به گزارش خبرگزاری حوزه، أمیرالمؤمنین امام علی علیه السلام در نهج البلاغه نکاتی درباره « اولویت عمل بر حسب و نسب» بیان می کنند که تقدیم شما فرهیختگان می شود:
حکمت ۲۳:
«مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ، لَمْ یُسْرِعْ بِهِ [حَسَبُهُ] نَسَبُهُ.»
ترجمه:
کسی که عملش او را (از پیمودن مدارج کمال) کُند سازد نَسَبش به او سرعت نخواهد بخشید.
شرح:
مرد عمل باش!
امام(علیه السلام) در این سخن پربار و حکمت آمیز به اهمیت عمل صالح و نیک در سرنوشت انسان اشاره دارد و تلویحاً کسانی را که بر نسب خود تکیه می کنند در خطا می شمرد و می فرماید: «کسی که عملش او را (از پیمودن مدارج کمال) کُند سازد نَسَبش به او سرعت نخواهد بخشید»; (مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ لَمْ یُسْرِعْ بِهِ نَسَبُهُ).
قرآن مجید و روایات اسلامی در جای جای خود بر فرهنگ عمل تکیه کرده است و آن را مقدم بر هر چیز می شمرد و این آیه شریفه قرآنی که به صورت شعار برای مسلمانان در آمده شاهد این گفتار است: (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُم).(۱)
درست است که نسب عالی یکی از مزایای اجتماعی افراد محسوب می شود ولی در واقع جنبه تشریفاتی دارد; آنچه به حقیقت و واقعیت مقرون است اعمال خود انسان است و بسیار دیده ایم افرادی که از خانواده های پایین بودند به سبب جد و جهد و تلاش و کوشش به مقامات عالی رسیده اند در حالی که افراد دیگری با نسب های عالی بر اثر سستی و تنبلی خوار و بی مقدار شدند.
از آنچه گفتیم روشن می شود که عمل در اینجا ـ بر خلاف آنچه ابن ابی الحدید نگاشته ـ به معنای عبادت نیست بلکه هرگونه عمل مثبت معنوی و مادی را شامل می شود.
در حدیث معروف و مشروحی این حقیقت در لباس دیگری از امام سجاد نقل شده است و خلاصه حدیث چنین است که «اصمعی» می گوید: شبی در مکه بودم که شبی مهتابی بود هنگامی که اطراف خانه خدا طواف می کردم صدای زیبا و غم انگیزی گوش مرا نوازش داد. به دنبال صاحب صدا می گشتم که چشمم به جوان زیبا و خوش قامتی افتاد که آثار نیکی از او نمایان بود. دست در پرده خانه کعبه افکنده و با جمله های پرمعنا و تکان دهنده ای با خدا مناجات می کند. مناجات او مرا سخت تحت تأثیر قرار داد. آن قدر ادامه داد و گفت و گفت که مدهوش شد و به روی زمین افتاد. نزدیک رفتم و سرش را به دامان گرفتم و به صورتش خیره شدم دیدم امام زین العابدین علی بن الحسین(علیهما السلام) است. سخت به حال او گریستم. قطره اشکم بر صورتش افتاد و به هوش آمد و فرمود: «مَنِ الَّذِی أَشْغَلَنِی عَنِ ذِکْرِ مولای; کیست که مرا از یاد مولایم به خود مشغول داشته»
عرض کردم: «اصمعی» هستم ای سید و مولای من این چه گریه و چه زاری است؟ تو از خاندان نبوت و معدن رسالتی. مگر خدا در مورد شما نفرمود: (إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا)(۲) امام برخاست و نشست و فرمود: «هَیْهاتَ هَیْهاتَ خَلَقَ اللَّهُ الْجَنَّةَ لِمَنْ أَطَاعَهُ وَأَحْسَنَ وَلَوْ کَانَ عَبْداً حَبَشِیّاً وَخَلَقَ النَّارَ لِمَنْ عَصَاهُ وَلَوْ کَانَ وَلَداً قُرَشِیّاً; هیهات هیهات خداوند بهشت را برای مطیعان و نیکوکاران آفریده، هرچند غلام حبشی باشد و دوزخ را برای عاصیان خلق کرده، هرچند فرد بزرگی از قریش باشد مگر این سخن خدا را نشنیده ای که می فرماید: هنگامی که در صور دمیده شود و قیامت برپا گردد نسب ها به درد نمی خورد و کسی از آن سؤال نمی کند»(۳)
شبیه همین داستان در بحارالانوار، جلد ۴۶، صفحه ۸۱، از طاووس یمانی نقل شده است.
