به گزارش خبرگزاری حوزه، در روز بیستم محرم سال ۶۱ هجری، پس از گذشت ۱۰ روز از شهادت امام حسین (ع) و یاران با وفایشان، بدن خدمتکار امام حسین (ع) به نام «جون» توسط قبیله بنی اسد که برای تدفین پیکر شهدا در صحرای کربلا حاضر شده بودند پیدا شده و دفن شد.
جَون از شهدای واقعه کربلا است. او فردی سیاهپوست اهل نوبَه (منطقهای در آفریقا) و غلام فضل بن عباس بن عبدالمطلب بود که امام امیرالمومنین او را به ۱۵۰ دینار خرید و به ابوذر بخشید او تا زمان وفات ابوذر (سال ۳۲ قمری) در ربذه همراه او بود و سپس به نزد امیرالمومنین برگشت و در کنار اهل بیت ماند.
گویا او در تعمیر و آمادهسازی اسلحه مهارت داشته و در نقلی از امام سجاد(ع) آمده است: شب عاشورا جون در چادر امام حسین(ع) بود و شمشیر او را آماده میکرد.
نامش در منابع جَون، جُوَین، حُوَی، و جُوَین بن ابیمالک،جوین مولی ابوذر (در زیارت ناحیه غیر مشهوره نیز با همین نام به او سلام شده است).
هنگامی که جنگ در روز عاشورا شدت گرفت او خدمت امام حسین (ع) آمد و برای میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست.
حضرت فرمودند: در این سفر به امید عافیت و سلامتی همراه ما بودی، اکنون خویشتن را به خاطر ما مبتلا مساز.
«جون» خود را بر پای امام حسین (ع) انداخت بوسید و گفت: ای پسر رسول خدا، هنگامی که شما در راحتی و آسایش بودید من خدمتگزار شما بودم و حال که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم؟
علامه ابوالحسن شعرانی در کتاب دمع السجوم خود که ترجمه نفس المهموم محدث قمی است درباره جون مینویسد: او غلام سیاه بود، امام حسین علیه السلام به او گفت: تو را مرخص کردم چون در پی ما آمدی که عافیت جویی، برو که مبادا آسیبی به تو برسد. جون در پاسخ گفت: یابن رسول الله من در روزگار خوشی کاسه لیس شما باشم و در سختی شما را تنها گذارم؟!(یعنی نمک خوردن و نمکدان شکستن کار بیوفایان است.)
استاد شهید مطهری معتقد است که چون امام از عکسالعمل جون احساس کرد که با منع کردنش از جنگ، این مرد احساس حقارت میکند، فرمود اگر میخواهی (به میدان نبرد) بروی برو من مانع نیستم؛ و به او فهماند که علت برداشتن بیعت از او بی لیاقتی او نبوده بلکه تنها این بوده که چون او یک عمر برای اهل بیت زحمت کشیده الان آزاد است که برود و مسؤولیتی بر عهدهاش نیست.
«جون» با خود فکر کرد: من کجا و این خاندان کجا؟! بنابراین گفت: آقای من، بوی من بد است و شرافت خانوادگی هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است. یا اباعبدالله، لطف فرموده مرا بهشتی نمایید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم و روسفید شوم مولای من، از شما جدا نمیشوم تا خون سیاه من با خون شما خانواده پیامبر مخلوط گردد. جون میگفت و گریه میکرد به حدی که امام منقلب شده و گریستند و اجازه دادند.
رجزخوانی جون در روز عاشورا:
کیف یری الفجار ضرب الأسود بالسیف صلتا عن بنی محمد
أذب عنهم باللسان و الید أرجو بذلک الفوز عند المورد
بدکاران چگونه میبینند ضربت این سیاه را با شمشیری که در راه فرزندان محمد کشیده شده است من با دست و زبان از آنان حمایت میکنم و با این کار، بهشت را در روز ورود به محشر امید دارم. نقل شده که امام حسین(ع) بر بالینش آمد و برایش دعا کرد: «اَللّهُمَّ بَیِّض وَجهَهُ وَ طَیِّب ریحَهُ وَ احشُرهُ مَعَ الأبرارِ وَ عَرِّف بَینَهُ و بَینَ مُحمدٍ و آلِ مُحمدٍ»خدایا! رویش را سفید و بویش را خوش گردان و با نیکان محشور کن و با محمد و آل محمد آشنا ساز.
پیکر او همراه دیگر شهدا پایین پای امام حسین(ع) به خاک سپرده شد.علامه مجلسی روایتی را از امام باقر (ع) نقل کرده که بدن وی پس از ده روز از دفن شهدای کربلا پیدا شده و بوی عطر از آن به مشام میرسید.
جون پیرمردی بود، ولی بچهها در حرم با او انس فراوانی داشتند به کنار خیمهها برای خداحافظی و طلب حلالیت آمد، که صدای گریه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند.
هر یک را به زبانی آرام نمود و به خیمهها فرستاد.جون پس از عمرو بن قرظه و بنا بر نقلی دیگر پس از اقامه نماز جماعت، از امام اجازه گرفت و به میدان رفت و پس از کشتن ۲۵ نفر به شهادت رسید.
منابع:
ارشاد شیخ مفید (ره)
مقتل لهوف سید بن طاووس (ره)
ویکی شیعه
مناقب ابن شهر آشوب (ره)
ابصار العین فی انصار الحسین شیخ محمد سماوی (ره)










نظر شما