی فیلم عمار، با حضور خانواده شهدای مدافع حرم و دفاع مقدس و چهره هایی مانند محمد فیلی، صدرالدین حجازی، هوشنگ توکلی، محمدحسین نیرومند، عباس سلیمی نمین و بیژن از امرالله احمدجو، کارگردان آثار ماندگاری مثل «روزی روزگاری»، «تفنگ سرپر» و... پاسداشت ویژه به عمل آمد.
در یادداشتی که در ادامه میخوانید نگاهی به مهمترین اثر او و از آثار تاثیرگذاری تلویزیونی، سریال «روزی روزگاری» شده است.
گزیدهکار که نه، رسماً کمکار است و در کارنامهی کاریاش به تعداد انگشتان یکدست هم کارگردانی نیست. با این همه، او اثری را درهمین آثار کمتر از انگشتان یکدست دارد که نهتنها نمیتوان آنرا نادیده گرفت، بلکه به جرأت میتوان آنرا به اندازۀ چندین اثر دارای تاثیرگذاری دانست: «روزی روزگاری»
امرالله احمدجو کارگردانی که دیماه امسال مرز ۶۴ سالگی را رد کرد، برای مردم ایران با روزی روزگاری شناخته شدهاست؛ سریالی که میتوان آنرا یک اتفاق در قصهپردازی سینمایی-تلویزیونی ایران قلمداد کرد. از اینرو، گرامیداشت امرالله احمدجو بینگاه به «روزی روزگاری» اساساً نمیتواند معنادار باشد.
روزی روزگاری گرچه فضایی فرضی و پر از خیال دارد، اما از متن زندگی مردم جدا نیست.
خیالی که در آن راهزنها راه کاروانها را میبندند؛ تعامل راهزنها با هم و تقسیم دزدیها و جنگ میان دو گروه راهزنها و...همه و همه چیزی نبود که مردم امروز ایران آن را داشته باشند؛ با این حال، خیالهای این سریال در دوران نهچندان قدیم ایران چندان هم خیال نبوده و در متن زندگی مردم اتفاق میافتاده است.
از سویی مفاهیم طرح شده در متن سریال عین زندگی مردم است. امرالله احمدجو با قلمش این واقعیتهای خیال شده را قصه میکند و مقابل چشم ما جان میبخشد و مردم مهمان قصهگوییهایی میشوند که انگار رنگی از هزارویک شب دارد. آغاز سریال، راهزنیهاست و دزدی از مال مردم و قتل و غارت، و لابد خیلی از مردم با خود گفتهاند: «خب که چی!»، اما موضوع سریال راهزنی نیست...
موضوع سریال «روزی روزگاری» راهزنی است به نام مرادبیگ که حسب یک اتفاق، در مسیر تغییر قرار میگیرد و در این مسیر، از راهزنی و تجرد به یک زندگی سالم و تأهل میرسد و در نهایت به گروه انقلابی جنبش جنگل میپیوندد. همۀ قصههای فیلم در خدمت روایت این مسیر تکامل و اثبات قابلیت تحول آدمهاست، آنچنان که تغییر، قدم به قدم و در متن یک زندگی روی میدهد و مخاطب با این پروسه همراه میشود، نه دفعتاً و حسب یک اتفاق و یک لحظهی توبه. همین قدمبهقدم بودن تغییر، آن را برای مخاطب باورپذیر میکند. آن را مقایسه کنید با سریالهای ماورایی ماه رمضان که تخیلاتش همراه شعارزدگی افراطی و پیامهای درشت است و به دل هم نمینشیند.
در «روزی روزگاری» مضامین اخلاقی در بطن اعمال و رفتار شخصیتهای داستان دیده میشود و پیامهای اخلاقی مستقیم به صورت مخاطب نمیخورد. این گزارۀ «پروسه بودن تکامل و نه دفعی بودن آن» وقتی میتواند پررنگتر جلوه کند که ما به سکانسی معروف از روزی روزگاری نگاهی دوباره بیندازیم:
«قلی خان دزد بود، خان نبود. لابد توام اسمشو شنفتی... وقتی سن و سال تو بود به خودش گفت تا آخر عمرم ببینم میتونم تنهایی هزار تا قافله رو لخت کنم... با همین یه حرف پا جونش وایساد و هزار تا قافله رو لخت کرد... آخر عمری پشت دستشو داغ زد و گفت هزارتا تموم شد، حالا ببینم عرضهشو داری یه قافله رو سالم برسونی مقصد! نشد... نشد... نتونست! مشغول الذمۀ خودش شد. تقاص از این بدتر؟!» (مرگ قلی خان در همان حالت نشسته)
اینجا همان نقطۀ مقابل پروسه بودن تغییر است، وقتی قلیخان همۀ عمرش را در عهدی کذایی با خود، دزدی کرده و پایان عمر میخواهد جبران کند و نمیشود که نمیشود! عمری غلط بودن و کج بودن با یک لحظه درست و راست نمیشود. درستی این عبارات را نه در چارچوب گزارههای دینی-اسلامی ایرانیان بلکه در چارچوب رفتارهای اجتماعی و نگاه روانشناختی به ماجرای تغییر هم میتوانیم اثبات کنیم؛ تغییر رفتاری که ملکۀ انسان شده، با طی یک پروسه روی میدهد. طبیعتاً مواردی خلاف این قاعده هم هست، اما سخن ما از استثنائات نیست.
روزی روزگاری همۀ موفقیتش را مدیون همین حضور قصههایش در متن زندگی مردم است. از مصاحبههای احمدجو، نویسنده و کارگردان سریال، دریافته میشود که شخصیت خاله لیلا را بیشتر از مادربزرگ و بعد هم زنان پیرامونش گرفته، دیالوگ «التماس نکن!» را از دل خاطرات پدربزرگش وقتی اسیر راهزنها شده درآورده و در نهایت هم خود احمدجو میگوید: «راهزنها هم از مردم هستند و با دلایل مختلفی راهزنی میکنند...»
روزی روزگاری نکتههای مثبت بسیاری دارد که در یک نوشتار نخواهد گنجید؛ توجه به فرهنگ بومی بیآنکه شائبۀ توهین به قومیتی خاص از دل آن درآید، اهمیت به طبیعت و منابع طبیعی ایران در فیلمبرداری، نمایش فرهنگ فولکلور و اصیل، نمایش اخلاق، بازیهای روان، قصهگویی جذاب و... همه و همه باعث شد تا «روزی روزگاری» فراتر از یک سریال، به مثابه یک اتفاق فرهنگی در ذهن مردم باقی بماند. آیا خالق چنین اتفاقی شایستۀ تکریم نیست؟
یادداشت از؛ کبری آسوپار