چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۴ شوال ۱۴۴۵ | Apr 24, 2024
طرح ولایت

حوزه/ یکی از علل برکات طرح ولایت که مورد توجه مقام معظم رهبری و بسیاری از علما و متفکران قرار گرفته است، نظام محتوایی آن است که موجب می‌شود مخاطب به اطمینان عقلی در مورد دین اسلام برسد و شناخت عمیق‌تری نسبت به آن داشته باشد.

به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام سیدمصطفی میرباباپور در مقاله ای به موضوع «طرح ولایت» به‌مثابه الگویی برای «فلسفه دین اسلامی» پرداخته است که متن آن بدین شرح است:

     

یکی از بابرکت‌ترین خدمات آیت الله مصباح یزدی (ره) به اسلام و انقلاب، طراحی یک دوره آموزشی با عنوان «طرح ولایت» است. چنانچه خود ایشان آن را نتیجه تلاش پنجاه ساله می‌دانستند  و گفته اند : «در طول عمر هفتاد  ساله طلبگی خود، کاری با برکت از این [طرح ولایت] سراغ ندارم».

این طرح که از سال ۱۳۷۵ شروع شده است، به مبانی اندیشه اسلامی می‌پردازد. شش محور معرفت‌شناسی، خداشناسی، ‌ انسان‌شناسی، فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق و فلسفه سیاست در این دوره آموزش داده می‌شود.

این طرح با استقبال بسیار خوب دانشجویان، طلاب، معلمان، فعالان فرهنگی و ... واقع شده است. از مقام معظم رهبری نیز این باره بیانات بسیار مهمی در مواضع و مواقع متعدد به یادگارمانده است. مانند این جمله که فرمودند: «واقعاً این کار [طرح ولایت] جزء کارهای بنیانی است، خیلی کارهای خوب داریم ولی بعضی کارهای خوب بنیان‌سازی است.»  یا این عبارت که  «به‌ نظر من‌ این‌ طرح‌ بایستی‌ فراگیر بشود. این‌جور طرح‌ها آن‌قدر مفید و خوب‌ و سازنده‌ است‌ که‌ هرچه‌ درباره‌ آن‌ سرمایه‌گذاری‌ بشود، به‌ نظر من‌ زیاد نیست».‌

به نظر نگارنده یکی از علل برکات طرح ولایت که مورد توجه مقام معظم رهبری و بسیاری از علما و متفکران قرار گرفته است، نظام محتوایی آن است که موجب می‌شود مخاطب به اطمینان عقلی در مورد دین اسلام برسد و شناخت عمیق‌تری نسبت به آن داشته باشد.

این نظام محتوایی از تفکری عمیق، دقیق و منظم حاصل شده است و ساده‌انگاری است اگر این طرح را صرفاً یک دوره آموزشی بدانیم که دانشجویان و طلاب را با برخی مباحث آشنا می‌کند. در این مقاله برآنیم تا نشان دهیم طرح ولایت یک دوره فلسفه دین کوتاه است و می‌تواند الگوی بسیار خوبی برای فلسفه دین اسلامی باشد. در ادامه به تبیین این دیدگاه می‌پردازیم.

    

چیستی فلسفه دین

«فلسفه دین» چنانچه از نامش پیداست، دانشی است که به مطالعه دین می‌پردازد آنچه فلسفه دین را از برخی رشته‌های دین‌پژوهی مانند ادیان، جامعه‌شناسی دین و پدیدارشناسی دین متمایز می‌سازد این است که مانند کلام و الهیات، صدق و کذب دین و آموزه‌های دینی برایش اهمیت دارد.   بنابراین فلسفه دین از جمله رشته‌های دین‌پژوهی است که به‌دنبال حقیقت مدعیات دینی است.

تعریف رایج فلسفه دین، «تفکر فلسفی درباره دین»   است. اگرچه توقع تعریف کاملا دقیق در مورد رشته‌های علمی توقع زیادی است، اما می‌توان دقت تعاریف را تا حد امکان بیشتر نمود تا به‌صورت حداکثری جامع و مانع باشند. تعریف رایج مشکلات زیادی دارد، از جمله اینکه این تعریف شامل الهیات فلسفی هم می‌شود. ضمن اینکه اطلاق لفظ دین شامل همه باورها و ارزش‌های دینی می‌شود، در حالی که فلسفه دین چنین حوزه وسیعی ندارد. می‌توان گفت تعریف زیر از فلسفه دین ماهیت این دانش را بهتر نشان می‌دهد و اشکالات تعاریف دیگر را ندارد.

