پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳ |۱۰ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 12, 2024
آیت‎الله علوی بروجردی در دیدار با جمعی از زائران  ترکیه ای

حوزه/ استاد درس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم گفت: حفظ مکتب شیعه به عنوان میراث اهل بیت(ع) امروز واجب است و لذا باید مراقب باشیم به دست خودمان آن را منحرف نکنیم؛ نکند کاری که دشمن نتوانست انجام بدهد ما به دست خود انجام بدهیم.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری «حوزه»، آیت الله محمدجواد علوی بروجردی در جمع طلاب و فضلای حوزه علمیه گفت:بعد از مصیبت کربلا دوران امام سجاد علیه‌السلام بسیار سخت بود؛ یعنی واقعا در آن دوران در مدینه جوّ امنیتی و پلیسی حاکم بود که تمام امکانات را برای فعّالیت و حرکت از امام می‌گرفت؛ تعداد محدودی در محضر امام بودند؛ مردم هم که سرگرم زندگی خودشان بودند؛ قیام و حرکت امام حسین علیه‌السلام از مدینه به مکه و از مکه به کربلا را به تماشا نشستند و بعد که خبر شهادتش رسید، بر سرشان زدند و قیام کردند و من بارها عرض کردم بنی‌امیه با کربلا شکست که هم زینب کبری سلام‌الله‌علیها نقش فوق‌العاده داشت و هم وجود آقا علی‌بن‌الحسین صلوات‌الله‌و‌سلامه‌علیه و آن خطابه‌شان در مسجد اموی شام، مشروعیت بنی‌امیه را شکستند چون عده‌ای به عنوان  مشروعیت دنبال اینها می‌رفتند و وقتی حکومت‌ها مشروعیت ندارند دست به سر نیزه می‌برند و با زور می‌خواهند حکومت کنند لذا فضا امنیتی و حکومت زوری شد؛ دوران امام سجاد اینجور گذشت و اوائلِ دوران امام باقر علیه‌السلام هم فضای امنیتی شدیدی حاکم بود تا اینکه کم‌کم آثار ضعف در بنی‌امیه نمودار شد و ضعیف شدند؛ با ضعیف شدن آنها طبعا اهل بیت تقویت می‌شدند.

عرضه‌ی معالم اهل بیت علیهم‌السلام بعد از سقوط بنی‌امیه

امام باقر صلوات‌الله‌وسلامه‌علیه احساس کردند فرصتی دارد فراهم می‌شود و لذا درب خانه را باز کردند؛ افراد آمدند برای اینکه معالم اهل بیت را فرا بگیرند؛ معالم اهل بیت هم چیزی نبود جز همان وحی که بر لسان مبارک رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله جاری شده بود و بعدا به وسیله‌ی قضات و مفتیان ظلم به انحراف کشیده شده بود و کسانی هم که خدمت امام باقر علیه‌السلام جمع می‌شدند همه شیعیان تمام‌عیار نبودند بلکه اکثرا بچه‌سنّی بودند؛ حتی بزرگانی مثل «زراره» و «محمدبن‌مسلم» جزء همین بچه‌سنّی‌ها هستند؛ از همین کسانی که خدمت امام باقر علیه‌السلام و امام صادق علیه‌السلام آمدند چیزهایی ساختند که بعدا خود امام صادق علیه‌السلام درباره‌ی «زراره» و «محمدبن‌مسلم» و امثال آنها فرمود اگر اینها نبودند آثار نبوت منقطع و مندرس می‌شد؛ یعنی شأنی پیدا کردند؛ همین بچه‌سنّی‌هایی که آمدند خدمت امام باقر آثار نبوت را حفظ کردند و اگر اینها نبودند ضایع می‌شد.

