چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۷:۳۱
مبادا نجس شده باشم؟ / تأملی بر وسواس مذهبی و روش درمان آن

حوزه/ افکار تکرارشونده مثل "نمازم قبول شد؟" یا "نجس نشدم؟" ممکن است نشانه وسواس مذهبی باشد. این اختلال با اضطراب و رفتارهای اجباری همراه است و نیاز به درمان دارد که در این مصاحبه به آن پرداخته شده است.

به گزارش خبرگزاری حوزه، شاید تا به حال "وسواس" را فقط به معنی دقت افراطی یا شستشوی مداوم شنیده باشید، اما وسواس فکری مذهبی شکل دیگری از این اختلال است که با افکار ناخواسته و اضطراب‌آور درباره مسائل دینی خود را نشان می‌دهد. آیا تا به حال فکرهایی مثل "نکنه نمازم باطل بوده؟" یا "مبادا نجس شده باشم؟" ذهنتان را درگیر کرده؟ اینها ممکن است نشانه‌های وسواس مذهبی باشند.

در این رابطه، با دکتر علی تیمورنژاد پژوهشگر و درمانگر اختلالات اضطرابی و وسواس گفت‌وگویی انجام داده‌ایم تا بیشتر با این نوع وسواس، علائم و راه‌های درمان آن آشنا شویم. اگر شما هم چنین تجربه‌هایی داشته‌اید، این مطلب می‌تواند برایتان مفید باشد که ما آن را با شما مخاطبین گرامی به اشتراک میگذاریم‌.

ضمن تشکر از فرصتی که در اختیار خبرگزاری رسمی حوزه قرار دادید، بفرمایید:

اختلال و وسواس فکری مذهبی (که ممکن است این نام، برای برخی افراد ناآشنا باشد) چه ویژگی‌هایی دارد؟ لطفاً در این مورد توضیح دهید.

به نام خدا - در پاسخ به پرسش شما درباره وسواس فکری مذهبی و تأثیر آن بر افراد، لازم است ابتدا ماهیت وسواس را به درستی بشناسیم.

یکی از ماهیت های وسواس، فکر است؛ اما به افکار محدود نمی‌شود، بلکه می‌تواند در قالب‌های مختلفی ظاهر شود:

وسواس فکری:

مثلاً فردی هنگام مواجهه با دستگیره درب منزل، ناخواسته این فکر به ذهنش خطور می‌کند که "نکنه دست فرد نجسی به این دستگیره خورده باشد" و این نگرانی او را آزار می‌دهد.

وسواس تصویری:

گاهی وسواس به صورت تصاویر ناخواسته ظاهر می‌شود. مانند مادری که ناگهان تصویر ناخوشایندی از آسیب دیدن فرزندش یا سر خونین بچه در ذهنش نقش می‌بندد و همچنین شاید فکری باشد که با اصول و ارزش های معنوی فرد منافات داشته باشد.

وسواس میل یا تکانه:

ممکن است فرد حین گفتگو ناگهان میل شدیدی به انجام رفتاری نامناسب (مثل کتک زدن طرف مقابل) احساس کند، بدون اینکه واقعاً قصد انجام آن را داشته باشد.

نکته مهم این است که وسواس‌های مذهبی معمولاً با رفتارهای جبرانی همراه هستند. به ندرت پیش می‌آید فردی فقط وسواس فکری داشته باشد بدون اینکه رفتارهای عملی و اجبارها را برای کاهش اضطراب نشان دهد.

در واقع، وسواس و اجبار معمولاً همراه هم ظاهر می‌شوند که این اعمال آیین مندانه انجام می‌گیرد.

این تمایزها کمک می‌کند تا ماهیت واقعی مشکل را بهتر درک کنیم و بدانیم که وسواس می‌تواند فراتر از افکار ساده، به صورت تصاویر ذهنی یا تکانه‌های ناخواسته نیز خود را نشان دهد.

وسواس عملی

وسواس عملی که به تعبیر دقیق‌تر "اجبار" نامیده می‌شود، معمولاً پاسخی است به اضطراب ناشی از وسواس‌های فکری.

فرد برای کاهش اضطراب یا جلوگیری از پیامدهای imagined، دست به اعمال تکراری می‌زند که به آنها "آیین‌واره" می‌گویند.

این اعمال می‌توانند شامل شستشوی مکرر، چک‌کردن اجاق گاز یا دیگر رفتارهای تشریفاتی باشد که فرد به صورت آیینی انجام می‌دهد.

محتواهای وسواس بسیار متنوعند و می‌توانند شامل مواردی مانند: نگرانی درباره آسیب رساندن به دیگران، وسواس تقارن و قرینه‌سازی، مسائل تابو (چه مذهبی و چه غیرمذهبی) و بخصوص مسائل مرتبط با مذهب فرد باشد.

شایع‌ترین محتواها در حوزه مذهبی شامل:

وسواس طهارت و نجاست (مثل شستشوی مکرر)؛ وسواس حق‌الناس (حتی وقتی دلیلی برای نگرانی وجود ندارد)؛ مثلا در خیابان راه می‌رود احساس می‌کند اگر به کسی برخورد کند حق کسی را ضایع کرده است و یا افکار ناخواسته توهین‌آمیز نسبت به مقدسات، تردیدهای مکرر درباره اعمال عبادی هستند.

نکته جالب اینجاست که بیش از ۹۰-۸۰ درصد مردم گاهی چنین افکاری را تجربه می‌کنند، اما تفاوت در این است که افراد مبتلا به OCD به این افکار اهمیت بیش از حد می‌دهند و درگیر چرخه وسواس-اجبار می‌شوند.

همانطور که در روایتی از پیامبر(ص) اشاره شده، حتی اصحاب نیز گاهی با افکار ناخواسته مواجه می‌شدند، که شیطان به او میگوید خدای تو را چه کسی آفریده؟ اما همین که فرد از این افکار ناراحت است، نشانه ایمان اوست.

این افکار هیچ‌گاه بازتابی از باورهای واقعی فرد نیستند، بلکه دقیقاً به خاطر اهمیت آن موضوع برای فرد است که ذهن او را درگیر می‌کنند. فردی که به امام معصوم(ع) علاقه دارد، ممکن است ناگهان با فکر توهین‌آمیزی درباره ایشان مواجه شود - این دقیقاً به خاطر اهمیت آن امام برای فرد است، نه برعکس.

وسواس فکری-عملی علل چندبعدی دارد که از دیدگاه زیستی-روانی-اجتماعی-معنوی قابل بررسی است.

از نظر زیستی، عوامل ژنتیکی و آمادگی‌های عصبی-زیستی نقش دارند. از منظر روانی، تعارضات درون‌روانی و مکانیسم‌های دفاعی ناکارآمد مؤثرند. عوامل اجتماعی مانند سبک تربیتی و محیط زندگی نیز سهم بسزایی دارند.

نکته مهم این است که بسیاری از افراد گاه‌به‌گاه افکار وسواسی را تجربه می‌کنند. این تجربه تا حدی طبیعی است و نشانه اختلال محسوب نمی‌شود. ذهن انسان به صورت خودکار افکار مختلفی تولید می‌کند که لزوماً بازتاب باورها و ارزش‌های فرد نیستند. مشکل زمانی آغاز می‌شود که فرد به این افکار اهمیت بیش از حد می‌دهد و در چرخه وسواس-اجبار گرفتار می‌شود.

* از پیامدهای اختلال وسواس چیست و چه تأثیراتی روی فرد می‌گذارد؟

اختلال در عملکرد: وقتی وسواس به سطح اختلال برسد، عملکرد فرد در حوزه‌های مهم زندگی مانند شغل، تحصیل و روابط اجتماعی مختل می‌شود و کارکرد فرد را دچار مشکل می‌کند.