«فلسفه دین دانشی است که بدون تعهد به دین خاصی، با روش عقلی به موضوعاتی می‌پردازد که در فهم حقیقت دین و پذیرش آن تأثیرگذارند.»

   

چیستی فلسفه دین اسلامی

فلسفه، اصالتاً علمی بی‌طرف و سکولار است، لکن با ملاحظاتی قید دینی را می‌پذیرد. فلسفه مسیحی، فلسفه هندوئی یا فلسفه اسلامی تعابیر ناآشنایی نیستند، اما باید توجه داشت این قیود و اوصاف نباید به بی‌طرفی فلسفه خدشه وارد کند و روش کاملاً عقلی آن را زیر سؤال ببرد. فلسفه‌های مضاف مانند فلسفه دین نیز چنین وضعیتی دارند. در جای خود مباحث زیادی در مورد چیستی فلسفه اسلامی و فلسفه دین اسلامی مطرح شده است که در اینجا قصد پرداختن به آنها را نداریم؛ ‌ بلکه صرفاً معنای مورد نظر را مطرح و از آن دفاع می‌کنیم.

برای تبیین فلسفه دین اسلامی از بیانات استاد جوادی آملی در باب «فلسفه اسلامی» استفاده می‌کنیم. ایشان معتقدند «فلسفه در طلیعه وجودش به اصطلاح سکولار؛ یعنی لابشرط است؛ چون هنوز دینی ثابت نکرده است. فلسفه وقتی بخواهد وارد بشود نه دینی است و نه غیر دینی.»  اما در ادامه می‌تواند دینی یا غیر دینی گردد یا به تعبیر دیگر می‌تواند الهی یا الحادی شود. در واقع «فلسفه حدوثاً بدون تعین و بقائاً متعین است.» اما فلسفه اگر بی‌طرفانه وارد شود، حتماً فلسفه الهی خواهد شد؛ چون «میان ثبوت و اثبات فرق است، فلسفه الهی از لحاظ ثبوت در حوزه توحید متولد می‌شود؛ یعنی ربوبیت خداوند مقدم بر آن است، لیکن از جهت اثبات متأخر از آن است، زیرا پیش از اقامه برهان فلسفی بر وجود مبدأ فاعلی راهی برای باور کردن آن نیست.» 

در فلسفه دین اسلامی هم می‌توان چنین تحلیلی را ارائه داد. فلسفه دین در ابتدا سکولار، بی‌طرف و لابشرط است، ولی اگر روشمندانه و دقیق عمل شود، در ادامه به دین حق که اسلام است می‌رسد و آموزه‌های آن را تأیید می‌کند. اگر دین اسلام در واقع دین حق باشد و عقل هم راه رسیدن به واقع باشد، لاجرم تأملات عقلی بی‌طرفانه ما را به اسلام می‌رساند و در حد توان خود می‌تواند حقیقت آن را نشان دهد. چنین دانشی برای مسلمانان ضرورت دارد تا بتوانند نشان دهند بدون هیچ پیش‌فرضی دین اسلام قابل اثبات است و آموزه‌های آن مطابق با واقع است. بنابراین اسلامی بودن فلسفه دین بدین معناست که عقل بدون هیچ پیش‌فرضی به حقانیت اسلام و آموزه‌های اساسی آن را اثبات و تأیید می‌کند. بر همین اساس می‌توان فلسفه دین اسلامی را اینگونه تعریف کرد:

«فلسفه دین اسلامی دانشی است که بدون تعهد به دین خاصی و با روش عقلی به موضوعاتی می‌پردازد که در فهم حقیقت اسلام و پذیرش آن تأثیرگذارند.»

در اینجا تذکر این نکته لازم است که بی‌طرف بودن و عدم تعهد، ویژگی علم است نه عالم. آنچه باعث می‌شود فلسفه و فلسفه‌های مضاف بی‌طرف دانسته شوند، بی‌انگیزگی، بی‌طرفی و بی‌دینی فیلسوفان نیست، بلکه برای خود فلسفه نباید از قبل هدف دینی یا ضد دینی تعیین شود.