بعد از شهادت امام باقر علیه‌السلام در دوران امام صادق علیه‌السلام این مسأله به اوج رسید؛ در علوم مختلف افراد از گوشه و کنار می‌آمدند در محضر امام علم می‌آموختند و محضر امام صادق علیه‌السلام محور علمی شد؛ حتی آن بساطی هم که مقابل امام صادق علیه‌السلام درست کردند و ائمه اهل سنت رشد یافتند یا خود آنها بی‌واسطه شاگرد امام صادق بودند یا شاگردِ شاگردان امام صادق بودند؛ از اینجا علم نشأت و اوج  گرفت و این فرصتی بود که این تعالیم را بین مردم جا بیندازد؛ یعنی شیعه را حفظ کند و اسلام اصیل را حیات بدهد؛ بعد از آنکه مشروعیت دشمن با شمشیر در کربلا از بین رفته است الان زبان امام صادق علیه‌السلام برای عرضه باز شده است و بعد از امام باقر علیه‌السلام اوج گرفت؛ حکومت به دست بنی‌عباس افتاده است؛ بنی‌عباس هم در اوائل حکومت یا متوجه نبودند یا سخت نمی‌گرفتند یا در پی تحکیم حکومت بودند؛ مثلا درباره سفاح منقول است که قبر امیرالمؤمنین را ساخت و در آنجا بنایی درست کرد؛ بعد از سفاح به منصور رسید؛ منصور در مدینه جزء ابواب‌جمعی امام صادق بود و در خانه‌ی آن‌حضرت زندگی می‌کرد اما بعدها قدرت تصادفی به دست اینها افتاد؛ ابومسلم خراسانی می‌خواست بنی امیه را ساقط کند اما آن چیزی که نزد مردم جاذبه داشت اهل بیت بود و می‌خواست به نام اهل بیت باشد ولی امام صادق علیه‌السلام نپذیرفت که در این میان وسیله و ابزار در دست ابومسلم‌ها باشد و لذا شعارشان این بود «الرضا من آل محمد» یعنی ما برای اهل بیت و خون‌خواهی امام حسین علیه‌السلام قیام کردیم و هر کدام از اهل بیت که راضی شد و زمام امور را به دست گرفت ما از او پیروی می‌کنیم؛ اینها با همین برادران سفاح و منصور و امثالشان به توافق رسیدند و حکومت به دستشان افتاد؛‌ در ابتدا زورشان نمی‌رسید و امام صادق علیه‌السلام در اوج بود اما کم‌کم منصور در همان زمان امام صادق علیه‌السلام غلبه کرد و کارهای مختلفی برای از بین بردن این حرکت انجام داد.

برنامه‌های دشمن برای از بین بردن نشر معالم اهل بیت علیهم‌السلام

کارهای حکومت است دیگر؛ امام صادق علیه‌السلام درس احکام می‌دهد و این نباید منحصر به امام صادق علیه‌السلام باشد؛ دیگران هم هستند؛ منتها آن دیگران را از همین شاگردان امام صادق علیه‌السلام دست‌چین کرد؛ می‌گویند کرم پنیر از خود پنیر است؛ از خود مجموعه‌ی شاگردان امام صادق علیه‌السلام ابوحنیفه‌ها و امثال اینها سر برآوردند و دکان و دستگاه امامت مقابل امام صادق علیه‌السلام باز کردند؛ آنها گفتند ما هم حدیث پیامبر می‌گوییم؛ نزد ما بیایید؛ این که منحصر به امام صادق علیه‌السلام نیست؛ به هر حال مهاجرین و انصار بودند.