اختلالات همراه: وسواس غالباً با مشکلات دیگری مانند افسردگی همراه می‌شود. این اتفاق به دلیل اجتناب‌ها و محدودیت‌هایی است که فرد برای خود ایجاد می‌کند. مثلاً فردی که از ترس نجاست مهمانی نمی‌رود، به تدریج از شبکه حمایتی اجتماعی خود دور می‌شود و این انزوا می‌تواند به افسردگی بینجامد.

آسیب به روابط بین‌فردی: وسواس می‌تواند روابط خانوادگی و دوستانه را تحت تأثیر قرار دهد. فرد ممکن است به تدریج از تعاملات اجتماعی کناره‌گیری کند یا نزدیکانش از رفتارهای تکراری او خسته شوند.

ما از ارتباط با اقوام و هم صحبتی با آنها حس خوبی می‌گیریم و همینکه این حس خوب را از خودمان دور کنیم، نشاطی که از دوستان میگرفتم با گرفتن وسواس از ما گرفته می‌شود و این تبعات را دارد.

کاهش کیفیت زندگی: اضطراب مداوم و زمان‌بر بودن اعمال وسواسی، نشاط و رضایت از زندگی را کاهش می‌دهد. فرد کمتر به فعالیت‌های لذت‌بخش می‌پردازد و این چرخه معیوب، مشکل را تشدید می‌کند.

* چه نشانه هایی وجود دارد که نشان می‌دهد فرد دچار این نوع وسواس شده است؟

در مورد سوال شما درباره نشانه‌های تشخیص وسواس، لازم است بدانیم هنگام ارزیابی، محتوای وسواس‌ها مشخص می‌شود که ممکن است مذهبی یا غیرمذهبی باشد - بسیاری اساساً وسواس‌هایشان ربطی به مذهب ندارد.

اما به طور کلی درباره اختلال وسواس فکری-عملی (OCD) باید گفت این اختلال دو مؤلفه اصلی دارد: وسواس‌ها (افکار ناخواسته) و اجبارها (رفتارهای تکراری). معمولاً هر دو با هم وجود دارند، اگرچه گاهی در ارزیابی‌های اولیه ممکن است هر دو مؤلفه به راحتی شناسایی نشوند.

نشانه‌های اصلی این است که فرد در موقعیت‌های خاص، افکار، تصاویر یا امیال ناخواسته‌ای را تجربه می‌کند که به شکل مزاحم و تکرارشونده ظاهر می‌شوند. مثلاً:

- "نکنه با تماس بدنی به کسی حق‌الناس زده باشم"

- "نکنه حرفی زده باشم که مادر همسرم را ناراحت کرده باشد"

- "اگر به این دستگیره دست بزنم، همه چیز نجس می‌شود"

این افکار ناخواسته باعث بروز هیجانات منفی شدیدی مثل اضطراب، احساس گناه و عذاب وجدان می‌شوند. سپس فرد برای کاهش این اضطراب، به رفتارهای اجباری روی می‌آورد - اعمال تکراری که موقتاً او را آرام می‌کنند، اما در بلندمدت مشکل را تشدید می‌کنند.

مبادا نجس شده باشم؟ / تأملی بر وسواس مذهبی و روش درمان آن

مثلاً اگر فکر میکند «همه جا نجس میشود»، ممکن است با دستکش به دستگیره دست بزند یا بلافاصله دستش را بشوید تا «نجاست» پخش نشود. این رفتارها – چه فعالانه مثل شستن، چه منفعلانه مثل اجتناب – همه برای کاهش آن اضطراب فلج کننده است. اما متأسفانه، این چرخهٔ وسواس و تسکین موقت، فقط مشکل را عمیق تر میکند.

مثلاً گاهی دستم به چیزی میخورد و فوراً آن را می‌شویم ، و گاهی اصلاً به آن دست نمیزنم و کاملاً اجتناب می‌کنم. این هم یک نوع عمل وسواسی است، یک «کامپالژن» یا اجبار – حتی اگر به شکل منفعلانه باشد.

