حجت الاسلام والمسلمین احمد احمدی از شاگردان علامه طباطبایی(ره) در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری «حوزه» به تشریح زندگی خود و همچنین خاطرات دوران زندگی خود با این فیلسوف، مفسر، فقیه و عارف برجسته پرداخته که خبرگزاری حوزه به مناسبت درگذشت این عالم ربانی این گفت و گو که در دو بخش منتشر شده بود را باز نشر می نماید.
همان گونه که در بخش نخست گفت و گوی تفصیلی با استاد احمدی (اینجا) اشاره شد، وی از شاگردان علامه طباطبایی(ره) بود که حدود دو دهه در مکتب این فیلسوف، عارف، فقیه و مفسر قرآن کریم علم آموخته است.
استاد احمدی تمام رفتارهای علامه طباطبایی(ره) را درس می داند و می گوید: هنوز هم بعد از 34 سال از رحلت علامه طباطبایی(ره) با ایشان زندگی می کند و رفتار، گفتار و منش استاد در ذهنش است.
وی از مردمی و اجتماعی بودن علامه نیز سخن گفت و خاطره ای از پاسخ دادن به استخاره های شخصی مردم در یک روز گرم تابستان نقل می کند. همچنین به اجاره نشینی و نقل مکان های متفاوت علامه طباطبایی(ره) اشاره می کند و می گوید؛ ایشان از وضعیت مالی مناسبی برخوردار نبود.
این شاگرد علامه طباطبایی(ره) به عشق و علاقه استاد خود به روضه امام حسین(ع) اشاره نمود و تصریح می کند: ایشان نسبت به روضه امام حسین(ع) و حضرت امیرالمومنین(ع) از خود بی خود می شد.
استاد احمدی همچنین از بوسیدن درب صحن های حرم امام رضا(ع) توسط علامه طباطبایی(ره) می گوید و تاکید می کند: ایشان به زائران امام(ع) با مهربانی می گفته: هرچه می خواهید از حضرت رضا(ع) بخواهید.
وی به توصیه خاص علامه طباطبایی(ره) و حضرت آیت الله بهجت(ره) نیز اشاره دارد و در ادامه همه را به خواندن مکاتبات عمیق پروفسور هانری کوربن و علامه طباطبایی(ره) توصیه می کند.
وقتی از استاد احمدی می پرسیم آیا می توان امیدوار به ظهور علامه طباطبایی(ره) دیگری در حوزه باشیم، با قاطعیت و تاکید می گوید؛ مطمئن باشید اسلام همیشه از این کارها کرده و خواهد کرد.
به دلیل محدودیت زمانی و فشردگی برنامه های استاد احمدی در گفت وگوی دوم پرسش ها را پشت سر هم مطرح کردیم و ایشان نیز با بزرگواری و تواضع پاسخ گفتند.
ماحصل بخش دوم گفت وگوی تفصیلی خبرگزاری حوزه با استاد حجت الاسلام والمسلمین احمدی را در ادامه می خوانید:
*استاد در بخش اول گفت وگو اشاره داشتید که از سال 1336 به حوزه علمیه قم آمدید؛ چطور شد که با علامه طباطبایی(ره) آشنا شده و در کلاس های ایشان حضور پیدا کردید؟
آوازه علامه طباطبایی(ره) را از طریق مرحوم حاج شیخ رحمتالله صاحب الزمانی شنیده بودم؛ مطالعه جلد اول و دوم «تفسیر المیزان» نیز که به زبان عربی منتشر شده بود، من را شگفت زده کرده، همچنین آوازه اخلاق ستوده و تدریس فلسفه علامه موجب شد از بروجرد به قم سفر کنم.
*چه دروسی را از محضر علامه طباطبایی(ره) استفاده کردید؟
دروس تفسیر و فلسفه اسلامی را در سطوح عالی (اسفار و شفاء) در محضر استاد علامه طباطبایی بودم؛ ایشان ابتدا «اسفار» می گفتند و بعد الهیات شفا را تدریس کردند؛ درس تفسیر را نیز بعد از مدتی تعطیل و بیشتر به کارهای نوشتن پرداختند.