  

طرح ولایت و فلسفه دین اسلامی

با توضیحاتی که گذشت می‌توان گفت طرح ولایت نیز در ابتدا بدون تعهد به دین خاصی آغاز می‌شود و با سیر منطقی و منسجمی به تأملات عقلانی می‌پردازد و با استدلال‌های عقلی حقانیت دین اسلام را اثبات می‌کند و به فهم حقیقت آن می‌پردازد. البته همه موضوعات فلسفه دین در این طرح مورد بحث قرار نگرفته‌اند، لکن یا به آن موضوعات در موضع مناسبی اشاره شده است و یا ظرفیت طرح آنها وجود دارد. علاوه بر اینکه ادعا بر این نیست که طرح ولایت یک فلسفه دین کامل است؛ بلکه مدعا این است که این طرح یک فلسفه دین حداقلی است و به‌دلیل ویژگی‌هایی که دارد الگوی مناسبی برای فلسفه دین اسلامی است. این ویژگی‌ها عبارت‌اند از اینکه:

۱. معرفت‌شناسی صحیحی پشتوانه آن است که یقین را ممکن می‌داند و معیارها و راه‌های آن را مشخص می‌کند، در حالی که فلسفه دین رایج عمدتاً دچار نسبیت است و ادعای معرفت یقینی به واقع را ندارد؛

۲. بدون تعهد به دین و دین مشخص آغاز می‌شود و امکان ورود هر شخصی با هر تفکری به این طرح وجود دارد؛

۳. روش آن فلسفی و عقلی است؛

۴. حکمت متعالیه به‌عنوان متافیزیک جامع، پشتوانه این طرح است، اگرچه حضور آن در مطالب حداقلی است، اما فلسفه دین رایج به هیچ متافیزیک جامعی تکیه ندارد و به همین دلیل قادر بر حل بسیاری از مسائل نیست و یا راه‌حل‌ها در مسائل مختلف با یکدیگر هماهنگی ندارند؛

۵. در این طرح، موضوعات در سیر منطقی و منظمی واقع شده‌اند. در حالی که با مراجعه به آثار فلسفه دین هیچ نظم و نسق خاصی میان موضوعات و مسائل دیده نمی‌شود؛

۶. مسائل فلسفه دین در طرح ولایت پاسخ روشن و مشخصی دریافت می‌کنند، اما این ویژگی در فلسفه دین متداول یافت نمی‌شود و حتی تصریح شده که ورود به فلسفه دین، ورود به یک مسیر بی‌پایان است؛

۷. برخلاف فلسفه دین رایج که بیشتر آشفتگی و بی‌نظمی ذهنی را به‌همراه دارد، ‌ طرح ولایت توان نظام‌سازی فکری دارد؛

۸. فلسفه دینی که رواج دارد، دغدغه حقانیت دین خاص را ندارد، اما در طرح ولایت، دین حق در موضع مناسبی از سیر منطقی تأملات فلسفی اثبات می‌شود، لکن این امر مانع تفکر عقلانی نمی‌شود و می‌توان حتی بعد از اثبات دین نیز تأمل عقلانی مستقل از دین را ادامه داد؛

۹. پس از اثبات دین حق، موضوعاتی مورد توجه واقع شده‌اند که حقیقت دین اسلام بهتر مشخص شود.

اکنون مناسب است نظام محتوایی طرح ولایت اجمالاً مرور شود تا ارتباط آن با فلسفه دین روشن‌تر شود.

  

در محور معرفت‌شناسی، همان‌طور که در ساختار پیشنهادی اشاره شد بعد از مباحث «معرفت‌شناسی مطلق» به «معرفت‌شناسی دینی» پرداخته شده است. موضوعاتی مانند «هرمنوتیک»، «تعدد قرائت‌ها»، «پلورالیسم» در این محور مورد توجه واقع شده‌اند و بحث «زبان دین» نیز مورد اشاره کوتاهی قرار گرفته است.   روشن است در دوره آموزشی لازم است مباحث به‌صورتی مطرح گردند که فراگیر را هرچه زودتر به هدف آموزشی برسانند. اما سیر منظم موضوعات، این اجازه را به فیلسوف دین می‌دهد که در هر موقعیتی به تفصیل مباحث بپردازد. بنابراین می‌توان هرمنوتیک، پلورالیسم یا زبان دین را ذیل محور معرفت‌شناسی به‌طور مفصل مورد بحث قرار داد.

  

در محور خداشناسی، به‌صورت مختصر به بحث «عقل و ایمان» و «راه‌های شناخت خدا» پرداخته شده است. مباحثی مانند «فطرت» و «تجربه دینی» در همین مرحله قابل طرح است. پس از اینکه راه عقل بهتر از راه‌های دیگر تشخیص داده شد، موضوع «اثبات وجود خدا» مطرح شده است. بعد از مقدمات هستی‌شناختی سه دلیل معتبر برای اثبات خدا ارائه شده است. پس از اثبات خدا موضوع بعدی «صفات خدا» است.   کامل مطلق بودن و مبتنی بر آن، وحدت خدا نتیجه گرفته شد. صفات کمالیه برای خدا اثبات شد و صفات نقص از خدا سلب شد. در بحث «فعل الهی» پس از تبیین «هدف آفرینش»، در مورد «مسئله شر» بنا بر صفت حکمت و نظام احسن پاسخ مناسبی داده شد. بحث «معجزه» و فعل الهی اگرچه به‌صورت ضمنی مورد بحث قرار گرفت؛ لکن می‌توان در همین موضع در مورد این مسئله به‌نحو روشن‌تر و مفصل‌تری ارائه بحث نمود.

   

در «انسان‌شناسی»، پس از اثبات نفس مجرد برای انسان و اصالت آن، «حیات پس از مرگ» برایش اثبات می‌شود. ذیل مسئله «معنای زندگی»، هدف از آفرینش انسان، قرب الهی دانسته می‌شود و زندگی انسان در صورتی معنادار خواهد شد که این هدف را بشناسد و به سوی آن حرکت کند. در همین محور مباحث راه و راهنماشناسی نیز مطرح می‌شود. انسان برای رسیدن به هدف حقیقی خود نمی‌تواند به قوای ادراکی عادی خود بسنده کند و ضروتاً به راهی فراعادی نیاز دارد که دین نام می‌گیرد و به این صورت «نیاز به دین» اثبات می‌شود. دین باید توسط پیامبری به انسان‌ها اعطا شود. راه شناخت پیامبر صادق و حق، معجزه است و بر این اساس که تنها معجزه حاضر در زمان ما قرآن است، به ضمیمه آنچه در پلورالیسم گفته شد مبنی بر حقانیت تنها یک دین، نتیجه گرفته می‌شود که دین اسلام تنها دین حق در زمان حاضر است. «قلمرو دین» همه آن چیزهایی است که برای سعادت حقیقی انسان یعنی قرب الهی لازم و مفید است. بنابراین امور اجتماعی و سیاسی قطعا در قلمرو دین جای می‌گیرند و بر این اساس نگاه سکولاریستی به دین نگاه نادرستی است. در پایان نیز موضوع «امامت و ولایت» به‌عنوان مسئله راه سعادت پس از پیامبر مطرح می‌شود. ‌

   

در بخش فلسفه اخلاق، در وهله اول، واقع‌نمایی ارزش‌های اخلاقی اثبات می‌شود  و در ادامه به نقد نسبیت در اخلاق پرداخته می‌شود و اطلاق در اخلاق نتیجه گرفته می‌شود. پس از آن با نقد مکاتب غیر واقع‌گرا، اثبات می‌شود که تنها واقع‌گرایی در اخلاق قابل توجیه است.   در بخش نقد مکاتب غیر واقع‌گرا، نظریه امر الهی نیز مورد نقد قرار می‌گیرد و بیان می‌شود که افعال اختیاری مستقل از امر و نهی خداوند دارای ارزش اخلاقی هستند و می‌توانند متصف به حسن یا قبح شوند. از مباحث دیگری که در این بخش مطرح می‌شود، نسبت خودگروی با دیگرگروی و خداگروی است. آنچه در این بخش اصالت دارد، «رابطه دین و اخلاق» است و حقیقت ارزش‌های اخلاقی از آن جهت مورد توجه قرار می‌گیرد که مقدمه‌ای برای پاسخ به مسئله دین و اخلاق است. در عین حال فیلسوف دین می‌تواند همه مسائل دین و اخلاق را به‌طور کامل در این مرحله مورد بحث قرار دهد. ‌

    