گاهی هم این فرآیند فقط در ذهنم می‌گذرد و کسی از بیرون چیزی نمی‌بیند. ممکن است کسی حتی متوجه نشود، چون ارزیابی اش سخت است. یعنی واکنشی که برای جلوگیری از تبعات وسواس انجام می دهم، ممکن است کاملاً ذهنی باشد: یک فرآیند فکری که در سرم تکرار میشود. مثلاً ذکر میگویم، دعا میخوانم، یا عددی را در ذهنم مرور میکنم تا آرام شوم و آن حس اضطراب را کاهش دهم.

همهٔ اینها «کامپالژن» است، یعنی هر اقدامی (چه عملی، چه ذهنی) که برای فرار از آنچه نسبت به آن حساس هستم انجام می‌دهم تا از شر تبعات وسواس رها شوم.

* چه نشانه هایی وجود دارد که بفهمیم فرد دچار این وسواس شده است؟

یکی از مهمترین نشانه‌ها این است که افکار intrusive (ناگهانی و ناخواسته) مرتبط با ارزشهای مذهبی یا اصول اعتقادی فرد هستند و باعث اضطراب شدید می‌شوند. یعنی فرد مدام نگران است که مبادا برخلاف معیارهای دینی‌ایش عمل کرده باشد، و این ترس، چرخهٔ وسواس و اجبار را تقویت می‌کند.

نکته دیگر که باید به آن توجه کنیم این است: درست است که در کشور ما محتوای مذهبی اغلب رنگ و بوی خاصی دارد - مفاهیمی مثل نجاست یا حق الناس که ریشه در فرهنگ دینی ما دارند؛ اما باید بدانیم که وسواس اساساً هیچ ارتباطی به ذات دین و دستورات الهی ندارد. خدا یک چیز میگوید، اما ذهن آلوده به OCD چیزی کاملاً متفاوت را القا میکند.

فرد مبتلا در واقع اسیر ذهن خود شده، نه پیرو دین. مثلاً وقتی دین میگوید "این را نشور"، ذهن وسواسی می‌ترساند که "بشور! مبادا نجس شود!" و در این تناقض، فرد ناخواسته از فرمان ذهنش پیروی میکند نه از دستور دین.

این تصور که "تقصیر دین است" یا "رساله های عملیه باعث وسواس می شوند" کاملاً نادرست است.

دین اسلام با وسواس مخالف است و حتی در روایات تعابیر تندی درباره آن وجود دارد - مثلاً اینکه وسواس از وسوسه های شیطانی است. این تعابیر می تواند انگیزهای برای درمان باشد؛ چون در نهایت ما میخواهیم بندهای عاقل و مطیع باشیم، نه اسیر افکار بیمارگونه.

وسواس های مذهبی صرفاً از محتوای فرهنگی فرد تغذیه می کنند، اما ربطی به اصل دین ندارند. مثلاً حساسیت به نجاست ادرار چیزی است که حتی غیرمسلمانان هم ممکن است تجربه کنند، فقط در فرهنگ دینی ما این ترس ها شکل خاصی به خود گرفته‌اند. اما در نهایت وسواس، وسواس است - یک اختلال روانی که نیاز به درمان دارد، نه توجیه دینی. این بیماری ذهن است، نه تقصیر دین.

*آیا وسواس فکری مذهبی، آسیب‌های روانی نیز به همراه دارد یا خیر؟

باید گفت: بله، و این موضوعی است که پیشتر هم به آن اشاره کردم. همانطور که گفتم، حدود ۶۳٪ از افراد مبتلا به اختلال وسواس-اجباری (OCD)، همزمان با اختلالات خلقی مانند افسردگی (چه از نوع تک‌قطبی‌ و چه دوقطبی) دست و پنجه نرم می‌کنند. البته این هم‌زمانی لزوماً به معنای رابطه علت و معلولی مستقیم نیست، اما در بسیاری موارد، تبعات وسواس، مانند اجتناب از موقعیتهای اجتماعی و محروم شدن از تقویت های مثبت زندگی، میتواند فرد را مستعد افسردگی کند.

نکته مهمتر اینجاست که وسواس بیشترین همزمانی را با اختلالات اضطرابی دارد؛ به طوریکه حدود ۷۶٪ از مبتلایان به OCD، همزمان با یکی از اختلالات اضطرابی مانند اختلال پانیک (وحشت زدگی)، اضطراب اجتماعی، اضطراب فراگیر (GAD)، یا فوبیای خاص نیز مواجه هستند. این آمار نشان میدهد که وسواس و اضطراب اغلب دست در دست هم میدهند و چرخه معیوبی ایجاد میکنند.

اما چرا این همزمانی ها در درمان اهمیت دارند؟ مسئله کلیدی این است که اگر فردی همزمان با وسواس و افسردگی شدید دست به گریبان باشد، اولویت درمان باید به افسردگی داده شود. چرا؟ چون فردی که انرژی ندارد، خلقش به شدت پایین است و انگیزه ای برای مقابله ندارد، نمی تواند تمرینهای درمانی لازم برای وسواس را انجام دهد. در چنین مواردی، ابتدا باید افسردگی تا حدی بهبود یابد تا فرد توانایی لازم برای مشارکت فعال در درمان وسواس را پیدا کند.

*برای وسواس فکری مذهبی چه درمان خاصی توصیه می شود؟

وسواس جز اختلالاتی است که مقاوم به درمان است.

مخصوصا تا اواخر دهه ۱۹۶۰، روش‌های مختلفی برای درمان اختلال وسواس فکری-عملی به کار می‌رفت، از جمله حساسیت‌زدایی منظم، مواجهه درمانی، توقف فکر، اشباع‌سازی و شناخت درمانی با این حال، بسیاری از بیماران پاسخ مطلوبی به این روش‌ها نمی‌دادند، زیرا این تکنیک‌ها اغلب به‌صورت نامنسجم و غیرسیستماتیک اجرا می‌شدند.

در سال ۱۹۶۶، "مایر" برای اولین بار روش "مواجهه طولانی‌مدت و جلوگیری از پاسخ" (ERP)را معرفی کرد که نقطه عطفی در درمان وسواس محسوب می‌شود. ERP بر این اصل استوار است که فرد به‌طور کنترل‌شده با محرک‌های اضطراب‌آور مواجه می‌شود، اما از انجام رفتارهای وسواسی خودداری می‌کند. این فرآیند به‌تدریج باعث کاهش اضطراب و تضعیف چرخه وسواس می‌شود.

یکی از دلایل مقاومت وسواس به درمان، "تاییدطلبی و جستجوی اطمینان‌خواهی" است. بسیاری از افراد مبتلا به OCD برای کاهش موقت اضطراب، از دیگران درخواست اطمینان‌جویی می‌کنند اما این کار در بلندمدت، وسواس را تقویت می‌کند؛ مانند تغذیه کردن یک حیوان وحشی که ابتدا کوچک و بی‌آزار است، اما با توجه مداوم، به موجودی کنترل‌نشدنی تبدیل می‌شود.

درمان وسواس مانند رام کردن یک حیوان وحشی است؛ مثل یک ببر که از او مراقبت میکنی به او شیر، گوشت و ... می‌دهی و به جایی می‌رسد که آن حیوان بالغ می‌شود و یک ببر بالغ می‌شود که خود ما به آن قدرت دادیم و آنقدر به او اهمیت دادیم که آن را تقویت می‌کند در رابطه با وسواس ها هم همینطور است که باید تغذیه آن قطع شود که آن یک فرآیندی دارد

درمان وسواس نیازمند زمان و صبر است. تجربه نشان داده که معمولاً ۱۷ تا ۱۸ جلسه درمانی لازم است تا بهبودی محسوس حاصل شود. توصیه می‌کنم افراد مبتلا حتماً با درمانگر متخصص همراه شوند و فرآیند درمان را به طور کامل طی کنند.

* آیا این نوع وسواس در افراد با اعتقادات مذهبی خاص بیشتر است؟

ابتدا باید تأکید کنم که اختلال وسواس فکری-عملی (OCD) پدیده‌ای جهانی است و در تمام فرهنگ‌ها و کشورها دیده می‌شود. الگوهای این اختلال از نظر جنسیت، هم‌ابتلایی‌ها و سایر ویژگی‌های بالینی در نقاط مختلف جهان شباهت‌های قابل توجهی دارد.

این تصور که مثلاً در کشورهای اسلامی شکل خاصی از وسواس شایع‌تر است، نادرست می‌باشد. محتوای وسواس ممکن است تحت تأثیر فرهنگ تغییر کند، اما ماهیت اختلال یکسان باقی می‌ماند. برای مثال:

- در فرهنگ‌های مختلف ممکن است وسواس حول محور نظافت وجود داشته باشد تفاوت‌ها بیشتر در "عنوان‌بندی" این افکار است تا ماهیت آنها؛ آنچه یک فرد "نجاست" می‌نامد، دیگری ممکن است "آلودگی" بنامد، اما رفتار وسواسی مشابهی نشان دهند.

اینکه فکر کنیم فقط افراد معتقد دچار وسواس‌های مرتبط با شستشو یا اعمال مذهبی می‌شوند، تصوری نادرست است.

* آیا این نوع وسواس بر اعمال ما نیز تأثیر می‌گذارد؟

در پاسخ به سؤال نهایی شما درباره تأثیر وسواس بر اعمالمان، باید بگویم همان‌طور که در خلال صحبت‌ها اشاره کردم، وسواس اساساً زمان‌بر است زیرا ذهن را به طور کامل درگیر خود می‌کند. مانند همان شستشو و نظافت که فرد انجام می‌دهد.

نکته جالبی که در این زمینه وجود دارد این است که وسواس معمولاً در "قلمرو" خود قدرت بیشتری دارد، دقیقاً مانند حیوانات که در قلمرو خود قوی‌تر عمل می‌کنند. وسواس هم همینطور است معمولاً محیط خانه - جایی که فرد زندگی می‌کند - بیشترین تأثیر را می‌پذیرد. حال تصور کنید فردی با حساسیت شدید به نظافت، کوچکترین لکه‌ای را ببیند؛ این موضوع می‌تواند به سرعت تبدیل به یک چرخه معیوب شود. ممکن است همسرش وارد شود و بلافاصله شستشو آغاز گردد. این حساسیت شدید چگونه بر رفتارها تأثیر می‌گذارد؟

فرد مدام در حال شستشو است، گاهی اوقات حتی به وسواس‌گونه عمل می‌کند (مثلاً نمونه‌ای داشتم که بارها گوشی موبایلش را می‌شست تا جایی که دستگاه از کار افتاد)

این رفتارها ناشی از همان مکانیسم روانی است که توضیح داده شد.

وقتی در موقعیت وسواس قرار می‌گیریم، سیستم روانی ما که به این محرک‌ها حساس شده، تحت فشار قرار می‌گیرد. اضطراب افزایش می‌یابد و ذهن به طور ناخودآگاه به دنبال راهی برای جلوگیری از فاجعه‌ای که تصور می‌کند، کاهش تبعات وسواس، کنترل اضطراب است؛ اما از آنجا که این رفتارها ناسازگارند، آرامش حاصل از آنها موقتی است و چرخه وسواس دوباره آغاز می‌شود. این فرآیند زمان زیادی می‌گیرد،روابط را مختل می‌کند، زمینه‌های ضروری برای حفظ سلامت روان (مثل معاشرت، تفریح) را از بین می‌برد.

نتیجه نهایی چه می‌شود؟ انزوا و گوشه‌گیری که خود می‌تواند به افسردگی بینجامد - همان‌طور که اشاره کردید، افسردگی اغلب یکی از تبعات اجتناب‌ناپذیر این سبک رفتاری است.

