به گزارش خبرگزاری حوزه، حبیب احمدزاده در این کتاب که به همت انتشارات سوره مهر منتشر شده، به داستان دیدهبان نوجوان ۱۷ سالهای می پردازد که به ناچار به جای دوست مجروحش راننده ماشین حمل غذا میشود؛ نوجوانی که در کل داستان نامش را متوجه نمیشویم و فقط چند باری از پشت بیسیم با نام مستعار موسی صدایش میکنند. او باید علاوه بر غذا رسانی به رزمندگان، به دو نفر از آدمهای عجیب و غریب آبادان یعنی مهندس و گیتی(زنی بدکاره) که هنوز شهر را ترک نکردهاند، غذا برساند. در همان زمان متوجه میشود عراقیها یک ماشین رادار دارند و او به دنبال این ماشین رادار که به آن ماشین قیامت میگویند میرود تا راز آن را بفهمد.
این کتاب با نگاهی متفاوت نسبت به بقیه آثار حوزه دفاع مقدس به رشته تحریر درآمده است. بسیاری از مفاهیمی که در کتابهای دفاع مقدس همیشه تکرار میشوند، در این کتاب از زاویهای متفاوت روایت شده است. در این کتاب حرفهای مهندس و گیتی را هم میشنویم. اگر تأکید خیلی از رمانها بر نگاهی مطلقگرایانه به مقوله جنگ و دین است، حبیب احمدزاده در این کتاب با نگاهی نسبی به این مفاهیم میپردازد. برای همین است که این کتاب میتواند طیف وسیعی از مخاطبان را با خود همراه کند. این کتاب در کنار کتابهای اورهان پاموک در دانشگاه راجرز آمریکا در گروه مطالعات خاورمیانه تدریس میشود.
در بخشی از این کتاب میخوانیم؛
"با اینکه خیلی چیزا تو این دنیا جواب دو دو تا چهارتا نداره، ولی من نظر خودم رو میگم؛ فقط این رو بدون که مهمترین مهره تأثیرگذار روی صفحه شطرنج، وزیره. ما وزیر رو حاکم مطلق در بازی شطرنج میدونیم. حالا اگر همون هشت مهره سرباز ِ ـ به قول مهندس- سیاهِ جبرزده بدبخت، در یک حرکت دسته جمعی سنجیده، به هم کمک کنن و یکیشون به انتهای صفحه مقابل برسه، وزیر میشه. اینجاست که کل روند بازی عوض میشه. "