خبرگزاری حوزه | این اربعین و محرم هم آمد و رفت و تمام شد!
کاروان بزرگ معلمان تاریخ: حسین، زینب، عباس، علیاکبر و... امسال هم آمدند! در محله و کوچهپسکوچههای ما خیمه زدند و حدود دو ماه، میهمان ما بودند!
برای چند دهمین بار به ما، شاگردان تنبل مدرسه حسین، درس «چگونه زیستن» و «چگونه مردن» دادند و رفتند! یاد دادند که برای توفیق و پیروزی و جاودانگی در بازی سخت روزگار، باید در گام نخست «خود» را ببوسی و کنار بگذاری و فراموش کنی!
باید برای رفاه و آسایش و خوشبختی دیگران حتی اگر فرمانده لشکر دشمن «حر بن یزید ریاحی» باشد، دردها و رنجها و تلخیهای دوران را به جان خرید و اگر لازم باشد بر سر دار شد! از اقیانوس مواج و هولناک زندگی فقط با عصای گذشت از خویشتن و مهر و محبت سرشار به خلقالله میتوان سالم به ساحل رسید!
در این مسیر بعضیها مثل شمع حداقلیاند! میسوزند و میسازند تا فقط نزدیکان و پیرامون خود را روشن کنند اما بعضیها مثل خورشیدند! شعاع نور و پرتو مهر و محبتشان کرانه ندارد! دور و نزدیک، دوست و دشمن نمیشناسد، همه را یکجا در آغوش میگیرد!
در مکتب حسین نمیتوان درد و رنج آدمی، آشنا یا ناآشنا را دید و آرام نشست و کاری نکرد! در مدرسه اباالفضل حتی اگر دست در بدن نداشته باشی باید با چنگ و دندان دست محرومان محله، همشهری، هممیهن یا کمی آنسوتر، دست هر ناتوانی را در هر جای جهان بگیری! «کونوا للظالم خصما و للمظلوم، عونا»
خدایا، تو را هزاران شکر و سپاس که عمرمان آن قدر طولانی شد تا بار دگر در کلاس و درس و مدرسه حسین و اصحاب او شرکت کنیم، اشک بریزیم و بر سینه زنیم اما هنوز پس از سالها از شور و شعار و احساس پا فراتر نگذاشتهایم!
درست که سنگ حسین بر سینه میزنیم اما در اخلاق و رفتار حسینی نشدهایم!
گاه حتی شاید برای رسیدن به یک ظرف غذا همه را دور زده و فراموش میکنیم! گاه به همسر و فرزند و دوست و آشنا رحم نمیکنیم چه رسد به نارفیق و ناآشنا! خدایا، شاگرد زرنگهای این درس و مدرسه سالها قبل، گوی سبقت از ما ربودند و با نمره عالی، آقا و جاودانه شدند.
ما شاگردان تنبلکلاس اما هنوز، هر سال در جا زده و رفوزه و تجدید میشویم! مرحمت بفرما و امسال بحق الحسین آن قدر توفیقمان بده تا پای را اندکی از این همه شور و شعار و احساس فراتر بگذاریم و به شعور رسیده و در مرام و اخلاق، حسینی شده و حسینی بمانیم! آمین
حجتالاسلام عبدالرسول هاجری










نظر شما