* ضمن تشکر از فرصتی که گذاشتید، جمع بندی خود را از موضوع وسواس برای ما بفرمایید.

در پایان اگر بخواهم توضیحات تکمیلی را جمع‌بندی کنم و نکات مهم را خدمتتان عرض کنم، شاید بد نباشد بگویم که وسواس یک اختلال و یک بیماری است. عمدتاً افرادی که مبتلا به وسواس می‌شوند آدم‌های بدی نیستند، بلکه افراد خوبی هستند که دچار یک افراط ناخواسته شده‌اند. در واقع، آنها از مسیر طبیعی زندگی خارج شده‌اند و این اختلال، زندگیشان را تحت تأثیر قرار داده است.

وقتی فرد به تبعات وسواس در زندگی خود توجه کند، به نظر من انگیزه بیشتری برای بهبودی پیدا می‌کند - به‌جای اینکه ناامید شود، باید انگیزه بگیرد تا برای درمان وقت بگذارد. متأسفانه خیلی از ما به بیماری‌های روانی اهمیت نمی‌دهیم و مثلاً می‌گوییم: «در شهر ما درمانگر خوب نیست» یا «هزینه درمان بالاست». اما اگر خدای نکرده دچار یک بیماری جسمی شویم، حتماً برای درمان اقدام می‌کنیم و حتی گاهی حاضریم برای آن سفر کنیم.

وسواس واقعاً آزاردهنده است و کسی که آن را تجربه نکرده، شاید نتواند درک کند که یک فرد مبتلا به OCD (اختلال وسواس فکری-عملی) چه حالی دارد. همین‌جا به دوستانی که در خانواده‌شان فردی با وسواس دارند توصیه می‌کنم: تنش ایجاد نکنید، اضطراب اضافه ندهید، او را تخریب و سرزنش نکنید، چون این کارها وسواس را تشدید می‌کند.

در واقع، زمانی که فضای اضطرابی تشدید میشود، وسواس‌ها نیز به تبع آن شدت می‌گیرند. این اختلال قطعاً نیازمند درمان است و همانطور که اشاره کردم، از آنجا که اختلال وسواس به صورت تدریجی شکل می‌گیرد، روند بهبودی آن نیز نیازمند گذر زمان است. بله، هزینه کردن برای درمان ضروری است، اما باید توجه داشت که خود فرآیند درمان - به ویژه روش "مواجهه و پیشگیری از پاسخ" (ERP) - در مراحل اولیه می‌تواند ناخوشایند باشد.

در روش ERP، اضطراب فرد در ابتدای کار افزایش می‌یابد و وی ناگزیر است این ناراحتی‌ها را تحمل کند. اما ما به خوبی آگاهیم که این حالتها موقتی هستند و بخشی ضروری از روند درمان محسوب می‌شوند. اگر فرد نزد درمانگری برود که واقعاً در این زمینه تجربه و تخصص کافی دارد، بدون شک نتایج مثبتی خواهد گرفت؛ چه بهبودی پنج درصدی، ده درصدی یا حتی صددرصدی.

جالب است بدانید که بر اساس منابع تخصصی، اگر بیمار بتواند به ۶۰-۷۰ درصد بهبودی دست یابد، این درمان یک موفقیت چشمگیر محسوب میشود. البته باید به این نکته نیز توجه داشت که مقاومت به درمان در این اختلال امری شایع است و گاهی اوقات امکان ریشه کنی کامل مشکل وجود ندارد. اما وقتی بیمار به توصیه‌های درمانگر به دقت گوش دهد، جلسات را منظم دنبال کند و تمرینات را با پشتکار انجام دهد، حتی دستیابی به بهبودی کامل (۱۰۰ درصد) نیز ممکن است - ما خود شاهد نمونه‌های متعددی از این موفقیت ها بوده‌ایم.

گفتگو از: سمیرا گلکار

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha