شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۰ شوال ۱۴۴۵ | Apr 20, 2024
عنبری

حوزه/ فرشته عنبری یکی از بانوان قهرمانی است که نه تنها یک دستش را در جنگ تحمیلی از دست داد بلکه جانش را در دست دیگرش گرفت و با عشق به کمک رزمندگان رفت و تا آخر در این راه خدایی ایستاد.

به گزارش خبرگزاری حوزه، فرشته عنبری بانویی از خطه لرستان است که بر تک تک صحنه های جنگ و رشادت های رزمندگان قلم می زند تا به نسل جوان و امروزی بگوید که چه بر سر زنان و مردان این مرز و بوم آمد تا ذره ای از اعتقاد و ایمانشان را نباختند و یک وجب از خاک میهنشان را به دست حریف ندادند.این بانو دارای مدرک دکتری علوم سیاسی با گرایش جامعه‌شناسی و استاد چند دانشگاه از جمله دانشگاه علامه طباطبایی(ره) و نویسنده و پژوهشگر است که کتاب هایش در دفاع مقدس یادآور روزهای جنگ و رشادت های مردان و زنان غیور این سرزمین است.

فرشته عنبری در گفت و گو با خبرگزاری حوزه از ثانیه ثانیه های جنگ تحمیلی و مقاومت می گوید: ســال ۱۳۵۹ من ۱۲ سالم بودم به همراه ۲ خواهرم در راه مدرسه بودیم که هواپیماهای عراقی برای نخستین بار مناطق مسکونی لرستان را بمباران کرد و ما ۳ خواهر بر اثر بمباران مجروح شدیم.
وی ادامه می دهد: جراحت من بیشتر از دو خواهر دیگرم بود و این باعث شد تا عصب های دست راستم به شدت آسیب ببیند و از کار بیافتد در زمانی که در بیمارســتان شهدای عشایر خرم آباد بودم به قدری حالم بد و بی هوش بودم که پزشکان با این تصور که به شهادت رسیده ام مرا به ســردخانه بردند
وی اضافه می کند: زمانی که در سردخانه بودم همه صداهای انتقال شهدا به سردخانه را متوجه می شدم اما رمقی نداشتم تا بگویم زنده ام تا اینکه ناخودآگاه کشویی که من درون آن بودم باز شد و کارگر سردخانه از بخار مشــمایی که روی صورتم کشیده بودند فهمید که زنده ام و اینگونه مرا نجات داد.
این جانباز از ارتباط خوب و صمیمی اش با برادر شهیدش احمد عنبری می گوید: وقتی دستم را از دست دادم درس خواندن برایم سخت شده بود اما برادرم مرا مدام تشویق به درس خواندن می کرد و برایم کتاب و دفتر می خرید و اینگونه شد که من به کلاس درس بازگشتم.
عنبری ادامه می دهد: وقتی وارد دبیرستان شدم در دوره های آموزشی جمعیت هلال احمر خرم آباد شرکت کردم وبا تیمی به مناطق امدادی جنوب و غرب رفتیم که هواپیماهای عراقی آنجا را نیز بمباران کردند و من دوباره از ناحیه گوش چپ آسیب دیدم.
وی اضافه می کند: وقتی ازدواج کردم همسرم که پاسدار بود مرا کمک و همراهی کرد تا معلولیتم مانع پیشرفتم و رسیدم به اهدافم نشود.
وی با اشاره به خبر شهادت برادرش احمد می گوید: وقتی شنیدم برادرم شهید شد خیلی دوست داشتم که من هم در جبهه های جنگ شرکت کنم و دینم را نسبت به شهدا ادا کنم از این رو وقتی ۱۶ ساله شدم به عنوان امدادگر در عملیات مرصاد شرکت کردم.
وی ادامه می دهد: در همین مدت کوتاه حدود ۵۱ نفر از اقوام ما یا به شهادت رسیدند یا جانباز شــدند که این امر باعث شد تا زنان صبوری چون مادرم را ببینم که چگونه با شهادت فرزندانشان صبورانه ایستادگی می کنند و خم به ابرو نمی آورند.
وی اضافه می کند: در کنار زنانی همچون مادرم؛ زنان دیگری مانند مرضیه دباغ که طرف امام راحل بهعنوان فرمانده سپاه همدان منصوب شده بودند نیز وجود داشتند که فرزندانشان را رها کردند و دلیرانه به صورت مستقیم در جبهه های جنگ حضور داشتند.
فرشته عنبری بانوی نویسنده ای است که کتاب های زیادی را به رشته تحریر در آورده است به گونه ای که در کارنامه خویش ۲۲ کتاب را تالیف کرده است.
وی می گوید:کتاب ۷۰۰ کیلومتر اســارت را براساس داستان واقعی زندگی طیبه واعظی در دوران قبل از انقلاب همراه با همسر، برادر و زن برادرش با حکومت شاه نوشته ام بر این اساس آنها برای ترور رئیس شهربانی تبریز به این شهر سفر میکنند، اما لو میروند و دستگیر میشــوند. ســاواک خودش و همسرش را به اســارت میگیرد، فرزندش را بهعنوان کودک بی سرپرست به شیرخوارگاه تحویل میدهد و برادر و زن برادرش را به شهادت میرساند و طیبه و همسرش و ۲ شهید با یک وانت به تهران منتقل میشوند و در چنین شرایط دردناک و بیرحمانه ای ۷۰۰ کیلومتر را طی میکنند.
وی ابراز می کند: من برای نوشتن این کتاب چندبار با مادر طیبه گفت وگو کردم او می گفت که ساواک میخواست در حضور من از طیبه اعتراف بگیرد، اما دخترم هرگز لب به اعتراف باز نکرد. میگفت جلوی چشمان من ناخنها و دندانهای دخترم را کشــیدند و در همان احوال سکته کردم.
عنبری نه تنها در حوزه فرهنگی و تالیف کتاب از صحنه های جنگ می گوید بلکه با کسب ۲۲ مقام قهرمانی در رشته تیراندازی نیز ثابت کرد زنان این مرز و بوم می توانند در همه عرصه های فرهنگی و ورزشی ورود کنند و به اهدافشان دست یابند.

۳۱۳/۶۱

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha