به گزارش خبرگزاری حوزه، تشابه اسمی دو فرد حاضر در کربلا، یعنی جناب نافع بن هلال و شخصی دیگر به نام هلال بن نافع که یکی از اصحاب اهلبیت علیهم السلام و شهدای کربلا بوده و دیگری از سپاهیان لشگر عمرسعد برخی از مردم و خوانندگان عزیز را به اشتباه انداخته و غالبا اطلاعات درستی از آن دو نفر ندارند. در روایت امروز توضیحاتی برای دفع این اشتباه و تشابه اسمی تقدیم می کنیم.
هلال بن نافع
هلال بن نافع در سپاه عمر سعد بود و به ثبت وقایع آن پرداخت تا جایی که او به همراه حمید بن مسلم از سپاه عمر سعد و عقبه بن سمعان از کاروان امام حسین (ع) از جمله راویان وقایع عاشورا هستند.از نقش هلال بن نافع در روز عاشورا در کربلا اطلاعات دقیقی در دسترس نیست جز اینکه گزارشی از او از لحظه شهادت امام حسین(ع) در کربلا ثبت شده است.در نقلی از الکامل ابن اثیر امام حسین(ع) در راه کربلا به چند سوار که از کوفه می آمدند برخورد کردند؛ از جمله آنها هلال بن نافع و عمروبن خالد بود که خبر شهادت مسلم بن عقیل را به سیدالشهدا(ع) دادند و همان جمله معروف دل های مردم با شما ولی شمشیرها بر علیه شما می باشد را گفتند، اما به امام ملحق نشدند وبه سمت لشکر عمرسعد رفتند.
در کربلا نیز بنابر گزارش لهووف سید بن طاووس هلال بن نافع داستان شهادت امام حسین(ع) در قتلگاه را نقل می کند و می گوید:
من با لشکر عمر سعد ایستاده بودم که شنیدم کسی را که فریاد میزند: ایها الامیر! تو را بشارت باد که اینکه شمر بن ذی الجوشن، حسین را به قتل رسانید. هلال گفت: من در میان دو صف لشکر آمدم و بر بالای سر آن جناب ایستادم در حالتی که آن مظلوم مشغول جان دادن بود؛ به خدا سوگند که هرگز ندیده بودم هیچ کشته به خون خویش آغشته را که در خوشرویی و نورانیت صورت، بهتر از حسین بن علی باشد و به تحقیق که نور صورت و جمال هیئت او مرا از تفکر در کیفیت قتل آن جناب باز داشت و در آن حال خواهش جرعه آبی می نمود، شنیدم که کافری بی دین به آن سبط سیدالمرسلین علیه السّلام این گونه جسارت نمود که به خدا آب نخواهی چشید تا آنکه خود وارد دوزخ گردی و از آب گرم و سوزان جهنم بیاشامی!
سپس من به گوش خود شنیدم که حسین بن علی در جواب او فرمود: وای بر تو باد! من وارد بر دوزخ نمیشوم و از حمیم دوزخ نمیآشامم بلکه به خدمت جد بزرگوارم و رسول عالی مقام خواهم رسید و در خانه بهشتی که از احمد مختار است، با آن بزرگوار در منزلگاه صدق در نزد ملیک مقتدر ساکن خواهم بود و از آبهای بهشت که خدای عزوجل در کتاب مجید خود وصف فرمود که گندیده و ناگوار نمیشود، خواهم آشامید و به خدمتش شکایت می کنم از آنکه دست خود را به خون من آلودید و از کردار زشت که به جا آوردید.
هلال گفت: آن بدکیشان همگی آن چنان به خشم و طغیان آمدند که گویا خدای عزوجل در قلب یکی از آن بی دینان رحم فرار نداده است؛ پس سر مطهر نور دیده حیدر و پاره جگر پیغمبر را از بدن جدا کردند.... -لعنهم الله و خذلهم الله- پس من از بی رحمی آن گروه به شگفت آمدم و گفتم: به خدا سوگند که من هرگز در هیچ امری با شما اتفاق نخواهم کرد.
نافع بن هلال بجلی مرادی
نافع بن هلال، که با عناوین جَمَلی، بجلی، مرادی و بجلی مرادی در منابع تاریخی از وی یاد شده، از یاران امام امیرالمومنین علی (ع) و یکی از اصحاب با اخلاص و زحمت کش امام حسین (ع) در واقعه کربلا بوده است.نافع بن هلال از تیرۀ جمل، یکی از شاخههای قبیله مذحج بوده و اصالت یمنی داشته است. نافع از یاران امام علی بن ابیطالب(ع) بود در جنگهای جمل، صفین و نهروان شرکت جست.گفته شده که نافع فردی شجاع و تیرانداز بوده است. از ابومِخنَف نقل شده که امیرمؤمنان علی (ع) او را آیین رزم آموخته بود.
وی قبل از شهادت مسلم بن عقیل از کوفه خارج شد و یکی از چهار نفری بود که در منزل عذیب الهجانات، به امام حسین(ع) پیوستند. حضرت از آنان احوال مردم کوفه را پرسید و آنان در پاسخ گفتند: اشراف و بزرگان کوفه به جهت رشوههایی که گرفتهاند علیه شما هستند و بقیه مردم، دلشان با شما ولی شمشیرشان علیه شما است.در برخی منابع به جای نافع بن هلال از جابر بن حارث سلمانی یاد شده است.
وقتی حضرت سیدالشهدا اهل بیت و یارانش را جمع کرد و خطاب به آنان سپس سخنانی ایراد کرد. پس از سخنان امام اصحاب در حمایت از آن حضرت یکی پس از دیگری برخاستند و بر بیعت مجدد خود پافشاری کردند. نافع، پس از زُهِیر بن قِین سخنانی در حمایت از امام ایراد کرد.
پس از این که به دستور عمر بن سعد، آب را بر اردوگاه امام بستند، امام حسین(ع) حضرت ابوالفضل را شبانه با سی سوار و بیست پیاده از جمله نافع بن هلال، به سوی فرات برای آوردن آب فرستاد. نافع در جلوی آنان در حرکت بود تا به شریعه فرات رسیدند. آنان مقداری آب به خیمهها رساندند. گفتگوی وی با با عمرو بن حجاج زبیدی در آن شب توسط مورخین ثبت شده است:
عمرو بن حجاج زبیدی که فرمانده موکلین سپاه عمرسعد بر شریعه فرات بود گفت: کیستی؟ نافع گفت: از پسر عموهای تو؛ آمدهایم از این آب که ما را از آن منع کردهاید، بنوشیم. بن حجاج گفت گوارایت باد بنوش! ولی برای حسین(ع) از این آب مبر. نافع گفت به خدا سوگند، قطرهای از آن آب نمینوشم، در حالیکه حسین(ع) و خاندان و یاران همراهش، همه تشنهاند.
فداکاری نافع بن هلال در شب و روز عاشورا
در نیمههای شب عاشورا که امام حسین(ع)، برای بررسی تپهها و گردنههای اطراف، تنها از خیمه خارج شد؛ نافع برای حفاظت از امام، آهسته به دنبال ایشان به راه افتاد. در راه بازگشت حضرت سیدالشهدا (ع) به نافع فرمود: «آیا نمیخواهی در این شب تار از بین این دو کوه بگذری و جان خودت را نجات دهی؟»
نافع خود را به روی قدمهای امام(ع) انداخت، گفت:«شمشیری دارم که به هزار درهم میارزد و اسبی دارم که به همین اندازه میارزد، پس به آن خدایی که به حضور در رکاب شما، بر من منت نهاد سوگند، تا هنگامی که شمشیرم به کار آید هرگز از شما جدا نمیشوم.» نافع هنگامی که احساس کرد اهل بیت امام و حضرت زینب کبری، نگران وفاداری اصحاب آن حضرت هستند. با مشورت حبیب بن مظاهر اصحاب امام را نزدیک خیمه آن حضرت جمع کردند و آنان وفاداری خود را نسبت به امام اعلام کردند و عقیله بنی هاشم در حق آنان دعا فرمود.
در ناسخ التواریخ نقل شده در عاشورا نافع بن هلال تازه ازدواج کرده بود و چون روز عاشورا اراده میدان نبرد کرد، همسرش او را از رفتن منع نمود؛ ولی او بر یاری امام حسین(ع) اصرار ورزید، و چون امام(ع) از قضیه آگاه شد، نافع را فرمود: همسرت نگران است و من دوست ندارم به فراق یکدیگر مبتلا شوید؛ اگر میخواهی عیالت را بردار و از این بیابان برو. نافع گفت: ای پسر رسول خدا(ص) اگر در سختی تو را رها کنم و سراغ عیش و نوش خود روم، فردای قیامت پاسخ جدّت رسول خدا(ص) را چه گویم.در روز عاشورا پس از آنکه عَمرو بن قَرَظَه انصاری به شهادت رسید، برادرش زبیر بن قرظه، که از سپاهیان عمر بن سعد بود، به امام اعتراض کرد و به آن حضرت حمله کرد. اما نافع بن هلال حمله را دفع و او را مجروح ساخت.
شهادت نافع بن هلال
نافع بن هلال، تیراندازی ماهر بود و در روز عاشورا، ۱۲ نفر از سپاه دشمن را هدف قرار داد و از پا درآورد و عدهای را نیز زخمی کرد و پس از تمام شدن تیرهایش، با شمشیر خود، به صف دشمن زد، در حالی که این رجز را بر لب داشت:
در حین پرتاب تیرها این رجز را میخواند:
در حمله دسته جمعی او را محاصره کرده و هدف تیر و سنگ قرار دادند و بازوان او را شکسته و او را به اسارت گرفتند. شمر و گروهی از یارانش، او را نزد عمر بن سعد آوردند. عمر بن سعد به او گفت: «ای نافع! وای بر تو! چرا با خود چنین کردی؟»نافع در حالیکه خون بر محاسنش جاری بود گفت: «پروردگار من از قصد من آگاه است.» «به خدا سوگند، من به جز تعدادی که مجروح ساختم دوازده نفر از شما را کشتم و خودم را ملامت نمیکنم، اگر بازوان من سالم بود نمیتوانستید مرا اسیر کنید.» عمر بن سعد به شمر دستور داد تا او را بکشد! نافع به شمر گفت: «به خدا قسم ای شمر! اگر تو از مسلمین باشی بر تو سخت خواهد بود که خدا را ملاقات کنی، در حالیکه خونهای ما را برگردن داشته باشی. خدا را سپاس میگویم که مرگ ما را به دست بدترین خلقش، قرار داد!» سپس به دست شمر به شهادت میرسد.
نام وی در «زیارت رجبیّه» و «زیارت ناحیه مقدسه» آمده است. در «زیارت ناحیه مقدسه» میخوانیم: «سلام بر نافع بن هلال بن نافع بجلی مرادی»
منابع:
مقتل الحسین(ع) ابومخنف ازدی
مقتل الحسین(ع) سید عبدالرزاق مقرم
الفتوح ابن اعثم کوفی
دانشنامه امام حسین (ع) محمدی ری شهری
ویکی شیعه
لهووف سیدبن طاووس










نظر شما