در بخش فلسفه حقوق نیز پس از تبیین «رابطه حقوق با دین» وشریعت، ضمن نقد مکاتب حقوق طبیعی و پوزیتویستی، ‌ حقیقت ارزش‌های حقوقی مورد توجه قرار می‌گیرد و ضرورت دینی بودن نظام حقوقی اثبات می‌شود. مسئله بعدی رابطه «دین و حقوق بشر» است که ضمن نقد آن موضع صحیح که همان حقوق بشر اسلامی باشد، در مورد آن اعلام می‌شود. رابطه دین و حقوق زن نیز در این محور مورد بحث قرار می‌گیرد و بسیاری از مسائل «دین و جنسیت» را پوشش می‌دهد. همچنین در ضمن مباحث این بخش، رابطه «دین و آزادی» نیز بیان می‌شود که جا دارد فیلسوف دین آن را به‌عنوان یک موضوع مستقل مورد بحث قرار دهد. ‌

موضوع رابطه «دین و سیاست» به‌عنوان محور ششم انتخاب شده است. در این محور پس از الهی دانستن مشروعیت، جایگاه مردم در حکومت تبیین می‌شود و الگوی دین برای حکومت مورد بررسی قرار می‌گیرد. ‌

   

موضوعات «دین و علم»، ‌ «دین و عقل»، «دین و عرفان» و «دین و مدرنیته» در گذشته از محورهای طرح ولایت بودند، ‌(ر. ک: ساجدی و مشکی ۱۳۸۸) اما به جهت کمبود زمان از طرح کنار گذاشته شدند. به نظر می‌رسد حذف این موضوعات به جای موضوعات دیگر این بوده که اولاً موضوعات دیگر مانند خداشناسی، انسان‌شناسی و معرفت‌شناسی برای ورود به دین و شناخت حقیقت دین ضروری بوده‌اند و این موضوعات چنین جایگاهی نداشتند؛ ثانیاً جنبه‌های معرفت‌شناختی آنها در محور معرفت‌شناسی مورد بحث واقع شده‌اند و در قلمرو دین نیز جنبه دین‌شناختی آنها مورد اشاره قرار گرفته‌اند و مسئله اساسی دیگری در آنها وجود نداشته که بدون طرح آنها مشکلی در نظام موضوعات پدید بیاید.

  

چنانچه ملاحظه می‌شود موضوعات فلسفه دین در طرح ولایت به شکل منظمی مطرح شده‌اند. البته نباید از یک دوره آموزشی توقع طرح همه دیدگاه‌ها و نقد و بررسی آنها را داشت؛ آنچه اهمیت دارد تعیین جایگاه مناسب هر موضوع فلسفه دین در یک ساختار منظم است. بنابراین فلسفه دین با تعریفی که ارائه شد، بر این طرح قابل صدق است و بلکه بهترین مصداق آن است. حتی بنا بر تعریف مشهور فلسفه دین (تفکر فلسفی درباره دین) نیز طرح ولایت می‌تواند مصداق این رشته علمی باشد.

   

سخن پایانی

در الگویی که از طرح ولایت قابل استخراج است، هر شخصی می‌تواند بدون تعهد به هیچ دینی تأملات و تفکرات عقلی خود را آغاز کند و نتایجی که فکر می‌کند درست است را بپذیرد، لکن باید بتواند از نتایج خود دفاع کند. فیلسوف دین اسلامی نیز موظف است به نتایج پرسش‌ها و اشکالات دیگران توجه کند و برای آنها پاسخ مناسب ارائه دهد و در صورتی که به اشتباه بودن برداشت خود پی برد، بدون تعصب از آن برگردد و برداشت صحیح را قبول نماید. این روش باب گفت‌وگو میان مکاتب مختلف در مورد دین و باورهای دینی را باز می‌کند و فرصت مناسبی برای متفکران اسلامی است تا نشان دهند، دین اسلام بدون تعصب و تعهد قبلی قابل اثبات عقلانی است و حقیقت آن از طریق عقل قابل شناخت است و البته اگر نتوان هماهنگی اسلام با عقل را نشان داد، باید بدون تعصب حکم به عدم حقانیت آن نمود، اما بعد از بررسی‌های عقلانی می‌دانیم که اسلام حق است و هیچ دین دیگری نمی‌تواند این شأن را داشته باشد. در طرح ولایت این فضا برای بررسی‌های عقلانی دین و آموزه‌های دینی وجود دارد. بنابراین طرح ولایت بالفعل یک فلسفه دین حداقلی است و الگویی برای یک فلسفه دین کامل و جامع محسوب می‌شود.

حجت الاسلام سید مصطفی میر باباپور

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha