خاطرات اربعین (8)
-
-
سفرنامه اربعین (۷)؛
علمی-معارفیخانه ای که با اسکان به زائرین امام حسین(ع) افتتاح شد
حوزه/ ابومصطفی جلوی در ایستاده بود ، بعد از کمی خوش و بش گفت: این خانه تازه ساخته شده و در این ایام خانهام را به روی زائرین باز کردم تا تبرّک شود و اولین کسانی که در این خانه بیتوته کردند، زوّار…
-
سفرنامه اربعین (۶)؛
علمی-معارفیماجرای زن عراقی که به خاطر زائران چاقو بر روی گلوی فرزند خود گذاشته بود
حوزه/ دیدم زوّار از سمت بصره دارن میان و منم گوشت قربانی ندارم. عدس پلو درست کرده بودم، اما بدون گوشت، گفتم خدایا زائرا دارن میان، خسته و گرسنه دلم آتیش میگیره اگه بهشون برنج بدون گوشت بدم. همون…
-
سفرنامه اربعین (۵)؛
علمی-معارفیواکنش پسربچه عراقی به درخواست یک روحانی ایرانی
حوزه/ نوبت او شده بود هر چه منتظر ماندم حرکتی نکرد، لبخند بر صورتش ماسیده بود، سر به زیر انداخته بود و کاری نمیکرد. گمان کردم ناراحت شده، با حرکات صورت دلیلش را پرسیدم سرش را بالا آورد و با…
-
سفرنامه اربعین (۴)؛
علمی-معارفیماجرای گریه پیرزن قد خمیده که دستش به ضریح امام حسین(ع) نرسیده بود
حوزه/ شب آخر بود، قرار شد فردا برویم نجف. تنها راه افتادم به سوی حرم، بین الحرمین بودم که پیرزنی قد کوتاه و خیمده، با دستان چروکیده و پینه بسته گوشه عبایم را کشید و با ناله گفت: حاجی آقا صبر…
-
سفرنامه اربعین (۳)؛
علمی-معارفیاز زمین گیر کردن استاد دان ۵ کاراته تا قهقهه خنده در مراسم روضه
حوزه/ یک شب در مسجد نزدیک خانهمان، مهدی کنار من نشسته بود و مداح روضه میخواند. شب تاسوعا بود، مهدی همیشه موقع روضه دست روی پیشانی میگذاشت و حالت گریه به خود میگرفت. آن شب پیرمرد کنار مهدی…
-
سفرنامه اربعین (۲)؛
علمی-معارفیحاج آقا اول بریم زیارت حضرت عباس(ع) یا زیارت امام حسین(ع)؟
حوزه/ قبل از ورود به حرم یک مرد ایرانی میانسال جلویم را گرفت و با گلایه گفت: حاج آقا من از شماها گله دارم اصلاً به فکر مردم نیستید! در اینجا یک روحانی پیدا نمیشه که ما مسئله شرعی از او بپرسیم،…
-
سفرنامه اربعین (۱)؛
علمی-معارفیهوی هوی دایی رضا، صابون برداشتی؟ شامپو چی؟!
حوزه/ هوی هوی دایی رضا، دایی رضا ، دایی رضا! اگر جواب نمیدادم همین طور دایی رضا را تکرار میکرد. همیشه سوزنش گیر میکرد! آهسته گفتم: مهدی آرومتر چیه چی میگی؟ فش فشی کرد و سر قرمز دماغش را…