*مرحوم علامه طباطبایی(ره) چطور به مرجعیت روی نیاوردند و علی رغم رسم آن زمان که اهتمامی به تفسیر قرآن وجود نداشت، ایشان تفسیر المیزان را نوشتند؟
ایشان فرموده بود مرجعیت به حدّ کفایت هست، اما تفسیر قرآن زمین مانده؛ حالا هرچه می خواهند بگویند!
اصلا آن وقت ها پرداختن به تفسیر قرآن خیلی مرسوم نبود؛ مرحوم آیت الله خوئی هنگامی که «البیان» را نوشت برخی آقایان گفتند آقا این دون شأن شما است، شما باید درباره «تحقیقات رشیقه عمیقه اصول» کار کنید که نشان مرجعیت باشد و به همین جهت «البیان» که مقدمه تفسیر بود، متوقف شد.
مرحوم طباطبایی بنیانگذار تفسیر در حوزه علمیه قم بود و بی اعتنا به این حرف ها، عمده زندگی خود را برای تفسیر المیزان گذاشت.
*در محتوا و مطالب تفسیر المیزان به علامه طباطبایی(ره) کمک می کردید؟
با توجه به اینکه به ادبیات عربی مسلط بودم، از جلد هفتم یا هشتم تفسیر المیزان عموماً درباره مسائل ادبی به علامه طباطبایی(ره) کمک می کردم؛ دست نوشته های ایشان را می بردم و می دیدم و اگر نکته ای به ذهنم می رسید در حد توان آن روز بنده و بزرگی مرحوم علامه اظهار می کردم، ایشان ملاحظه میفرمودند و بیشتر آنها میپذیرفتند.
*مرحوم علامه طباطبایی(ره) جلسات شبانه ای نیز برای شاگردان خاص خود داشتند؛ از چه سالی در این جلسات حضور داشتید و چه مباحثی مطرح می شد؟
از سال 1336 که به قم آمدم تا تقریبا سال 1355 در خدمت علامه طباطبایی(ره) بودم؛ در سال 1339 برای حضور در جلسات شبانه که مربوط به افراد خاص بود، از مرحوم علامه اجازه حضور گرفتم و ایشان با بزرگی خود بنده را پذیرفت.
این جلسات تا سال 1355 ادامه داشت که یک هفته پنجشنبه و جمعه و یک هفته فقط پنجشنبه ها بود؛ در واقع سه جلسه طی دوهفته برگزار و در تابستان ها تعطیل می شد.
جلسات شبانه یک بهشت برینی بود و وصف کردنی نیست؛ این جلسات حدود دوساعت طول می کشید و همه چیز در آن جلسات بحث می شد.
در این جلسات کتاب توحید و معاد بحار، تمهید القواعد ابن ترکه، برهان شفا بحث حرکت جوهری و مباحث مهّم دیگر و نیز کتاب «نهایۀ الحکمه» را پیش از چاپ در آن جلسات مطرح کرده و مورد بحث قرار دادند.
*در این جلسات چه کسانی حضور داشتند؟
در این جلسات عموماً حضرات آیات جوادی آملی، امینی، حسن زاده آملی، مرحوم حاج شیخ یحیی انصاری و محمدی گیلانی و گاهی دیگران حضور داشتند و بنده نیز بدون تعارف کوچک ترین آنها بودم و به لطف علامه طباطبایی(ره) و دوستان بود که در آنجا حضور می یافتم.
*هنوز هم با آیات جوادی آملی، امینی و حسن زاده ارتباط دارید؟
با حضرت آیت الله جوادی به دلیل همکاری با بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء ارتباط بیشتری دارم؛ سردبیر چندین شماره «دوفصلنامه اخلاق وحیانی» بودم که البته اخیراً دیگر فرصت این کار را ندارم؛ همچنین حدود سه سال پیش دبیر همایش بین المللی «اخلاق و ادیان» بودم که به همت موسسه اسراء برگزار شد؛ گاهگاهی نیز دیدارهایی داریم؛ بنابراین ارتباط بنده و حضرت آیت الله جوادی بسیار مستحکم است.
همچنین در قم برای اقامه نماز مغرب و عشاء به امامت آیت الله امینی به مسجد اعظم می روم و گاهی بعد از نماز از دوران گذشته نیز صحبت می کنیم.
با داماد آیت الله حسن زاده آملی نیز گاهی تماس تلفنی دارم؛ ظاهرا ایشان از ارتباط گرفتن معذورند و از دلیل این مسئله اطلاعی ندارم.
در چهارسال عمر پایانی مرحوم آیت الله انصاری شیرازی که در بستر بیماری بودند، چندمرتبه خدمت ایشان میرسیدم.
آیت الله محمدی گیلانی نیز سال گذشته مرحوم شدند.
*استاد، شما یکی از شاگردان علامه طباطبایی(ره) بودید؛ مهم ترین خاطراتی را که از ایشان دارید بفرمایید.
طی سالیان پس از رحلت علامه، در مراسم های یادبود و بزرگداشتی که برای ایشان در کازرون، تبریز و نقاط مختلف دیگر کشور برگزار شد، سخنرانی و خاطرات زیادی را در آن مراسم ذکر کرده ام.
اما آن خاطره که برای بنده خیلی جالب و آموزنده بود و درصدر خاطراتم از استادم علامه طباطبایی است مربوط به شکرآب بودن میانه طلبه ای از دیار آذربایجان با مرحوم علامه بود؛ وی اگرچه از نظر سنی و علمی در حد علامه نبود اما رساله مختصری با عنوان «حول المیزان» نوشت و به ایشان توهین کرد و تعابیری به کاربرد که فراخور شان و جایگاه علامه نبود. خدا ان شاءالله آن طلبه را بیامرزد، شاید عصبانیت سبب آن مسئله شد؛ وی در دانشکده نیز هم دوره ما بود و بعد از دوره لیسانس جوانمرگ شد از دنیا رفت.
توهین کردن به علامه طباطبایی(ره) در آن زمان که در اوج شهرت و عظمت بود، خیلی کار ناپسندی بود؛ «المیزان» تازه نشر یافته بود و دست به دست می شد و به همین دلیل اگر کسی چنین مطلبی می نوشت، قاعدتا باید با وی برخورد می شد.
البته با وجود این علامه در واکنش به این کتاب فرمود «دنیای علم است و هر کس هرچه میخواهد بنویسد».
بنده در سال 1356 به مدت پانزده روز برای معالجه به همراه علامه طباطبایی(ره) به لندن رفتیم؛ یک روز در اتاق هتل نشسته بودیم، گفتم «حاج آقا، فلانی چیزی نوشت و توهین کرد و اکنون هم از دنیا رفته، آیا می شود حضرتعالی گذشت کنید؟»
علامه دست های خود را بر روی یکدیگر حرکت داد و فرمود «من همان وقت از او گذشتم و برایش طلب مغفرت کردم». این اوج عظمت روح را نشان می دهد که اصلا گویا این مسائل برایش اهمیتی ندارد.
همچنین به یاد دارم علامه یک بار نقل کرد، فردی طی نامهای به بعضی نوشته های ایشان ایراد می گیرد، اما بعد از مدتی، در نامه دیگری عذرخواهی کرده، می گوید من خطا کردم که به نوشته شما اعتراض کردم؛ علامه نیز طی نامه ای به او می نویسد «نه تنها دلگیر نشدم بلکه به حرم حضرت معصومه(س) رفتم و برای شما دعا کردم».
علامه طباطبایی(ره) روح بزرگی داشت؛ بنده هیچ گاه خودم را لایق شاگردی ایشان نمی دانم، اما کسی که با آن روح زندگی کرده باشد، به قول سعدی:
«گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی* روا بود که ملامت کنی زلیخا را»
*پس انس خاصی با علامه داشتید...
بنده با علامه بسیار مانوس بودم؛ در تابستان که مشهد مشرف می شد، من نیز یک ماه مشهد می رفتم و خدمت ایشان می رسیدم و از خیابان خسروی تا حرم ایشان را همراهی می کردم.
بیشترین استفاده عمر خود را از علامه طباطبایی(ره) کرده ام؛ اکنون نیز با علامه زندگی می کنم، رفتار و گفتار و منش این مرد بزرگ در ذهن من است و به یک معنا، اگر قابل باشم از ایشان الگو می گیرم. تمام عمر علامه درس بود؛ سکوتش درس بود، رفتار و کلامش نیز درس بود.
*استاد خاطره خاصی از همراهی با علامه در مشهد دارید؟
بله بنده در ایام تابستان، خیلی اوقات مرحوم علامه را تا صحن مطهر امام رضا(ع) همراهی می کردم؛ ایشان در طول راه مرتب ذکر می گفتند و کمتر به غیر می پرداختند.
مرحوم علامه میان قامت بود اما هنگامی که به صحن می رسیدیم، دست روی درب صحن حرم میگذاشتند و با تمام وجود آن را می گرفتند و می بوسیدند؛ در حالی که برخی می گفتند بر روی درب صحن دست های زیادی خورده و ممکن است چرکین باشد اما ایشان به این مسائل توجهی نداشت.
گاهی اوقات وقتی مردم و زائرین از ایشان می خواستند که برای آنها دعا کنند می گفتند «هرچه میخواهید از حضرت رضا(ع) بخواهید».
*همان گونه که اشاره کردید تواضع کم نظیر علامه طباطبایی(ره) واقعا شگفت آور و ستودنی است و خاطرات حضرتعالی نشان می دهد ایشان ذره ای تکبر و غرور نداشته اند...
علامه و تکبر؟! اصلا!؛ فراتر از این؛ پای بر فرق فرقدان داشت، هنگامی که بر زمین راه می رفت انسان احساس می کرد روح در جای دیگری سیر می کند؛ بنده ذهنم سرشار از خاطرات با علامه است اما خیلی حافظه خوبی ندارم، تداعی معانی باید پیش بیاید که گفته های ایشان در جلسات و زمان های مختلف را ذکر کنم.
یک روز در تابستان گرم قم خدمت مرحوم علامه رفتم و دیدم ایشان دارند از داخل منزل به سمت درب همین حیاطی که به دارالقرآن علامه طباطبایی(ره) تبدیل شده، می آیند.
معلوم بود کسی آمده و چندتا استخاره خواسته؛ ایشان خودش در این گرمای مردادماه بیرون آمده بود و جواب استخاره های آن شخص را می داد و می گفت پاسخ فلان استخاره شما خوب و دیگری فلان و سومی فلان است.
شما فکر کنید وقتی آدم معمولی می آید و مشاهده می کند علامه طباطبایی(ره) با این جایگاه، خودش استخاره کرده، شماره زده و نتیجه را به طرف می دهد، چه تعلیم عملی صورت گرفته است؛ این کار علامه مصداق حدیث «كُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ» بود که نه با زبان، بلکه با عمل مردم را تربیت می کرد.
خاطره دیگری نقل کنم؛ مرحوم علامه سالیان سال مستاجر بود؛ از تبریز که آمد به قول خودش یک باره پشت پای زد به همه آنچه در تبریز داشت؛ زمانی که به قم آمد، دوره توده ای ها در تبریز بود و رنج فراوان می برد.
علامه اواخر سال 1324 به قم آمد و خانه ای اجاره کرد و سال ها آنجا بود، اما بعد از آن چندبار منزل تغییر داد و اثاث کشی کرد؛ یک بار هنگامی که ایشان داشتند کتاب ها را از منزل قبلی به منزل اجاره ای جدید انتقال می دادند، هرقدر تلاش کردم اجازه دهید کمک کنم، می فرمود: «نه نه»؛ گاهی وقتی اصرار زیاد می کردم و می خواستم اقدام کنم میگفت «شما را به جدم نه»؛ به گونه ای که انسان جا می خورد.
*چطور ایشان مستاجر بودند و منزلی برای خود در قم نداشتند؟!