تنها مسئله معاد و نجات یوم القیامة نیست که نسب ها در آن تأثیری ندارد بلکه در گرو اعمال آدمی است، در دنیا نیز افرادی را می شناسیم که از نسب های برجسته ای برخوردار بودند; اما بر اثر سستی و تنبلی عقب ماندند و راه به جایی نبردند و افرادی را سراغ داریم که از نظر نسب از یک خانواده به ظاهر پایین اجتماعی بودند; ولی لیاقت و کاردانی و تلاش و کوشش آنها را به مقامات بالا رساند.
سعدی حال این دو گروه را در شعر خود به خوبی سروده است و می گوید:
وقتی افتاد فتنه ای در شام *** هرکس از گوشه ای فرا رفتند
روستا زادگان دانشمند *** به وزیری پادشا رفتند
پسران وزیر ناقص عقل *** به گدایی به روستا رفتند
در اینجا این سؤال پیش می آید که ما در روایات اسلامی درباره فضیلت سادات و فرزندان پیامبر مطالب زیادی داریم و در نامه مالک اشتر، علی(علیه السلام) به او توصیه می کند که فرماندهان لشکرش را از خانواده های اصیل برگزیند (ثُمَّ الْصِقْ بِذَوِی الاْحْسابِ ...) و در دستورات مربوط به انتخاب همسر نیز آمده است که همسران خود را از خانواده های اصیل برگزینید و اینها نشان می دهد که نسب و اصالت خانوادگی نیز مؤثر است.
پاسخ این سؤال با توجه به یک نکته روشن می شود و آن این که منظور امام از نسب، نسب های تشریفاتی دنیوی است که فلان کس شاهزاده است یا پدرانش از مالکان بزرگ و ثروتمندان معروف شهر بوده اند; و اما نسب های معنوی که بر اساس ارزش های والای اخلاقی و انسانی بنا شده به یقین مؤثر و در عین حال باز هم اصالت با عمل است و این گونه نسب ها نیز در درجات بعد قرار دارد. به همین دلیل افرادی از خانواده های اصیل بوده اند، همچون فرزند نوح و جعفر کذاب که بر اثر سوء عمل به اشقیا پیوستند و برعکس افرادی از خانواده های فاسد بودند که بر اثر حسن عمل در صف سعدا جای گرفتند.
در حدیثی در حالات «سعد بن عبدالملک» که از خاندان بنی امیه بود آمده است که نزد امام باقر(علیه السلام) آمد و همچون زنان مصیبت زده گریه و ناله می کرد. امام(علیه السلام) فرمود: چرا گریه می کنی؟ عرض کرد: چگونه نگریم در حالی که من از همان طایفه ای هستم که به عنوان شجره ملعونه در قرآن از آنها نام برده شده! امام(علیه السلام) فرمود: تو از آنها نیستی; گرچه از بنی امیه ای; ولی از ما اهل بیتی. آیا این آیه را نشنیدی که خداوند از زبان ابراهیم در قرآن فرموده: «(فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی); آن کس که از من پیروی کند او از من (و از خانواده من) است». (از این رو سعد را به موجب اعمال نیکش سعد الخیر می نامیدند)(۴). (۵)
پی نوشت:
(۱). حجرات، آیه ۱۳.
(۲). احزاب، آیه ۳۳.
(۳). بحر المحبة غزالی، ص ۴۱-۴۴ (با تلخیص). علاقه مندان می توانند برای شرح بیشتر به تفسیر نمونه، ج ۱۴، ذیل آیه ۱۰۱ سوره «مؤمنون» مراجعه کنند.
(۴). بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۳۳۷، ح ۲۵.
(۵). سند گفتار حکیمانه: ابن اثیر در کتاب نهایه همین کلام حکمت آمیز را با تفاوتی نقل کرده که نشان می دهد آن را از جای دیگری گرفته است و نیز ابن عبد ربه (متوفای ۳۲۸) در عقد الفرید و آمدی در غررالحکم آن را از علی(علیه السلام) نقل کرده اند در حالی که فخر رازی در تفسیر خود آن را (ذیل آیه ۸۱ سوره بقره) از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نقل نموده (و این دو منافاتی با هم ندارد، زیرا امیر مؤمنان باب مدینه علم النبی است و علوم زیادی را از پیامبر فرا گرفته است). (مصادر نهج البلاغه، ج ۴، ص ۲۴). قابل توجه این که مرحوم سیّد رضی در حکمت ۳۸۹ عین این جمله را آورده و نسخه دیگری با کمی تفاوت برای آن ذکر کرده است. در کتاب تمام نهج البلاغه این جمله های حکمت آمیز را نیز در ضمن خطبه ای معروف به «خطبة الوسیلة» آورده است. (تمام نهج البلاغه، ص ۱۵۹).
منبع: کتاب پیام امام امیر المومنین (علیه السلام)، شرح تازه و جامعی بر نهج البلاغه










نظر شما