به گزارش خبرگزاری حوزه، آقای علی باقری در یکی از اشعار خود، حضوری همیشگی از خدا را در لحظهلحظه زندگی، از نگاه مادران مهربان تا شکوه کهکشانها، با زبانی لطیف و تصویری شاعرانه به تصویر کشیده است.
ای خدایِ خوبِ من در این و آن می بینمت
در وجودِ مادرانِ مهربان می بینمت
در نگاه و خنده هایِ کودکانِ خردسال
در صفایِ پیر و نیرویِ جوان می بینمت
نیمه شب که می درخشد اختر و ماه قشنگ
در شکوهِ روح بخشِ کهکشان می بینمت
صبحدم که می فشاند از افق خورشید نور
در سرورِ شاخه هایِ ارغوان می بینمت
در خروشِ رود و اقیانوسِ آرام ای خدا
در جزیره هایِ بکر و بی نشان می بینمت
در نبردِ ابرها و رعد و برقِ آتشین
در نزولِ قطره ها از آسمان می بینمت
در غرورِ کوه و جودِ جنگل و لطفِ چمن
در نشاطِ چشمه سار و بوستان می بینمت
-------------------------------------------------
-------------------------------------------------
به ذهنِ کنجکاوِ من دوباره می رسد ندا
چه می کنی در این سرا؟ کجاست مقصدت کجا؟
زمین زمان مکان زبان بیان روان وزان جهان
قضا قدر خبر بشر نِما هوا صفا وفا
درونِ کهکشانی از مقوله ها معلّقم
بیا اِراده باز هم بِبر مرا از این فضا
مردّدم مردّدم میانِ عقل و وَهم و دل
هراس دارم اندکی که رو کنم به ناکجا
زِ فرشِ پر غبارِ دل مصمّمم سفر کنم
به عرشِ فطرتم روم رِسَم به چشمه یِ بَقا
سفر زِ مَبداِ خودم به مقصدِ وجودِ خود
سفر به سوی رازها سفر به اوجِ این سرا
سوار بر پرنده ای به نامِ فکر می شوم
به سوی علم می پرَم برای کشفِ ماجرا
خیال در کنارِ من نشسته حرف می زنَد
خیال می کند که هست امین و یار و هم صدا
هزار شُبهه مُستقَر هزار راهِ پر خطر
فقط یکی شنیده ام که می رسد به آشنا
به دورِ خود تنیده ام هزار تارِ آرزو
زِ شهد و گُل رمیده ام زِ باغِ سبز و با صفا
امیرِ شهرِ باطنم همیشه حکم می کند
به رویِ چشمِ خود ببین امیرِ عشق و عقل را
در آینه نگاه کن تو قطره ای زِ بی کران
تو بهترین نشانه ای تو جلوه ای و رهنما
اسیرِ ماه چهره ام ریاضت است چاره ام
به لطفِ عشق می شوم زِ غصه ها رها رها
۰۹:۳۴ - ۱۴۰۴/۰۵/۰۷










نظر شما