مرحوم علامه(ره) وضع مالی خوبی نداشت و به همین دلیل خانه اجاره می کرد؛ منزلی را در نزدیک بیمارستان فاطمی اجاره کرده بود و بعد از آنجا نیز دوسه منزل تغییر داد تا ملکی را که در تبریز داشتند، فروختند و منزلی را در خیابان شهدای قم خریداری کرده و ساکن شدند؛ این منزل حدود سه سال است که به دارالقرآن علامه طباطبایی(ره) تبدیل گردیده است.
*مرحوم علامه توصیه ای به ذکر یا دعای خاصی داشتند؟
ظاهرا مرحوم آیت الله قاضی در آغاز سلوک به شاگردان خود از جمله علامه طباطبایی(ره) یاد داده بود روزی چهارصد بار ذکر یونسیه: « لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» را بگویند.
مرحوم علامه هیچ گاه ادعای مرادی و مرشدی نداشت، اما اگر کسی خیلی تقاضا داشت؛ به وی می فرمود ذکر «یونسیه» را بگویید.
*به شاگردان نزدیک خود نیز توصیه خاصی داشتند؟
در اواخر عمر شریفشان می دیدم در پاسخ پرسش افرادی، می گفتند خداوند فرموده «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُواْ لِي وَلاَ تَكْفُرُونِ».
*استاد، شما این توفیق را داشتید که در محضر اعاظم حوزه باشید و عارفان و فیلسوفان به نام حوزه را درک کنید؛ «زندگی» از منظر شما چه معنا و مفهومی دارد؟
همه انبیا و اولیاء برای این آمدند که به انسان بیاموزند تا چگونه زندگی کند؛ آنچه به ذهن بنده می آید و حاصل هشتادویک سال عمرم می باشد، این است که انسان باید همیشه احساس اعتقادی به خدا داشته و خدا را گم نکند؛ معنای زندگی یعنی احساس آدمی نسبت به خدا.
خدا همواره باید تکیه گاه تفکر آدم باشد و به تعبیر «علامه طباطبایی» به طور دائم به «یاد خدا» باشیم.
بنده یک مرتبه خدمت آیت الله العظمی بهجت رسیدم و گفتم شما شاگرد «علامه سید علی قاضی» بودید، به ما سفارشی بفرمایید، که ایشان با همان لهجه گیلکی خود فرمودند: «یاد خدا، یاد خدا».
*استاد، در جلسات مباحثات پروفسور هانری کربن و علامه طباطبایی(ره) حضور داشتید؟ مرحوم علامه جزئیاتی یا نکته خاصی از این جلسات را برای شما مطرح کرده اند؟
بنده در این جلسات حضور نداشتم؛ مرحوم علامه گاهی نکاتی از آن جلسات را می گفتند، اما اکنون آنها را به یاد ندارم؛ مکاتبات مرحوم علامه با کربن به طور مستقل چاپ شده که حتماً باید خوانده شود.
* خیلی نکته قابل تاملی است که هرگاه پروفسور کربن برای تدریس به ایران می آمده، برای یافتن پاسخ به پرسش های خود مشتاق دیدار با علامه طباطبایی(ره) بود، یا آن گونه که اشاره داشتید، مکاتبات مستقلی با مرحوم علامه داشته اند...
مکاتبات عمیقی میان علامه و این دانشمند فرانسوی وجود داشت که هانری کربن پرسش مطرح می کرد و علامه طباطبایی پاسخ می داد و این عظمت علمی علامه را نیز نشان می دهد.
*تاکنون چندمرتبه در سخنرانی های خود گفته اید که علامه طباطبایی(ره) صاحب یک مکتب است؛ آیا برنامه ای برای ایجاد این مکتب دارید؟
بله بنده به حضرت آیت الله جوادی آملی گفتم، این مکتب احتیاج به خیری دارد تا سرمایه و مکانی در اختیار وی قرار دهند و پژوهشگرانی از حوزه و دانشگاه را گردهم آورند و مجموعه آثار مرحوم آقای طباطبایی را بخوانند و دسته بندی کنند.
مرحوم علامه دست تنها بود و یک تنه کار می کرد؛ برای ایشان مقدور نبود که گروهی را گردهم آورد و از آنها کار بگیرد و فقط نظارت داشته باشد. البته بنده کلیاتی از مسائلی را که علامه طباطبایی(ره) در خصوص آنها کار کرده یادداشت کرده ام.
حق این است این کار را حضرت آیت الله جوادی انجام دهند اما ایشان فرصت محدودی دارند.
*با توجه به محدودیت های حضرت آیت الله جوادی آملی، این طرح را نمی شود خودتان در دارالقرآن علامه طباطبایی(ره) اجرایی کنید؟
اطلاع دقیقی ندارم که در آنجا فقط کار قرآنی می شود یا کارهای دیگر نیز صورت می گیرد. بنده مجموعه آثار علامه طباطبایی(ره) را از عرفان و فلسفه و آرای فلسفی خاص ایشان مرور کرده ام.
مکتب فلسفه علامه طباطبایی(ره) خیلی کار دارد؛ تمام آثار علامه را باید خواند، چرا که شمار فراوانی نوآوری در مجموعه آثار ایشان وجود دارد که می توان از آنها تئوری و مکتب استخراج کرد؛ اما تاکنون بر روی کاغذ نیامده است.
حضرت آیت الله جوادی آملی «اولی» به این هستند که مکتب فلسفی علامه طباطبایی(ره) را راه اندازی کنند؛ اما با توجه به مشغله های ایشان، بنده شخصا حاضرم این کار را به عهده بگیرم.
*به نوآوری های علامه طباطبایی(ره) اشاره داشتید...
بله علامه طباطبایی(ره) نوآوری های بسیاری دارد که در میان نوشته های ایشان وجود دارد؛ گاهی یک مطلبی به ذهن ایشان رسیده که آن را بدون توضیح نوشته و رد شده است.
بنده هنگامی که در بخشی از کتاب «بن لایه های شناخت» نوشتم «عقل به معنای فهم است و از خودش چیزی ندارد و منتظر داده ها است تا فعالیت کند»، یک مرتبه بعد از اینکه کتاب چاپ شده بود، در یکی از آثار مرحوم علامه طباطبایی(ره) مشاهده کردم که به طور گذرا فرموده است «عقل از خودش هیچ ندارد». وقتی افراد می گویند این مسئله خلاف عقل است، ایشان می فرماید «عقل از خودش هیچ ندارد»!
همچنین علامه در بخشی از جلد دوم «تعلیقه علی الاسفار الاربعه» در بحث ماهیت و عدم که مطرح می شود، به طور گذرا فرموده «عدم نیافتن است نه نبودن»؛
(با تاکید) این خیلی حرف است! چرا که بنیاد تفکر «هگل» و «مارکس» را می زند!
البته یادم نیست که علامه از این مسئله در اصول فلسفه استفاده کرده باشد.
نظیر این نوآوری ها را می توان در آثار ایشان پیدا کرد؛ معمولا نوابغ این گونه هستند «مسئله ای به ذهن آنها می آید، اما بعد باید افراد زیادی عمیقا مطالعه و زورآزمایی کنند تا بلکه بتوانند آن را حل کرده و به بنیان آن پی ببرند».
مرحوم علامه(ره) در جای دیگری می فرماید «وقتی به درب بسته فشار می آوریم، بین ما و آن درب رابطه علّیت برقرار می شود»؛ این مسئله یعنی شما از راه حس نیز علّیت را می توانید بیابید؛ حال آنکه دیگران این را نگفته اند.
*با توجه به اینکه در ایام حزن و اندوه امام حسین(ع) قرار داریم، خاطره ای از علامه طباطبایی(ره) به مناسبت این ماه دارید؟
ایشان اساسا علاقه وافر و شدیدی به اهل بیت(ع) داشتند؛ مرحوم علامه(ره) عصر روزهای پنجشنبه یا جمعه بود که مرتب به روضه مرحوم «حاج سیدحسین از بنی اعمامشان» در کوچه مرحوم حضرت آیت الله مرعشی می رفت. همچنین ایشان شب های احیا مرحوم علامه به مجلس مرحوم «میرزاتقی زرگر» می رفتند و خیلی دیدنی بود.
هنگامی که روضه می خواندند ایشان با تمام وجود می لرزید و گریه می کرد. علامه طباطبایی(ره) نسبت به روضه امام حسین(ع) و حضرت امیرالمومنین(ع) از خود بی خود می شد.
*استاد چرا تاکنون علامه طباطبایی دیگری در حوزه ظهور نکرده است؟
باید یک علل و عوامل گوناگونی دست به دست هم می داد و یا به قول سنایی:
«سالها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتاب * لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن».
باید یک ملاحسین قلی همدانی بیاید تا یک مرحوم سیداحمد کربلایی تهرانی شاگردش شود و یکی از شاگردان وی، مرحوم قاضی شود که ایشان سیدمحمدحسین طباطبایی را شکار کند و ده سالی تحت تربیت خود بگیرد تا به علامه طباطبایی تبدیل شود!
*استاد به نظر شما امیدی وجود دارد که شخصیت هایی نظیر علامه طباطبایی در حوزه ظهور و بروز پیدا کنند؟
هنگامی که مرحوم آیت الله العظمی بروجردی رحلت کردند، مردم و طلبه ها خیلی ناراحت و متحیّر بودند که مرحوم امام خمینی(ره) به یک باره فرمود «اسلام، آیت الله بروجردی را تربیت کرده و هنوز هم تربیت می کند».
همین اتفاق نیز رخ داد و مرحوم امام خمینی(ره) انقلابی جهانی برپا کرد.
این امید وجود دارد و این زمینه نیز فراهم است در آینده در جایگاهی نازل تر یا حتی بالاتر از علامه طباطبایی(ره) کسانی تربیت شوند؛ به قول حافظ که می گوید:
«به یمن همت حافظ امید هست که بینم باز* اری اسامر لیلای لیلۀ القمر»
مطمئن باشید اسلام همیشه از این کارها کرده و خواهد کرد.
*استاد خاطره ای هم از پیش از رحلت علامه طباطبایی دارید؟؛ ایشان در اواخر عمر شریف نکته خاصی نفرمودند؟
خاطره قابل گفتنی نیست؛ بیماری آلزایمر در اواخر عمر شریف علامه(ره) به ایشان فشار زیادی آورده بود؛ بیماری پارکینسون را نیز از خیلی وقت پیش داشت و به قول خودش می گفت «من این پارکینسون را از قبل نیز داشتم، اما در نجف که بودم قرصی از آلمان می آمد که کارخانه تولید این دارو را در جنگ جهانی دوم خراب کردند و دیگر آن قرص به دستم نرسید و این رعشه من همچنان باقی ماند».
مرحوم علامه این اواخر دچار آلزایمر شده بودند، اما به خاطر تمرین روحی که ایشان داشتند سخن جز در حد ضرورت نمی گفتند.
ایشان در اواخر عمر شریف خود فرموده بود «از اینکه توان فکر کردن ندارم و نمی توانم بنویسم، خیلی رنج می برم».
خدا رحمت کند آقای حاج سیدیحیی برقعی پاره ای از کارهای خصوصی علامه را انجام می داد.
شناخت علامه تقریبا حالا یا از کار افتاده بود یا نه اصلا توجه به عالم دیگری داشت؛ بنده در آن ایام که در بیمارستان کامکار بستری بودند، خدمت ایشان رسیدم اما التفاتی به هیچ کس و هیچ چیز نداشتند.
در پایان گفت وگو اگر بخواهید علامه طباطبایی را در یک عبارت تعریف کنید، چه می گویید؟
حقیقتا باید بگویم تجسّم فضیلت، علم، عمل و عرفان.
*بسیار سپاسگزاریم که با وجود فشردگی برنامه ها، فرصتی در اختیار ما قرار دادید.
گفت وگو: محمد مهدی عنایت پور
انتهای پیام/313/33