برنامه دیگری که پیاده کردند عبارت بود از اینکه دیدند علم در حصار امام صادق علیه‌السلام واقع شده است؛ امام صادق علیه‌السلام وقتی در علم کلام مانند هشام‌بن‌حکم و در فقه و اصول مانند زراره تربیت می‌کند؛ حتی جابربن‌حیان که صاحب کتاب کیمیاست و شیمی از همین کیمیای او گرفته شده و همان کیمی است و رساله‌اش هم درکیمیا موجود است و در مصر چاپ کرده بودند و عده‌ای تشکیک می‌کردند اما به هر حال شاگرد امام صادق علیه‌السلام بود؛ امام دارد در علوم مختلف نظر می‌دهد؛ اینها چه کار کردند؟ پول دولتی است و دست آنهاست؛ آثار فلاسفه یونان را به عربی ترجمه کردند که فریب این حرف‌ها را نخورید؛ بیایید ببینید این مطالب از قبل در دنیا مانند یونان بوده است؛ فلسفه یونان این‌گونه در عالَم اسلام باب شد و بعدا اوج گرفت؛ این کار را هم کردند؛ اگر هشام‌بن‌حکم بحث کلامی مطرح می‌کند ما در مقابل آن بحث فلسفی مطرح می‌کنیم؛ در کنارش شبهات هم مطرح  می‌کردند؛ شبهات عجیب و غریب  که آیا جبر است یا اختیار؟ آیا قرآن مخلوق است یا قدیم؟ این مباحث فلسفی را مطرح می‌کردند تا با بحث علمی، افکار مردم از امام صادق علیه‌السلام منصرف بشود؛ همه این کارها را کردند اما موفق نشدند؛ لذا منصور مجبور شد اقدام فیزیکی کند؛ یعنی درب خانه امام صادق علیه‌السلام را ببندد و کار امام صادق علیه‌السلام به جایی رسید که آن راوی وقتی با امام کار دارد طَبَق خیار بر سرش می‌گذارد و به عنوان خیارفروش به منزل امام می‌آید و سوالش را می‌پرسد؛ شرایط به این‌گونه شد اما حرکت امام باقر علیه‌السلام و امام صادق علیه‌السلام به جایی رسید که به قول آن شخص گفت دیدم در مسجد کوفه هفتاد منبر گذاشته‌اند و بر فراز هر منبر یک نفر نشسته است و می‌گوید «حَدَّثَنِی جعفربن‌محمد»؛ به این شکل اوج گرفت و شاگردان امام صادق علیه‌السلام در بلاد مختلف پراکنده و مشغول فعالیت شدند و این حرکت فرهنگی با این قرصی و محکمی دیگر جایی برای حرکت حکومت عباسی باقی نمی‌گذاشت و لذا دیدند چار‌ه‌ای جز کشتن امام صادق علیه‌السلام ندارند؛ منصور با امام صادق علیه‌السلام بد برخورد می‌کرد؛ جلساتی با امام صادق علیه‌السلام دارد که بی‌ادبانه حرف می‌زند؛ چند بار تصمیم گرفت آن‌حضرت بکشد ولی می‌ترسید؛ اما در نهایت امام صادق علیه‌السلام را شهید کرد.

امام کاظم علیه‌السلام؛ وارث بغض و کینه‌ی دستگاه حکومت

امام موسی‌بن‌جعفر علیه‌السلام وارث این بغض و کینه‌ای شد که از رشد و رواج شیعه داشتند چون شیعه اوج پیدا کرده و حرکت فرهنگی شیعه در بلاد مختلف شکل گرفته بود برخلاف آن زمانی که دوران غربت بود و مثل فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها خطاب به امیرالمؤمنین می‌فرمودند شنیدم مردم به تو سلام نمی‌کنند و امام می‌فرمود من سلام می‌کنم و آنها جواب سلام مرا نمی‌دهند؛ این غربتی بود که برای شیعه و مکتب اصیل اهل بیت درست کردند اما این غربت تا اندازه‌ای شکست؛ عاشوار گوشه‌ای از آن را شکست و حرکت امام صادق علیه‌السلام گوشه‌ی دیگرش را شکست و مردم آشنا شدند و منصور هم بسیار در فکر بود که بعد از امام صادق علیه‌السلام چه می‌خواهد بشود و امیدوار بود این بساط را جمع کند چون گرفتار شده بود و نتوانست کاری با حرکت امام صادق علیه‌السلام کند و این حرکت سرایت کرد اما در فکر بود بعدش را چه کار بکند و بعد از کشتن امام صادق علیه‌السلام برایشان مسأله بود که چه کسی می‌خواهد امام بشود و لذا منصور دستور صریح داد هرکسی که امام صادق علیه‌السلام به عنوان وصیّ و جانشین و امام بعد از خودش معرفی کرد حاکم مدینه مأمور است بلافاصله گردن او را بزند و لازم نیست از من کسب نظر کند؛ اما در مقابل، آن وصیّت معروف امام صادق علیه‌السلام را می‌بینیم که در وصیّت‌شان وصیّ که تعیین می‌کنند اولین نفر خود منصور است و بعد حاکم مدینه و عبد الله افطح و همسر امام و آقا امام کاظم علیه‌السلام است؛ بدین ترتیب اصلا قضیه وصایت و امامت بعد از امام صادق علیه‌السلام گم و گور شد و اوّل باید گردن خود خلیفه را بزنند و لذا وقتی به ابوحمزه ثمالی گفتند آقا امام صادق علیه‌السلام از دنیا رفت؛ آجرک الله؛ گفت به چه کسی وصیت فرمودند؟ وصیت را به او گفتند که این شش نفر هستند؛ او هم نگاه کرد و گفت الحمد لله خدا به ما شناساند و امام کاظم علیه‌السلام را تشخیص داد و لذا امام کاظم صلوات‌الله‌وسلامه‌علیه به این صورت وارث حساسیت حکومت بود؛ حکومتی که می‌خواهد رشته قطع بشود؛ رشته‌ی حرکتی که وحشت دارد همان‌طور که بنی‌امیه را زمین‌گیر و ساقط کرد اینها را هم ساقط کند؛ همان بغض و کینه نسبت به امام کاظم هم هست و لذا نسبت به امام کاظم علیه‌السلام عجیب و غریب عمل کردند؛ یعنی تمام منابع مالی امام کاظم علیه‌السلام را تا جایی که می‌توانستند قطع کردند؛ قضایای زیادی از اولاد امام کاظم نقل شده است؛ در تاریخ بررسی کنید؛ دختران امام کاظم علیه‌السلام ازدواج نکردند؛ فرزندان امام کاظم در غایت فقر به سر می‌بردند؛ وقت نماز که می‌شد برای  پوشش نماز، پوشش محدودی داشتند و زن‌ها مجبور بودند به نوبت نماز بخوانند؛ وقت و بی‌وقت به داخل خانه می‌ریختند و هر چه بود می‌بردند؛ اگر می‌شنیدند کسی می‌خواهد پول بدهد زندگیش را تاراج می‌کردند و لذا بسیاری از روایاتی که درباره‌ی تحلیل خمس نقل شده است، ما گفتیم این تحلیل برای این بود که رشته شیعه قطع نشود؛ امام کاظم برای اداره امور وکلایی تعیین کردند که مخفی بودند و فقط شیعیان آنها را می‌شناختند هرچند بعدا عده‌ای از آنها واقفیه از کار در آمدند؛ اما چنین شرایطی بود؛ با وجود این باز هم دیدند نمی‌شود و نمی‌توانند تحمّل کنند و لذا آن حالت «اَلْمُعَذَّبِ فِی‏ قَعْرِ السُّجُونِ‏» پیش آمد؛ امام کاظم علیه‌السلام را از این زندان به آن زندان در شرایط مختلف می‌بردند؛ بعضی از زندان‌بان‌ها مانند فضل‌بن‌یحیی بودند که بالأخره آدم حسابی بود؛ به اصطلاح آقازاده بود؛ خلیفه هم دائم می‌گفت سخت بگیر و اذیت کن و چنین و چنان کن اما او گفت این کار از من بر نمی‌آید؛ من نمی‌توانم او را اینجور اذیت کنم که بعدا امام کاظم علیه‌السلام را به زندان سندی‌بن‌شاهک که یهودی بود بردند؛ و یهود هم در دستگاه بنی‌عباس مانند بنی‌امیه فراوان بودند و من دیدم بعضی از فضلا در این صدد هستند که ما بیاییم در طول تاریخ  ائمه علیهم‌السلام و در تاریخ خلفا نقشی که یهود در این لابه‌لای کارها داشتند را بررسی کنیم چون خیلی مسائل عجیب و غریبی در این قضایا پیدا می‌شود؛ امام کاظم علیه‌السلام دست کسی می‌افتد که داعی‌اش فقط تعذیب و اذیت کردن امام  صلوات‌الله‌وسلامه‌علیه بود و سال‌ها امام در این زندان‌ها بود که در اینجا به دوران هارون رسیده بود و این قضایا در زمان هارون پیش آمده بود؛ زمان‌ها گذشت اما افراد سیاستشان تغییر نکرد؛ هارون بارها تلاش کرد که امام را به هر صورتی در دستگاه خودش جذب کند و آن ابهتی که  اهل بیت در مقابل ظلم دارند را بشکند اما موفق نشد؛ با زندان و شکنجه هم موفق نشد.

به هر حال مثل فردایی وجود مقدس امام با شهادت و با سم از دنیا رفتند؛ امام در اوائلی که در زندان بودند گاهی خدا را شکر می‌کردند مخصوصا بر این حالتی که الان فراغتی فراهم شد تا تو را عبادت کنم؛ اما لسان و مناجات امام این اواخر تغییر پیدا کرده بود؛ عرضه می‌داشتند «یَا مُخَلِّصَ‏ الشَّجَرِ مِنْ بَیْنِ رَمْلٍ وَ طِینٍ وَ مَاءٍ وَ یَا مُخَلِّصَ اللَّبَنِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ وَ یَا مُخَلِّصَ الْوَلَدِ مِنْ بَیْنِ مَشِیمَهٍ وَ رَحِمٍ وَ یَا مُخَلِّصَ النَّارِ مِنْ بَیْنِ الْحَدِیدِ وَ الْحَجَرِ وَ یَا مُخَلِّصَ الرُّوحِ مِنْ بَیْنِ الْأَحْشَاءِ وَ الْأَمْعَاءِ خَلِّصْنِی مِنْ یَدَیْ هَارُونَ»؛ این مناجات نشان می‌دهد که شکنجه عجیب و غریبی بر امام گذشته و چقدر ایذاء و اذیت نسبت به امام داشته‌اند؛ بلافاصله هم همه مهیا شدند که بگویند امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته است و شیعیان را هم جمع کردند بیایید ببینید این امام شماست زندان بود و بالأخره ما دیدیم که آنجا از دنیا رفت اما همانجا هم امام واقعیت را بروز دادند؛ آن مرد گفت امام در بین ما مرده و زنده ندارد از خود امام سوال می‌کنیم که چگونه از دنیا رفتند؛ پیکر مطهر امام در همان حالی که افتاده بود حضرت دستشان را بلند کردند و فرمودند «بالسم، بالسم»؛ در برابر شیعیان اینها اتفاق افتاده است.

نکند کاری که دشمن نتوانست انجام بدهد ما به دست خود انجام بدهیم

به هر حال این مکتبی که امروز به دست ما رسیده است و این معالمی که امروز ما اینجور داریم بهره‌برداری می‌کنیم؛ همین روایاتی که دانه دانه در فقه و غیر فقه ما داریم مورد استناد قرار می‌دهیم و بحث می‌کنیم به وسیله این بزرگان حفظ شده تا این مواریث به دست ما رسیده است؛ با تحمل همه آزارها و اذیت‌ها کار را به این جا رساندند؛ ما می‌خواهیم چه بکنیم؟ ما چگونه می‌خواهیم این مواریث را منتقل کنیم؟ امام کاظم صلوات‌الله‌وسلامه‌علیه مظلومانه به شهادت رسیدند؛ «اَلْمُعَذَّبِ فِی‏ قَعْرِ السُّجُونِ‏»؛ عذاب و شکنجه دیدند آن هم در زندان‌های متعدد از این زندان به آن زندان که اقلش را هفت سال نوشتند؛ اکثرش را خیلی بیشتر نوشتند بعضی‌ها نزدیک بیست و پنج سال ذکر می‌کنند؛ اینها واقعیت دارد؛ اما مسأله تنها اینها نیست بلکه این زحمت‌ها را کشیدند برای اینکه این مکتب حفظ بشود؛ برای اینکه شیعه حفظ بشود؛ برای اینکه آن چیزی که به پیامبر وحی شده است؛ آن که اسلام است؛ آن که اصالت است نمیرد و از بین نرود و منحرف نشود؛ عزیزان ما به دست خودمان منحرف نکنیم؛ دشمن نتوانست و حریف نشد؛ حریف امام نشد و امام را شهید کردند اما حریف نشد این حرکت را بشکند؛ نکند کاری که دشمن نتوانست انجام بدهد ما به دست خود انجام بدهیم.

و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

انتهای پیام   313/17

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha